شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#فرهنگی
🔹مصطفی یک دستگاه کامپیوتر امانت گرفت برای این که بتواند صدای مظلومیت مردم فلسطین را از طریق اینترنت به گوش جهانیان برساند زیرا دغدغه او مشکلات مردم مسلمان و دشواریهای آنها بود.
🔹او می گفت نباید ملل مسلمان زیر سلطه ابرقدرتها باشند.
جهانی شدن شهادت مصطفی نتیجه تفکر جهانی وی بود. نشانه آن هم بالا بردن تصویر شهید احمدی روشن در اعتراضات مردمی غرب و آمریکا است.
🔺به نقل از پدر شهید
@mostafaahmadiroshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #فیلم | ببینید
⚛ آینده سبز شالیزارهای شمال با کمک فناوری هسته ای
💠 کشت برنج طارم روشن با فناوری هسته ای
@mostafaahmadiroshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
📹 #فیلم | ببینید ⚛ آینده سبز شالیزارهای شمال با کمک فناوری هسته ای 💠 کشت برنج طارم روشن با فناور
#تکمیلی
🔹برنج طارم روشن رقم اصلاح شده برنج نعمت است که خود پس از دو دهه مطالعه حاصل شده است.
🔹این رقم حاصل اجرای پروژه موتاسیون روی رقم برنج پرمحصول نعمت است که با استفاده از پرتوتابی اشعه گاما است که بهپاس زحمات شهید هستهای احمدی روشن، بهنام طارم روشن نامگذاری شده است.
🔹نکتهای که طارم روشن را از سایر ارقام مشابه متمایز میکند، عملکرد دو برابری آن نسبت به رقم رایج منطقه، طارم هاشمی است که با حفظ همان کیفیت، عطر و بو همراه است.
🔹طول دوره رشد این رقم همانند برنج طارم هاشمی، از خزانه تا برداشت، 120 روزه است.
متوسط طول خوشه این رقم 32.5 سانتیمتر است که در مقایسه با سایر ارقام نظیر طارم(26 سانتیمتر) بلندتر است. بهطور متوسط تعداد دانه پر در خوشه این رقم، 175 دانه است، در حالیکه این میزان در برنج طارم، 79 دانه است.
🔹عملکرد برنج طارم روشن بیش از دو برابر نوع بومی و برای هر هکتار 7.5 الی 8.5 تن خواهد بود و این در حالیاست که عملکرد رقم طارم 4 الی 4.5 تن و رقم نعمت 7 تا 7.5 تن است.
🔹طارم روشن که از ارقام برنج معطر است قابلیت کشت در شالیزارهای برنج سراسر کشور را دارد.
🔹رقم جدید برنج علاوه بر مقاومت در برابر کم آبی، هنگام وزش باد شدید و بارندگی های دچار ورس یا خوابیدگی نیز نمی شود.
🔹برای تولید رقم های بومی برنج در هر هکتار به 10 تا 11 هزار متر مکعب آب نیاز است، این در حالی است که در روند کشت برنج هسته ای با کاهش 30 روزه آب دهی می توان حدود 30 درصد در مصرف آب صرفه جویی کرد.
@mostafaahmadiroshan
#شوق_پرواز
پرواز اندازه آدم رو بر ملا میکنه
هر چی بالاتر میری
هر چی بالاتر و بالاتر میری
دنیا از دید تو بزرگ تر میشه
و تو از دید دنیا کوچکتر
🌷اهل پرواز که باشی...
عاشق پرواز که باشی...
پرواز را که با عمق جان بخواهی...
سبکبار شده باشی تا سبکبال شوی...
دیگر سن و سال و شغل و زمان و مکانت مهم نیست!
حتما نباید پایت روی مین برود تا بپری...
حتما نباید تفنگ به دست باشی و لباست خاکی...
میتوانی عباس باشی!
با یک دست لباس سبز خلبانی!
وسط ابر ها نه روی زمین نه در آسمان!
تو یک روز گرم مردادماه تابستان!
میتوانی مصطفی باشی!
با یک دست کت و شلوار و پیرهن مشکی اربعین مولا حسین (ع)...
وسط خیابان های تهران!
تو یک صبح برفی دی ماه زمستان!
پرواز را که بلد باشی...
علمدار برگزیده ی پرچم ظهور که باشی
پرت میدهند...
از زمین از دنیا جدات میکنند...
شهیدت میکنند...
آرزوی دیرینه ات برآورده میشود!
میشوی شهید!
شهید خلبان! شهید هسته ای!
🍃🌷 15 مرداد ماه سی و یکمین سالگرد شهادت شهید خلبان عباس بابایی گرامی🌷🍃
#کمتر_دوستم_داشته_باش_ملیحه
@mostafaahmadiroshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#شهادت
🌷تهدیدها جدی بود. خودش می دانست می زنندش. چند بار خودش گفت: «من رو می زنن.» ولی از محافظ خبری نبود. کلت بهش داده بودند اندازه چماق. آرزو به دل ماندیم یک بار ببندد به کمرش. پدرش حمایل هم برایش خریده بود، ولی نمی بست. یا توی کیف من بود، یا صندوق عقب ماشین. توی محل کار هم می داد بچه ها برایش بیاورند.
🌷یک بار عصبانی شدم، بهش گفتم: «این دستته من دلم هری می ریزه پایین. چرا نمی بری با خودت؟» گفت: «مامانی، ما اینو دستمون مي گيريم كه دل شما خوش باشه، والا اون كسي كه بخواد منو بکشه از این ماسماسک می ترسه؟ اگر قرار باشه اجازه بده من کلت بکشم که دیگه تروريست نيست.» مطمئنم زمان ترور هم همراهش نبوده.
@mostafaahmadiroshan
#خاطره_خانوادگی
🔹مصطفی اصلا دوست نداشت پسرش لوس باشد. مثلا در مورد غذا خوردن تأکید میکردند که بسمالله بگوید و به او میگفت هر کاری را که شروع میکنی بسمالله بگو.
🔹یک سری چیزها را به خود علیرضا میگفت مثلا میگفت سعی کن نترسی، هیچوقت. وقتی با هم کشتی میگرفتند همیشه به علیرضا میگفت سعی کن نترسی و حمله کن.
🔺به نقل از همسر شهید
@mostafaahmadiroshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#خاطره_کاری
🔸مصطفی خوب فهمیده بود که سلسله مراتبی که با مدرک گرایی برای دیگران تعریف شده بود غلط و یک بیماری است، این نوع سلسله مراتب برای اقامصطفی تعریف نشده بود. برای مصطفی علم مهم بود نه مدرک تحصیلی. این همان استانداردی است که مصطفی اینک برای ما به ودیعه گذاشته است. مصطفی علم را در عملیات بدست آورده بود. برای همین در مقطعی که در مسیر کار کردن با آنچه از حیث علمی از آن بهره می برد، مسیر به چنگ آوردن مدرک را نادیده گرفت.
🔺به نقل از دوست، هم دانشگاهی و همکار شهید
@mostafaahmadiroshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#فرهنگی
🔸تابستان سال 80 همراه بچه های بسیج دانشگاه رفتیم دانشگاه ارومیه، اردو. یکی از سخنران هایی که دعوت کرده بودیم، جلسه اش که تمام شد، آمد توی جمعمان نشست. ازش خواستیم برایمان از خاطره های جبهه اش بگوید. برایمان تعریف کرد:
«بعضی از بچه رزمنده ها قبر کنده بودن و شبها می رفتن توش و دعا می خوندن. اون اطراف که بودیم همش کوه بود، درخت نداشت، ولی شبها منور می زدند چیزهایی می دیدیم که فکر می کردیم درخته. تعجب می کردیم این درختها از کجا اومدن. نزدیک که می رفتی می دیدی بچه های خودمونن که چفیه انداختن روی دوششون قیافه شون دیده نشه.»
🔸اینها را که می گفت مصطفی بلند بلند گریه می کرد. نمی توانست جلوی گریه اش را بگیرد.
@mostafaahmadiroshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#شهادت
🔹بارها به کسانی که مخاطب ما هستند مخصوصاً دانشجویان گفتهام که از دست دادن مصطفی برای ما خیلی سنگین میبود اگر غیر از شهادت نصیبش میشد.
🔹چند چیز ما را دلگرم کرد یکی لطف خداوند و دیگری شهادت که نصیب این بچه شد. از ما میپرسند که بعد از شهادت مصطفی چه احساسی داشتید. اگر زحمتی برای بزرگ کردنش کشیدیم و این کار را تمام کردیم. به موقع تقدیم به آستان الهی کردیم و شهادت این جوان ما را آرام کرد مخصوصاً مادرش را.
🔹در دیدار با آقا مادرش گفت که گریه نمیکنم که دشمنان خوشحال نشوند. آقا هم گفت که گریه کنید تا سبک شوید و دشمنان غلط کردهاند خوشحال شوند ».
🔺به نقل از پدر شهید
@mostafaahmadiroshan
یاد میکنیم از مادرِ گرانقدر و تازه درگذشته مادرشهید احمدی روشن:
.
عید مبعث سال۴۱ به دنیا آمدم.
وقتی مصطفای ۳۲ساله ام شهید شد، من ۴۹ساله بودم. مصطفی تنها پسر من بود. پدر و مادرم پسرخاله، دخترخاله؛ محمد و خدیجه. هر دو نوه آیت الله سیدمهدی مهدوی اردکانی.
سال۴۹ که مامان ۲۹ساله بود و بابا ۳۵ساله، اتفاق بدی افتاد. بابا تصادف کرد و از پیش ما رفت. مامان در سن جوانی، با ۴تا بچه قد و نیم قد بیوه شد.
ما در اوج دنیای شیرین بچگی مزه ی تلخ یتیمی را چشیدیم. ۳تا خواهر بودیم، یک براد. بزرگ ترینمان داداش حسین؛ ۱۱سال داشت. من ۷،۸ ساله بودم. آبجی فاطمه ۵ساله و آبجی معصومه ۸ماهه.
.
زندگیمان خوب بود. کمبودی احساس نمی کردیم. ولی همه ی اینها با رفتن بابا رفت.
رسالت جدی مامان از این به بعد شروع شد. پُر کردن شکم ۴تا بچه یتیم، تهیه ی رخت و لباس و به سروسامان رساندن هر کدام از ما. کارمردانه ای بود که مامان خوب از پس اش برآمد.نشست پای ما. تازه ۲۹سال داشت و شدیدا محتاج پول. اما به همهی خواستگارها جواب رد داد تا آب در دل بچه ها تکان نخورد. کار کرد، سختی کشید، ما را آبرومندانه بزرگ کرد. همه را یکی پس از دیگری فرستاد دنبال درس و زندگی.
.
نخ لا می کرد و از پولش زندگی را می چرخاند. کلاف نخ را باز می کرد، می انداخت روی چیزی مثل نی، با دست می چرخاند تا دوک پر شود.
یادم است شب ها تقریبا تا صبح نمی خوابید.
همسایه ای داشتیم به اسم سید خدیجه. شوهرش بعضی وقت ها می گفت:سیدخدیجه، پاشو در بزن ببین این بی بی خدیجه؛ زن محمد، چشه؟ چرا نمی خوابه؟ چراغش هنوز روشنه!
مادرم می گفت:نگران نباشین. دارم کار می کنم
پای همان چرخی که نخ لا می کرد، دستش را می گذاشت زیر سرش، می خوابید. چُرت کوتاهی می زد بی بالش. بعد پا می شد، کارش را ادامه می داد.
.
غروب که می شد، مامان بچه هایش را در اتاق جمع می کرد دور خودش. بخاری علاءالدین نفتی را روشن می کرد. کنار هم می نشستیم. چایی، چیزی می خوردیم گرم میشدیم
با اینکه خانهی بزرگی داشتیم، همه تو یک اتاق، کنار مامان می خوابیدیم. مامان نمیگذاشت احساس ناراحتی کنیم. گاهی ما را همراه خودش میبرد مسجد. هروقت نمی خواستیم، نمیبرد. نگران آیندهی ما بود.وقتی یک خواستگار خوب و مومن پیدا شد، معطلش نکرد. به همین خاطر سن ازدواجم خیلی پایین بود؛ ۱۳سالگی.
.
آقا رحیم خواستگاری را با یکی از آشناهای ما مطرح کرده بود. گفته بودند:جای خوبی داری میری. گوشه چادر خدیجه خانم رو با ۴تا بچه و بدون شوهر کسی ندیده. خیلی با آبرو و عزت است. اگه قبولت کنه شانس آوردی!
.
شادی روحشان فاتحه مع الصلوات🍃
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#خاطره_دانش_آموزی
🔸می گفت سر کلاس فیزیک بودیم، دبیر فیزیک خیلی سخت گیر بود و خیلی هم حواس جمع. به هیچ وجه نمی گذاشت بچه ها کلاس را ترک کنند. بچه ها کیف هایشان را به ترتیب چیده بودند پشت پنجره.
🔸هر کس می خواست اجازه بگیرد، برود بیرون، دبیر اجازه نمی داد کیف را با خودش ببرد. اینها یکی یکی کیف ها را از بالا پرت می کردند پایین، بعد اجازه می گرفتند، می رفتند پایین.
دبیر وقتی برگشت، دید کیف ها نیست و بچه ها هم نیستند.
مصطفی می گفت فقط من ماندم و حسن.
🔸خود مصطفی هم اهل شوخی و شیطنت بود، ولی به معلم ها خیلی احترام می گذاشت.
@mostafaahmadiroshan
✔️ #جهاد_علمی
🔸از حدود ده سال، دوازده سال پیش یك حركت علمیِ جدید و رو به گسترشی در كشور آغاز شد و این حركت ادامه پیدا كرد و رو به تزاید گذاشت. یعنی من اینجور میبینم و میفهمم كه حركت تولید علم و نگاه مجاهدتآمیز به كار علمی و تلاش علمی در كشور كه از همان حدود ده دوازده سال قبل آغاز شده است تا امروز، نه فقط متوقف نشده است، بلكه رو به عمق و توسعه پیش رفته. تقریباً میشود گفت كه در همهی زمینههای علمی هم این حركت وجود داشته است - در بعضی كمتر، و در بعضی بیشتر - این همان چیزی است كه ما دنبالش بودیم؛ این همان مجاهدت علمی است كه برای نظام جمهوری اسلامی و برای كشور ما لازم بود.
🗓۱۳۹۲/۰۵/۱۵
🔻بیانات در دیدار اساتید دانشگاهها
@mostafaahmadiroshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#خاطره_کاری
🔸من خیلی دوست داشتم مصطفی ادامه تحصیل دهد، به من میگفت: شما نگران نباش من به وقتش برای شما مدرک می گیرم. اما مادر اگر کار بلدی بخواهی بدان که الان با چند تا دکتر کار می کنم که از نظر کاری در عملیات علمی آنها زیر دستم کار می کنند. من می دانستم که چقدر کارش مهم است، ولی مدرک هم برایم مهم بود. دلم می خواست که یک مدیر بلندپایه مثلا در سایت نطنز مدرک تحصیلی بالا هم داشته باشد.
🔺به نقل از مادر شهید
@mostafaahmadiroshan
🔸دیدار رئیس جدید سازمان تبلیغات اسلامی با خانواده شهید احمدی روشن و تجدید میثاق با آرمان های شهید بزرگوار
🔹حجت الاسلام والمسلمین محمد قمی یک روز قبل از مراسم تودیع و معارفه خود به دیدار خانواده شهید رفتند.
عکسها در ادامه👇👇👇
@mostafaahmadiroshan