#مصطفای_شهید|قسمت سوم
🔹️امام علی(ع): هر گاه در پی چیزی هستی، بلند همت باش و آن گاه که چیره شدی، در پیروزی کریم باش.
🌱 @mostafaahmadiroshan
تیمهای تحقیقاتی دانشجویی راه انداخت.
آنها دنبال راهی برای دور زدن ممنوعیتهای واردات در #غزه و جنوب #لبنان بودند تا از آن راه نیروهای مقاومت قادر باشند خودشان بدنه موشک را بسازند.
یک تیم دیگر درست می کند تا فرمول تهیه سوخت موشک از مواد غذایی مثل موشک را پیدا کنند.
روزهایی که میشنید آنها توانستند موشک بزنند روی پایش از خوشحالی بند نبود...
@mostafaahmadiroshan
در سالهای اول که وارد دانشگاه شد موضوع فلسطین را با برنامه هایی که برگزار میکرد در بین دانشجویان تبدیل به یک دغدغه کرد. آقا مصطفی یک گروه تشکیل داد، رایانه ای گرفتند، ایمیل دانشجوها و اساتید خارجی در سراسر دنیا را پیداکرده بودند و پیام ها و عکس هایی حاوی مظلومیت مردم فلسطین برای آنها ارسال میکردند.
@mostafaahmadiroshan
"مصاحبه میبد ما از مادر شهید احمدی روشن"
من همیشه وقتی برای مصطفی دعا می کردم همیشه می گفتم خداوند در هر دو دنیا آبرویت را حفظ کند. خوب آبروی دو دنیا همان چیزی بود که خداوند بهش داد. هم این دنیا را بهش داد هم اون دنیا.
و #شهادت چیزی است که گیر همه کس نمی آید.❤️🌱
#دعا_مادر
@mostafaahmadiroshan
🌺روز بیست و نهم ماه مبارک رمضان🌺
سه لینک زیر #رزق امروز شما از طرف شهید احمدی روشن میباشد.
لطفا اول نیت و بعد کلیک کنید. 😊🌱
https://digipostal.ir/cfivl9g
https://digipostal.ir/c7lo3c9
https://digipostal.ir/c95fdf1
@mostafaahmadiroshan
#تاظهور | قسمت چهارم
🌸اتاق به اتاق میرفتیم و با بچه های خوابگاه حرف میزدیم؛ آذر ۷۹ بود.
دنبال این بودیم توی دانشگاه کانون نهج البلاغه راه بیندازیم. میخواستیم #نهج_البلاغه را بیاوریم توی زندگی بچه ها!
سراغ هرکسی میرفتیم میگفت کار سختیه!
🌸اما بین ما مصطفی از همه سرسخت تر بود؛ کوتاه نمی آمد. در جواب این حرف میگفت:
#یه_یا_علی_بگو_پاش_وایسا
🌸هرچه زدیم، نتوانستیم خیلی از بچه ها را راضی کنیم کمکمان کنند.
مصطفی میگفت: #ما_نباید_بشینیم_تا_همه_چی_آماده_بشه
باید کار کنیم!
🌸آنقدر هم پای حرفش ایستاد تا کانون راه افتاد.
کنار بهداری دانشگاه یک اتاق گرفتیم و با برگزاری جلسه های بحث و درس شروع کردیم. تا مدتها بعد از فارغ التحصیلی ما هم کانون برقرار بود...
♨️چقدر در مسوولیت هایی که گرفتیم به قول مصطفی پاش وایسادیم⁉️
مسوولیت میتونه تو یه کار کوچیک فرهنگی باشه...
یا یه کار بزرگ علمی...
مسوولیت خواهر برادری و توجه به خانواده مون باشه...
یا مسوولیت گرفتن تو یه کار تشکیلاتی!
مسوولیت مرتب کردن تخت خوابمون باشه
یا مسوولیت معلمی واس بچه ها...
و...
❌اگر الان مسوولیت های ریز و درشتمون رو خوب انجام ندیم...
مطمئن باشیم پای مسوولیت هایی هم که زمان ظهور (اگر) بهمون محول شه واینمیسیم...
مسوولیت پذیری تمرین میخواد!
یک شبه که از این رو به اون رو نمیشیم!
