eitaa logo
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
1.1هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
247 ویدیو
7 فایل
🌷دانشمند نخبه هسته‌ای؛ جوان مومن انقلابی؛ شهید مصطفی احمدی روشن 🎓لیسانس مهندسی شیمی دانشگاه شریف 🔰معاون بازرگانی سایت هسته‌ای نطنز ✅دبیر ستاد تدابیر ویژه سازمان انرژی اتمی 🎯مدیریت مبارزه و کنترل ویروس استاکس نت در نطنز کانال زیر نظر خانواده شهید💯
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 💌می گفت: مصطفی گفته هرجا بروم تو را هم با خودم می برم. ⁦✒️⁩به نقل از همسر شهید قشقایی منبع: کتاب "جسارت علیه دلواپسی" ‌ 💔جای خالی رضا هیچ جوری پر نمی شود. هرچند که مقام شهادت او تسکینم می دهد و مرهمی است بر زخم های دلم. ‌ 🌱 رضا همیشه آرزوی شهادت داشت. چند باری نذر شهدای گمنام کرده بودم. با رضا برای ادا کردن نذرم سر مزارشان می رفتیم با حسرت می گفت: خوش به سعادت این ها که شهید شدند ما که لیاقت نداریم. ‌‌ 🍃 احساسم این است که ماندن در دنیا، برای رضا بعد از مصطفی خیلی سخت بود چون خیلی باهم صمیمی بودند. علاقه ی زیادی به آقا مصطفی داشت. وقتی خبر شهادت رضا را شنیدم یاد این حرفش افتادم که می گفت: مصطفی گفته هرجا بروم تو را هم با خودم می برم. 💫 @MostafaAhmadiRoshan
| قسمت هفتم 💠 با روحانی هایی که می آمدند برای بچه ها نماز جماعت بخوانند خیلی شوخی میکرد میخندید و میگفت: حاج آقا! عبادت واقعی همین کاریه که بچه ها توی این سایت توی این بر بیابون می کنن. همیشه میگفت: بسیجی اونه که بیاد تو این بیابونای نطنز، توی این خاک و خل کار کنه. این بسیجیایی که ادعاشون میشه، همه شون دروغ میگن!!! 🛑 برای آقا... بی ادعا... با تمام توان کار کنیم! 💫 @MostafaAhmadiRoshan
📜 💌 عبور ما از مرزها برای پیشرفت به کار جهادی نیاز دارد ⁦✏️⁩به نقل از همکار شهید ‌ 💡هسته تحلیل مصطفی برای آنکه فعالیتهای علمی کشور در حوزه های حساس را بر هر کار علمی دیگر ترجیح بدهد، لزوم شتاب بخشیدن به پیشرفت علمی بود. ‌ ⁦🇧🇷⁩او در تحلیل خود برزیل را مثال میزد: رشد تکنولوژی در برزیل بالاست. آنها توانسته اند از آن مرز مشخص عبور کنند، برزیلی ها به مرحله ای رسیده اند که وقتی اعلام می کنند به دانش هسته ای برای تأسیس نیروگاه نیاز دارند، فرانسه برای اینکه از آلمان گوی سبقت برباید و از آمریکا عقب نماند آماده معامله با برزیل می شود چون برزیل از حیث تکنولوژی پیش افتاده است. ‌ ⭕دعواهای روسیه و آمریکا و چین خیلی بیشتر از دعوای آنها با ماست. ولی وقتی قرار است یک غریبه قاطی بازی بشود، دعواهای آنها با هم فرعی می شود زیرا آنها میدانند که اگر رقیب تازه ای وارد دیپلماسی فناوری و دیپلماسی دانش بنیان بشود، به موازات بزرگتر شدن مشکلاتی که تاز موارد برای آنها پدید خواهد آورد، قدرت و نفوذ آنها کوچکتر میشود. ‌ ⚡آنها مادام که ایران عقب باشد، می توانند زور بگویند اما وقتی ما از یک مرزی عبور کنیم، فشارها کاهش خواهد یافت، این هدف دوری نیست. عبور ما از مرزها برای پیشرفت به نیاز دارد. 💫 @MostafaAhmadiRoshan
