eitaa logo
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
5.4هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
998 ویدیو
0 فایل
سلام خوش آمدید فعالیت کانال ۲۴ساعته‌ اهداف کانال: زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدای گرانقدر رصد اخبار لحظه ای منطقه و محور مقاومت رهگیری و شناسایی تحرکات دریایی و هوایی شناور ها و هواگرد های نظامی در منطقه فعال سیاسی تبلیغات @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
مَرد عمل بودید تا وعده ؛ صادق و زلال ؛ این سرزمین به مرام‌تان نیاز دارد برگردید .... کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
همسنگران،ما را در این ره گفتگوهاست دریادلان، در پیش رو دریاست دریاست راهی پر از خوف و خطر درپیش داریم باید که در راه هدف سر را ببازیم از راست: 1-🌷شهید محسن سجودی ( مطلع الفجر ) 2-🌷شهید سیدحسن سیدعشقیان ( فتح المبین ) 3-🌷شهید حسن پورمحمود ( فتح المبین ) 4-آقای حسن مبلغ الاسلام 5-آقای رجب بابا نتاج 6-🌷شهید سعید میکانیکی ( مطلع الفجر ) نشسته: 7- آقای قاسم ولی اللهی 8-آقای محسن احمدزاده 9-آزاده جانباز حاج محمد فلاح نیا این عکس در منطقه عملیاتی ایلام در سال 1359 و در روزهای آغازین دفاع مقدس بوده گرفته شده است. 🌷شهید محسن سجودی: 🌺خدایا تو می دانی که من جز به راه تو نیامده ام و هیچ امیدی نیز جز تو ندارم و می خواهم که هر چه زودتر به لقاء ات برسم و شربت شهادت را که گوارا ترین و شیرین ترین مشربه هاست بنوشم. عزیزمان را یاد کنیم با ذکر معطر صلوات 🌺 کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ ۲۲ اردیبهشت سالروز شهادت پدر تاکتیک نظامی جهان اسلام، دریادار حاج محمد ناظری، فرمانده تکاوران نیروی دریایی سپاه گرامی باد. 🔸شور انقلابی، بی قراری و عشق به کاروان عاشورا را در صحبت های این سردار مظلوم ببینیم و لذت ببریم. در اوایل بحران سوریه حاج محمد اولین فرماندهی ایرانی بود که به طور کاملاً محرمانه به عمق این درگیری ها رفت و چریک های مقاومت را آموزش داد و بعد راه را برای شهادت دیگر شهدای مدافع حرم باز کرد. 🔸شهید خاصی که شبیه هیچ کس نبود! شهیدی که تاکنون طبقه بندی اطلاعات اجازه بیان خدماتش را نداده است! شهیدی که هرجا از این کره خاکی که رد پای حاج قاسم برای دفاع از مظلوم در آن وجود داشت، او نیز در آنجا حاضر بود! 🔸اسطوره ای که سرداران سلیمانی، باقری، قاآنی، متوسلیان، کاوه و حتی عماد مغنیه و سیدحسن نصرالله فقط بخشی از شاگردان ایشان برای مبارزه با ظلم بودند! شهیدی که هرچند روز به روز پیر می شد اما لحظه به لحظه بر غیرت و شجاعتش افزوده می شد! 🔸نقل است که وقتی تکاوران آمریکایی در خلیج فارس دستگیر شدند، حاج محمد فریاد زد که: «خیال کرده‌‌اید ناو مسافربری ما را زدید، می‌توانید هر غلطی بکنید و ما هم کاری به کارتان نداریم؟ ما پای هر متجاوزی را به آب و خاک ایران قطع می‌کنیم.» شاید به خاطر این صحبت ها بود که آمریکایی ها لباس خود را خیس کردند! 🔸وقتی دزدان دریایی کشتی‌هایمان را در سومالی و خلیج عدن محاصره کردند، او مأموریت آزادسازی آنها را برعهده گرفت و ۱۲۰ روز با آنها جنگید و عزت ملت را زنده نگه داشت و کشتی ها را پس گرفت. https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