@mostafaahmadiroshan
🌙 سال 90 و آخرین سالی که شهید مصطفی کنار ما بود یک روز با زبان روزه به منزل آمد و درد عمیقی در ناحیه پهلو احساس میکرد به طوری که نفس کشیدن برایش سخت شده بود؛ فردای آنروز برای انجام یکسری آزمایشات مجبور شد روزه نگیرد.
ولی فردای عید فطر قضای روزه اش را به جا آورد که من به او گفتم: مادر چه عجله ای داشتی؟ حالا فرصت داشتی بعداً می گرفتی.
گفت: بدهی خداوند را باید به موقع به جا آورد، از کجا معلوم آدم تا کی زنده باشه که قضای روزه اش رو بگیره؟"
🌙فکر می کنم مصطفی مثل نامش برگزیده بود و خدا از روز اول او را انتخاب کرده بود و ما نقشی نداشتیم. همیشه می خندید و می گفت هیچ نماز و روزه قضا ندارم، تازه کلی هم اضافه گرفتم، بدهکار که نیستم طلبکار هم هستم!
@mostafaahmadiroshan
🍃 آقا علیرضای احمدی روشن،
در حال بستهبندی بستههای غذایی ویژه نیازمندان
🍃 دعای پدرت بدرقهی راهِ همه جهادگران و اهالیِ رسیدگی به محرومین
🌷(آقا مصطفی) خیلی اهل رسیدگی به خانواده های محروم بود.
یادم است خوابگاه که بودیم، یک شب گفت:« بریم یه جایی. می خوام یه چیزی نشونت بدم.»
🌷دست ما را گرفت، برد خرابه. یک در درب و داغانی بود که بسته نمی شد؛ با ورق های آهنی درست کرده بودند. مصطفی در زد و یاالله گفت.
🌷خانمی با سه چهار تا بچهی قد و نیم قد آمد دم در. تا مصطفی را دید، سلام و علیک گرمی کرد و کلی عزت و احترام گذاشت.
مصطفی از مدت ها قبل این خانواده را شناسایی کرده و تحت حمایت خودش گرفته بود. او دانشجو بود، درآمدی نداشت.
🌷بعدها شنیدم وقتی حقوق بگیر شده بود، کمک هایش وسعت پیدا کرده بود.
همکارانش می گفتند؛ "در شهرستانی که کار می کرد، یک سری خانوادهی فقیر شناسایی کرده، تحت پوشش گرفته بود."
🍃به نقل از دوست شهید
🍃منبع: کتاب من مادر مصطفی (با تلخیص)
@mostafaahmadiroshan
{❤️ #جــہادِ_مصطفایے}
🌱"باید شبیــــه شویم."
| تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود.
شرط شهید شدن، شهید بودن است. |
#شهید حاج قاسم سلیمانی
{انشاءالله این جرقهای برای شروع خیلی هامون باشه.✨}
[جانمونیم هااا! ممکنه بعداً خیلی حسرت این فرصت رو بخوریم.]
#یهفرصتطلایی🌱
به مدد مصطفای شهید، این کار رو شروع میکنیم و ثوابش رو تقدیم حضرت ولیّعصر (ارواحنا فداه) میکنیم.
نذاریم این فرصت ناب از دستمون بره :)
🔴 دقیقاً باید چی کار کنیم؟
🔴 چه برنامه جدیدی قراره تو کانال گذاشته بشه؟
🔴 کدوم فرصت؟
⏰ انشاءالله به زودی مطرح میشود...
@mostafaahmadiroshan
🍃🌸 #نقش_یک_خانم | قسمت سوم
👶🏻|بهترین روش تربیت فرزند|👶🏻
آیت الله خامنه ای در مورد بهترین روش تربیت فرزند می فرمایند:
«بهترين روش تربيت فرزند انسان، اين است كه در آغوش مادر و با استفاده از مهر و محبّت او پرورش پيدا كند.💕
❗زنانى كه فرزند خود را از چنين موهبت الهى محروم مىكنند، اشتباه مىكنند؛ هم به ضرر فرزندشان، هم به ضرر خودشان و هم به ضرر جامعه اقدام كردهاند. اسلام، اين را اجازه نمىدهد.
