eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
32.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
249 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید عالیمقام حسین منگلی🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت: ۱۳۴۳/۱/۱ محل ولادت: شهر بابک روستای موروئیه تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۹ محل شهادت: شلمچه مزار: گلزار شهدای شهر بابک ━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌷🌿🕊🌹🥀🌹🕊🌿🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰زندگینامه شهید حسین منگلی(حسین چریک) و پیغام حاج قاسم به پدر شهید 💐نامش حسین بود ملقب به حسین چریک، حسین جبهه‌ها و حسین حاج قاسم سلیمانی. در اول فروردین ماه سال 1343 در خانواده‌ای روستایی، متدین و ساده زیست به دنیا آمد که باعث دلگرمی خانواده شد. این خانواده بسیار مذهبی بودند و علاقه زیادی به سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع)داشتند و از این رو نام این کودک را حسین نهادند. مردم شهربابک به خوبی او را می‌شناسند.چابکی و عبادت‌های شبانه اش در مسجد او را متمایز از هم سن و سالانش کرده بود. "حسین منگلی" با آغاز جنگ به اصرار خودش به جبهه می‌رود اما بارها به دلیل جثه کوچکش وسن کم برگردانده می‌شود اما همچنان با سماجت به جبهه می‌رود و سرانجام در عملیات کربلای 5 جام شهادت را می‌نوشد. در شهربابک همه حسین را با سرلشگر حاج قاسم سلیمانی می‌شناسند او در عملیات‌های مختلفی همراه سردار بوده است و پدر و مادر حسین می‌گویند" دلمان خوش است حسین با بزرگان جنگ و انقلاب همراه بوده است" به منزل این خانواده شهید می‌روم تا همزمان با ورود 157 غواص و شهدای گمنام از حال و هوای این روزهایشان بپرسم.زمانی به آنجا می‌رسم که پدر و مادر شهید منگلی خیره به تلویزیون نشسته‌اند و مادر با گوشه چادرش اشک‌هایش را پاک می‌کند و پدر مدام یا حسین یا حسین می‌گوید. ✨ از حاج محمد  پدرحسین  می‌خواهم کمی از شهید برایم بگوید؛ او شهید را اینگونه توصیف می‌کند: پسرم حسین از زمانی که راه رفتن را یاد گرفت و قدری به مسایل دینی آشنا شد همیشه پای منبرها بود . کارهای عجیبی می‌کرد هر وقت می‌خواست نماز بخواند اول خودش می‌خواند بعد من و مادرش را بیدار می‌کرد .هر شب به مسجد روستا می‌رفت و تا اذان صبح در مسجد بود و به راز و نیاز می‌پرداخت .یک روز صبح که از خواب بیدار شدم زن همسایه‌مان در را کوبید و وقتی در را باز کردم گفت حاج محمد جلوی حسینت را بگیر گفتم مگر کاری انجام داده است؟گفت "دیشب نیمه‌های شب متوجه شدم صدای ناله و گریه از مسجد بیرون می‌آید رفتم نزدیک، دیدم حسین بر زمین مسجد سجده کرده است و زار زار گریه می‌کند" .گفتم همسایه, حسین بین ما نیست، حسین خودش هست و خدای خودش. وقتی به سن 7سالگی رسید وارد مدرسه شد و در دوران تحصیل همانند امت مسلمان در راهپیمایی‌ها شرکت فعال داشت و در سال 1359 وارد بسیج شد در آن زمان فرزندم حسین از نظر جثه و سن بسیار کوچک بود تا اینکه در سال 1360 داوطلب حضور در جبهه شد قبل از اینکه برود به حسین گفتم حسین جان مبادا پشت به جبهه کنی. گفت "پدر مگر خون من از خون همسنگرانم و هم محله ای هایم رنگین تراست "؟! وبعد رفت که یکی دو بار از پادگان امام حسین (ع)حسین را برگرداندند که برای بار سوم با گریه و زاری و واسطه یکی از برادرانش او را به جبهه اعزام کردند و از سال 60 دیگر جبهه را ترک نکرد و به حدی جبهه را دوست داشت که حاضر به آمدن مرخصی نبود. بعد از مدتی در نزد سردار حاج باقری مسئول تخریب لشگر41ثارالله اموزش دید حسین من به گفته حاجی باقری بقدری از نظرمعنوی و روحی خداوند بهش لطف کرده بود که مانند کوهی استوار ثابت قدم بود و زبان زد رفقای همسنگری و کل لشگر شده بود. ✨چرا به حسین,حسین چریک می‌گفتند؟  