| قسمت هشتم مصطفی که شد معاون بازرگانی سایت، همه ی کانال های خرید را شناسایی کرد و کانال های نامطمئن را کور کرد.⛔ بعضی از خرید ها آلوده به ویروس بود. هرچیزی را که میخرید، اول تمام مراحل کارش را تست میکرد، بعد میداد روی سیستم نصبش کنند.📂 فرآیند تضمین کیفیت قبل از مصطفی نبود. شده بود تعداد زیادی کالا را بگذارد کنار و استفاده نکند. از لحظه ای که قرارداد میبست، وارد میکرد و تحویل میگرفت تا تست و نصب همه چیز زیر نظر خودش بود. چه خوبه وقتی میگیریم. خودمون رو در محضر امام زمان (عج) بدونیم و با وجدان تمام اون کار رو به بهترین وجه انجام بدیم. 💫 @MostafaAhmadiRoshan
🔸مسئوول یکی از سازمانهای کشور که برای فلسطین کار می کنند، آمده بود دانشگاه سخنرانی کند. برنامه که تمام شد، دوره اش کردیم و آوردیمش توی دفتر بسیج. می خواستیم ازش بودجه و امکانات بگیریم. 🔹مصطفی و یوسف تازه گروه فلسطین را راه انداخته بودند و پیگیر کارهایش بودند. بچه ها زدند توی خط خنده و شوخی. مدام به مسؤول تیکه می انداختند. مسؤول مدام طفره می رفت. می گفت بودجه نداریم. یکی از بچه ها گفت «شما که رئیس کل فلسطینید، یه کار واسه ما بکنید دیگه.» بنده خدا برگشت از دهانش درآمد گفت «من اونجا رئیس نیستم، جارو می زنم!» . 🔸️حالا مگر بچه ها ولش می کردند؟ مصطفی رفت از گوشه دفتر بسیج جارو را برداشت. آورد سمت طرف، بلند باخنده گفت «حاجی، پول که به مون نمی دی، بیا اینجا رو یه جارو بکش ببینیم می گی جاروکشی، بلدی یا نه!» شانس آوردیم صدای بچه ها بلند بود و مسؤول نفهمید. دو سه نفری با چشم و ابرو به مصطفی رساندیم که «بی خیال شو». جلویش را نگرفته بودیم، جارو را داده بود دستش. با کسی تعارف نداشت. 📸 عکس دوران دانشجویی مصطفای شهید 💫 @MostafaAhmadiRoshan
صبح روزی که علیرضا میخواست به دنیا بیاد، مصطفی سرکار بود. که زنگ زدیم برگشت خونه رفتیم بیمارستان. علیرضا حدود ۷:۳۰ دقیقه صبح ۱۲ مهر ۸۶ به دنیا اومد.👼 لحظه ی اولی که علی رو از پشت شیشه میدید نگاهش مات روی علی مونده بود و بعد سعی میکرد با گردوندن سرش به اینور و اونور علی رو از زوایای مختلف ببینه... انگار باورش نمیشد که پسر خودش رو داره می بینه... فردای تولدش مصطفی جایی کار داشت و رفت ۲،۳ ساعت دیگه اومد خونه و بغلش میگرفت میگفت یک روز از عمرت گذشت بابا...👨‍👦 نمیدونی چقدر عمر زود میگذره... چه بچه شیطونی هستی چجوری از دیشب نخوابیدی؟👶 چه چشمای قشنگی داری😍 💫 @MostafaAhmadiRoshan
| قسمت نهم شب ها ساعت ده توی اتاق بسیج خوابگاه سوره ی واقعه می خواندیم. یک شب من و مصطفی زودتر رفتیم. مسئول اتاق آمده بود، برق روشن کرده بود و نوار مداحی گوش میداد. مصطفی بهش گفت «این اتاق بسیجه، ساعت ده هم باید برای سوره‌ی واقعه باز بشه. تو الان نشسته‌ای برق و چراغ و ضبط رو روشن کرده ای. درست نیست، اینا .» 🌱برای رسیدن به ظهور امام زمان (عج) لازمه که روی رعایت و حساس باشیم. 💫 @MostafaAhmadiRoshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