🧕🏻يكى از وظايف مهم زن، عبارت از اين است كه فرزند را با عواطف، با تربيت صحيح، با دل دادن و رعايت و دقّت، آن چنان بار بياورد كه اين موجود انسانى چه دختر و چه پسر وقتى كه بزرگ شد، از لحاظ روحى، يك انسان سالم، بدون عقده، بدون گرفتارى، بدون احساس ذلّت و بدون بدبختيها و فلاكتها و بلايايى كه امروز نسلهاى جوان و نوجوان غربى در اروپا و آمريكا به آن گرفتارند، بار آمده باشد.🌸»
@mostafaahmadiroshan
#تا_ظهور | قسمت پنجم
🔸️مصطفی نبود. کلی ازش تعریف کردم پیش بچه ها. اونا میخندیدند و میگفتند: ببین چطوری مخت رو زده که اینطوری دفاع میکنی ازش!
فردا که مصطفی آمد، بچه ها بهش گفتند: خوب بچه شهرستانی گیر آوردی و مخش رو زدی ها! نبودی ببینی چطور ازت تعریف میکرد.
🔹️شب مصطفی آمد کنارم. یک نامه داد دستم و رفت...
نامه را خواندم. نوشته بود: چرا پیش بچه ها از من تعریف کردی؟! نگفتی شاید دچار غرور و خود بزرگ بینی بشم؟! من هزار تا ضعف دارم. دیگه از ای حرفا نزن.
دو سه روز بابت همین باهام سر سنگین بود. بعد هم خودش آمد سراغم.
💠 برای رسیدن به #ظهور لازمه که دچار #غرور ، #تکبر و #خود_بزرگ_بینی نباشیم و نیت هامونو خالص کنیم!
@mostafaahmadiroshan
#عیار_این_گوهر_۸
🔹با این که علیرضا را کم می دید، خیلی برایش وقت می گذاشت. پارک می برد. خانه ی ما می آورد. به او می گفتم: مراقب بچه باش. دختر بچه نیست که خیلی دم خور مادرش باشه. بیشتر، از شما الگو پذیری داره. سعی کن رابطه ات رو باهاش حفظ کنی.
معمولا این کار را می کرد. سال های اول و دوم، علیرضا زیاد به او عادت نداشت، ولی وقتی بابا شناس شد، وابستگی شدیدی پیدا کرد. هم بچه به او، هم او به بچه. اگر بچه تب می کرد یا یک ذره مریض می شد، فاطمه همیشه گله و شکایت داشت که حاج خانم! من به جای یک نفر، دو نفر را باید جمع کنم. مصطفی از بچه زودتر مریض می شود. واقعا نمی دانم به پسر شما برسم، یا به نوه تان.
مصطفی فوق العاده به علیرضا حساس بود. همیشه زنگ می زد که:« مامان جون، علی مریضه. برو ببرش دکتر.»
می رفتم، می دیدم حالا یک سرفه کوچکی کرده، یا یک ذره تب داره!
بعد از به دنیا آمدن علی، از قول پسرش مرا مامان جون صدا می کرد، پدرش را هم بابا جون.
🔺به نقل از مادر شهید
منبع: کتاب من مادر مصطفی
@mostafaahmadiroshan
انسان هایی که در #مکتب_امام_خمینی پرورش یافته اند
این چنین تاثیرگذار و مرضی خداوند اند...
روحت شاد امام عزیز ما...
این نهضت را زنده نگه خواهیم داشت.
◼️ @MostafaAhmadiroshan
#خاطره_خانوادگی
🔸از سالهای ۶۵ به بعد، زمانی که دست چپ و راستش را شناخت همواره در کنار من بود. در ایام جنگ هر روز در شهرها تشییع جنازه شهدا بود. مصطفی بر اثر مسئولیت من که که باید در مراسم تشییع جنازه شهدا و هماهنگ کردن این مراسم شرکت داشته باشم ، همراه من بود؛ این فضا خیلی بر مصطفی تاثیرگذار بود. همین تاثیرپذیری نیز باعث شد تا علاوه بر حضور در نماز جمعه، دعای توسل، زیارت عاشورا و دعای کمیل را هم فراموش نکند.🌱
@mostafaahmadiroshan
🎥#برشی_از_مستند
💌 شخصیت ویژه شهید در راه رسیدن به هدف
🍃 هیچجور غیر از کشتن و انتحار نمیتونست این آدم رو مهار کنه این آدم مهار نشدنی بود...
