انقلابی بودن و انقلابی ماندن خیلی سخت و پر هزینهست دوستان عزیز در این مسیر حلوا خیرات نمیکنند! البته که جهاد صادقانه برای احیای امر خداوند بدون اجر نخواهد ماند.
این روزها خاطرات جوانی رهبر انقلاب را مطالعه میکنم؛ ایامی که تماما در مسیر جهاد و مبارزه سپری شده است. اگر اینها انقلابی هستند، ما نام خود را چه بگذاریم ...
انقلابیگری که بخواهد نتیجه آن به «اصلاحات اجتماعی» ختم شود، بدون هزینه دادن ناممکن خواهد بود.
✍خواجه وند
برشی ۳۷۰۰ کلمه ای از یکی از زنان الگوی سوم
آرزوی ایران عزیز شهیده است
#شهیده_کرباسی
بخوانید و لذت ببرید👇
https://life.irna.ir/news/85669510/
#شهیده_کرباسی
خیلی قشنگ امر به معروف می کرد. طوری که من دوست داشتم همه اش از سوی او امر به معروف شوم. زمانی که قرار گذاشتیم قرآن را با هم حفظ کنیم، دوستیمان صمیمی تر شد. در هر شرایطی هم سر وعده مان بود.
اصلا اهل تجمل نبود. مثلا وقتی دعوتم میکرد بروم خانه شان، الویه بدون مرغ برایم میگذاشت. ساده و تمییز و خودمانی اما سرشار از مهر و دلچسب. بسیار تمییز و منظم بود. آنقدر تمییز بود که باید کمدهایش را میدید.»
با لحن شیرین و لهجه شیرینتر شیرازی ادامه داد: «شما در فیلمی که ازشان در رسانه ها منتشر شد دیدید؟ دیدید دست در دست هم شهید شدند؟ تمام زندگی شان همین طور بودند. می گفتم: «زشته نکن. چیه دست تو دست میرید؟» پشت تلفن که با همسرش صحبت می کرد این شروع حرفهایش بود: «آقا رضا جان! الهی فدات..» میگفتم: «معصومه زشته خب این چیه هی می گی؟ آخرش تو فدای آقا رضاجان میشیا..» که شد. آخرش هم فدای هم شدند. باور کنید من هیچ زوجی که این قدر عاشق هم باشند را در عمرم ندیدم. بعد از شهادتشان با معصومه که حرف میزدم میگفتم: «خب چی کار کنمت خواهر؟ که آخرش دست تو دست رفتید.. آخرش هم...»»
#شهیده_کرباسی
خانم عابدینی آن زمان لبنان زندگی می کرد. از سال ۹۴ با معصومه آشنا شد و این دوستی تا کنون ادامه داشت. میگفت: « شهیده کرباسی خیلی منظم و هدفدار زندگی می کرد. برای آینده اش خیلی نظم و هدف داشت. نظم داخل خانه اش به شدت جذبم می کرد. اعتقادش بر این بود که باید به گونه ای زندگی کنی که خانه نیاز به خانه تکانی نداشته باشد. باید از فرصت ها درست استفاده کنی. برنامه ریزی روزانه و ماهانه و سالانه داشت.
کارهایی که برای امام زمان انجام میداد را برایم توضیح میداد. روی صحبت های استاد شجاعی خیلی کار کرده بود. میگفت: «دوست دارم با یک ایرانی ارتباط داشته باشم چون به زبان فارسی حرف بزنم.» وقتی با هم دوست شدیم انگار نیمه گمشده همدیگر را پیدا کردیم. حتی برای دوستی مان اسم گذاشتیم، می گفت ما باید همراه بندگی همدیگر باشیم.چهارشنبه ها صبح قرار هر هفته ما بود. قرارمان این بود که چهارشنبه ها زندگی مان ایرانی باشد. چای میخوردیم و غذای ایرانی درست می کردیم و فارسی حرف میزدیم.
حتی رفاقت هایش را روی هدفش می چرخید. مثلا میگفت: «بیا با هم که هستیم از دوستی و زمانمان درست استفاده کنیم.» همین شد که وقتی کنار همدیگر بودیم، من به او خیاطی یاد میدادم و او به من عربی یاد می داد.
روی اخلاق همدیگر کار میکردیم. نکات تربیتی بچه هایمان را با هم مرور می کردیم. برای بچه هایمان حتی چالش طراحی میکردیم که روی تفکر و توانمندی های بچه ها کار کنیم.