📜 📝مینویسم و خط میزنم و باز می نویسم وخط خطی می کنم. نه! این متن ها لایق چون تویی نیست زبانم قاصر است از هر توضیحی! ‌ درچهارشنبه ای که زادروزم است مینویسم ازجمعه ای که میروی ‌‌ شاید به‌روی کاغذ از رفاقتمان زمان زیادی نگذرد؛ از چهارشنبه ای که نام روشن تو را گرفت و روشنی چراغ وجودت، نوری به مسیر تاریک زندگی من داد تا جمعه سردی که سالگرد اصابت گلوله های بی رحم بر مغزجوانت را سوگواری میگیرم ومدام زمزمه میکنم: مصطفی هم رفت آری او هم اینجایی نبود💔 آری! درظاهر از رفاقتمان زمان زیادی نمی‌گذرد اما نور امید تو سالهاست بر دل تاریک من تابیده✨ از همان زمان که عشق تک تک الکترون‌های هسته ای‌ ات هم در دل من جای گرفت؛ بی آنکه دلیلش را بدانم! تو از سالیان دور رفاقت راشروع کردی و من سال‌های سال است که به جای قدم نهادن در ردِ پایت نارفیقی می کنم🥀 مراببخش رفیق... برای تک تک قطره اشک های گرمی که علیرضا درغم نبودنت ریخت درحالیکه مراخواب می برد...😔 برای قطره قطره خونی که بی انصافانه از قلب و مغز و دست و پهلویت رفت تا گرم کند زمین سردِ دی ماه را درحالیکه من در قهقهه مستانه غرق بودم❄️ برای لحظه لحظه عمری که درتحلیلِ طرحِ لباسِ فلان سلبریتی و شاخ مجازی درعکس دیده نشده جدیدش تباه شد اما تلاشی برای رساندن صدای حق و نشان دادن مسیر روشنت به دنیانکردم ‌ مراببخش برای گِرَم به گِرَم بِتونی که بر روی مغز جوان تو و طهرانی مقدم ها و شهریاری ها رضایی نژاد ها و... ریختند و از من فریادی بلند نشد و نمردم از این غم😞 برای خنجری که در دستان خودی ها بود و نمیدانستیم. عیبی ندارد شد پشیمان هرکسی اینجا زلیخایی نبود💔 مرا ببخش برای تلاش هایی که کافی نبود برای امیدی ک تاکنکون ناامید کردم برای سانترفیوژ هایی ک دیگرد نمیچرخد، آبی ک دیگر سنگین نیست، تحریمی ک برداشته نشد😓 اما مبادا مُکدر شود خاطر عزیزت چون علیرضاهایت هنوز هستند و عمار ها و احمدی روشن ها دارد این خاک! چون همچنان این شبستان کهن با نور ایمان روشن است✨ و نارفیق هایی مثل من هم پرچم را زمین نمیگذارند، با هر مشقتی! که تمامش فدای یک تار موی علی ت...❤️ آخ رفیق شهیدم چقدرجای خالی نبودنت خنجر به دل شکسته ام میزند😔 کاش بودی و راه و چاه زمانه را نشانم میدادی هرچند تو به جسم خفته ام روشنایی میدهی به مسیر درست دوراهی هایم🌱 راستی نیستی ببینی علیرضایت دارد به اندازه ی مردانگی پدرش،بزرگ میشود...🌻 💫 @MostafaAhmadiRoshan
| قسمت دهم برایش خیلی راحت بود از سازمان بیاید بیرون و برود جاهای دیگر. پیشنهادهای خوبی هم داشت؛ از وزارت نفت ایران خودرو.🚗 بهش می‌گفتم «بمون همین تهران، برو جاهای دیگه. چرا چسبیدی به این سازمان؟» می‌گفت «مامان، الان محل خدمت انرژی اتمیه، من نمی‌تونم کارم رو نیمه کاره بذارم و برم.» ⭕ علاقه+توانایی+خواسته رهبری= محل خدمت بجنبیم تا دیر نشده❗ وقتشه درونمون رو کند و کاو کنیم... خود شناسی کنیم تا برسیم به محل ایفای نقشمون... 💫 @MostafaAhmadiRoshan
🎥 📌در این مستند مصطفای شهید از زبان همکاران و خانواده و دوستانش روایت میشه... ❗بعد از دیدن مستند انگار مصطفای جدیدی رو میشناسید. 🎬 تنها مستندی که جزیی تر به کار حرفه ای شهید میپردازه که شنیدن این جزییات و مجاهدت های خاص شهید برای برای هر مخاطبی جذابه... همینطور در آخر مستند نم اشکی روی گونه هاتون همراه با حسرت عمیقی از جای خالیش رو توی دلتون می نشونه...💔 ‌ ⭕لینک تماشای مستند لبه روشنایی ۱ و ۲ از سایت رسمی شهید احمدی روشن هم اکنون در بیو صفحه⭕ http://www.shahidahmadiroshan.ir/
