شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#شهادت🌷
🔹من زمانی که یاد این بچه می افتادم، برایش دعا می کردم که خداوند اجر و مقامی به مصطفی عطا کند، به گونه ای که همه به حال وی غبطه بخورند.
🔹گمانم بود که روزی رئیس جمهور یا نماینده مجلس شود؛ در حالیکه نمی دانستم جنس دعا به اینجا می رسد و این گونه می شود.
🔻به نقل از پدر شهید
@mostafaahmadiroshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #مستند #لبه_روشنایی | ببینید
🔰اینقد مصطفی با خودش مشکلات حمل می کرد که راه حل مشکلات رو فقط خداوند در #شهادت دید
🌷و اون شهادت هم #آرامشی رو که بهش احتیاج داشت داد و هم #عزت و #سربلندی ...🌙
@mostafaahmadiroshan
#شهادت🌷
🌷 مصطفی می دانست شهید می شود. تقریبا مصطفی هیچ وقت تهدید نشد و من به او می گفتم : که فکر می کنی زرنگ هستی که تهدیدت نمی کنند؟
🌷 ولـی مصطفی همه چیـز را می دانست.
🔺به نقل از دوست شهید
@mostafaahmadiroshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#شهادت🌷
🌷همان اولین لحظه ای که پیکرش را دیدم احساس خوبی داشتم که من هم دیگر توی محشر شفیع دارم، یعنی یک کسی هست که مرا آنجا بشناسد. وضع ما که معلوم نیست، حواسمان که جمع نیست، این همه درگیری های دنیوی ما را غافل می کند، آنجا توی محشر هم اگر کس و کاری نداشته باشیم که به دادمان برسد، ول معطل خواهیم بود. اگر مارا خواستند بیندازند جهنم، دستمان به یکی می رسد، یک آشنا داریم.
🌷آن هم آشنایی که توی همین دنیا بدون آنکه ما خبر داشته باشیم سفارش ما را به این و آن می کرد. حتما آن طرف هوای ما را خواهد داشت. این احساس، احساس خاصی بود.
📌نقل از دوست شهید
@mostafaahmadiroshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#شهادت 🌷
🌷وقتی مصطفی #شهید شد من عمیقا از خداوند طلب #مرگ کردم. با اینکه خیلی آدم طرف زندگی هستم، خیلی آدم شادی هستم. مصطفی هم همینطور بود. خیلی شاد و طرف زندگی.
مصطفی خیلی دنیا را دوست داشت و علی رغم این دوست داشتن، حاضر نشد معامله کند و این به نظر من ارزشش خیلی بیشتر از آن کسی است که دنیا را رها می کند و تارک دنیا می شود.
🌷شاید باورتان نشود ولی اولین چیزی که بعد از شهادت مصطفی به ذهنم رسید این بود که راحت شدم. مصطفی یک چیزی بود اینجا، که نه پایین می رفت نه بالا می آمد....
رابطه با مصطفی دردسر بود، اولش دردسر بود، وسطش دردسر بود، آخرش هم دردسر بود.
🌷من این قدر مصطفی را #دوست داشتم که حقیقتا بعد از شهادتش طلب مرگ کردم ولی او مثل باری بود که حقیقتا از روی دوش من برداشته شد.
✨نقل از همکار شهید
@mostafaahmadiroshan
#شهادت
🌷صدایم کرد اتاقش. یک میلیون و هفتصد هزار تومان بهم داد، گفت: «برو بده به فلان سید، بهش بگو دعا کنه من شهید شم.»
🌷داشتم از اتاق می آمدم بیرون، برگشتم بهش گفتم: «مصطفی، این بنده خدا دعاش ردخور نداره ها، دعاش کاریه. میزنه می ترکوندت ها!». گفت: «باشه بده بهش. کاریت نباشه.»
🌸 به نقل از دوست شهید
@mostafaahmadiroshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#شهادت
🌷تهدیدها جدی بود. خودش می دانست می زنندش. چند بار خودش گفت: «من رو می زنن.» ولی از محافظ خبری نبود. کلت بهش داده بودند اندازه چماق. آرزو به دل ماندیم یک بار ببندد به کمرش. پدرش حمایل هم برایش خریده بود، ولی نمی بست. یا توی کیف من بود، یا صندوق عقب ماشین. توی محل کار هم می داد بچه ها برایش بیاورند.