هر کی به این نقطه رسید یقین بدونه #شهید خواهد شد.
✏به نقل از همکار شهید
مستند لبه روشنایی ۱
💫 @MostafaAhmadiroshan
#تا_ظهور | قسمت ششم
دستم را گرفت، از خوابگاه برد بیرون. روبروی خوابگاه خانه هایی بود که معلوم بود از قدیم مانده؛ از زمان آلونک نشین ها.
همیشه چشمم به این خانه ها می افتاد، اما هیچ وقت فکر نکرده بودم به آدم هایی که توی این آلونک ها زندگی میکنند.
اوضاعشان خیلی خراب بود...
رفتیم جلوتر، خانمی آمد بیرون ۳ تا بچه قد و نیم قد هم پشت سرش. مصطفی تا چشمش به بچه ها افتاد قربان صدقه شان رفت.
خانه در واقع، یک اتاق خرابه ی نمناک بود. در نداشت، پرده جلویش آویزان بود.
از تیر چراغ برق سیم کشیده بودند و یک چراغ جلوی در روشن کرده بودند. مصطفی گفت: ببین اینا دارن چطوری زندگی میکنن، #ما_ازشون_غافلیم
چندوقتی بود بهشان سر میزد. بزنج و روغن میخرید و برایشان میبرد. وقتی هم که خودش نمیتوانست کمک کند، چندتا از بچه ها را میبرد که آنها کمک کنند.
🔴 برای رسیدن به #ظهور آقا امام زمان(عج) دستگیر نیازمندان باشیم
@mostafaahmadiroshan
#رفیقانه | پیرو باشیم.
{❤️شهدا اسوههای حسنه اند.}
🌱 آقا مصطفی،
دانشمندِ نخبه انقلابی،
کسی شهادتش دل رهبرمون رو سوزاند؛
اینطور پیگیر مسئله #فلسطین بودند:
🌱 در سالهای اول که وارد دانشگاه شد،
موضوع #فلسطین را با برنامه هایی که برگزار میکرد در بین دانشجویان تبدیل به یک #دغدغه کرد.
آقا مصطفی یک گروه تشکیل داد،
رایانه ای گرفتند،
ایمیل دانشجوها و اساتید خارجی در سراسر دنیا را پیدا کردهبودند و پیام ها و عکس هایی حاوی مظلومیت مردم #فلسطین برای آنها ارسال میکردند.
🔻 ما چگونه مدافع #فلسطین و مهاجم رژیم اشغالگر قدس هستیم؟
در فضای مجازی به #اسرائیل سود میرسانیم یا ضرر؟
از نرم افزار های متعلق به چه کشور هایی، استفاده میکنیم؟ و چگونه استفاده میکنیم؟
کانال رسمی شهید مصطفی احمدی روشن
https://eitaa.com/joinchat/3933798400C1607f2923e
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
📜 #دلنوشته
💌دلنوشته دوستدار شهید
.
🕗 همه چيز از همان هشت و چهل و هفت دقيقه معروف شروع شد ...
همان لحظهای كه خدا تصميم گرفت خون بهای يكی از بندگان عزيز خودش شود.
به نظرم بايد از هشتاد ميليون نفر ايرانی پرسيد آن لحظه كجا بودی و چه كار ميكردی؟
🧕🏻مثلا شايد مادری بگويد در لذت فكر كردن به قراری بودم كه برای دو ساعت بعد با جگر گوشهام گذاشتهام
❤️و يا همسری بگويد در حال انجام كارهايم بودم كه برای عصری كه همسرم وعده كرد زود برميگردد ، اماده شوم
👨👦يا مثلا نوجواني بگويد پسر بچهای بودم كه با آرامش حضور پدرم راحتترين خواب عمرم را تجربه ميكردم ...
البته باز هم بايد ازكسان ديگری هم پرسيد ...
🎓از دانشجوهايی كه سر جلسه امتحان بودند
👶از مادرانی كه دغدغه تربيت فرزندانشان را داشتند
📚از جوانانی كه هنوز مطمئن نبودند آيا مفيدترين رشته دانشگاهی را برای يك عمر زندگیشان انتخاب كردهاند يا نه
👤بايد از مسئولين پرسيد كه فكر ميكردند محبوبتريناند!