🌸ولادت امام رضا علیه السلام مبارک باد🌸 📜خاطره خانوادگی ⁦✏️⁩به نقل از همسر شهید ‌ 🌱با مصطفی که مشهد میرفتیم بجای دعا خوندن زیاد از روی کتاب دعا، می‌نشست و مدتها خیره میشد به گنبد طلای امام رضا... ‌‌ ⁦❤️⁩چشماش خیره و معلوم نبود چه چیزایی داره تو دلش به آقا میگه یا داره چه قول و عهدایی میبنده... ‌‌ ⁦🕊️⁩ولی هرچی که بین خودش و امام رضا می‌گذشت، به چه جاهایی رسوندش... به شهادت... 💫 @MostafaAhmadiRoshan
| قسمت یازدهم ♦️تازه دکترا قبول شده بودم. یک بار که صحبت می کردیم، بهش گفتم «مصطفی، تو نمیخوای درست رو ادامه بدی؟» گفت «موقعیتش برام هست، خود سازمان هم بورس می کنه ما رو، ولی داداش، 👈🏻ما با همین لیسانسمون خیلی کارا می تونیم بکنیم.👉🏻 ✏به نقل از دوست شهید ‼ یک چشم انداز و هدف برای خودمون در نظر بگیریم ولی! ببینیم حالا با دارایی های الانمون واس امام زمان (عج) میتونیم چیکار کنیم❓ 💫 @MostafaAhmadiRoshan
🔮رهبرانقلاب: نگوييد شهيد؛ ما منتظريم حاج احمد متوسليان برگردد 🔺شخصیت مورد علاقه اش در میان فرماندهان جنگ، جاوید الاثر احمد متوسلیان بود. دو تا نقطه ی تلاقی با ایشان داشت. یکی خط شکنی و خدشه ناپذیری در رسیدن به هدف. دیگری دشمنی با رژیم صهیونیستی. برای حمایت از مردم مظلوم فلسطین دو سه بار کمپین راه انداخت. برون مرزی هم فکر می کرد. ایمیل گروهی از فعالان سیاسی مسلمان را در آمریکا و اروپا داشت. دست کم در دو سه مقطع جریان سازی حسابی‌ای کرد. هنوز کسی از این دست سناریوهای آقا مصطفی خبری ندارد . مصطفی همیشه میگفت: باید کاری کنیم آمریکا و اسراییل نابود شوند 💫 @MostafaAhmadiRoshan
| قسمت دوازدهم برایش خیلی راحت بود از سازمان بیاید بیرون و برود جاهای دیگر.🚶‍♂️ پیشنهادهای خوبی هم داشت؛ از وزارت نفت ایران خودرو.🚗 بهش می‌گفتم «بمون همین تهران، برو جاهای دیگه. چرا چسبیدی به این سازمان؟» می‌گفت «مامان، الان محل خدمت انرژی اتمیه، من نمی‌تونم کارم رو نیمه کاره بذارم و برم.» ⭕ علاقه+توانایی+خواسته رهبری= محل خدمت بجنبیم تا دیر نشده❗ وقتشه درونمون رو کند و کاو کنیم... خود شناسی کنیم تا برسیم به محل ایفای نقشمون... 💫 @MostafaAhmadiRoshan
🔹شخصیتی دارد علیرضا، مثل پدرش تودار. خیلی تودار است! خیلی کم سراغ پدرش را می گیرد. در حالی که من می دانم چقدر دلتنگ است. ما قضیه ی شهادت پدرش را اصلا رو نکرده بودیم. با یکی از علما مشورت کردیم، گفت به رویش نیاورید. در مراسم ختم مصطفی شرکتش ندهید. کم کم خودش در جمع خصوصی خانواده می فهمد. از مربی مهدش شنیدیم که گفته بود:« پدر من شهید شده!» روزی که آقا تشریف آورد علیرضا برای اولین بار عکس های قاب گرفته و جمعیت را دید، پرسید:« بابا مصطفی کو؟» 🔺به نقل از همسر شهید منبع: کتاب من مادر مصطفی 💫 @MostafaAhmadiRoshan
عشقمان این بود که مسئله های جبر و مثلثات و هندسه و فیزیک را که کسی توی کلاس نمی تواند حل کند، زودتر حل کنیم. رقابت افتاده بود بینمان. ‌ 🌄صبح قرار می گذاشتیم، یک ساعت قبل از زنگ کلاس می آمدیم مدرسه، یک مسئله سخت را می گذاشتیم وسط و می افتادیم به جانش. 🏆هر کسی که زودتر ابتکار می زد و مسئله را حل می کرد برنده بود. حالی به مان می داد. درسهای دیگرمان مثل تاریخ و ادبیات زیاد خوب نبود،📙 ولی توی درسهای فکری و ابتکاری همیشه نمره اول کلاس بودیم.⁦💡 یک مسئله ریاضی را که از دو راه حل می کردیم می خواستیم بال دربیاوریم. معلم که سؤال می پرسید مسابقه داشتیم که کی زودتر دستش را بلند می کند و جواب می دهد. ‌ 💫 @MostafaAhmadiRoshan