🌷یک بار عصبانی شدم، بهش گفتم: «این دستته من دلم هری می ریزه پایین. چرا نمی بری با خودت؟» گفت: «مامانی، ما اینو دستمون مي گيريم كه دل شما خوش باشه، والا اون كسي كه بخواد منو بکشه از این ماسماسک می ترسه؟ اگر قرار باشه اجازه بده من کلت بکشم که دیگه تروريست نيست.» مطمئنم زمان ترور هم همراهش نبوده.
@mostafaahmadiroshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#شهادت
🔹بارها به کسانی که مخاطب ما هستند مخصوصاً دانشجویان گفتهام که از دست دادن مصطفی برای ما خیلی سنگین میبود اگر غیر از شهادت نصیبش میشد.
🔹چند چیز ما را دلگرم کرد یکی لطف خداوند و دیگری شهادت که نصیب این بچه شد. از ما میپرسند که بعد از شهادت مصطفی چه احساسی داشتید. اگر زحمتی برای بزرگ کردنش کشیدیم و این کار را تمام کردیم. به موقع تقدیم به آستان الهی کردیم و شهادت این جوان ما را آرام کرد مخصوصاً مادرش را.
🔹در دیدار با آقا مادرش گفت که گریه نمیکنم که دشمنان خوشحال نشوند. آقا هم گفت که گریه کنید تا سبک شوید و دشمنان غلط کردهاند خوشحال شوند ».
🔺به نقل از پدر شهید
@mostafaahmadiroshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#شهادت
🌷من قبل از ازدواجمان، خواب شهادت ایشان را دیده بودم. یکی از اقوام نزدیک خودم هم این خواب را دیده بود و میگفت: آقا مصطفی شهید میشود، حالا ببین. و من هم میگفتم میدانم. یعنی شکی نداشتم.
🌷حتی به خودش هم میگفتم من راضی نمیشوم که به غیر شهادت از این دنیا بروی. منتها سر زمانش با هم کل کل داشتیم. میگفتم من مطمئنم تو 50، 60 سالت که شد، زمانی که همه کارهایت را انجام دادی، شهید میشوی.
🌷یک بار که خیلی سر زمانش با هم بحث کردیم گفت، حدود 30 سالگی شهید میشوم، این قضیه مال 5 یا 6 سال قبل از شهادت است.
بعد از آن زمان دیگر هیچ وقت درباره این جور چیزها حرف نزد و من هم نپرسیدم چون اصلا اجازه نمیداد تو این فازها برویم.
🌸 به نقل از همسر شهید
@mostafaahmadiroshan
#شهادت
🌷بارها به کسانی که مخاطب ما هستند مخصوصاً دانشجویان گفتهام که از دست دادن مصطفی برای ما خیلی سنگین میبود اگر غیر از شهادت نصیبش میشد.
🌷چند چیز ما را دلگرم کرد یکی لطف خداوند و دیگری شهادت که نصیب این بچه شد. از ما میپرسند که بعد از شهادت مصطفی چه احساسی داشتید. اگر زحمتی برای بزرگ کردنش کشیدیم و این کار را تمام کردیم. به موقع تقدیم به آستان الهی کردیم و شهادت این جوان ما را آرام کرد مخصوصاً مادرش را.
🌷در دیدار با آقا مادرش گفت که گریه نمیکنم که دشمنان خوشحال نشوند. آقا هم گفت که گریه کنید تا سبک شوید و دشمنان غلط کردهاند خوشحال شوند ».
🔺به نقل از پدر شهید
@mostafaahmadiroshan
#شهادت
🌷من قبل از ازدواجمان، خواب شهادت ایشان را دیده بودم. یکی از اقوام نزدیک خودم هم این خواب را دیده بود و میگفت: آقا مصطفی شهید میشود، حالا ببین. و من هم میگفتم میدانم. یعنی شکی نداشتم. .