و يا از عابدينی كه به نظرشان در بالاترين مراحل عرفان و بندگی بودند و جز آنها هيچ كس لايق بالاترين مقام رضوان نبوده است!
به نظرم بايد از خيلیها پرسيد تا ببنيم اين همه ماجرا از كجا شروع شده است؟
❗راستی! كسی میتواند اين معما را حل كند؟ ...
داستان مصطفی از هشت و چهل و هفت دقيقه شروع شد ياااا تمام شد؟ ...
ای كاش میشد همه سوالهايم را از يك نفر ديگر هم پرسيد.
💔 مثلا اينكه چه كار كرد كه لايق اين هشت و چهل و هفت دقيقه طلايي شد؟
🎖️همان قهرمانی كه توانست در رينگ دنيا، حريف قهاری باشد برای هوای نفساش ...
💞بايد پرسيد كه چه شد كه اراده كرد تا از ريحانهاش و از عليرضايش دل بكند و برود براي خدا؟... كاش ميشد غير از خواب هم با ايشان همصحبت شد حتما آن موقع بهتر میشد جواب ها را گرفت.
🍃كاش ميشد بازهم فراتر رفت و از امامی سوال كرد كه صاحب عصر و زمان است و پرسيد آن هشت و چهل و هفت دقيقه چه شد؟ و اصلا شما آن مرد ويژه را چطور يافتيد؟
كاش ميشد از امام مان سوال كنيم آقا جان! مصطفای ديگری هم داريد؟!
✨هر چه هست عجيب است اين قصه هشت و چهل و هفت دقيقه ...
پر است از تضاد و تناقض ...
از پايان ها و آغاز ها ...
از بودن ها و نبودن ها ...
از رفتن ها و تكثير شدن ها ...
از شكست ها و پيروزي ها ...
از اشك ها و لبخندها ....
🌱دوست داشتنیترين تناقضی كه ان شالله تا وقت ظهور و برگشتن مصطفای شهيد با امامش ادامه خواهد داشت ...
🙏🏻مولاي من! دعا كنيد برايمان تا مصطفی شويم برايتان ... كه مصطفی يعنی #برگزيده
💫 @MostafaAhmadiRroshan
🌻 #از_مصطفی_تا_مصطفی
🔅روایت رهبر انقلاب از همرزم قدیمی شهید چمران: در همه حال چه در اوج و چه در حضیض، همیشه برای ما روزنه امیدی روشن است و ما امید داریم؛ امید و انتظار.
💫 @MostafaAhmadiRoshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☄خطرناک تر از بمب اتم☄
🎤استاد حسن رحیم پور ازغدی
💫 @MostafaAhmadiRoshan
#مصاحبه_با_مادر_مصطفای_شهید
💌برای خودش چیزی نمیخواست
🌷او به هیچ چیز دنیا وابسته نبود و همه چیز را برای دیگران میخواست اما برای خود، هیچ.
#سبک_بال
💫 @MostafaAhmadiRoshan
📜 #خاطره_خانوادگی_مصطفای_شهید
💌رابطه با همسر | او حساس بود اما درست رفتار میکرد
✏️به نقل از همسر شهید
💐ایشان به شدت روی من حساس بود. مثلا جالب است بگویم در مورد عروسیمان، مصطفی گفت هر کاری بخواهی من برایت انجام میدهم. من به ایشان گفتم من اصلا عروسی نمیخواهم و اتفاقا عروسیمان ساده و در خانه مادرم برگزار شد.
🎞️اما به ایشان گفتم من دوست دارم عکس و فیلم داشته باشم. ایشان گفتند اگر آتلیهای را پیدا کردی که نگاتیوها را پس بدهد، قبول! ما گشتیم و بالأخره جایی را پیدا کردیم که قبول کرد و به خاطر همین کار هم مبلغ بیشتری را گرفت (100 هزار تومان بیشتر گرفت) اما همین آدم، هیچ محدودیتی برای من قائل نبود، هیچ، هیچ محدودیتی.
💞هیچ وقت به من نمیگفت آن جا برو، آنجا نرو. میگفت هر کاری دلت میخواهد بکن. اصلا من را محدود نمیکرد. آن حساسیت را داشت اما درست رفتار میکرد.
💫 @MostafaAhmadiRoshan