در دانشگاه دوستان مختلفی داشت. در محل کارش با بچه های زیادی در تعامل بود. وقتی می خواست با کسی کار کند، نگاه نمی کرد ببیند این آدم حتما ظاهر خیلی مذهبی داشته باشد. همین که باطنش را می فهمید، همین که قلبش را می فهمید، برایش کافی بود. همیشه می گفت:« درون آدما که پاک و صادق باشن برای من مهمه، نه تیپ ظاهری شون.»🌱 حرف هایش اشتباه از آب در نمی آمد. همان بچه هایی که ظاهر غلط اندازی داشتند، اغلب بچه های خیلی خوبی از آب در می آمدند.🌷 💫 @MostafaAhmadiRoshan
رحیم احمدی روشن : ❤️عقیده قلبی من این است که بعد از مصطفی جوانان عزیز ایران اسلامی هستند که نقش مصطفی را برای ما بازی می کنند و اگر ما یک شهید تقدیم خداوند کردیم، خداوند متعال میلیون ها مانند شهید را به ما هدیه کرد و برای همه شما آرزوی سلامتی و سعادت دارم. ✏️دیدار بسیجیان مجتمع نطنز با خانواده شهید احمدی روشن 1394 💫 @MostafaAhmadiRoshan
آدم بود؛ واقعا خدمت کردن هدفش بود. از نظام طلبکار نبود و همیشه خودش را این نظام میدانست. در هیچ کدام از فتوحاتی که مصطفی داشت اسمی از مصطفی نخواهید دید و ندیده اید. 🔺به نقل از: همکار شهید ۱ 💫 @MostafaAhmadiRoshan
به مناسبت نهمین سالگرد شهادت شهید علم، داریوش رضایی نژاد❤️ 📝داریوش یک شب شیراز بود، اما یک مرتبه غافل‌گیرمان کرد، زنگ خانه را زد. دویدم دم در. گفتم:«مگه تو شیراز نبودی؟» گفت:«دلم خیلی برای آرمیتا تنگ شده بود نتونستم طاقت بیارم» این همه راه آمده بود تا تهران، شب را پیش آرمیتا ماند و صبح دوباره رفت شیراز!⁦ 📝این پول ها خوردن نداره اصلاً به نداشت. می‌گفت: وقتی می‌تونم تو زمان انجام کار، تموم کارهامو انجام بدم دیگه لزومی نداره که اضافه کار بمونم! همین دقت‌ها و ریزه‌کاری‌هاش بود که رو به زندگیمون آورده بود.✨ نمونه‌ی دیگه‌ش روی بیت‌المال بود؛کارهای تحقیقاتی‌ش رو به‌خاطر بعضی مسائل ، نمی‌تونست بیرون از خونه بگیره و چون خودمون هم چاپگر نداشتیم مجبور بود از چاپگر محل کارش استفاده کنه,اما تو این‌جور مواقع، حتماً برگه‌ی سفید از خونه می‌برد تا از امکانات اداره استفاده نکنه.📃 یادم نمی‌ره که بهم می‌گفت: "میلیاردها تومن در اختیارم قرار می‌گیره. اگه ازش سوء استفاده کنم ضررشو می‌کشم. اصلاً این پول‌ها خوردن نداره، باید از چیزی که حقّمه استفاده کنم." ‌ ⁦✏️⁩همسر شهید 💫 @MostafaAhmadiRoshan
🌸داستان ازدواج شهید احمدی روشن را از کانال رسمی شهید دنبال کنید🌸 👇👇👇
|قسمت اول| مصطفی به واسطه رفاقتی که با آقا روح الله داشت، هفته ای سه چهار بار می آمد خانه ی ما. مرا خانم سادات صدا میزد. به سادات خیلی احترام می گذاشت. خیلی شوخ بود و راحت. وقتی می آمد این جا، احساس نمی کردیم غریبه آمده. هر چه داشتیم با هم می خوردیم. اصطلاحی داشت، می گفت یخچال تان را جارو کردید، آوردید سر سفره! یعنی هر چه ته مانده غذا از روزهای قبل مانده! می گفت و می خندید. یک روز مشخصات فاطمه را داد و گفت بیا دانشگاه بیینش رفتم دانشگاه، فاطمه را پیدا کردم. گفتم: آقای مصطفی احمدی روشن منو فرستاده با شما درباره امر خیر صحبت کنم...