حسین معروف بود به دکتر منگلی یا حسین چریک همه دوستان و همرزمانش او را به این اسم می‌شناختند وچریک بود در شناسایی‌ها ,شکستن خط ها ,غواصی,و بارها تنها به خطوط عراقی ها می‌رفت. اما مادر حسین، می‌گوید گذر زمان مرا آرام تر نکرده است که هیچ، هر روز دلتنگ‌تر هم می‌شوم. می‌گوید تمام خاطرات حسین را به یاد دارد و شب و روزش را با این خاطرات به سرمی‌کند. بعد از گذر سال‌ها زمانی می‌خواهد از حسین بگوید بغض می‌کند.... وقتی از او می‌پرسم مادر چه خاطره‌ای از فرزندتان حسین بیشتر شمارا ناراحت می‌کند، این گونه پاسخ می‌دهد: حسین هرموقع به مرخصی می‌آمد بدنش زخمی بود. یک روز به خیابان رفته بودم و برایم خبر آوردند که حسین از جبهه آمده است سراسیمه به خانه آمدم که دیدم حسین زیر سایه خانه نشسته است که یک لحظه گوشه لباس بسیجی اش کنار رفت و دیدم که زخمی است ولی به من چیزی نگفت. رفت داخل اتاق و گفت مادر لباس هایم را بیاور آوردم به من گفت برو بیرون. با حالت ناراحتی رفتم بیرون اشک از چشمانم می‌آمد و از گوشه در نگاه کردم دیدم حسینِ من پهلویش زخمی شده است که صدایم را بردم بالا گفتم امان از دل زهرا...! ✨مادر در انتظار برادر حسین  با بغض در حالی که تشییع جنازه غواصان و شهدای گمنام را نگاه می‌کند، می‌گوید من یک فرزند دیگر هم دارم که الان 30 سال است که خبری از او ندارم دعا کنید از این شهدایی که آوردند یکی از آن‌ها حسن من باشد . ✨ادامه👇
یعنی ممکن است خدا حسن من را برگرداند؟  پدر شهید از خاطره مشترک حاج قاسم سلیمانی با فرزندش می‌گوید: به من خبر دادند که حسین هرشب از سنگر به بیرون می‌زند, که گفتم مواظب حسین باشید. یک بار حاج قاسم به حسین می‌گوید حسین شما امشب پیش من بخواب و اسلحه اش را گرفتند و تحویل دادند که دیگر اسلحه ای نداشته باشد. حاج قاسم تعریف می‌کرد وقتی صبح از خواب برای نماز بیدار شدند, دیدند حسین نیست و به بیرون رفتند دیدند حسین با یک تکه چوب 3 اسیر عراقی را گرفته و آمده است که با دیدن این صحنه قاسم سلیمانی به حسین می‌گوید حسین تو لباس من را بپوش ومن لباس بسیجی تو را که حسین لبخندی میزند و میگوید شما در لباس خودت فرمانده باش و من هم در لباس خودم همان بسیجی و انجام وظیفه می‌کنم. یک بار که حاج قاسم به شهربابک آمده بود در میان سخنرانی من را صدا زد و گفت پدر حسین چریک آیا در جلسه هست یانه؟ که من جلو رفتم و سردار سلیمانی پیشانی و دست من را بوسید و گفت"حاجی با حسین چکار کردی که اینجور دلها را با خودش برد"؟ و در مراسمی دیگر که حاج قاسم آمده بود بار دیگر این عمل تکرار شد. مدت‌ها گذشت که پیغام سرلشگر حاج قاسم سلیمانی به ما رسید که زندگی‌نامه و کتاب حسین منگلی را بنویسید که به کمک همرزمانش در حال انجام است. فرماندهان جنگ بر سر حسین دعوا داشتند غلامرضا شریفی همرزم شهیدحسین منگلی او را اینگونه توصیف می‌کند: حسین منگلی معروف به حسین چریک جثه کوچک داشت و بسیار خنده رو و کم حرف بود و کم هزینه در امور مالی. بی باک ونترس در جنگ معمولا بین فرمانده لشگر و فرمانده گردان بر سر حسین منگلی دعوا بود. فرماندهی لشگر شهید حسین را برای گروه تخریب و خط شکنی می‌خواست و فرمانده گردان برای باز کردن گره های کور گردان, اما شهید حسین منگلی هر دو کار را انجام می‎داد, پس از باز کردن معبر و میدان مین همراه گردان 417 می‌شد و تا اخرمی‌جنگید. معمولا با کسی عکس نمی‌گرفت. از شهید که