🌷حتی به خودش هم میگفتم من راضی نمیشوم که به غیر شهادت از این دنیا بروی. منتها سر زمانش با هم کل کل داشتیم. میگفتم من مطمئنم تو 50، 60 سالت که شد، زمانی که همه کارهایت را انجام دادی، شهید میشوی. .
🌷یک بار که خیلی سر زمانش با هم بحث کردیم گفت، حدود 30 سالگی شهید میشوم، این قضیه مال 5 یا 6 سال قبل از شهادت است.
بعد از آن زمان دیگر هیچ وقت درباره این جور چیزها حرف نزد و من هم نپرسیدم چون اصلا اجازه نمیداد تو این فازها برویم.
🌸 به نقل از همسر شهید
@mostafaahmafiroshan
#شهادت
🌷شهید قشقایی، راننده مصطفی بود. 7 الی 8 سال با هم این راهها را میرفتند، واقعا یار غارش بود. روز اول، بچهها گفتند تلویزیون هیچ اسمی از شهید قشقایی نمیگوید، شما چطور میگویید او هم شهید شده؟! من فهمیدم رضا قشقایی از قلم افتاده. البته بعد الحمدلله اسمش را گفتند. به بچهها گفتم همگی جمع شوید برویم منزل آقای قشقایی. چه فرقی میکند آنها هم مثل ما داغدارند. بچه آنها به خاطر هدف بچه ما شهید شد.
اینکه وظیفه دانستم که حتما بروم چون خواست خود مصطفی بود. میدانم یکی از کارهایی که خوشحالش کرد، همین کار بود. مطمئنم.
🔺به نقل از مادر شهید احمدی روشن
منبع: کتاب جسارت علیه دلواپسی
@mostafaahmadiroshan
"بسم الله الرحمن الرحیم"
#خاطره #شهادت
🔹شاگرد اخلاق آیت الله خوشوقت بود. بچه ها می گویند به حاج آقا گفته بود: «ذکری به من یاد بدین که من شهید بشم.»
حاج آقا گفته بود: «شما الان فقط وظیفه تونه اون جا(سایت نطنز) خدمت کنید. خدمت شما در اونجا، ظهور آقا امام زمان رو نزدیک می کنه.»
دوستانش بعد از شهادت مصطفی رفتند به حاج آقا گفتند: «حاج آقا! چه ذکری به مصطفى یاد دادی؟»
حاج آقا گفته بود: «تا همین جا دیگه کافیه. بهتره شما خدمت کنید. نیازی نیست برید ذکر بگیرید!»
🔺منبع: کتاب من مادر مصطفی
@mostafaahmadiroshan
"مصاحبه میبد ما از مادر شهید احمدی روشن"
من همیشه وقتی برای مصطفی دعا می کردم همیشه می گفتم خداوند در هر دو دنیا آبرویت را حفظ کند. خوب آبروی دو دنیا همان چیزی بود که خداوند بهش داد. هم این دنیا را بهش داد هم اون دنیا.
و #شهادت چیزی است که گیر همه کس نمی آید.❤️🌱
#دعا_مادر
@mostafaahmadiroshan
#شهادت
🔹شخصیتی دارد علیرضا، مثل پدرش تودار. خیلی تودار است! خیلی کم سراغ پدرش را می گیرد. در حالی که من می دانم چقدر دلتنگ است.
ما قضیه ی شهادت پدرش را اصلا رو نکرده بودیم. با یکی از علما مشورت کردیم، گفت به رویش نیاورید. در مراسم ختم مصطفی شرکتش ندهید. کم کم خودش در جمع خصوصی خانواده می فهمد.
از مربی مهدش شنیدیم که گفته بود:« پدر من شهید شده!»
روزی که آقا تشریف آورد علیرضا برای اولین بار عکس های قاب گرفته و جمعیت را دید، پرسید:« بابا مصطفی کو؟»
🔺به نقل از همسر شهید
منبع: کتاب من مادر مصطفی
💫 @MostafaAhmadiRoshan
#محرم
📃 آخرین محرم با مصطفی
✒به روایت همسر شهید
▪️محرم سال نود،
آخرین محرمی که با مصطفی تجربه کردم، حس و حال متفاوتی داشتم.
