eitaa logo
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
5.1هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
1 فایل
سلام دوستان عزیز خوش آمدید/ فعالیت کانال شبانه روزی می باشد لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd لینک اخبار شبانه کانال @sabanhkabar لینک گروه چت https://eitaa.com/joinchat/2156987196Cb75d654c81 آیدی مدیر/ تبلیغات @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
🍂 🔻  بابا نظر _ ۷۵ شهید محمدحسن نظر نژاد تدوین: مصطفی رحیمی                            
🍂 🔻  بابا نظر _ ۷۶ شهید محمدحسن نظر نژاد تدوین: مصطفی رحیمی                                 •┈••✾❀○❀✾••┈• 🔻 مقدمات عملیات بدر 🔘 [در ادامه آماده سازی زمینه عملیات] دو قرارگاه سمت راست را هم تمام کردیم. سه جایگاه برای قبضه های ۱۰۷ درست شد.. آن زمان آقای بخارایی مسؤول ادوات لشکر ۲۱ بود. وقتی جایگاه ها را دید از شادی پر در آورد. قرار شد روزی دو موشک شلیک کنند تا هم ثبت تیر کنند و هم امتحان شلیک کردند و دیدند که خوب روی هدف می آید. برای بازدید نهایی مرتضی قربانی جانشین قرارگاه، غلام پور و رحیم صفوی با قاآنی آمدند. من اینها را بردم و قرارگاه ها را یکی یکی نشان دادم. 🔘 بعد از پایان کار برگشتیم. آقای غلام پور یک سکه بهار آزادی به من داد. این هدیه به خاطر سرعت کار بود. شب ششم اسفند ١٣٦٣ بود که آقای قاآنی از برپایی آخرین جلسه در قرارگاه تاکتیکی لشکر ۲۱ خبر داد. شب بود و باید با چراغ خاموش حرکت می‌کردیم. از این طرف هم کمر شکن ها مرتب امکانات لشكرها را می آوردند. 🔘 جاده سیدالشهدا پر از چاله شده بود. آقای شریفی پشت فرمان بود. معرکه ای بود. ایشان با صد تا سرعت می‌آمد. وحشت مرا برداشته بود. به ایشان گفتم که ما را می‌کشی. ساعت یازده یا دوازده شب بود که به قرارگاه رسیدیم. تمام فرماندهان گردانها، گروهانها و مسؤولین واحدها حضور داشتند. قرار بود فرمانده گردانها مانور گردانشان و فرماندهان گروهانها هم مانور گروهان خود را توضیح بدهند. وارد جلسه شدیم آقای قاآنی دستور داد که اولین فرمانده گردان جواد جامی توضیح بدهد. 🔘 اولین گردانی که می‌خواست به خط بزند گردان ایشان بود. ایشان مانور گردان خود را از سمت آبراه شریف توضیح داد. فرمانده گروهانهای ایشان نیــز بـه ترتیب توضیح دادند. گردان دوم گردان الحدید به فرماندهی علی ابراهیمی بود که توضیح داد. این گردان باید از سمت راست می‌آمد و وارد جاده خندق می‌شد. بعد آقای بصیر، فرمانده گردان کوثر توضیح داد. همه گروهان ها نیز روی نقشه توجیه شده بودند. بعد هم علی حافظی فرماندهی گردان یاسین، مشهور به دندان طلا، سیدهاشم موسوی فرمانده گردان پنجم، آقای مصباح فرمانده گردان غواصی و اطلاعات، آقای دوستی جانشین ایشان و آقای آرام به عنوان یکی از فرماندهان شناسایی ایشان به ترتیب مأموریت خودشان را توضیح دادند. 🔘 جلسه ای هم بین مسؤولین واحدهای اطلاعات و عملیاتی و فرمانده قرارگاه کربلا گذاشته شد. بحثی که آنجا صورت گرفت این بود که اگر نتوانستید جایی را بگیرید یا گرفتید و نتوانستید بایستید طرح عقب نشینی تان چیست؟ البته نمی‌خواستند در روحیه گردانها و نيروها تأثير بگذارند. غرض اطلاع مسؤولان در جلسه بود. طرحی که من به عنوان مسؤول اطلاعات عملیات تهیه کرده بودم مورد قبول آقای غلام پور قرار گرفت. 🔘 طبق طرح باید از سه کیلومتری انتهای جاده خندق به سمت دجله می‌آمدیم و به دشمن می‌زدیم. از طرف دیگر هم لشکر ۵ نصر به سمت سه راه می رفت و به دجله می رسید. بر اساس طرح اگر هدفها را می گرفتیم، باید به طور کامل پاک سازی می‌کردیم تا به تدریج نیروهایمان را خارج کنیم. اگر هم نمی توانستیم از این دو آبراه یکی حُنین و دیگری شریف نیروهایمان را به عقب می کشیدیم. آن وقت می‌توانستیم از داخل نیزارها به قسمت پشت قرارگاه کربلای دو برسیم.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @mostagansahadat ____ 🍂
🍂 🔻  بابا نظر _ ۷۷ شهید محمدحسن نظر نژاد تدوین: مصطفی رحیمی                                 •┈••✾❀○❀✾••┈• 🔻 مقدمات عملیات بدر 🔘 هفتم اسفند ١٣٦٣ گردانها را به مکانهای تعیین شده منتقل کردیم. در جایی که از جزیره مجنون جدا می شد و جلو می آمد و بعدها جاده ای به نام جاده شهید همت احداث شد. گردانها را با اتوبوس و کمپرسی آوردیم و شبانه پیاده کردیم. همان شبانه هـم، بـا قایق به قرارگاههایی که در داخل هور آماده کرده بودیم، بردیم. در قسمت سمت راست، اورژانس زده بودیم. فاصله اش با جزیره مجنون بیش از پنج شش کیلومتر نبود. اورژانس مادر ـ اصلی ـ هــم داشتیم بیمارستانی هم از طریق قرارگاه برپا شده بود. مجروحین به آنجا منتقل می‌شدند. اقدامات پزشکی در همان بیمارستان صورت می گرفت. در اورژانس نیز دو پزشک جراح و تعدادی پزشکیار داشتیم. 🔘 ساعت چهار بعد از ظهر نهم اسفند دستور حرکت صادر شد. نیروها را از قرارگاه خارج و در قایقها سوار کردیم. حرکت پنج گردان تا ساعت هفت شب طول کشید. قرار بود که دو گردان به صورت احتیاط و کمکی کنار آب باشند. سه گردان دیگر باید عمل می‌کردند. تا ساعت هشت شب نیروها را به مقرهای خودشان رساندیم. نیروهای غواص از دو محور به داخل آبراه‌ها و جاهای از پیش تعیین شده رفتند. آنها با بچه های اطلاعات از راهکارهای مخفی به پشت آبراه شعبان که حدود هزار متری جاده خندق و داخل نیزار بود، نفوذ کردند و پنهان شدند. 🔘 نیروهای گردان تا آنجا با موتور خاموش حرکت کرده بودند. چیزی که در تمام مدت برنامه ریزیهای در قرارگاه مد نظر قرار نگرفته بود و بعدها یک نقطه ضعف برای کل نیروهای عمل کننده در عملیات بدر به حساب آمد، کمین بزرگی به نام «دبه» بود که حدود صد عراقی در آن استقرار داشتند. آبراهی در آنجا بود که به خشکی می خورد. این خشکی به سمت الصخره و العزیر می‌رفت. آبراه دیگری هم بود که به کمر جاده خندق منتهی می‌شد. در همین قسمت آنقدر نی انباشته بود که نمی‌شد از آن عبور کرد. دشمن همان نقطه را گرفته بود. هیچ تصمیمی در قرارگاه برای زدن این کمین گرفته نشده بود. وقتی بچه های غواص خبر دادند که ما خط را شکسته ایم به گردان الحديد دستور حرکت دادم. با قایق جلوتر از گردان حرکت کردم تا پشت موج دوم خودم را به خاکریز دشمن برسانم. ناگهان دیدم از این سه راه و از دو دستگاه دوشکای دشمن، رگبار می‌آید. 