بسیار باهم صمیمی بودیم پرسیدم چرا با کسی عکس نمی‌گیرید، گفت می‌خواهم پس از شهادتم اثری از من نباشد و کسی حسین منگلی را نشناسد. قبل از اذان صبح همیشه یک ساعت زودتر بیدار می‌شد و در گوشه‌ای خلوت به سجده می‌رفت. در تاریخ 19 دی ماه 1365 در مرحله اول کربلای 5 در شلمچه آن طرف پل شهید را دیدم که پوتین به پا نداشت و دامن لباس نظامی اش پر از نارنجک بود و در قرارگاه دشمن چنان آتش بازی راه انداخته بود که تمامی وسایل موتوری دشمن در حال فرار بودند و در مرحله دوم که گردان مورد تک دشمن قرار گرفته بود سایر رزمندگان پرسیده بودند خسرو اسدی کجاست؟ گفته بودند شهید شده و بعد سراغ حسین منگلی را گرفتند و گفتند آن هم شهید شده است که بچه های گردان گفتند دیگر جای ماندن و مقاومت نیست. حسین عادت داشت سلاح خود را از دست دشمن تهیه کند حاج علی پور عوض، هم‌رزم شهید از خاطراتش با شهید حسین اینگونه می‌گوید: عملیات والفجر8بود که سوار بر قایقی شدیم و از اروند به سمت فاو حرکت می‌کردند سکاندار قایق ترسیده بود و می‌خواست برگردد. اما شهید حسین گفت شما فقط من را به ساحل برسان بعد هر جا خواستی برو. حسین بدون سلاح در ساحل دشمن پیاده شد, معمولا عادت داشت سلاح خود را از دست دشمن تهیه کند. در جای دیگر در کارخانه نمک در منطقه فاو بودیم که یک خمپاره 60 درست نزدیک حسین اثابت کرد و شدیدا مجروح شد. بچه‌های گردان ناراحت بودند و می‌گفتند حسین از عملیات باز می‌ماند اما او با اینکه هنوز کاملا زخم‌هایش التیام نیافته بود خودش را به عملیات بزرک کربلای 5 رساند و در همین عملیات آسمانی شد. از حاج محمد می‌پرسم خبر شهادت فرزندتان را چگونه به شما دادند، که گفت:  احمد پسرم کردستان بود و همان روز شهادت حسین به اهواز آمده بود و به من گفت حسین مجروح شده است، گفتم نگو حسین مجروح شده است بگو شهید شده است.سرانجام در سال 65 در منطقه عملیاتی شلمچه حسین بر اثر اصابت گلوله خمپاره آسمانی شد و دعوت حق تعالی را لبیک گفت.حسین من آرزویش این بود که مثل ارباش امام حسین (ع)به شهادت برسد که چنین شد و خداوند حسینم  را به آرزویش رساند . تا زمانی که زنده‌ام به این شهادت افتخار می‌کنم و سرم را بالا می‌گیرم و از شهادت فرزندم نه تنها که ناراحت نیستم بلکه خوشحالم. از همان روز اول می‌دانستم حسین مال من نیست و رفتنی است که این را همیشه به مادرش هم می‌گفتم.روز تشیع شهدا، 24 شهید به شهرستان شهربابک آوردند که 3 تا از آن‌ها نامشان حسین بود و هر 3  آن‌ها بی سر بودند. آن روز سخنران مراسم سردار معروفی بود تک تک اسم شهدا را نام می‌برد اما تا رسید به نام حسین منگلی گفت امان از حسین منگلی امان از حسین منگلی ,ای مردم ما حسین را از دست ندادیم بلکه ما یک لشگر را از دست دادیم. خیلی دوست داشتم فرزندم راببینم اما هر کار کردم اجازه ندادند و پیش خودم گفتم همه این‌هایی که رفتند همه حسین من هستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🌿وصیت نامه شهید والامقام حسین منگلی 🌹قبل از آغاز سخن شهادت می‌دهم کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند مرده مپندارید بلکه زنده‌اند و نزد پروردگار روزی می‌خورند(قرآن کریم) ما راهنما به جنگ نبودیم و نیستیم ولیکن اگر کسی تعدی کند دهان او را خورد خورد خواهیم کرد. امام خمینی (ره) درود و سلام خدا و ملائکه الهی بر شهدای گلگون کفن انقلاب اسلامی ایران و به رهبر کبیر انقلاب و مستضعفان جهان و بر ملت قهرمان و سلحشور ایران. ای مردم یکی از چیزهایی که به سراغ همه می‌آید و هیچ کس از ان فرار نمی‌کند مرگ است.