#شهیده_کرباسی
کار دیگری که میکرد این بود که اشتباهاتش را در تربیت مهدی برای خودش مینوشت که مثلا زود عصبی میشود. برای کنترل خشمش روی خودش کار میکرد که برای فرزند بعدی اش دیگر این اشتباهش را تکرار نکند. می گفت که بچه اگر مسجدی باشد خوب بزرگ می شود به همین دلیل با شرایط سخت هم اگر بود، بچه ها را برای شرکت در برنامه های مسجد میبرد. خیلی سخت بود ولی میبرد. مخصوصا برنامه های کشاف که برنامه های مخصوص حزب الله برای بچه هاست و برای همه سنین کودک و نوجوان تدارک میبینند. کارهای فرهنگی و عقیدتی و..
#شهیده_کرباسی
تمام لباس های شیک و مرتبش را در خانه و برای همسرش می پوشید. هر ساعت شبانه روز که میرفتی منزلش، هم خانه اش و هم پوشش او خیلی مرتب بود. ارتباط با نامحرم را خیلی اهمیت میداد. همیشه کار همسر و بچه ها را نسبت به علاقمندی های خودش اولویت میداد. البته همسرش هم خیلی مهربان بودد.
#شهیده_کرباسی
یک بار به او گفتم: «تو تنها زن ایرانی هستی که توانستی مرد عرب را با پنبه سر ببری.» آن قدر برای همسرش احترام قائل بود که حتی یک بار هم ندیدم «رضا» خطابش کند. همیشه «آقا رضا» یا «آقا رضا جانم». اصلا با حرف همسرش مخالفت نمی کرد و اگر مخالف بود در علن چیزی نمی گفت. می گذاشت بعدا و در خفا و کم کم و با منطق در موضوع صحبت می کرد.
#شهیده_کرباسی
آموزش قرآن خیلی برایش مهم بود. غسل جمعه و آدابی از این قبیل هم در خانواده آنها جایگاه مهمی داشت. محال بود روز جمعه بگذرد و اهالی این خانواده غسل جمعه را انجام ندهند. یا در دوران بارداری، ریز به ریز اعمال توصیه شده در دوران بارداری را انجام میداد. خلاصه خیلی زیاد اهل مطالعه بود. خیلی زیاد اهل رعایت بود. خیلی زیاد منظم بود. خیلی زیاد تمییز بود. خیلی زیاد برنامه ریز بود
#شهیده_کرباسی
در اجرای برنامه ها خیلی دقیق بود. حتما ایده هایش را به مرحله تمرین در میاورد و بعد از تمرین آن را تثبیت می کرد. به خاطر دارم میگفت که فرزند اولش(مهدی) که به دنیا آمده بود، میگفت مسئولیت مادر شدن را هم دیگر دارم. دیگر مثل قبل نیستم. باید برنامه داشته باشم.
کوچکترین چیزی که میخواست پی بگیرد و انجام دهد، در موردش تحقیق می کرد. سر هر سال و با فرا رسیدن ماه فروردین باید برنامه میریختیم. برنامه ده ساله و پنج ساله و یک ساله و شش ماهه و یک ماهه و سه هفته و ..میریخت. گاهی تا سه هفته اول سال را درگیر این برنامه ریزی بود.
همه ر ا مینوشت. همه را هم دقیق عمل میکرد. بعد از تولد مهدی هدفش را روی این گذاشته بود که مهدی همبازی می خواهد. مهتدی را سریع آورد. در خانه شرایط را برای تربیت بچه ها مناسب کرده بود. مثلا تلویزیون نداشتند. می گفت: «رسانه برای سن زیر ۷ سال خوب نیست.» اگر هم مصرف رسانه ای داشت یکی دو روز در ماه با خانواده و همه بچه ها می نشستند و یک فیلم میدیدند.
به همسرم زنگ زدم بعد از نماز جمعه فلان چیز رو بخر
حتی برای تاکید چندین بار زنگ زدم😄
اومدن خونــه گفتم گرفتین؟
گفت: یادم رفت😇
تا اومـــدم غر بزنم که من که چند بار گفتم و این حرفا
فوری یاد شهیده کرباسی افتادم که با همسرش مخالفت و ناراحتی نمی کرد...
