10.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جوانان لبنانی
در حرم حضرت زینب سلام الله علیها
سوریه، ۱۴٠۲
@motaharevafi77
فرصت کنم سفر نامه ای مختصر
می نویسم
از آن شبی که رسیدیم دمشق
در فرودگاه
و هیچ کدام از همسفری هایمان را پیدا نکردیم
آقا سید را دیدیم
و به ایشان گفتیم ما با شما می آییم
از آنجایی که مامور سوری به آقا سید گفت
چرا ایستاده ای
گفت منتظرم کار مهر پاسپورت خانم ها تمام شود یخافون آنها می ترسند
کلمه ی یخافون
خود یک روضه است
آن هم در شام
آقا سید همه جا هوای ما را داشت
کالسکه و چمدان هارا داخل اتوبوس می گذاشت
دورا دور حواسش به من و دوستم بود
که نکند کم و کسری داشته باشیم
خب اینجا شام است
غیرتی ها نمی گذارند
زنی اینجا بترسد
یا اذیت بشود
می نویسم
از عرفت الله بفسخ الاعزائم هایی که در سفر پیش می آمد..
می نویسم از رسالتی که منتظر بودم
در سفر برایم مشخص بشود و دو روز مانده به اتمام سفر رسالتم را فهمیدم
می نویسم از اینکه هرکس می خواست
کاری برای حضرت زینب انجام بدهد
حضرت به طور ویژه او را دعوت کرده بود
یکی نویسنده بود و از مدافعین حرم
می خواست بنویسد
یکی می خواست در شهرشان زینبیه تاسیس کند
یکی می خواست هیاتی به نام بی بی برپا کند و........ ـ
می نویسم از تکه کلام های شیرین دکتر حجازی
@motaharevafi77