eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
32.1هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
253 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣ 1⃣1⃣ یازدهمین چله ی کانال متوسلین به شهدا 💫 امروز " یکشنبه 18 تیر ماه" 📌روز " سی و سوم " چله صلوات و زیارت عاشورا‌《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》 🌻شهید والامقام " علی اصغر کریمی "🌷🌷🌷 معرف: خانم ناهید شفانیا 🌺 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @motevasselin_be_shohada
شهید مدافع حرم علی اصغر کریمی🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 نـام پـدر :علی اکبر تـاریخ ولادت :۱۳۶۰/۶/۱۶ مـحل ولادت :تهران تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۱۲/۸ محل شهادت: موصل_عراق سـن :۳۵ سـال وضـعیت تاهل :متاهل مزار: بهشت زهرا (س) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝 🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹رفت تا آرامش بماند🔹 🌺🌿مادر گرامی شهید مدافع حرم از روزهای دلتنگی می گوید: 💥شهید علی‌اصغر کریمی راهش را انتخاب کرد و داوطلبانه برای دفاع از حریم اهل‌بیت(ع) راهی سوریه و بعد عراق شد. او بعد از ماه‌ها رشادت در سن ۳۵سالگی در اسفندماه سال ۱۳۹۵ در جریان آزادسازی شهر موصل به‌دست تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید. 🦋«تو زندگی و همسر داری، بمان!» این آخرین خواسته مادر از علی‌اصغر بود تا او را از رفتن به جنگ منصرف کند. اما پسرش جوابی داد که مادر خودش راضی شد و بدرقه‌اش کرد. گفت: «مادر! اگر من نروم، همین خواهرم ملیکا نمی‌تواند راحت در خانه و در امنیت زندگی کند. من راهم را انتخاب کرده‌ام... .» شهید علی‌اصغر کریمی راهش را انتخاب کرد و داوطلبانه برای دفاع از حریم اهل‌بیت(ع) راهی سوریه و بعد عراق شد. او بعد از ماه‌ها رشادت در سن ۳۵سالگی در اسفندماه سال۱۳۹۵درجریان آزادسازی شهر موصل به‌دست تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید. وقتی پیکر بی‌سر و دست علی‌اصغرش را به تهران آوردند تنها نشانه‌ای که مادر را مطمئن کرده بود که علی‌اصغرش برگشته، خال مشکی پشت کمرش بود و زخم روی زانوی او. آخر علی‌اصغر در نخستین اعزامش از ناحیه پا مجروح شده و با همان پای زخمی برای بار دوم و آخر راهی می‌شود. 🌹۶سال بعد از شهادت علی‌اصغر، حاجیه‌خانم زهره تبریزی، مادر شهید از خاطرات و دلتنگی‌هایش برایمان می‌گوید. در خانه، هر طرف که نگاهی می‌کنی، عکس‌های علی‌اصغر چیده شده و گویا با نگاه همیشه خندانش، خوشامد می‌گوید. بی‌مقدمه از انتخاب نام زیبای علی‌اصغر از مادر می‌پرسیم و می‌گوید: «راستش را بخواهید پسرم این نام زیبا را از عمویش به ارث برده است؛ عمویی که در جوانی حین خدمت در اداره برق به رحمت خدا رفت و مادر همسرم این نام را پیشنهاد داد و ما هم قبول کردیم. البته من گاهی او را علی صدا می‌کردم. اما همین چند وقت پیش به خواب خواهرم آمده و گفته بود، به مادرم بگویید نام مرا کامل صدا بزند، یعنی علی‌اصغر.»  