#تاظهور | قسمت چهارم
🌸اتاق به اتاق میرفتیم و با بچه های خوابگاه حرف میزدیم؛ آذر ۷۹ بود.
دنبال این بودیم توی دانشگاه کانون نهج البلاغه راه بیندازیم. میخواستیم #نهج_البلاغه را بیاوریم توی زندگی بچه ها!
سراغ هرکسی میرفتیم میگفت کار سختیه!
🌸اما بین ما مصطفی از همه سرسخت تر بود؛ کوتاه نمی آمد. در جواب این حرف میگفت:
#یه_یا_علی_بگو_پاش_وایسا
🌸هرچه زدیم، نتوانستیم خیلی از بچه ها را راضی کنیم کمکمان کنند.
مصطفی میگفت: #ما_نباید_بشینیم_تا_همه_چی_آماده_بشه
باید کار کنیم!
🌸آنقدر هم پای حرفش ایستاد تا کانون راه افتاد.
کنار بهداری دانشگاه یک اتاق گرفتیم و با برگزاری جلسه های بحث و درس شروع کردیم. تا مدتها بعد از فارغ التحصیلی ما هم کانون برقرار بود...
♨️چقدر در مسوولیت هایی که گرفتیم به قول مصطفی پاش وایسادیم⁉️
مسوولیت میتونه تو یه کار کوچیک فرهنگی باشه...
یا یه کار بزرگ علمی...
مسوولیت خواهر برادری و توجه به خانواده مون باشه...
یا مسوولیت گرفتن تو یه کار تشکیلاتی!
مسوولیت مرتب کردن تخت خوابمون باشه
یا مسوولیت معلمی واس بچه ها...
و...
❌اگر الان مسوولیت های ریز و درشتمون رو خوب انجام ندیم...
مطمئن باشیم پای مسوولیت هایی هم که زمان ظهور (اگر) بهمون محول شه واینمیسیم...
مسوولیت پذیری تمرین میخواد!
یک شبه که از این رو به اون رو نمیشیم!
@mostafaahmadiroshan