شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#خاطره_کاری
🔹رفتم پیش مصطفی. گفتم میخوام فلانی اصلاح بشه، قراردادش رو شش ماهه می کنم، اگه اصلاح شد، تمدیدش می کنیم. اگه نشد، ردش کنیم بره. قبول؟ زیرش نمیزنی؟
گفت «نه داداش، کی دیدی بزنم زیرش؟
🔸شش ماه نشده، چندتا اسم بهم داد، گفت «قراردادهای اینا رو بنویس.» نگاه کردم، اسم طرف هم بود.
گفتم مگه نگفتی شش ماه صبر کنیم؟
گفت : نه، الآن بنویس.
گفتم: دیدی زدی زیرش؟
ناراحت شد.
گفت «من قول داده بودم اصلاح بشه که شد. شاید چند ماه دیگه من این معاونت نباشم که تمدید کنم قراردادش رو نمیتونم روزی کسی رو قطع کنم.
🔺به نقل از همکار شهید
📄 کتاب یادگاران
@mostafaahmadiroshan
#شهادت🌷
🌷 مصطفی می دانست شهید می شود. تقریبا مصطفی هیچ وقت تهدید نشد و من به او می گفتم : که فکر می کنی زرنگ هستی که تهدیدت نمی کنند؟
🌷 ولـی مصطفی همه چیـز را می دانست.
🔺به نقل از دوست شهید
@mostafaahmadiroshan
📸عکس | گفتگوی علیرضا احمدی روشن -فرزند دانشمند هستهای شهید مصطفی احمدی روشن- با رهبرانقلاب. ۹۷/۳/۲۵
@khamenei_ir
@mostafaahmadiroshan
📸عکس | گفتگوی همسر دانشمند هستهای شهید مصطفی احمدی روشن، با رهبرانقلاب. ۹۷/۳/۲۵
@khamenei_ir
@mostafaahmadiroshan
📸عکس | گفتگوی پدر دانشمند هستهای شهید مصطفی احمدی روشن، با رهبرانقلاب. ۹۷/۳/۲۵
@khamenei_ir
@mostafaahmadiroshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#خاطره_دانش_آموزی
#نابغه_شیمی
🔸مصطفی شیمی اش همیشه خیلی خوب بود، اصلا شیمی مصطفی با بچه های دیگر قابل مقایسه نبود، می توانم بگویم که توی بچه های همدان او در شیمی تک بود. بخصوص از سال سوم دبیرستان به بعد که شیمی افتاد توی محاسبه واکنش ها و از این حرف ها.
🔸یادم هست که مصطفی در مرحله دوم کنکور که فقط از چهار تا کتاب سوال می آمد از ۶۰ تا سوال فقط یکی را جواب نداده بود. یعنی ۹۸ درصد زد.
🔺به نقل از دوست شهید
@mostafaahmadiroshan
📸 بازدید خانواده #شهید_احمدی_روشن از موزه عبرت| 22 خرداد 97
@mostafaahmadiroshan
📸 بازدید خانواده #شهید_احمدی_روشن از موزه عبرت| 22 خرداد 97
@mostafaahmadiroshan
📸 بازدید خانواده #شهید_احمدی_روشن از موزه عبرت| 22 خرداد 97
@mostafaahmadiroshan
📸 بازدید خانواده #شهید_احمدی_روشن از موزه عبرت|22 خرداد 97
@mostafaahmadiroshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #مستند | ببینید
🔹در این صنعت قطع و یقین یکی از سردارهای ما #شهید_احمدی_روشن بود
🔺آدم وقتی پازل مصطفی رو میچینه، می بینه عجب به حق زدن مصطفی رو
🔻مصطفی یل این صنعته، مصطفی پرچم دار این صنعته
@mostafaahmadiroshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰حضور پدر شهید احمدی روشن در مراسم شهید حدادیان اسفند ۹۶
📌دادسرای تهران: حکم قصاص محمدرضا ثلاث باباجانی راننده اتوبوس خیابان پاسداران که ماموران ناجا را به شهادت رسانده بود،سحرگاه امروز اجرا شد.
