#درمحضراستاد
#تربیتی
#سبک_زندگی_اسلامی
⚜ چرا #برکت از زندگی می رود؟
⚡️ مشاجره ها و نزاع ها، #نور_باطن را خاموش میکند.
بسیاری از بی حالی ها و عدم نشاطها به جهت مشاجرات است.
⚡️ کم منزلی داریم که درآن پرخاش و تندی نباشد!
روزی چندتا پرخاش باشد، برکات را از منزل میبرد.
🌿 حتی اگر حق هم با تو بود، در امور جزیی وشخصی مشاجره نکن ، چون کدورت می آورد.
🌻 مرحوم علامه جعفری از صاحب دلی نقل کرد:
در موضوعی که گمان میکردم حق با من است، داشتم با همسرم مشاجره میکردم؛ ناگهان صورت باطنی غضبم را نشانم دادند! بسیار کریه و زشت بود! آن صورت نزدیکم آمد و گفت: کثیف! ساکت شو!
همین که متنبه شدم فورا "دست همسرم را بوسیدم و عذرخواهی" کردم.
🔸 استاد فاطمینیا
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
#باآسمانی_ها
مادࢪشمیگفـٺ:
یڪهفتـہقبلازشہادٺ؛
شبازلاۍدردیدمسرسجادھداره
گریـہمیکنہ...(:
وباامامزمـٰانحرفمیزنہ...
شہیدجہادمغنیہ
+رفیقچـۍگفتۍکہدلآقاروبردۍ؟
سفارشماروهممیکنۍ...؟🌱😞
🌸🍃🌸
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
💢#خودمانی
▫️ًﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ،
ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯼ ﺍﻃﺮﺍﻓﺶ است،
📌ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﭘﯿﻐﺎﻡ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﻧﺪ،
ﮐﻪ ﺍﻋﻼﻡ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺣﻮﺍﺱﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺴﺖ،
▫️ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺧﻂ ﭘﯿﻐﺎﻡ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ
ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻝﺷﺎﻥ ﭘﯽ ﺗﻮ، ﺩﻝِ ﺗﻮ ﻭ ﺩﺭﺩ ﺗﻮﺳﺖ...
ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻨﺪ،
📌ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﭘﯿﮕﯿﺮﻧﺪ...ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺩﻟﮕﯿﺮﻧﺪ...
▫️ﻫﻤﯿﻦ ﺁﺩﻡﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ دلتنگت ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﯽﻣﻘﺪﻣﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﻨﺪ،
ﻭﻗﺖﻫﺎﯾﯽ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺧﻂ ﺷﻌﺮ ﻣﯽﻓﺮﺳﺘﻨﺪ،
ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺧﻮﺩﺕ... ﻭﺟﻮﺩﺕ... ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺣﺎﻝ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟﺖ ﺑﺮﺍﯼ
ﮐﺴﯽ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ...
📌ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﭼﻪ ﺩﻟﺨﻮﺵ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮔﺎﻫﯽ،
ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺧﻂ ﻧﻮﺷﺘﻪ...ﺩﻭ ﺳﻪ ﺧﻂ ﭘﯿﻐﺎﻡ،
ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺣﺘﯽ ﺁﻥ ﺳﺮ ِ ﺩﻧﯿﺎ...
▫️ﺣﺲِ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯽ
ﺑﻮﺩنت ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭﺩ،
ﻧﺒﻮﺩنت ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻣﯽﮐﻨﺪ...
📌ﻭﻗﺖﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﯽﻓﻬﻤﯽ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺩﻟﺖ ﭘُﺮﺩﺭﺩ ﺍﺳﺖ،
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﻨﺪﯼ ﻭ ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺷﯽ،
ﺗﺎ ﺁﺩﻡﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺭﺍ، ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻧﮑﻨﯽ.
▫️ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ
ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﻡ،
ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ،
برايم ﭘُﺮﺍﺭﺯشند...
ﻭ ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻣﺸﺎﻥ...
ممنونم ...و...که هستید ❣
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
#نکات_تربیتی
🔸👈دو چیز شما را تعریف میکند
بردبارتان ، وقتی هیچ چیز ندارید
و نحوه رفتارتان ، وقتی همه چیز دارید
🔸👈 تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی؛
یکی دیروز و یکی فردا
🔸👈 دو شخص به تو می آموزد:
یکی آموزگار، یکی روزگار
اولی به قیمت جانش، دومی به قیمت جانت
🔸👈 آدما دو جور زندگی میکنن :
یا غرور شونو زیر پاشون میذارن و با انسانها زندگی میکنن،
یا انسانهارو زیر پاشون میذارن و با غرورشون زندگی میکنن
🔸👈همه يادشون ميمونه باهاشون چيكار كردى،
ولى يادشون نميمونه براشون چیکار کردی
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
#تربیتی
#یادمرگ
✍شخصی از #پیامبر گرامی (ص) پرسید چرا
از #مرگ میترسیم؟ #رسول_خدا (صل الله) فرمود:
آیا مال داری؟ گفت بله فرمودند: آیا در راه خدا
داده ای؟ گفت: نه، فرمود: به همین خاطر میترسی.