🍂🍂 🔻 #گمشده_هور 7⃣6⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی روزهای پایانی این فصل را با من بخو
🍂🍂 🔻 8⃣6⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی روزهای پایانی این فصل را با من بخوان این عاشقانه ست این فصل را با من بخوان باقی فسانه ستو راه افتادیم تا برویم خانه ی خودمان، همه دم در جمع شده اند. - خوب برای همتون هدیه دارم. داده بودم از یکی از عکس هایم چند تا چاپ کرده بودند و قاب کردو خداحافظی می کند.ه بودم، یکی یکی به همه شان می دهم و تک تک روبوسی میکنم. هیچ کس چیزی به روی خودش نمی آورد، پشت خنده های ظاهری اشان دلهره و نگرانی بیداد میکند. ننه طاقت نیاورد. - من باهات می آم ننه - نه ننه واسه چی می آی؟ بچه ها صبح میرند مدرسه. - پس حداقل بذار آقات برسونتت. - نه نمیخواد. خداحافظ. - تا رسیدی زنگ بزن. - باشه چشم. برو بخواب. رسیده ایم توی کوچه خودمان، فقط چند ماه است که آمده ایم اینجا تازه یادم افتاده که هیچ وقت فرصت نشد با همسایه هایمان آشنا شویم - راستی، رسميه همسایه ها چه طورند؟ حالشون خوبه؟ - آره خوبند. - اصلأ دنيا نذاشت با همسایه هامون آشنا بشیم. هنوز حسین و زینب خوابشان نبرده. باز هم بزغاله میشوم تا خسته شوند و بخوابند. به ننه زنگ میزنم و خبر می دهم که رسیده ایم تا خیالش راحت باشد. از پشت تلفن هم مشخص است که آرام نیست و به هر بهانه ای میخواهد حرف بزند. - ننه پس فردا ظهر میام اونجا. قلیه ماهی درست کن. این را که می گویم حالش بهتر می شود و خداحافظی می کند. از پشت تلفن هم مشخص است که آرام نیست و به هر بهانه ای میخواهد حرف بزند. - ننه پس فردا ظهر میام اونجا. قلیه ماهی درست کن. این را که می گویم حالش بهتر می شود یک لباس نو کره ای پوشیده ام و ریش هایم را کوتاه کرده ام. حسابی تر و تمیز شده ام. انگار بعد از سالها یک مهمانی دوست داشتنی دعوتم کرده اند. مدارکم را جمع میکنم و همه را در خانه میگذارم. خوب به بچه ها نگاه میکنم هنوز خوابند. رسميه دم در ایستاده تا خداحافظی کند. - حاجى الآن داری میری کی میای؟ و این بار سکوتم را که پر از یک غم مبهم است خوب می فهمد و دیگر سؤالش را تکرار نمی کند. همراه باشید با کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🍂 🍂
🍂🍂 🔻 9⃣6⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی روزهای پایانی این فصل را با من بخوان این عاشقانه ست این فصل را با من بخوان باقی فسانه ست در جزیره همه چیز به هم ریخته است. هر لحظه آتش بیشتر میشود. گرمای تیر بیداد میکند. پشتیبانی ضعیف است و خبر سقوط خطها یکی یکی می رسد. روی خط بیسیم می روم و به درخور که فرماندهی گردان است میگویم: - وضع اونجا چه طوریه؟ - من شاسی بیسیم رو میگیرم شما هرطور برداشت کرديد صدای توپ و خمپاره و موشک بیداد میکند. چاره ای نیست باید مقاومت کند. - ببين محمد میدونم چی بهت میگذره. همه رو میدونم ولی آبروی اسلام به تو بستگی داره. - پیامی که می فرستید خیلی زیاده مگه من کی هستم؟ - این حرفها رو ول کن، هر چه می تونی مقاومت كن. - ولی بال های دو طرف من شکسته میدانم تمام نیروهایش را از دست داده ولی هیچ کمکی نمی توانم برایش بفرستم. - خودت هر کاری کردی، کردی، آبروی اسلام به تو بستگی داره. خودت هر کاری کردی، کردی، فقط همین. شرایط به هم ریخته تر از آنی است که فکر میکردم. با غلامپور و چند تا از بچه ها در قرارگاه نشسته ایم و روی طرح نجات جزيره کار می کنیم. - قنبری، بلند شو برو با مسئول جهاد در جزيره شمالی، اگه شد ضلع شرقی جزیره ی شمالی رو بشکافید و آب بندازید تو جزیره تا سرعت پیشروی شون كند بشه. غلامپور می گوید: - علی بیا بریم قرارگاه عقب تر. اونجا روی طرح کار میکنیم. این طور که نمیشه شیمیایی زدند. نیروها دارند عقب نشینی می کنند. اینجا موندی که چې بشه؟ - کجا برم بعضی از نیروها جلواند. نمی تونم ول کنم عقب برم که، باید تكليف اونها روشن بشه. دیگر نمیتوانم ناراحتی ام را پنهان کنم. سرم را پایین انداخته ام. - حاج احمد برگردم عقب چی بگم؟ جواب مردم را چی بدهم بگم جزيره رو ول کردم، بچه هاتون شهید شدند؟ به همین جا می مونم، روم نمیشه برگردم عقب. همراه باشید با کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🍂 🍂
🍂🍂 🔻 0⃣7⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی روزهای پایانی این فصل را با من بخوان این عاشقانه ست این فصل را با من بخوان باقی فسانه ست قنبری با شتاب می آید و خبر می دهد که عراقی ها تا دو کیلومتری جاده ی سیدالشهدا آمده اند خیلی سریع دارند جلو می آیند. نیرویی هم در جزیره نمانده. همه دارند عقب نشینی می کنند. اگر هم کسی مانده باشد یا شیمیایی شده یا وسط نیها قايم شده. ساعت نزدیک یازده صبح است. نگاه میکنم به غلامپور که دارد می رود به مرتضی قربانی سر بزند - على تو هم سریع بیا عقب اینجا موندنت کاری رو درست نمیکنه. دایم روی خط بیسیم خبر می دهند که جزیره سقوط کرده و من و ده پانزده نفری که در قرارگاه هستیم به عقب برگردیم. همين طور نشسته ام کنار بیسیم. شاید خبری، کمکی، قاسم آمده و پشت کمرم را گرفته و می گوید - حاج علی پاشو بریم دیگه. هیچ کس اینجا نیست. - بابا ولم كن جزیره داره میره، سیدصباح هم نیست حداقل یک روضه برامون بخونه. ساعت ۱۲ : 45 است همه می گویند باید برگردم عقب و دستور فرماندهی است. دلم راضی نیست. قنبری و یکی دو نفر دیگر را گفتم که بمانند اگر یگان ها آمدند، دستورات لازم را به آنها بدهند. ماشین پایین سوله است قاسم پشت فرمان نشسته و من هم کنار دستش. گرجی و جووند و محمدی هم عقب نشسته اند تا قاسم آمد استارت بزند که روی جاده برود، دیدم هلیکوپترهای عراقی در چند متری زمین در قرارگاه میچرخند. دراد میزنم - وایسا. وایسا، هلیکوپترها روبرو مونند، اومدند. نمیشه با ماشین رو جاده بریم. گرجی دارد داد می زند که الأن اسیر میشویم. - بچهه ها همه میریم پایین در جاده پراکنده میشیم، این طوری بهتره. اطرافمان آب است و نیزارهای بلند هور و بالای سرمان چندین هلیکوپتر که مأموران ویژه از در و پنجره اش آویزان شده اند و ما را با دست نشان می دهند. راهی نیست فقط میدویم وسط نيها، تا گم مان کننده همراه باشید با کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🍂 🍂