مرگ حق است پس چه خوب است مرگی که به سراغ انسان می‌آید برای خداوند و در خدا باشد و ای ملت مسلمان ایران خودتان را از پیک‌های پیام الهی و رسولان الهی جدا ننمایید و همچنین جدا شدن از روحانیت مساوی است با جدا شدن از اسلام. ای دوستان امروز بر همه واجب است که از اسلام دفاع کنیم. امروز هرکس که شهادت داده است که خدا یکی است و شریکی ندارد, دین خدا را قبول دارد باید به جبهه بیاید. ما همان طوری که نماز می‌خوانیم روزه می‌گیریم باید جهاد هم بکنیم. مگر می‌شود ما نماز بخوانیم ولی جهاد نکنیم.امروز اگرما نماز بخوانیم روزه هم بگیریم ولی جهاد نکنیم بی فایده است. و مادرم از تو می‌خواهم که بعد از شهادت من هرگز گریه نکنی و مانند حضرت زینب (س)صبر پیشه کنی. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌷🕊🌿🌷🕊🌿🌷🕊🌿🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهدا شرمنده ایم 🌹عکس شهدا را می بینیم ✨عکس شهدا عمل نکنیم! ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام حسین منگلی 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩قرائت زیارت عاشورا 🕯️به یاد شهید حسین منگلی 💚همنوا با امام زمان(عج) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با نوای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) 💚💚💚💚💚 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🦋 ای در دام عنکبوت نویسنده خانم ط_حسینی 🎬 جلوی درهال چشمانم سیاهی رفت,ضعف تمام وجودم راگرفت اخر چندین وچند روز بود که غذای درست وحسابی نخورده بودم ورنج های روحی وجسمی زیادی کشیده بودم ولی اصلا میل به خوردن چیزی نداشتم ,انهم ازخانه ای که ازاجر به اجر ان نجاست وحرام میبارید. جسد بی جان لیلا راتکیه به دیوار دادم ورفتم طرف زیر زمین,باید چادرهایمان رابرمیداشتم....به سرعت چادرم راپوشیدم وچادرلیلا هم برداشتم ودوباره لیلا رابه دوش گرفتم وکنار در حیاط,جسدلیلا را دوباره به دیوار تکیه دادم,اهسته در را گشودم ,تصمیم داشتم به خانه خودمان بروم,داخل کوچه رانگاه کردم,حتی پرنده هم پرنمیزد,انگار گرد مرگ بر درودیوار کوچه پاشیده بودند. در راکامل گشودم ولیلا رابردوشم گذاشتم با احتیاط به داخل کوچه امدم وسریع خودم رابه درنیمه باز خانه ی خودمان رساندم. لیلا را داخل خانه بردم وپشت در گذاشتم وخودم امدم درخانه ابوعمر رابستم. مثل اینکه لولا وقفل در خانه ما خراب شده بود ,یه اجر ازکنار دیوارحیاط برداشتم وگذاشتم پشت در ودربسته شد. خدای من...خانه مان.... به طرف حوض اب نگاه کردم وصحنه ها پیش چشمم جان گرفت,خبری از اجسادبه خون اغشته پدرومادرم نبود اما خونهای خشکیده وسیاه شده اطراف حوض به چشم میخورد...دوباره گریه ...دوباره ضجه..... بعدازساعتی عزاداری نگاهم به جسم بی جان لیلا افتاد باید کاری میکردم. لیلا رابه دوش گرفتم وبه سمت حیاط پشتی خانه رفتم.. .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🦋 ای در دام عنکبوت نویسنده خانم ط_حسینی 🎬 لیلا رانزدیک باغچه کنار دیوار گذاشتم وبه سمت زیرزمین رفتم,بیل وکلنگ پدرم راپیداکردم وامدم داخل باغچه وشروع به کندن کردم کندم وگریه کردم...کندم وزار زدم ...کندم وروی خراشیدم... بعد از نیم ساعتی تلاش قبری کم عمق اندازه جسدبی جان خواهرکم حفر کردم ,لیلا رااوردم وسرورویش راغرق اشک وبوسه کردم😭 بمیرم خواهرکم,خواهرنوجوان وآرزو به دل وزجر کشیده ام رابا دستان خودم درقبر نهادم, دست به چشمان بازش که خیره به چشمان اشکبارم بود کشیدم تابسته شود.... خداااااا این درد برایم زیادیست....خداااا دوباره رویش رابوسیدم...سلام مرا به امام حسین ع برسان وبگو جلوی چشمانم عزیزانم را سربریدند...