❌محمدثلاث مسئولیت اینکه سوار اتوبوس بوده و ماموران نیروی انتظامی زیر گرفته را قبول کرده است
⚠️ #جای_شهید_و_جلاد_عوض_نشود
@mostafaahmadiroshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#خاطره_کاری
🔹مصطفی کارش زندگی اش بود، تلفنش مدام زنگ میخورد. فرقی نمیکرد چه کسی و چه وقتی زنگ بزند. نصفه شب هم بود جوابش را میداد. دیگر تا صبح خوابش نمیبرد تا کار را انجام دهد.
🔹از کاشان که می آمد تهران، توی ماشین از سه ساعت راه دو ساعتش را با موبایل حرف میزد؛ با این تامین کننده با آن پیمان کار با این فروشنده با آن مدیر.
توی خانه هم همین اوضاع بود.
گاهی وقتها از شدت خستگی به تخت نمیرسید؛ وسط هال خوابش میبرد.
گاهی موبایلش را از کنارش بر میداشتم تا کمی بخوابد.
@mostafaahmadiroshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#شهادت🌷
🌷همان اولین لحظه ای که پیکرش را دیدم احساس خوبی داشتم که من هم دیگر توی محشر شفیع دارم، یعنی یک کسی هست که مرا آنجا بشناسد. وضع ما که معلوم نیست، حواسمان که جمع نیست، این همه درگیری های دنیوی ما را غافل می کند، آنجا توی محشر هم اگر کس و کاری نداشته باشیم که به دادمان برسد، ول معطل خواهیم بود. اگر مارا خواستند بیندازند جهنم، دستمان به یکی می رسد، یک آشنا داریم.
🌷آن هم آشنایی که توی همین دنیا بدون آنکه ما خبر داشته باشیم سفارش ما را به این و آن می کرد. حتما آن طرف هوای ما را خواهد داشت. این احساس، احساس خاصی بود.
📌نقل از دوست شهید
@mostafaahmadiroshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#فرهنگی
🔹بچه های گروه فردای سبز توی دانشگاه به خانواده های بی بضاعت و کم بضاعت رسیدگی می کردند. پول جمع می کردیم، چند قلم جنس می خریدیم و یک شبهایی می بردیم توی محله های پایین شهر، میدان خراسان و شوش و طوری که کسی متوجه نشود، توزیع می کردیم.
🔹بچه ها خانواده های محروم را از قبل شناسایی شان کرده بودند. مشکلات درسی و گرفتاری هایشان را هم اگر می توانستیم رفع می کردیم. مصطفی هم توی گروه فعالیت می کرد و همراهمان می آمد. خانواده ها را که می دید، چشمش پر اشک میشد.
🔹همیشه ناراحت بود که چرا نمی توانیم مشکلاتشان را کامل حل کنیم. توی راه که میرفتیم و میآمدیم بغض توی گلویش بود. تا چند ساعت توی خودش بود، با کسی حرف نمیزد. اگر به خانوادهای قول میداد که کارشان را پیگیری کند، حتی شده از درسش هم میزد و میرفت دنبالش.
@mostafaahmadiroshan
#خاطره_دانشجویی
🔸دوستش می گفت: خوابگاه دانشگاه شریف، خیابان زنجان، بلوک یک، اتاق ۳۱۳ ، من و مصطفا دو سال با هم بودیم. مصطفی، ميم شيمي ۷۷ از آن دست آدمهای بشاش و خنده رو که یک ماه نشده با همه آشناست.
با همه گرم می گیرند، با مذهبی و غیرمذهبی، با همه شوخی می کنند. اگر کسی دنبالش میگشت، محتمل ترین جایی که می شد پیدایش کرد، همان پاتوق مذهبی های خوابگاه زنجان بود، نمازخانه ی خوابگاه.
🔺شریفی ها به دانشجویان مهندسی شیمی شریف، میم شیمی می گویند.
@mostafaahmadiroshan