📜 وقتی به مدرسه می رفت کمتر کسی باور می کرد که او کلاس اول باشد. توی کوچه با بچه هایی بازی می کرد که از خودش چند سال بزرگتر بودند درسش خوب بود. در دوران شش ساله دبستان(در آن زمان) مشکلی نداشت. پدرش به وضع درسی و اخلاقی او رسیدگی می کرد. صدر الدین تنها پسرش را خیلی دوست داشت.سال اول دبیرستان بود شاهرخ در یک غروب غم انگیز سایه سنگین یتیمی را بر سرش احساس کرد پدر مهربان او از یک بیماری سخت، آسوده شد. اما مادرش و این پسر نوجوان را تنها گذاشت. کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂 طنز جبهه سه اصطلاح با نمک •┈••✾💧✾••┈• 🔸 شیخ اجل خمپاره ۶۰. جنگ افزاری که بیش از هر سلاح دیگر با مأمور مرگ و قبض روح شبیه است. همان که از هیچ کس جز رسول خدا اذن دخول نگرفت. درست «سر به زنگاه» سر می رسد و بدون سر و صدا کار خودش را می کند؛ بر خلاف خمپاره ها و سلاحهای دیگر که جلوتر از خودشان سوتشان و پیش از انفجارشان ترس و دلهره و هیبتشان آدم را می کشد. همان سلاحی که به «نامرد» بودن شهرت دارد. 🔹 لشکر صلواتی لشکر ۲۷ حضرت رسول صلی الله و علیه و آله که وقتی برادری به صورت کامل از آن نام می برد و نام حضرتش را بر زبان جاری می ساخت، همه از حیث مستحب مؤکد بودن ذکر صلوات بعد از شنیدن نام آن بزرگوار به تبع حق متعال و ملائکة الله باید صلوات می فرستادند. 🔸 سوره رهایی بخش سوره والعصر از سوره های کوچک قرآن. سوره ای که آرام و آهنگ و نشان رهایی و خلاصی بود. بعد از نظام جمع، راهپیمایی و کوه پیمایی، صبحگاه و احیاناً شامگاه، سخنرانی های ارشادی و توجیهی، حسن ختام همه رنج و آلام و صبر و شکیبایی جسمی و روحی، آیات بینات این سوره بود، که همه با هم با لحن دلنشینی قرائت می کردند. بای بسم الله اش که بر زبان جاری می شد، مثل آبی که روی آتش بریزند یا تن خسته و غبار آلود و گرمازده ای که به آبشار بسپارند، همه چیز کم کم خنک و مطبوع می شد و رو به آرامش می گذاشت. •┈••✾💧✾••┈• کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
سید محمد جهان آرا حسن مجتهدزاده و سید عبدالرضا موسوی مرا به انقلاب پیوند زدند. ما نسل دوم بچه های ان
