💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود.
#توسل
#کرامات_شهدا
@hasbiallah2 👈آیدی خادم شهدا
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
سلام،محرم سال۱۴۰۰ همسرم گرفتار کرونا شد،ریه هاش تا نزدیک نود در صد گرفتار شد،اکسیژن ۴۵خیلی وضعش خراب بود،در خانه توسط پزشک درمان میشد ،دکتر گفت ببرید بیمارستان،من دلم شکست در عالم خواب یا بیداری بودم،دیدم یکجا تاریک تمام درها به روم بسته هر در ی را میزنم باز نمیشه،یک وقت جوانی را در خواب دیدم که سر تا پایش پر از خاکه ،گفتم کمکم نمیکنی،گفت:باید بریم مدینه،خدا شاهده به یک چشم به هم زدن خودمو قبرستان بقیع دیدم،دست اسب سفیدی که دورش پارچه سبزی بود،به زمین زد،پرچم سبز و سفیدی پهن شد که ذکرهایی نوشته بود، من هم صدا زدم دو تا نفس به ما نمیدین،که وقتی بیدار شدم ،نفسم آزاد شده بود،و پرستارها به همسر م گفتند تو حالت خوبه اکسیژن نیازنداری،مرخصی،. متوجه شدم ،اون جوان همان شهید ابراهیم هادی بود که در کانال کمیل به شهادت رسیده که با دعایش خدا زندگی دوباره به همسرم و خودم عطا کرد
(اون جوان چون شکل ابراهیم بود،و سر تا پا خاکی،حسی گفت:چون تو کانال کمیل شهید شده لباس هایش پر از گرد و خاک بود)
🌹🌹🌹🌹🌹
سلام علیکم و رحمت الله🌹
دوستان، چند نفر از اعضای محترم که نام شهیدشان را فرستادند فرصت خواستند تا اطلاعات تکمیلی از شهید عزیزشان را بفرستند
ان شاءالله این دوستان مشخصات شهید را فرستادن چله ی شهدا را شروع خواهیم کرد
ان شاءالله به هر نیتی که با ما همراه شدید و در این چله شرکت میکنید حاجت روا باشید و عاقبت بخیر بحق آقا اباعبدالله الحسین(ع)🤲 🤲
ملتمس دعای خیر شما در این روزها و شب های عزیز هستیم 🙏💐💐
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
📌قسمت ششم
راوی : دکتر محسن نوری ( دوست شهید )
رفتار و عملکرد احمد با بقیه فرق چندانی نداشت.
در داخل جمع همیشه مثل افراد بود با آنها می خندید و حرف می زد و...
هیچگاه خودش رو برتر از بقیه نمی دانست درحالی که همه می دانستیم او از بقیه به مراتب بالاتر است.
از همان دوران راهنمایی که درگیر انقلاب شدیم احساس کردم که از احمد خیلی فاصله گرفتم!
احساس می کردم که احمد، خداوند را به گونه ای دیگر می شناسد و به گونه ای دیگر بندگی می کند!
ما نماز می خواندیم تا رفع تکلیف کرده باشیم، اما دقیقا می دیدم که احمد از نماز خواندن و مناجات با خدا لذت می برد.
شاید لذت بردن از نماز برای یک انسان عالم و عارف، طبیعی باشد اما برای یک پسر بچه ۱۲ ساله عجیب بود.
من سعی می کردم بیشتر با او باشم تا ببینم چه می کند اما رفتارش خیلی عادی بود. فقط می دیدم ، وقتی کسی راه را اشتباه می رفت خیلی آهسته و مخفیانه به او تذکر می داد.
او امر به معروف و نهی از منکر را ترک نمی کرد.
فقط زمانی برافروخته می شد که می دید کسی در جمع غیبت می کند. در این شرایط او با قاطعیت از شخص غیبت کننده می خواست که ادامه ندهد.
من در آن دوران نزدیکترین دوست احمد بودم. ما راز دار هم بودیم. یک روز به او گفتم: احمد، من و تو از بچگی با هم بودیم اما یک سوالی ازت دارم!
من نمی دونم چرا تو این چند سال اخیر، شما در معنویات رشد کردی اما من....
لبخندی زد و خواست بحث را عوض کند اما من دوباره سوالم را تکرار کردم و گفتم حتما یه علتی داره. باید برام بگی!
بعد از کلی اصرار سرش را بالا اورد و گفت: طاقتش رو داری؟
با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟
گفت: بشین تا بهت بگم.
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب
( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید #احمد_علی_نیری
✨🌿🌸🌿✨
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
📌قسمت هفتم
راوی : دکتر محسن نوری ( دوست شهید )
یه روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند.
یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار… منم راه افتادم راه زیاد بود کم کم صدای آب به گوش رسید.
از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم.
تا چشمم به رودخانه افتاد یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم بدنم شروع کرد به لرزیدن نمیدانستم چه کار کنم. همان جا پشت درخت مخفی شدم …
می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم. پشت آن درخت و کنار رودخانه ، چندین دخترجوان مشغول شنا بودند
همان جا خدا را صدا زدم و گفتم:
" خدایا کمک کن.
خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه می کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی شود اما خدایا من به خاطر تو ازین گناه میگذرم"
از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم....
خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود ... یادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته
بود هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.
گفتم ازین به بعد برای خدا گریه میکنم ..
حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم واشک میریختم و مناجات می کردم خیلی باتوجه گفتم؛ یا یاالله ک یالله
به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده می شد به اطراف نگاه کردم صدا از همه سنگریزه های بیابان و درختها و کوه می آمد
همه می گفتند
سبوح القدوس و رب الملائکه و الروح
از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد…”
احمد این را گفت و برگشت به سمتم:
" محسن، این ها رو برای تعریف از خودم نگفتم، گفتم که بدانی انسانی که گناه رو ترک کنه چه مقامی پیش خدا داره"
بعد گفت: تا زنده ام برای کسی از این ماجرا حرفی نزن!
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب
( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید #احمد_علی_نیری
✨🌿🌸🌿✨
Part03_نمایش من زنده ام.mp3
6.64M
📚کتاب صوتی نمایشی
#من_زندهام
✨خاطرات دوران اسارت معصومه آباد
#من_زنده_ام
#معصومه_آباد
#دفاع_مقدس
قسمت 3⃣
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود.
#توسل
#کرامات_شهدا
@hasbiallah2 👈آیدی خادم شهدا
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
با عرض سلام
چند وقتی بود که مشکلی پیش میامد برا ازدواج یکی از فامیل ..
شنیده بودم برای امر ازدواج به شهید تورجی زاده متوسل بشیم و ایشون واسطه ازدواج قرار دادیم صلوات هدیه به ایشان ..و این کار را انجام دادم ..بعد یک هفته حاجتم برآورده شد ..
و خدا رو شکر خوشبخت شدند زیر سایه خداوند و یاران شهدا.
✨✨✨✨✨✨
و یک سری دیگه ماشین پسر خواهرم گم شده بود خیلی همه ناراحت بودیم و چند روز بود پیدا نمیشد ..توسل کردم به شهید حاج قاسم سلیمانی دورکعت نماز خوندم درهر رکعت یک حمد و یک یس ..باورتون نمیشه رکعت دوم تموم نشده بود زنگ زد خواهرم که ماشین پیدا شده ..
ما زنده بودنمون رو حتی مدیون شهدائیم 😔😔🌹🌹