مادر است دیگر، دوست دارد عزیزکرده‌اش همیشه کنارش باشد و از خطر و بلا دور بماند. همین موضوع باعث شده بود تا گاهی مادر از سردلتنگی از علی‌اصغرش بخواهد تا قید سفر به سوریه و عراق را بزند اما او مثل همیشه با زبان نرم مادر را توجیه می‌کرد: «یک روز همین جا کنار من و خواهرش نشسته بود. به او گفتم: مادر برای چه می‌روی؟ تو زندگی و همسر داری، بمان! گفت: مادر! اگر من نروم، همین خواهرم ملیکا نمی‌تواند راحت در خانه و در امنیت زندگی کند. بعد یک لبخند ملیح ‌زد و سرش را پایین ‌انداخت و ‌گفت: راهم را انتخاب کرده‌ام. گفتم: پس مراقب خودت باش. گفت: مامان به هر حال جنگ است و خطرهای خودش را دارد. همیشه با خنده حرف می‌زد. مثل همین خنده‌هایی که در عکس‌هایش می‌بینید.»  💐شهادت در راه آزادسازی مدرسه  علی‌اصغر بسیجی فعال گردان امام‌حسین(ع) بود و در تیراندازی مهارت داشت. دارای گواهینامه و پایان‌دوره‌های مهمی از لشکر۲۷سپاه محمد رسول‌الله و لشکر۲۳خاتم‌الانبیا بود. به همین دلیل هم به نیروهای مردمی عراق آموزش تیراندازی می‌داد. در دومین اعزامش هم علی‌اصغر برای آموزش و شناسایی نظامی به عراق اعزام شده بود. البته به مادر گفته بود فقط آموزش می‌دهم و در خط مقدم نیستم. آنطور که از همرزمانش شنیده‌ایم او و دوستانش در دیدبانی مشغول به فعالیت بودند و رد داعشی‌ها را دنبال می‌کردند. در این شناسایی به یک مدرسه می‌رسند و بر اثر تله انفجاری در این مکان به شهادت می‌رسد. به‌گونه‌ای که پیکرش تکه‌تکه می‌شود و بزرگ‌ترین بخش پیکرش که تنه بدون سر و ۲دست و یک پا بود، به آغوش مادر بازمی‌گردد و در قطعه ۵۰بهشت‌زهرا(س) آرام می‌گیرد. بعد از پاکسازی مدرسه از دست داعشیان، قطعه‌های دیگر بدنش پیدا می‌شود و پس از غسل دادن با گلاب در روستایی در نزدیکی موصل به خاک سپرده می‌شود. خبرها حاکی از این است که بعد از شهادت مظلومانه علی‌اصغر در این مدرسه، این مرکز آموزشی به نام «مدرسه شهید علی‌اصغر کریمی» نامگذاری شده است. شهید کریمی وصیت کرده بود که بعد از شهادت، پیکر او را به نجف برده و طواف دهند و بعد در بهشت‌زهرا(س) دفن کنند تا خانواده‌ به راحتی بتوانند سر مزارش بیایند. همینطور هم شد. ✨ادامه👇
💐هدیه متفاوت روز مادر  برای عوض کردن حال‌وهوای خانه گریزی به خاطرات زیبا و به یادماندنی مادر و علی‌اصغر می‌زنیم. مادر هم با شوق و ذوق فراوان از آن روزهای خوب می‌گوید: «همیشه روز مادر زنگ می‌زد و تبریک می‌گفت و من می‌گفتم اول پیش مادرهمسرت برو و بعد پیش من بیا. چون پدرش اهل قوچان بود، وقتی پیش من می‌آمد می‌گفت می‌خواهی قوچانی برایت برقصم. برای من محلی می‌رقصید و شادم می‌کرد.» او ادامه می‌دهد: «گفته بودم هر مکان زیارتی مثل کاظمین، کربلا و نجف رفتی از طرف من هم زیارت کن. از همان جا زنگ می‌زد و می‌گفت: مامان از طرف تو هم زیارت کردم. خیلی مهربان و دلسوز بود؛ پسری سربه‌زیر و متین که هر چه بگویم کم گفته‌ام. علاقه زیادی به امامزاده صالح داشت. هر وقت دلش می‌گرفت زنگ می‌زد و می‌گفت مامان دلم گرفته، می‌خواهم به امامزاده صالح متوسل شوم. حاضر شو بیایم دنبالت و به زیارت برویم.» ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 ✨🌴🕊🌼🕊🌴✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌿شهید علی‌اصغر کریمی به روایت برادر: ✨اگه اینجا مقابل دشمن نجنگم... ☘محمد کریمی، تنها برادر شهید علی‌اصغر کریمی است. گرچه برای تحصیل در رشته پزشکی به آلمان سفر کرده اما دلش اینجا و پیش مادر و خانواده‌اش گیر است. این را می‌توان از پیگیری‌ها و احوالپرسی‌های مرتب او از مادر فهمید. به‌گفته خانواده او و برادرش ارتباطی صمیمی با هم داشتند، شاید به همین‌خاطر بود که علی‌اصغر به دوستانش سفارش کرده بود بعد از شهادتش با برادرش محمد تماس بگیرند.  🌤محمد در کنار تمام دغدغه‌های زندگی و تحصیل، این روزها دلخوشی دیگری هم برای خودش دست و پا کرده و آن هم جمع‌آوری اسناد، تصاویر و خاطرات رزم و شهادت برادرش است؛ کاری که از آن طرف مرزها به عهده گرفته و دوست دارد تا جان در بدن دارد راه برادرش را ادامه دهد. 💐 او در این‌باره می‌گوید: «علی‌اصغر برای من هنوز زنده است. آخرین بار قول داده بود تا مداوای کامل به جنگ نرود ولی حاضر به تنها گذاشتن همرزمانش نشد. با لحن قهرآمیزی گفتم: تا شهید نشوی بیخیال نمی‌شوی داداش؟ 🕊جوابش به قدری محکم و قابل‌قبول بود که راهی جز تأییدش نداشتم. گفت: آخر داداش کوچولوی من! من اگر اینجا هستم نگران تو هستم. اگر من اینجا مقابل دشمن نجنگم ایران هم می‌شود کشورهایی که یا کامیون‌های داعشی از روی مردم رد می‌شوند یا بمب‌هایشان جان مردم بیگناه را می‌گیرد. 💥وقتی داعشی‌ها تا قلب اروپا پیش می‌روند و هر جای دنیا، هر خرابکاری‌ای که دوست دارند انجام می‌دهند، فکر ‌می‌کنی ایران را فراموش می‌کنند؟ اینها را باید از ریشه خشک کرد.» ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهید مدافع حرم شادی روح پاکش صلوات🌷🕊 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام علی اصغر کریمی 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩قرائت زیارت عاشورا 🕯️به یاد شهید علی اصغر کریمی 💚همنوا با امام زمان(عج) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با نوای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) 💚💚💚💚💚 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از سلطان امام رضا(ع)💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولادت فصل هفتم امامت مبارک💥 عمری زدیم از دل صدا باب‌الحوائج را.. 🔸میلاد پدر بزرگوار امام رضا علیه‌السلام ، حاجت دهنده دل‌ها بر همگی بخصوص امام رضایی‌ها مبارک 💫 (ع) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❣@soltan_imamreza 〇(سلطان امام رضا(ع⇧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی_آنلاین_آقام_امام‌_کاظم_سید_رضا_نریمانی.mp3
11.12M
فرزند هفتم از نسل دریا بابای هفت تا آسمون مهتاب دنیا 🎙 فوق زیبا ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💣 اعترافات یک زن از جهاد نکاح ◀️ قسمت بیست و هفتم شروع کرد برام کتاب گرفتن... اوایل هفته‌ای یک کتاب برام می‌آورد. من با وجود بچه و کارهای زیاد به خاطر رسیدن به آرزوهام تمام سعی‌م رو می‌کردم کتابها رو بخونم ولی خیلی وقت کم می‌آوردم. بعد از یه مدت متوجه شد من نمی‌رسم کتابها رو بخونم در نتیجه با نصفه و نیمه خوندن هیچ تغییری در روحیات من بوجود نیومده بود! برنامه‌های کاریش را با اینکه سنگین بود و بیشترمواقع خونه نبود، طوری تنظیم کرد تا مواقعی که خونه هست شرایط رو برای من فراهم کنه تا کتابها رو تموم کنم. معتقد بود با خوندن این کتابها، اتفاقات مهمی برای من و زندگی‌مون رخ می‌ده و درست حدس زده بود... گفتم: محتوای کتابها بیشتر چی بود که باعث تغییر شما شد؟ خانم مائده گفت: بیشتر کتابهایی که محتواشون راجع به تفکر و نوع فکر کردن بود را برام می آورد و کم‌کم روی من خیلی اثر گذاشت فرزانه متعجب گفت:تفکر! فکر کردن! خانم مائده با یه لبخند خاصی به فرزانه گفت:بله دقیقا همون دو لیتر بنزینی که ماشین من نداشت! فرزانه هم کم نیاورد و گفت: بله البته ماشین با بنزین هم که باشه مهمه در چه جهتی حرکت کنه! خانم مائده گفت: به همین خاطر جهت حرکتم رو بعد از خوندن کتابها تغییر دادم و تصمیم گرفتم با شوهرم برم سوریه برای جهاد یک جهاد سخت ولی شیرین.... دیگه مصاحبه داشت به جاهایی می‌رسید که حالم بهم می‌خورد. با خودم گفتم: جهاد سخت ولی شیرین!!! خدا به انسان قدرت تفکر داده ولی این جماعت نشون دادن هر کسی می‌تونه هر چیزی که خدا داده را به جای استفاده درست، نابودش کنه و به ته دره پرت بشه! در همین حین فرزانه پرسید میشه راجع به تفکری که اینقدر باعث تغییر شما شد بیشتر توضیح بدید. چطوری حاضر شدید این جهاد به قول خودتون سخت ولی شیرین رو انجام بدید؟ برای من اصلا قابل پذیرش نیست این حرفتون! خانم مائده گفت: اگر شوهر من هم همین‌جوری و بدون مقدمه و مطالعه‌ی اون همه کتاب، بهم چنین پیشنهادی می‌داد منم شاید مثل شما قبول نمی‌کردم! ولی زیرکی که اون به خرج داد این بود که اول با دادن کتابها و فراهم کردن شرایط خوندن‌شون غیرمستقیم و بدون دخالت شخصی خودش، به فکر من جهت داد و کار اصلی رو کرد، بعد من با خط فکری که تازه جوانه زده و بوجود اومده بود به عمل و رفتارم جهت دادم ... چیزی که من از محتوای کتابها یاد گرفتم این بود که وقتی فکر پشت هر عملی بیاد جهت پیدا می‌کنه و وقتی عملی را در جهت درستش انجام دادیم ما را به هدفمون می رسونه... یک‌دفعه صدای رسول از پشت در بلند شد. آبجی! یه لحظه میشه بیاید؟ تا خانم مائده رفت ببینه آقا رسول چکارش داره من رو به فرزانه گفتم: این چی داره می‌گه؟ جهت درست چی؟! فرزانه با دست کوبید به پیشونیش و گفت: یه خورده جلوتر بریم منم فک کنم با این سبک فکری بهش بپیوندم! ◀️ ادامه دارد ...