🍂 🔻 پسرهای ننه عبدالله/ ۷۱ خاطرات محمدعلی نورانی نوشته: سعید علامیان ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ خرمشهر به نجف ثانی شهرت داشت. خیلی از آقایان روحانی و مراجع که می‌خواستند به کربلا یا نجف بروند از خرمشهر می‌رفتند. آنها حدود یک ماه در خرمشهر منبر می رفتند، پولی جمع می‌کردند به یک بلدچی ده پانزده تومان می دادند، آنها را به آن طرف رودخانه اروند به مرز عراق می‌برد. برای برگشت هم این مسیر، امن ترین مسیر بود. فاصله بین ایران و عراق در بعضی نقاط رودخانه اروند به صدوپنجاه متر می‌رسد که با حدود بیست دقیقه پارو زدن می‌توانستند به آن طرف مرز بروند، یا از شلمچه به راحتی قابل گذر بود. آقایانی که میخواستند به نجف و کربلا بروند و درس بخوانند یا فراری بودند به خانه دو روحانی خرمشهر آقای مهری و سید محمدتقی موسوی می‌رفتند و آن دو هماهنگی برای عبور از رودخانه را انجام می‌دادند. منبرهای متعدد علما در خرمشهر دانش دینی را بین مردم و جوانهای شهر بالا برد. از طرف دیگر، تعدادی از کمونیست ها را به خرمشهر تبعید می‌کردند. اینها مشغول تبلیغ در روستاها می‌شدند. بعضی هایشان به عنوان معلم روی افکار دانش آموزان کار می‌کردند. کسانی مثل ایران نژاد، ایوبی، ناصری، غریفی و فرهانی از توده ای های ظاهراً بریده بودند؛ اما نظام شاه چون هنوز کاملا به آنها اطمینان نداشت اینها را به خرمشهر فرستاده بود. از جمله ناصری که معلم ادبیات بود و بعضی‌ها را جذب حزب توده کرد. در خرمشهر و آبادان مارکسیست ها و مذهبی ها هر دو فعال بودند؛ اما تشکیلات کمونیست‌ها در آبادان قوی تر و اعضای بیشتری داشتند. بعضاً دو برادر در یک خانواده یکی کمونیست و دیگری مذهبی بود و هر دو برای براندازی رژیم شاه و برقراری عدالت تلاش می‌کردند. در تظاهرات و راهپیمایی‌ها یک برادر در جناح مذهبی‌ها شعار مرگ بر کمونیست می داد و برادرش در گروه مارکسیست ها فریاد می زد مرگ بر مرتجع، علیه هم شعار می‌دادند. شب هم می‌رفتند خانه زیر یک سقف با هم می‌خوابیدند. یکی از عوامل ایجاد تشکل‌های مذهبی، فعالیت‌های جریانهای چپ بود. بچه های مذهبی با دیدن برنامه های مارکسیست ها، تلاشهایشان را بیشتر می‌کردند. در همان زمان در بین بچه های مذهبی خرمشهر کسی به نام فرزاد قلعه گلابی رهبری آنها را به دست می‌گیرد؛ آدم نابغه ای بوده. به قدری هوش و حافظه قوی داشته که اگر یک بار کتابی می‌خوانده می‌گفته در کتاب فلان، صفحه فلان، سطر فلان، این را نقل می‌کند. بچه ها به کتاب مراجعه می‌کردند، می دیدند همین طور است. فرزاد قلعه گلابی گروهی راه می اندازد که علی و محمد جهان آرا، اسماعیل زمانی، احمد و محمد فروزنده، بصیرزاده و نعمت زاده، مسعود بهبهانی و عده ای دیگر عضوش بودند. آنها خلیفه تعیین کرده بودند. خود فرزاد قلعه گلابی خلیفه اول بود. خلیفه به معنای رهبر بود که اگر این رهبر دستگیر شد، نفر دوم و همینطور نفرات بعدی خلیفه شوند. مثلا بصیرزاده خلیفه سوم و اسماعیل زمانی خلیفه چهارم یا ششم بود. فرزاد به عنوان خلیفه به جایی می‌رسد که برای اعضای گروه حد جاری می‌کند. انگار بچه ها را مسخ کرده باشد. می‌گفته بنشینید به خلاف هایتان اعتراف کنید. مثلا یکی می گفته سیگار کشیدم، یکی می گفته از کنار مدرسه دخترانه رد شدم و به دخترها نگاه کردم، یکی می گفته غیبت کردم. بعد به یکی دیگر دستور می داده با کمربند ده ضربه شلاق به این بزن. یا به یکی می‌گفت برو بازویش را گاز بگیر؛ تنبیهات مختلفی انجام می‌داده. حالا همین فرزاد قلعه گلابی که رهبر افرادی مثل محمد جهان آرا بود اولین کسی بوده که دستگیر می‌شود و اولین کسی بوده که در زندان می‌برد و همه بچه ها را لو می دهد. ساواک چهل نفر از بچه های مذهبی خرمشهر را می‌گیرد. فرزاد در زندان به جایی می‌رسد که وقتی مأمورهای زندان می‌خواستند به یکی دو نفر از بچه های کم سن و سال تجاوز کنند می‌گوید خب بگذارید کارشان را بکنند دیگر اذیت‌تان نمی‌کنند. پس از مدتی تعدادی تبرئه می شوند، عده ای با تعهد پدر و مادرشان و رابطه و وثیقه آزاد می‌شوند و چند نفر از جمله محمد جهان آرا و بصیرزاده را به زندان کارون می‌برند. عده ای از مبارزان مثل آقای آل اسحاق از دزفول، آقای صفاتی از آبادان، آقای دقایقی از بهبهان، آقای محسن رضایی از مسجدسلیمان و آقای شمخانی از اهواز را ساواک به زندان کارون منتقل کرده بود. آنها همدیگر را در زندان پیدا می‌کنند و میثاق گروه منصورون را می بندند. قلعه گلابی از زندان آزاد شد و دوباره در خرمشهر با بقیه بچه ها ارتباط برقرار کرد. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🍂
🍂 🔻 پسرهای ننه عبدالله/ ۷۲ خاطرات محمدعلی نورانی نوشته: سعید علامیان ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ در سال پنجاه و شش با حسن مجتهدزاده آشنا شدم. دانشجوی رشته پزشکی دانشگاه اهواز بود؛ جوانی خوش فکر و جسور که در بیشتر محله های شهر، حتی روستاها و مسجدهای مختلف گروه های مستقلی را سازماندهی کرده بود. در محله ما به مسجد بوشهریها می آمد و قرآن تدریس می‌کرد. موقع بیرون رفتن از مسجد تعدادی اعلامیه به من می داد می‌گفت اینها را لای قرآنها و مفاتیح‌های مسجد بگذار. به عباس و رهبر هم اعلامیه می‌داد تا توی پادگان دژ پخش کنند. یک بار رهبر را گرفتند و به انفرادی انداختند. با عباس بحرالعلوم و چند نفر دیگر در محله صبی‌ها و خیابان چهل متری یک گروه تشکیل داده بود، با برادرم عبدالله بهمن اینانلو و حمید نظام اسلامی و.... در ارتباط بود. آنها خودشان با سید عبدالرضا موسوی و رضا کیقبادی یک گروه مطالعاتی و مبارزاتی تشکیل داده بودند. بعضی فعالیتهای سیاسی اجتماعی را با او شروع کردم. حسن ارادت زیادی به دکتر شریعتی داشت و مثل او هم صحبت می‌کرد. خیلی از بچه مذهبی های پیش از انقلاب، خودشان را مدیون دکتر شریعتی می دانستند. حسن در سازماندهی رهبری قوی بود و توانست عده ای از جوانهای مسلمان هجده تا بیست ساله را جمع کند. خودش هم سن و سالی نداشت، ولی آدم خوش فکری بود. حسن با من رفیق شد. آقای سلیمانی فر دو دستگاه موتور وسپا به او داده بود. با هم به روستاها می رفتیم، با بچه روستایی ها کار می‌کردیم و برایشان کتاب و نوشت افزار می‌بردیم. به این بهانه در مورد فساد و ظلم رژیم صحبت می‌کردیم. همان حرفهایی که غلامرضا به من می‌زد به آنها می‌گفتم؛ با پیچ وتاب بیشتر و ادبیات دیگر می‌گفتم چرا فقیرید؟ چرا کفش ندارید بپوشید؟ چرا پدرتان کار ندارند؟ نوجوانها را با ایجاد سؤال تحریک می‌کردیم. حسن مجتهدزاده خیابانها را بین بچه ها تقسیم می‌کرد، می‌گفت شما شب از فلان خیابان تا فلان خیابان شعار بنویسید. می‌گفت این شعارها، این هم خیابانها، بروید بنویسید مرگ بر جلاد، مرگ بر شاه، درود بر خمینی؛ این شعارها را می نوشتیم. رفت و آمدهایمان که زیاد شد محل قرار در خانه ما بود. پدر و مادرم او را می شناختند. اتاق کوچکی روی پشت بام خانه مان ساخته بودیم که تابستانها رختخوابهایمان را آنجا می‌گذاشتیم. می‌رفتیم توی آن اتاقک فعالیت هایمان را هماهنگ می‌کردیم. اعلامیه امام که از نجف می‌آمد آن را توی روستاها و شهر پخش می‌کردیم. یکی از بچه ها به نام آقای گله داری نجار بود. ایشان با وسایل نجاری در خانه شان استنسیل دستی درست کرده بود. استنسیل وسیله ای بود که با آن اوراق را تکثیر می‌کردند. پس از حرکت مردم قم در نوزده دی پنجاه و شش اولین اجتماع ضدرژیم در خرمشهر در حسینیه اصفهانی ها برپا شد. روحانی به نام آقای گلسرخی به مناسبت چهلم شهدای قم به خرمشهر آمد و در مورد قیام مردم قم سخنرانی کرد. در پایان، مردم سه چهار دقیقه شعار مرگ بر شاه و درود بر خمینی دادند و پراکنده شدند. اولین تظاهرات هم در کوی طالقانی راه افتاد. حسن مجتهدزاده برای شکل گیری تظاهرات و راهپیمایی ها همزمان شش منطقه شهر را سازماندهی می‌کرد. مثلا می‌گفت ساعت ده صبح کوی طالقانی، ساعت ده و نیم داخل کوچه پارچه فروشها، ساعت یازده در مرکز شهر، یازده و نیم، خیابان مولوی. در هرجا یک ربع، ده دقیقه شعار می‌دادیم. فریاد می‌زدیم، مرگ بر شاه، مرگ بر جلاد، درود بر خمینی، چند پلاکارد مقوایی هم دستمان بود که روی آنها نوشته شده بود ای امت مسلمان به پا خیز، استقلال، آزادی، حکومت اسلامی. مأمورهای شهربانی تا می‌خواستند از این طرف شهر به آن طرف شهر بروند، تظاهرات آنجا تمام شده و جای دیگر شروع شده بود. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🍂
🍂 🔻 پسرهای ننه عبدالله/ ۷۳ خاطرات محمدعلی نورانی نوشته: سعید علامیان ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ نسل اولی های انقلابی خرمشهر مانند فؤاد کریمی، برادران جهان آرا، على جامه دارپور ، بصیرزاده، نعمت زاده و.... در زندان بودند و افرادی مثل حاج عبد الله بهمن اینانلو و حمید نظام اسلامی مدتی در خرمشهر خانه تیمی و زندگی مخفی داشتند. بعدها لو رفتند، به تهران فرار کردند و جذب گروه فجر اسلام شدند. در خرمشهر به دلیل ضربه ای که مبارزین نسل اول خورده بودند مردم کمی محافظه کارانه عمل می‌کردند، ولی در ماههای منتهی به انقلاب مردم و عشایر یکپارچه در تظاهرات شرکت داشتند. بودند افرادی که مسخره می‌کردند، می گفتند می‌خواهید با دست خالی حریف توپ و تانکهای شاه شوید؟ پائیز سال پنجاه و هفت موج انقلاب فراگیر شده بود. در همه شهرها مردم گروه گروه به انقلاب می پیوستند. روزنامه های کیهان و اطلاعات بیش از همه اخبار مربوط به تظاهرات را پوشش می‌دادند. در جریان تظاهرات با طلبه ای به نام فضلی آشنا شدم. از قم آمده بود. نام مستعارش محمودی بود. او اول صف، من آخرهای صف می رفتیم؛ لیدر شعار دادن‌ها بودیم. می‌رفتم روی کول یک نفر با بلندگو دستی می‌گفتم "بگو مرگ بر شاه." تظاهرات روز بیست آبان پنجاه و هفت مصادف با عید قربان در خرمشهر مانند تظاهرات روز هفده شهریور در تهران نقطه عطف بود. سرگرد اشراقی برادر داماد امام، رئیس حکومت نظامی خرمشهر آدم بی رحمی بود و دستور قتل داد. او سروان ساعتچی و پلیسی به اسم چنگیز چند نفر را شهید و مجروح کردند. در خانه، ما و محمد گله‌داری کوکتل مولوتف می ساختیم و بین بچه ها تقسیم می‌کردیم. یکی از مراکز توزیع كوكتل مولوتف طبقه بالای خانه ما بود. به فکر تهیه اسلحه هم بودیم. با یکی از دوستان به نام علی حیدری از آقای سلیمانی فر سی و پنج هزار تومان گرفتیم، به روستای هاشمیه خرمشهر رفتیم و از یک قاچاقچی یک کلت سیزده تیر خریدیم ولی زمینه اقدام نظامی فراهم نشد. بچه های خرمشهر با هدایت عبدالرضا موسوی در تظاهرات آبادان شرکت می‌کردند. دانشجویان دانشکده نفت آبادان هم برای تظاهرات به خرمشهر می آمدند. آقای کیاوش هم از آبادان به خرمشهر می آمد و کلاس قرآن می‌گذاشت که بیشتر جنبه سیاسی داشت. اولین تظاهرات علنی و گسترده در آبادان پس از واقعه آتش سوزی در سینما رکس آبادان در شب بیست و هشت مرداد پنجاه و هفت شکل گرفت. شبی که سینما رکس آتش گرفت با چند نفر از دوستانم لب شط خرمشهر نشسته بودیم. دیدیم ماشین‌های آتش نشانی در خرمشهر به حرکت در آمدند. پرسیدیم کجا آتش گرفته؟ گفتند سینما رکس آبادان را آتش زدند. با بچه ها به آبادان رفتیم. وقتی رسیدیم سینما سوخته و دود غلیظی فضا را پر کرده بود. مردم داد و فریاد می‌کردند. پلیس دورتادور سینما را بسته بود و اجازه نمی‌داد کسی وارد شود دختر عمویم با شوهرش که تازه عقد کرده بودند کنار هم جزغاله شده بودند؛ از حلقه انگشترشان شناسایی شدند. آمار کشته شده ها به چهارصدو هشتاد نفر رسید. روزی که اجساد را دفن می‌کردند به قبرستان آبادان رفتم. جنازه ها را روی زمین چیده بودند. خانواده ها لا به لای آدمهای سوخته دنبال عزیزانشان می‌گشتند. تعدادی پیدا نشدند. در نهایت لودر آوردند، گودال بزرگی کندند، اجساد مجهول الهویه را داخل گودال گذاشتند و روی آن خاک ریختند؛ بعدها دیواری دورش کشیدند. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🍂
💥 مردم اگر میدونستن یه « اللهم عجل لولیک الفرج » گفتن چقدر بزرگشون میکنہ چقدر میتونہ مشکلات و برطرف کنہ چقدر میتونہ راهشون بندازه همه زندگیشون و میزاشتن زمین و دست به آسمون میبردن و میگفتن «اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج»🤲 استاد کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در آغوش هم در این دایره‌ی بی‌پایان من امتداد توام یا تو امتداد منی! کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
رفتـن شما ... تلنگریست بر پیکره ی بی جان ما کہ مےشود کربلایی زیست در هر زمان و مکان ... شادی روحشان صلوات کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd