eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
31.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
263 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🌾💐🌾💐🌾💐🌾💐 🔰زندگینامه شهید محمدعلی زارع‌حسین‌آبادی : 🌺شهید محمدعلی زارع‌ حسین‌آبادی‌ چهاردهم ارديبهشت ۱۳۴۸،در شهرستان يزد به دنيا آمد. پدرش حسن،كارمند اداره راه و ترابري بود و مادرش بي بي خديجه نام داشت. 🌸دانش آموز سوم متوسطه در رشته نساجي بود.در عكاسي شاگردي مي‌كرد.به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. ✨خصوصیات اخلاقی شهید✨ 🌱شهید بزرگوار به دعای کمیل و ندبه علاقه زیادی داشت هرگز خواندن دعای کمیل و ندبه را ترک نمی‌کرد هر پنجشنبه برای خواندن دعای کمیل به امامزاده سیدوصحرا یزد می رفت، بعد از دعا تا صبح در آنجا برای اموات دفن شده نماز می خواند و با خدا راز و نیاز می کرد،با وجود سن کمی که داشت از او پرسیده می شد از ماندن در قبرستان نمی ترسی،می گفت:« آنها زنده اند ما مرده ایم، زنده ها که ترس ندارند. نماز شب را هرگز ترک نمی کرد.بسیار مهربان و مودب بود،با همه با احترام رفتار می کرد حتی کوچک تر ها،برای سادات احترام خاصی قائل بود می گفت:«ذریه حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند. 🌹سرانجام در بيست و يكم بهمن ۱۳۶۴،با سمت تك‌ تيرانداز در ام الرصاص عراق بر اثر اصابت گلوله به پهلو، شهيد شد. 🕊پيكر او مدت‌ ها در منطقه بر جا ماند و سرانجام پانزدهم اسفند ۱۳۷۵، پس از تفحص در گلزار شهداي خلد برين زادگاهش به خاك سپرده شد. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌹🌿💫🌹🌿💫🌹🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍📚بیان دو خاطره از مادر گرامی شهید محمدعلی زارع حسین‌آبادی و نوه خاله ی بزرگوار شهید: 💌🖇💌🖇💌🖇 📌مادر شهید می گوید: 💫زمانی که که می خواست به جبهه برود به او اجازه نمی دادم،گفت:«مادر جان اگر می توانی فردای قیامت جلوی حضرت زهرا (سلام الله علیها) رو سفید باشی به من اجازه نده،با این حرفش دیگر نتوانستم مانع رفتنش بشوم. 💢💠💢💠💢💠💢 📌نوه خاله شهید می گوید: 🌾یادم هست خیلی کوچک بودم که پدرم به حج مشرف شده بودند،پدرم هنوز فرزند پسری نداشت که در کار ها و پذیرایی از مهمانان به او کمک کند،آن زمان هم رسم بود به مدت یک هفته ولیمه بدهیم و همه اقوام در منزل ما بودند،علی آقا مثل یک پسر در کنار پدرم بود تمام کار های بیرون و پذیرایی از مهمانان را به عهده گرفته بود. با خلوص نیت و ذوق فراوانی کار می کرد.از مهمان ها پذیرایی می کرد. یک روز پدرم در حضور ایشان با تندی با مادرم که از سادات هست صحبت کرد محمد علی بسیار ناراحت و مضطرب شد،با وجود سن کم، به پدرم گفت:«سادات ذریه حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند هرگز با تند خویی با ایشان صحبت نکنید و با ناراحتی منزل ما را ترک کردند. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌کرامات شهید محمدعلی زارع حسین‌آبادی: 🌹🍃🌹🍃🌹 🌻چند سال پیش خواهر شهید به علت مشکلات مالی از یزد به شهر اهواز مهاجرت کرده بودند در آنجا خواهر شهید دچار سانحه سوختگی میشه سوختگی ناحیه ساق پای ایشان که بیشتر از نواحی دیگر بوده عفونت کرده و درد شدیدی داشته،یک شب از شدت درد به برادر شهیدش و ائمه متوسل می شود و از او می خواهد در این شهر غریب کمکش کند،همانطور که نشسته بوده و با برادر درد و دل می کرده درعالم خواب و بیداری خود را درمنزل پدر می بیند،که با پدر و مادر در اتاق نشسته اند. ناگهان شهید محمد علی با سینی چای وارد می شود و به او چای تعارف می‌کند،خواهرش می گوید:«من نمی توانم چای بخورم گلویم سوخته،محمد علی به خواهرش می گوید:«تو این چای را بخور گلویت هم خوب می شود، خواهر چای را می نوشد صبح که از خواب بیدار می شود نه از درد خبری بوده و نه از سوختگی و عفونت،از سوختگی ناحیه پا فقط یک لکه قهوه ای به جای مانده بوده. 🌷🍃🌷🍃🌷 🌺خواهر زاده شهید 8 ماهه بوده که از ناحیه دست دچار سوختگی با آبگوشت می شود به طوریکه پوست دستش از آرنج تا مچ رفته بوده و در قسمت مچ دست سوختگی عمیق بوده بچه را به بیمارستان می برند پانسمان می کنند اما بچه از ظهر که این اتفاق افتاده تا شب یک بند گریه می کرده و شیر هم نمی خورده، مادرش هر کار می‌کند این بچه یک لحظه هم آرام نمی شود،نیمه های شب مستاصل می شود و به برادر متوسل میشه،در عالم خواب، برادر را با دوست شهیدش سید علی موسوی می بیند که به سمت او می آیند،میگه علی خودتی برادر می خنده. با شوخی می گوید:«نه فتوکپی منه(محمد علی شوخ طبع بود) بعد به سمت بچه می آید او را می بوسد و دستش را روی دست بچه از آرنج تا مچ می کشد و می رود. خواهرش می گوید:«وقتی از خواب بیدار شدم دیدم بچه آرام گرفته و شیر می خورد.روز بعد بچه را برای تعویض پانسمان نزد دکتر می برند، هنگامی که پانسمان را باز می کنند هیچ اثری از سوختگی نبوده،دکتر با تعجب میگه اصلا دست بچه سوخته بوده! ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🍃💫💐🍃💫💐🍃💫 📝✨فرازی از وصیت نامه شهید محمدعلی زارع حسین‌آبادی : 🌺ای امت شهید پرور وصیتی با شما دارم که همیشه پشتیبان روحانیت باشید و گرنه شکست می‌خورید که دشمن هم همین را می‌خواهد. 🌻و وصیتی دیگر دارم که این دعای کمیل و ندبه و توسل را فراموش نکنید و مبادا خدای ناکرده غافل شوید و امامان و معصومین را از یاد ببرید. 🌾و وصیتی با شما پدر گرامیم دارم می‌دانم اگر من شهید شدم شما استقامت و صبر می‌کنید و از شما می‌خواهم که با ضد انقلابیون مبارزه نمایید و نگذارید آنها رشد کنند. شادی روح شهدا صلوات ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌷🕊✨🌷🕊✨🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا مادری بودند..🌱❣ شهدا رو مادرشون خرید... ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام " محمدعلی زارع‌حسین‌آبادی " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 🕯️به نیت شهید محمدعلی زارع‌حسین‌آبادی 💚همنوا با امام زمان(عج) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
زیارت عاشورا.pdf
253.3K
ا🔰 pdf زیارت عاشورا⇧ صلے‌الله‌علیڪ‌یا‌اباعبدللھ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلفــَرَج🤲 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با نوای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) 💚💚💚💚💚 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود @hasbiallah2 👈خادم الشهدا ➡️@motevasselin_be_shohada 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 اعضای محترم کانال⤵️ سلام ممنونم بابت این کانال که درست کردین به اسم شهدا من چند وقت بود میخواستم چله ای برای شهدا بردارم همین که نیت کردم که پنج شنبه ها به نیت یک شهید سوره ی ملک بخونم تو یک گروه کانال شما رو دیدم و از اینجا اسم چهل شهید رو نوشتم و پنجشنبه ها به نیت یک شهید سوره رو میخونم الانم هر روز زیارت عاشورا رو با صدای دلنشین استاد فانی به نیت همون شهید روزتون میخونم انشالله حاجت روا شوید من حقیر رو هم دعا کنید 🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋 سلام.ان شاءالله عاقبت بخیر باشید. من اولین بار بود که چله گرفتم چقدر وقت دنبال کار بودم هیچ جور کاری که مد نظرم بود برام پیدا نمیشد چله برداشتم ک یک کاری خوب و آبرومند مناسب با رشته تحصیلیم پیدا بشه چله ک تموم شد من حاجتم گرفتم مطمعنم ک با این چله گرفتنم من کارم جور شد من شاید یکسال دنبال کار مد نظرم بودم که جور نمیشد. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️🌀♨️🌀♨️🌀♨️ 🌷متوسلین به شهدا https://eitaa.com/joinchat/3496411358C3b68fa97ea 🌷متوسلین به شهدا در https://rubika.ir/motevasselin_be_shohada 🌻چله‌توسل‌ به‌شهید‌ ابراهیم‌هادی https://eitaa.com/joinchat/729219403C13625f8bd2 🌻چله‌توسل به‌شهید ابراهیم‌هادی در https://rubika.ir/ebrahim_hadiedelha 💚سلطان امام رضا(ع) https://eitaa.com/joinchat/3039756624C1b9c2a556f 💕چله توسل به شهید نوید صفری https://eitaa.com/joinchat/474284280Cb813a86492 💕چله توسل به شهید نوید در .https://rubika.ir/chele_shahidnavid 📚رمان جذاب شهیدان بهشتی https://eitaa.com/joinchat/3185640409Cca9743753f با ما همراه باشید🌸♥️ ♨️🌀♨️🌀♨️🌀♨️
دوستان لینک را ذخیره کنید تا کانالها را گم نکنید👆👆🌺 بعضی کانالها برای دوستان پاک شده!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🟣خاک های نرم کوشک🟣 ارتفاع نارنجکی تو نقطه ی رهایی عبدالحسین نشست براشان به حرف زدن، عجیب اطمینان و آرامشی داشت. با آن چهره ی ساده و نورانی اش طوری حرف می زد و چیزهایی می گفت که آدم از دنیا و مافیها کنده می شد. ادامه صحبتش وقتی به عملیات و گوشزد کردن آخرین نکته ها رسید همه ی چهره ها را مصمم تر از قبل می دیدی از لابلای صحبت بچه ها می شد فهمید که دیگر شرایط خاص عملیات و عوارض زمین، مد نظر هیچ کس نیست. وقتی راه افتادیم، روحیه ی بچه ها طوری بود که انگار می خواستند برای یک عملیات ساده و کم درد سر بروند. گروه عبدالحسین اولین گروهی بود که به خط دشمن زد پشت بندش بقیه ی گروه ها وارد عمل شدند. با همان حمله ی اول دژ دشمن شکست بعد از عملیات، پاکسازی سریع شروع شد عبدالحسین تو جزئی ترین کارها همپای بچه ها بود. از سنگرها سرکشی می کرد، اسیرها را می فرستاد عقب، حتی تو جمع کردن اجساد دشمن کمک می کرد با روحیه و با نشاط گرم کار می شد و در همان حال با بچه ها هم حرف میزد و روحیه می داد به شان، حال و هوای عجیبی داشت روحیه ی بعد از عملیاتش نسبت به قبل از عملیات نه تنها پایین نمی آمد، بلکه بهتر هم می شد. این خصوصیتش را به تمام بچه های تیپ هم سرایت می داد. گردان و تیپی که او فرمانده اش بود از آن معدود تیپ هایی بود که بعد از عملیات در خواست نیروی کمکی بکند یا بگوید: نیروی من خسته است و بخواهد تیپ دیگری به جای تیپ او بیاید. بچه ها وقتی منطقه را تصرف می کردند تازه برای یک نبرد سخت،تر و برای پاتک های سنگین دشمن آماده می شدند. ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 ارتفاع نارنجکی در آن عملیات تو منطقه ی آزاد شده که مستقر شدیم به فاصله کمی دشمن از جناح دیگری پاتک زد از آن پاتک های سنگین و تمام عیار،بچه هایی که آن سمت بودند تعدادشان شاید به انگشتان دو دست هم نمی رسید. شرایط طوری بود که جناح های دیگر را نمی شد خالی کرد و به کمک آنها رفت. عبدالحسین تا فکر نیروی کمکی بکند برای آن جناح ،درگیری شدید شد بچه ها دفاع جانانه ای می کردند، با همان تعداد کم. تو مدت کوتاهی کار به جای باریک کشید حالا بچه ها با نارنجک جلوی دشمن را می گرفتند " ۱ " حتی تو چند مورد کار به جنگ تن به تن هم رسید ولی عراقی ها نتوانستند نفوذ کنند تو شنودی که از بی سیم هاشان داشتیم فهمیدیم قصد عقب نشینی دارند، فکر می کردند نیروی زیادی از ما روی آن ارتفاع مستقر شده این درست تو وقتی بود که بالای آن ارتفاع، فقط دو نفر از بچه ها مانده بودند بیسیم چی و یک رزمنده ی دیگر بقیه یا شهید شده بودند یا مجروح همان دو نفر، جوری آتش می ریختند که دشمن فکر کرده بود با نیروی زیادی طرف است. وقتی می خواستند عقب نشینی کنند تو بیسیم می شنیدم که فرمانده شان می گفت: اگه