انقدر خاطرات شهدا مهم و اثر گذاره
البته مدام باید بخونیم و تثبیت کنیم
نکاتی که از شهیده کرباسی خوندم
برام عجیب نبود چون خانمی تو فامیل مون داریم عینا سبک زندگیش مثل این شهیده است......
و از این دست زنان
تو
ایران اسلامی کم نداریم
🍃ازبـــرکات انقلاب اسلامی
سر زایمان اخرش که آقا رضا برایش یک دستبند طلا گرفته بود، اصلا ذوق خاصی که برق در چشمش بیاورد نمیدیدم. به جایش وقتی بچه ها شاد بودند چشمانش برق میزد. چیزی که خوشحالش می کرد این بود که بچه ها شاد باشند حال خانواده اش خوب باشد.
ان شالله زندگــــی هامون انقدر قشنگ و دینی باشه که بعد
شهادت مون کتاب کنن بقیه استفاده ببرن♥
چه زیبــــا گفت حاج قاسم عزیز:
هــــرکس برای دیده شدن کار نکنه
خدا برای دیده شدنش کار می کنه
زندگی شهیده کرباسی مصداق این
گفته حاج قـــاسم
✍🏻
#پیام_مخاطب
اتفاقا من یه دوستی دارم که دقیقا مثل شهیده کرباسی
طلبه سطح ۳
چهل روز باهم طرح ولایت بودیم تو خوابگاه تو این چهل روز ازش یک گناه ندیدم خیلیه از کسی چهل روز گناه نبینی
نه غیبت نه عصبانیت نه بدگمانی نه تجسس نه تنبلی نه پرخوابی نه کاهلی در نماز اول وقت هیچی
نمازهاش همیشه به جماعت، حتی یبار بهش گفتیم امام جماعت ما شو به علت تواضع شدید قبول نمیکرد
اهل نظافت بود یک روز در میان حمام میرفت بچه ها مسخرش میکردن تیکه بهش مینداختن هیچی نمیگفت فقط با لبخند جواب میداد
صبح از خواب بیدار میشدم میدیم لباسها و چادرم رو شسته پهن کرده
مثل مادر هر روز مسافت زیادی تا آشپزخانه میرفت برامون چای درست میکرد تمام ظرفهامون رو میشست اتاق رو مرتب میکرد هر روز جارو میزد غر نمیزد اعتراض نمیکرد نمیگفت فلانی بهم نریز
نمره هاش بالای ۱۹
قدرت تحلیل قدرت استدلال بسیار بالا
حجابش بیست
موقع حرف زدن با نامحرم سرش رو پایین مینداخت و با متانت حرف میزد
خلاصه شهید زنده ای بود برای خودش
واقعا اینطور آدمها دورمون هستند اینها شهیدهای آینده هستن که ممکنه اسمشون بعدها بر سر زبانها بیفته
خوش به سعادتشون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢حضور داعشی ها با نام
جدید هيئت تحرير الشام در 1300 متری مسجد جامع حلب که دقیقا در مرکز شهر قرار دارد!!!
@motaharevafi77
چرا موقعیت شهر حلب سوریه اهمیت دارد؟
حلب یکی از بزرگترین و مهمترین شهرهای سوریه است که در شمال غرب این کشور واقع شده است. این شهر در نزدیکی مرز ترکیه و در دل یک منطقه استراتژیک قرار دارد. حلب به دلیل موقعیت جغرافیاییاش و تاریخ طولانیاش، از اهمیت ویژهای برخوردار است.
@motaharevafi77
فواحش"ززآ"فاقدِ ناموس نمیدونن تروریستها اگه
بیان ایران قبلِ حمله به جان و مالِ ناموس ایرانی،
مقبرهی جناب کوروش رو پودر میکنن و دیگه باید جای"برای توی کوچه رقصیدن"بگن"برای توی کوچه جنگیدن".حیف که ایران صاحب داره و نذاشته اینا بیامنیتی رو درک کنن!!
@motaharevafi77
شیری افتاد ز پا و شغالها شیر شدند...
چقد این روزا که حلب در محاصرهست
جای عمار حلب(شهید محمدخانی) و
سردار حلب(حاجقاسم)خالیه.
کاش میشد به یک معجزهای برگردید.... 💔
@motaharevafi77
حاجی نیستی،
این حرومیا دوباره اومدن تو خاک سوریه:)
پن: لوکیشن عکس، حلب سوریهاست.
@motaharevafi77