سلام من را به پیامبرص برسان وبگو دینت غریب شده ,سلام مرابه امام علی ع برسان وبگو شیعیانت مظلومند,سلام مرابه خانوم حضرت زهراس برسان وبگو.مراقبم باش تا دامن عفتم لکه دارنشود....سلام من رابه پدرومادرمان برسان وبگو تمام تلاشم رامیکنم تاعماد راپیداکنم ونجات دهم... خانه ی نویت مبارک خواهرم....😭 طاقت خاک ریختن رانداشتم😭 بیل خاک اول ضجه...بیل دوم ناله...بیل سوم فریاد.....😭 بالاخره عزیزم درخاک شد....اشکهایم رابالباس خاک الودم پاک کردم,اصلا متوجه تاریکی هوا نشده بودم,همه جا تاریک بود...کورمال کورمال خودم به حیاط جلویی رساندم درهال رابازکردم ,برای احتیاط برق اتاق خواب داخل را که از بیرون دید نداشت روشن کردم... خدای من انگار راهزنان به خانه حمله کرده بودند هرچه که داشتیم برده بودند یعنی هرچه که گرانبها وقابل حمل وچشمگیر بود برده بودند,مبلمان,قالی ,دکورها حتی پرده های ریش ریش که لیلا خیلی دوستشان داشت ومادربه انتخاب لیلا گرفته بود.... داخل اشپزخانه شدم نه یخچالی ونه فریزرنه فرنه ابمیوه گیروچرخ گوشت و...خبری ازهیچ کدام نبود فقط وسایل کوچک واندکی که چشمشان رانگرفته بودند برجا مانده بود.. باید دوش میگرفتم...شیر اب را بازکردم تامطمین شوم اب قطع نیست که خداراشکر اب وصل بود... رفتم طرف کمد لباس درش راباز کردم که.... ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امرالله عبدی زاده.mp3
12.19M
📗کتاب صوتی " نیمه پنهان ماه" روایتی از زندگی شهدا به زبان شهید‌ والامقام‌ امرالله عبدی زاده🕊🌹 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | 🎙صدای ماندگار شهید آوینی 🌟ما یافتیم آنچه را دیگران نیافتند ماهمه افق های معنویت را در شهدا تجربه کردیم ..... عشق را هم امید را هم کرامت را هم شجاعت را هم عزت را هم وهمه ی آنچه را که دیگران جز در مقام شهادت نشنیده اند ما به چشم خود دیدیم ،ما معنای جهاد اصغر واکبر را درک کردیم ..... و پادگان دوکوهه به اینهمه، شهادت خواهد داد.🕊🌷 ‎‎‌‌‎‎‌‌‎─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
عاشقان چون با بصیرت مےشوند جنگ باشد مےشوند✨ چون نباشد جنگ، اندر جنگ نرم تحت امر رهبر ✨♥️ 🕊 ‎‎‌‌‎‎‌‌‎─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
‏آنان که قلبشان ز تو رخصت گرفته بود سربندشان به نام تو زینت گرفته بود از لحظه‌ای بگوکه شلمچه غرور داشت صدها محب فاطمه درآن حضور داشت تقدیم به شهدای بی نشان زهرایی 🕊🌷 التماس دعای فرج و شهادت یا علی مدد ‎‎‌‌‎‎‌‌‎─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
ای شهیدان ، عشق مدیون شماست هرچه ما داریم از خون شماست ای شقایق ها و ای آلاله ها دیدگانم دشت مفتون شماست . . . 🌷 را یاد کنیم با ذکر ‎‎‌‌‎‎‌‌‎─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
🔰 روایت همسر شهید همت از دعاهایی که مستجاب شد ❇️ افراد مختلفی از بانو (ژیلا بدیهیان، همسر شهید) می پرسیدند که همسرت چه فرمانده لشکری است که تا به حال زخمی نشده است. وقتی این سوال را از او می کردند در ذهن خودش هم این مسأله مطرح می شد. و هر از گاهی در میان حرفهایشان از محمد ابراهیم می پرسید که تو چرا هیچ وقت زخمی نمی شوی؟ او هم حرف تو حرف می آورد و از پاسخ طفره می رفت. ❇️زمان گذشت و شبی که قرار بود مصطفی به دنیا بیاید، محمدابراهیم از رازش پرده برداشت و گفت: در کنار خانه خدا چند چیز از او خواستم: اول تو را، دوم دو پسر از تو که خونم باقی بماند. سوم در کشوری که امام در آن نفس نمی کشد من هم نباشم و دیگر اینکه اگر قرار است بروم زخمی یا اسیر نشوم. ‎‎‌‌‎‎‌‌‎─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