بیاین عقب همه تون تیرباران می شین بیچاره ها از این طرف داد میزدند ما تلفاتمون زیاد بوده دیگه نمی توانیم بند بیاریم... اینها را به بچه های روی ارتفاع از طریق بیسیم گفتم. همین باعث می شد بیشتر از قبل مقاومت کنند. به قول عبدالحسین خواست خدا بود که اون ارتفاع حفظ بشه. آخر کار هم باز خود او همتی کرد یک گردان نیروی کمکی فرستاد برای آن ارتفاع ،فرمانده ی گردان مابین راه شهید شد نیروها ولی خودشان را به ارتفاع رساندند. پاورقی ۱- به همین خاطر آن ارتفاع، به ارتفاع نارنجکی معروف شد ادامه دارد.... 🌷🌷🌷🌷🌷
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🟣خاک های نرم کوشک🟣 شیرین تر از عسل ساعتی بعد آن جا هم تثبیت شد. محمد حسن شعبانی تو عملیات میمک سر راهمان یک سری ارتفاعات بود باید از آنها می گذشتیم و آن طرف توی دشت خاکریز می زدیم این کار کمترین نتیجه اش چند برابر شدن کارآیی سایت موشکی ما بود از آن جاجواب حمله های موشکی دشمن به شهرهامان را خیلی بهتر می توانستیم بدهیم. سه تا تیپ از لشکر پنج نصر مأمور این کار شدند؛ تیپ ما که تیپ امام صادق (سلام الله علیه) بود، تیپ امام موسی کاظم (سلام الله علیه) و تیپی که عبدالحسین فرمانده اش بود ،تیپ جوادالائمه (سلام الله عليه) کار او از همه مشکل تربود باید از روبرو وارد عمل می شد و یک سری ارتفاعات حفره ای و ارتفاعات رملی و یک ارتفاع تخم مرغی را از دشمن می گرفت دو تا تیپ هم قرار بود از جناحین عمل کنند. شناساییهای سخت و طاقت فرسا تمام شد و بالاخره شب عملیات رسید و ما پا گذاشتیم تو میدان، عملیات سخت و نفس گیری بود تیپ عبدالحسین منطقه خودش را گرفت و مدتی بعد تثبیت کرد. تیپ امام موسی کاظم(سلام الله علیه) هم که جناح راست بود کارش را با موفقیت تمام کرد. ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 شیرین تر از عسل تیپ ما از جناح چپ وارد عمل شد منطقه را گرفتیم ولی تثبیت نشد از همان جناح هم دشمن پاتک های سختی زد و خیلی فشار آورد. اگر اشتباه نکنم درست هفت شبانه روز مقاومت کردیم و ،جنگیدیم، ولی باز منطقه تثبیت نشد. روز هفتم دیگر نفس بچه ها گرفته شده بود روحیه مان هم تعریفی نداشت شرایط طوری بود که از عقب هم نمی شد نیروی کمکی بیاید، تحمل هر لحظه سخت تر از لحظه ی قبل می شد .برامان آتش دشمن شدیدتر می شد و مقاومت ما ضعیفتر. پاتک آخرش را انگار فقط برای پیروز شدن زده بود کار داشت به جای باریکی می.کشید بعضی ها زده بودند به در ناامیدی و پاک داشتند مأیوس می شدند تو این حال و هوا یک هو سر و صدای بی سیم بلند شد. صدای عبدالحسین را که شنیدم روحیه ی دیگری پیدا کردم با رفیعی . ۱. کار داشت همان نزدیکی بود، سریع آمد و گوشی را از دست بیسیم چی قاپید تو آن سرو صدا و انفجارهای پی در پی شروع کرد بلند - بلند حرف زدن. از لابلای حرفها، وقتی فهمیدم عبدالحسین می خواهد چکار کند کم مانده بود از خوشحالی فریاد بزنم، سریع دویدم مابین بچه ها و تا مقاومتشان بیشتر شود خبر را به شان دادم، تو آن شرایط سخت این کار او هزاران بار از عسل شیرین تر بود برای ما. تصمیم گرفته بود یکی از گردان هایش را برای کمک بفرستد و .فرستاد مهم تر از این قضیه آمدن خود او بود. بچه ها وقتی او را کناررفیعی دیدند، روحیه شان از این رو به آن روشد پابه پای بقیه شروع کرد به جنگیدن، تو مدت کوتاهی ورق به نفع ما برگشت و مدتی بعد منطقه ی ما هم تثبیت شد. پاورقی ۱- فرمانده تیپ امام صادق (سلام الله علیه) ادامه دارد.... 🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 باسلام در حرم خانم فاطمه معصومه نائب الزیاره همه ی اعضای کانال هستم و به نیابت از شهدا در حرم زیارت کردم ان شاءالله قسمت همه عزیزان و دوستداران اهل بیت @motevasselin_be_shohada