نظیر همین سؤال را شخص دیگری از امام
حسن (علیه السلام) کرد؛ امام جواب داد:
شما تمام کوشش خودتان را صرف آبادی دنیا
کردهاید و برای #آخرت کار نیکی ندارید و به
همین خاطر از #مرگ میترسید که از جای آباد
به جای خراب منتقل شوید.
📚بحارالانوار جلد ۶ صفحه ۱۲۹
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
مستشهدین ۳۱۳
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣💛 📚 #داستان ❤️ #عاشقانہ_دو_مدافع❤️ #قسمت_ششم 〰❤️〰❤️〰❤️🌹 خانم محمدے❓❓❓❓ سرمو برگر
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣
❤ #عاشقانه_دو_مدافع ❤
#قسمت_هفتم
بعد دانشگاه منتظر بودم ڪ سجادے بیاد و حرفشو تموم کنه اما نیومد...
پکرو بی حوصلہ رفتم خونہ
تارسیدم ماماݧ صدام کرد...
اسماااااا❓❓❓❓
سلام جانم ماما❓
سلام دخترم خستہ نباشے
سلامت باشے ایـݧ و گفتم رفتم طرف اتاقم
ماماݧ دستم و گرفٺ و گفت:
کجا❓❓❓چرا لب و لوچت آویزونہ❓
هیچے خستم
آهاݧ اسماء جاݧ مادر سجادے زنگ
برگشتم سمتش و گفتم خب❓خب❓
مامان با تعجب گفت:چیہ❓چرا انقد هولے
کلے خجالت کشیدم و سرمو انداختم پاییـݧ
اخہ ماماݧ ک خبر نداشت از حرف ناتموم سجادے...
گفت ڪ پسرش خیلے اصرار داره دوباره باهم حرف بزنید
مظلومانہ داشتم نگاهش میکردم
گفت اونطورے نگاه نکـݧ
گفتم ک باید با پدرش حرف بزنم
إ ماماݧ پس نظر من چے❓❓❓❓
خوب نظرتو رو با هموݧ خب اولے ک گفتے فهمیدم دیگہ
خندیدم و گونشو بوسیدم
وگفتم میشہ قرار بعدیموݧ بیروݧ از خونہ باشه❓❓❓❓
چپ چپ نگاهم کرد و گفت:
خوبہ والاجوون هاے الاݧ دیگہ حیا و خجالت نمیدونـݧ چیہ ما تا اسم خواستگارو جلوموݧ میوردن نمیدونستیم کجا قایم بشیم
دیگہ چیزے نگفتم ورفتم تو اتاق
شب ک بابا اومد ماماݧ باهاش حرف زد
ماماݧ اومد اتاقم چهرش ناراحت بودو گفت
اسماء بابات اصـݧ راضے ب قرار دوباره نیست گفت خوشم نیومده ازشوݧ...
از جام بلند شدم و گفتم چے❓چرااااااا❓
ماماݧ چشماش و گرد کرد و با تعجب گفت❓
شوخے کردم دختر چہ خبرتہ
تازه ب خودم اومد لپام قرمز شده بود....
ماماݧ خندید ورفت بہ مادر سجادے خبر بده مث ایـݧ ڪ سجادے هم نظرش رو بیرون از خونہ بود
خلاصہ قرارموݧ شد پنج شنبہ
کلے ب ماماݧ غر زدم ک پنجشنبہ مـݧ باید برم بهشت زهرا ...
اما ماماݧ گفت اونا گفتـݧ و نتونستہ چیزے بگہ...
خلاصہ ک کلے غر زدم و تو دلم ب سجادے بدو بیراه گفتم.....
دیگہ تا اخر هفتہ تو دانشگاه سجادے دورو ورم نیومد
فقط چهارشنبہ ک قصد داشتم بعد دانشگاه برم بهشت زهرا بهم گفت اگہ میشہ نرم ...
ایـݧ از کجا میدونست خدا میدونہ هرچے ک میگذشت کنجکاو تر میشدم
بالاخره پنج شنبہ از راه رسید..
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