سوز و غمی داشتم و انگار #غم آقا بر دلم سنگینی میکرد...
و این شاید آمادگی برای #شهادت مصطفی بود.
▪️ زیاد اهل دنبال کردن برنامه های تلویزیونی نبودم که چند شب متوالی پای یک برنامه بنشینم،
ولی آن محرم یادم می آید بعد #عاشورا، تلویزیون برنامه ای گذاشته بود با نام
" روایت اسیری خاندان حسین "
هر روز می نشستم و با دیدن برنامه و تعریف آن ماجرا ها #اشک می ریختم.
▪️یادمه یک شب از همون ایام، مصطفی از #نطنز دو نصف شب رسید خونه.
بیدار بودم و برنامه ی #نیمه_ی_پنهان_ماه را نگاه میکردم.
▪️اومد و داشت مسواک میزد که بخوابه
من جلوش وایسادم و گفتم:
من نمیتونم درک کنم مصطفی!
آخه #همسران_شهدا چجوری میتونن #فراق شهیداشون رو تحمل کنن؟
مصطفی هم در جواب حرفی نداشت و فقط سر تکون داد...
▪️به نقل از همسر شهید، خانم بلوری کاشانی
▪️مقام معظم رهبری (مدظله):
اگر پدران، مادران و همسران شهدا بی صبری و شکایت میکردند؛ منت میگذاشتند و آه و ناله میکردند، مگر چهره ی این ملت انقدر درخشان میشد؟
🏴 @MostafaAhmadiRoshan
#شهادت
#بعد_از_شهادت
🔹ما برگشتیم
روز شهادتش برای ما یک تولد دوباره بود. یعنی یک بار دیگر ما را به خودمان آورد. خیلی از بچه ها این را می گویند. از بچه هایی که با هم بودیم فاصله گرفته بودیم. با خیلی چیزها هم فاصله گرفته بودیم، خب رفته بودیم توی مسند حکومت. خلاصه شوک بزرگی بود. خیلی ما را به خودمان آورد.
🔺به نقل از: همکار شهید
منبع: کتاب جسارت علیه دلواپسی
💫 @MostafaAhmadiRoshan
#شهادت
🌷من قبل از ازدواجمان، خواب شهادت ایشان را دیده بودم. یکی از اقوام نزدیک خودم هم این خواب را دیده بود و میگفت: آقا مصطفی شهید میشود، حالا ببین. و من هم میگفتم میدانم. یعنی شکی نداشتم.
🌷حتی به خودش هم میگفتم من راضی نمیشوم که به غیر شهادت از این دنیا بروی. منتها سر زمانش با هم کل کل داشتیم. میگفتم من مطمئنم تو 50، 60 سالت که شد، زمانی که همه کارهایت را انجام دادی، شهید میشوی.
🌷یک بار که خیلی سر زمانش با هم بحث کردیم گفت، حدود 30 سالگی شهید میشوم، این قضیه مال 5 یا 6 سال قبل از شهادت است.
بعد از آن زمان دیگر هیچ وقت درباره این جور چیزها حرف نزد و من هم نپرسیدم چون اصلا اجازه نمیداد تو این فازها برویم.
🌸 به نقل از همسر شهید
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
#شهید_احمدی_روشن
📌کانال رسمی دانشمند هسته ای شهید مصطفی احمدی روشن
https://eitaa.com/joinchat/3933798400C1607f2923e
#شهادت
🌷در را باز کرد و آمد توی جلسه. نشست پشت صندلی. خندید و گفت «بچه ها گفتن دیشب بیبیسی اسم ما رو توی تلویزیون آورده، جزو آدمهایی که تحریم شدن.» یکی از بچه ها پرسید «خب اسم ما هم بوده یا نه؟» مصطفی گفت «اینو نمی دونم، ولی اسم من رو که گفته بودن انگار.» تهدید از بس جدی بود که برای بچهها شده بود مایه شوخی.
فردای همان روز ترورش کردند.
@mostafaahmadiroshan