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💣 اعترافات یک زن از جهاد نکاح ✒قسمت بیست و هشتم گفتم فرزانه حرفهایی که داره میزنه تمام معادلات و اطلاعات ما رو داره بهم میریزه! من واقعا گیج شدم هنوز حرفم تموم نشده بود، خانوم مائده اومد داخل، عذرخواهی کرد و نشست. بدون معطلی گفتم: لطفاً می‌شه این جمله تفکر پشت هر عمل را باز کنید! دقیقا منظورتون چه جور تفکر و چه جور عملیه؟ سری تکون داد و گفت: ببینید من قبل از ازدواجم هم اهل دعا و مناجات بودم هم اهل صبر و گذشت ولی چون هیچ تفکری پشتش نبود بعد از ازدواجم و گذشت زمان همراه با شرایط سخت، دیگه نه خبری از دعا و مناجات بود نه خبری از صبر و گذشت و مهربونی! چون احساس می‌کردم هدفم نابود شده ولی وقتی کتابها رو می‌خوندم متوجه شدم صبری که همراه با تفکر باشه در مقابل یه بار اذیت دو بار اذیت سه بار اذیت و هر چند بار... دچار خشم نمی‌شه بلکه دنبال راهکار برای حل مسئله می‌ره نه اینکه خودش رو ورشکسته حساب کنه! خوب یادمه بعد از دوسال که دیگه کم کم با همسرم راجع به این مسائل صحبت می‌کردم یه بار بهم گفت: مائده جان فکر می‌کنی بدن انسان برای زنده موندن به چی نیاز داره؟ منم نگاه نامفهومی بهش کردم و گفتم: معلومه آب و غذا! گفت: برای اینکه انرژی بیشتری داشته باشه نشاط پیدا کنه چه تقویت کننده هایی خوبن؟ گفتم: چه سوالهایی می‌پرسی! خوب مثل میوه و نوشیدنی‌های مفید؛ خشکبار و از این جور چیزها.. دستم رو گرفت تو دستش و گفت: حالا نفسم! اگه به جای آب و غذا مدام بهش از این مدل تقویت کننده‌ها بدیم چی می‌شه؟! دستم تو دستش بود و گرمی دستاش حالم را خوب کرده بود گفتم: خوب مریض می‌شه دیگه! چشم‌هاش خیره شد به چشمهام. لبخندی زد و گفت: قربون چشمای خوشگل و معصومت برم، حالا روح ما برای ادامه حیات هم به آب و غذا به سبک خودش که میشه انجام واجبات و تر ک محرمات نیاز داره، تقویت کننده‌هاش هم برای انرژی بیشتر و نشاطش مستحباته که خوب هر کدومش جای خودش لازمه، ولی اگه قرار باشه به جای اصل وظیفه، فقط مستحبات بهش بدیم خوب طبیعیه مریض می‌شه، خسته می‌شه... من که تازه متوجه شدم چی داره میگه گفتم: قبول. ولی چرا وظیفه‌ی من باید یه کاری باشه که نه ادامه‌ی حیات روحمه! نه تقویت کننده‌اش! من بدم میاد چون روحم را داره متلاشی می‌کنه! دور از اهداف منه و من را به اون چیزی که می‌خوام نمی‌رسونه؟ دستمو محکم فشار داد و سرش رو انداخت پایین.... نمی‌دونم شاید اون لحظه به خودش فکر کرد شاید هم به من! به دوسال نقش بازی کردن از انجام کاری که دوست نداشتم! بعد از چند لحظه سرش رو آورد بالا گفت: خانومم دوست نداشتن شما به خاطر نحوه‌ی فکر کردن به کاریه که انجام می‌دادی، حالا بیا این بار یه جور دیگه به این قضیه نگاه کنیم ... بعد خانم مائده نگاهی به ما کرد و گفت: البته تا جایی که حیا اجازه بده سعی می کنم بگم. چون شاید کسی قبل از خوندن این مصاحبه مثل من دچار مشکلات اوایل ازدواج باشه و با شنیدن این حرفها متوجه اشتباهش بشه. ◀️ ادامه دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part21.mp3
8.47M
📚نمایش‌ صوتی‌کتاب (2) ✨بر اساس خاطرات سید ناصر حسینی پور از زندان های مخفی عراق قسمت 6⃣ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از فرزند شهید مدافع حرم خواستن شعر بخونه؛گفت ميشه دعاى فرج بخونم؟آخه من روزی هزار بار دعای فرج می‌خونم! اینقدر‌ می‌خونم‌ تا امام‌ زمان‌ ظهور كنه.ميگن اگه آقا بياد، شهدا هم باهاش ميان.شاید يه بار دیگه بابامو ببینم...😔 به سوز دل اين فرزند شهيد: 🤲 محمدمهدى عبدالهی ‎‎‌‌‎ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