🔘 بچه های لشکر ١٤ و لشکر ۵ نصر بر می گشتند. علت را که پرسیدم، گفتند: آبراه بسته است. عراقی ها یک بند می زنند. به آنجا رفتم رگبار دوشکا به سر قایق گرفت و آن را قطع کرد. قایق غرق شد. قاآنی هم مرتب مرا با بیسیم صدا می‌زد. بیسیم با قایق در دل آب فرو رفته بود. جلیقه داشتم و با بچه ها بالا آمدیم. حاجی شریفی هم با گردان روی جاده روانه بود. دایم می گفت کبوتر توی دستم است. منظورش این بود که من گرفتم ولی نه آن قدری که شما فکر کنید. تأکید می‌کرد که خبری از ٢٢٢٤ نیست. بچه های غواص هم که خط را شکسته بودند مکرر می گفتند کـه مــا خط دشمن را شکستیم پس شما چرا نمی آیید. آبراه بسته بود و گیر کرده بودیم. 🔘 هرج و مرج عجیبی در آبراه پیش آمد. نیروهای لشکرهای ١٤، ۵ و ۲۱ بودند. کمین عراقی ما را گیر انداخته بود. ما شش نفر هم در آب بودیم و بیسیم نداشتیم. متوجه شدم بیسیم چی ام نیست. یک ربعی طول کشید. دیدم دارد صدا می‌زند بابانظر، بابانظر گفتم: من اینجا چسبیده ام. دیدم رفته یک قایق با بیسیم و تشکیلات از یکی از دسته ها گرفته و آورده به آنها گفته بود شما بروید سوار قایق دیگری بشوید، این قایق را بدهید ببرم. حاج آقای نظر نژاد کار دارد. توی قایق آمدم بیسیم را روشن کردم و بردم روی کانالی کـه آقـای قاآنی بود. دیدم سر و صدایش در آمد نظر نژاد، تو کجایی؟ همه رفتند بالا. گفتم: این آبراه شعبان را کی قرار بود بزند. تا این را گفتم دو ریالی آقای قاآنی افتاد و گفت: مگر لشکر نصر نزده؟ گفتم: لشکر نصر می.گوید چرا شما نزدید. آبراه بسته است و همه بچه ها اینجا جمع شده اند. فرماندهان گردانها نیروهایشان را جمع کنند. نتیجه نگرفتیم و قرار شد که گردانها برگردند. لشکر ١٤ یک سرپل را از دشمن گرفته بود اما برگشتیم نیروهایمان روی خشکی رفته بودند.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @mostagansahadat ____ 🍂
1_1752842982.mp3
6.34M
روز رفتن به میدان جنگ است ای دلیران نه گاه درنگ است حاج صادق آهنگران @mostagansahadat ____
🍂 میگن تو سخت‌ترین عملیات‌های جنگ وقتی کار حسابی به مشکل بر‌می‌خورد همیشه این رمز " یا زهرا (س)" و "یا علی‌بن ابیطالب"بود که گره گشا بود و کلید فتح می‌داد. شک نکنید در میدان جنگ آخرالزمان هم کلیدِ فرج ، رمز یا زَهـۜـرا و یا علی‌ست.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @mostagansahadat ____ 🍂
🍂 ما سَر بلند و سینه ستبر و سرآمدیم این اقتدار ما ز شهیدان فاطمه است ... 🔸 شهید «حاج حسین اسکندرلو» فرمانده گردان حضرت علی‌اصغر(ع) لشکر۱۰سیدالشهداء و همرزمانش در شهر فاو (فاطمیه) - ۱۳۶۴        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @mostagansahadat ____
🍂 صبح پیامِ مهمی برای شروعِ دوباره دارد؛ اینکه هیچ تاریکی‌ تا ابد باقی نمی‌ماند ...        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @mostagansahadat ____ 🍂
🍂 واژهٔ انتظار در جبهه‌ها معنا شد دل‌شان برای استجابت نوایِ اَللّهُمَّ اَرِنیِ الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ پَر می‌زد ...        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @mostagansahadat ____ 🍂