AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با صدای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
<<━━⊰♡❀💐❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀💐❀♡⊱━━>>
🇮🇷 #مزد_خون 🇮🇷
#بر_اساس_واقعیت
📖 قسمت بیست و هفتم
چون داشت یکسری چیزها برام واضح میشد، تصمیم گرفتم خودم رو هم تیمی و همراهشون نشون بدم،
یه خورده قیافهی حق به جانب گرفتم و طوری وانمود کردم که مثلا من با شما هستم و گفتم:
"حاجی جان! بالاخره ممکنه ما با یه همچین آدمهایی برخورد کنیم. خوب حرف منطقیه، باید یه جوابی داشته باشیم بهشون بدیم قانع بشن!؟
لبخندی زد و گفت:
"به قول حضرت آیتالله سید صادق شیرازی که توی یک جلسهی خصوصی باهاشون دیدار داشتیم میفرمودن :
مردم اینقدر کورکورانه تقلید میکنن که اصلا توی ذهنشون چنین سوالهایی ایجاد نمیشه! فقط کافیه یا احساساتشون رو تحریک کنی با عشق امام حسین یا پول داشته باشی یا تحویلشون بگیری، چنان مریدت میشن که استغفرالله....
نگاهم خیره موند...
تازه فهمیده بودم اون همه محبت برای چی بود!؟
و حالا خوب معنی حرفهای شیخ مهدی و بیت، بیتی رو که سید هادی برام خوند، میفهمیدم...
خیال خام دلشون فکر کردند من هم از همونهایی هستم که با درهم و دینار میشه خرید!!!
وسط همین بهت و تحیر بودم که چند تا از بچههای هیئت با سر و صورت خونی اومدن توی آشپزخونه!!!
اینقدر هول کردم، نگران شدم و دست و پام رو گم کردم که چی شده ! خواستم با عجله کاری کنم که منصور دستم رو گرفت و گفت:
"نگران نباش مرتضی! این خونها برای امام حسین(ع) ریخته شده..."
بعد هم با نگاهی حسرت زده بهشون گفت:
"خوش به سعادتتون بچه ها!!!!"
با نگاه سوال برانگیز گفتم:
"چی!؟ برای امام حسین(ع)! سر و صورت زخمی ! یعنی چی شده توی هیئت دعوا شده ! چکار کردین لااقل بیاین این خونها رو بشورم کمکتون ؟!"
منصور گفت:
"نه برادرم نمیخواد!
اینها از عشق حسین(ع) است و بس...
این خونها شستنی نیست، ریختنیه!"
متحیر ایستادم!
یه نگاه به منصور یه نگاه به بچههای هیئت ...!
من خودم از اونهایی بودم که جونم رو برای امامحسین (ع) میدادم ولی آخه اینجوری با این شکل!
حقیقتا قوهی درکم این قضیه رو هضم نمیکرد نه با منطق عقل! نه باسودای عشق !!!
با همون حالت نگرانی گفتم:
"والا امام حسین(ع) راضی نیست با این وضعیت عزاداری چراااا آخه!؟"
با افتخار گفت:
"اینها از عشقه اخوی! مابخاطر عقیدهمون این کارها رو میکنیم!"
یه لحظه با خودم فکر کردم که اگر هر کسی بخاطر عقیدهش هر کاری خواست انجام بده چه شیر تو شیری میشه!
حرفهای منصور و پشت سرش دیدن این سبک از عقیده ، ذهنم رو درگیر که چه عرض کنم متحیر کرده بود!
ولی من یه طلبهی شهرستانی بخاطر اهدافی اومدم توی این مسیر که تفاوتش با این جماعت خیلی زیاد بود.
تفکرشون و عقیدهای که فقط بهشون یاد میداد کاری به هیچکس و هیچچیز نداشته باش حتی زندگی خودت!
فقط فکر کن که تو خیلی عاشقی! خیلی مقیدی همین!
اما چیزی که من دنبالش بودم میگفت:
"تقیدی که دست و پای زندگی که خدا برات فراهم کرده تا به تکامل برسی رو ببنده، اسمش اسلام و زندگی اسلامی نیست!"
تازه داشت کمکم قصهی پر غصهای برام روشن میشد! اما صبر کردم و دیگه چیزی نگفتم و مشغول سیب زمینیها شدم...
چقدر یک لحظه حالم بد شد که غذایی رو دارم درست میکنم به جای متبرک بودن و جلا دادن روح مردم، اونها رو اسیر تفکری میکنه که صرفا عزادار ظاهری بودنه و با هر نوع ابعاد دیگه حالا چه مسائل سیاسی و اقتصادی و روانشناسی و فلسفه و هنر و.... هر چی که به زندگی ربط داره و کرامت و استقلال رو حفظ میکنه کنار میذاره و کلا اسیر و بندهی یکی دیگه کنه!!!
اینقدر با حرص سیب زمینیها رو پوست میگرفتم که یکدفعه دستم با چاقو برید...
با صدای ناخواسته گفتم: آخ...
🔸ادامه دارد ...
<<━━⊰♡❀💐❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀💐❀♡⊱━━>>
🇮🇷 #مزد_خون
#بر_اساس_واقعیت
📖 قسمت بیست و هشتم
منصور اومد جلو
نگاهی به دستم کرد
و محکم محل زخم رو گرفت و گفت:
"انشاالله مزد خونی که برای آقا ریخته بشه رو خودش میده!
حضرت سخنران!
بلند شو...بلند شو...
از کنار سیب زمینیها،
برو چهار تا عنایت از آقا بخون فردا روی منبر روضه کم نیاری!
آشپز که نشدی! ببینم منبری خوبی میشی؟!"
چون خیلی تابلو میشد اگه سخنرانی فردا شب رو توی کمتر از نیم ساعت کنسل میکردم، به لطف خدا این کلمهی مزد خون من رو یاد شهدای مدافع حرم انداخت!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
"منصور! واقعا هم همینطوره!
مزد خونی که برای آقا ریخته بشه حتما خودش اجرش رو میده..."
بعد خواستم صمیمیتمون حفظ بشه و کمی حال و هوای خودم رو عوض کنم، بلکم از این فشار روحی بیام بیرون گفتم:
"راستی شیخ منصور! یه موضوع خوب برای فردا شب روی منبر سخنرانی در رابطه با همین مزد خون هست که خیلیم جذابه!؟
خداایش مثل بچههای مدافع حرم،"
بعد با هیجان ادامه دادم:
"حتما از بچههای هیئت که اینقدر عاشق امام حسیناند این قدر راحت و با عشق خونشون رو میریزن کسی مدافع حرم هم داریم که متن سخنرانی رو بر اساس اثبات عشق و اردتش به اهل بیت(ع) خصوصا امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) بچینم؟"
دستم رو رها کرد و گفت:"مرتضی تو بیخیال مسائل سیاسی نمیشی!
برادرم روحانیت باید تبلیغ دین کنه!
چکار داره به اینکه توی جامعه چه اتفاقی میافته! یا فلان سیاستمدار چی میگه!
یا فلان نیروی نظامی چکار میکنه!
شما فقط از امام حسین(ع) بگو...
از مصائب حضرت زینب(س)...
اینقدرررر کار سختیه حاجی!؟"
مثل چهار راهی که با یه تصادف تمام مسیرهای حرکتش قفل شده باشن، قفل کرده بودم...
و داشتم فکر میکردم؛ بله، از مصائب حضرت زینب(س) باید گفت! از اینکه یزید هم مجلس روضه برای حسین(ع) گرفت!!!
وسط همین هیاهوی ذهنی به این قطعیت رسیدم به صرف گرفتن روضه کسی حسینی نمیشه آقا مرتضی! مهم اطاعته از ولیه...
وگرنه صرف عبادت کسی به جایی نرسیده!
و چقدر فرقه بین کسی که عبادت میکنه با کسی که داره اطاعت میکنه!؟ به قول اون عزیزی که گفت؛ فرقش به اینه: ممکنه حسین (ع) در کربلا باشه اما شما برای رضای خدا توی حوزهی علمیه داری درس میخونی!
درست مثل بچههای این هیئت که مرقد خانم حضرت زینب(س) به دست شقیترین افراد در حال تخریب باشه و حتی واکنشی هم نشون ندادن به این قضیه!!!؟
و تنها فقط دم از عشق حسین(س) میزدند و روضهی مصائب بیبی(س) رو میخوندند!!!
هر چند با حرفی که منصور زد خیلی چیزها دستم اومد! ولی نمیتونستم واکنش خاصی نشون بدم!!! به نظرم یکی از سخت ترین کارهای دنیا بعضی مواقع همین عادی نشون دادنه!
با این حال خیلی عادی گفتم: ...
"آخه مگه میشه یه طلبه کاری به اتفاقات اطرافش نداشته باشه! اصلا طلبه پیشکش!
یه فرد معمولی هم نباید اینطوری باشه چه برسه به ماها! اصلا یکی از دلایلی که من اومدم قم برای همین بود منصور!
برای اینکه طلبهای باشم که کار به تمام ابعاد زندگی داشته باشم نه صرفا درس خوندن!
این همه خوندیم علم باید همراهش عمل باشه! وگرنه عالم بیعمل به چه درد میخوره!
گفت:
"اتفاقا ما به اتفاقاتی که اطرافمون میافته خیلیم حساسیم شیخ! ولی توی نظامی که اسلام واقعی بر قرار نیست، کاری به کار هیچ کدوم از اینها نداریم!
بعدهم مرتضی هیچ وقت یه دندون پزشک میاد بگه چه جوری نماز بخونین؟! خوب نه! قبول کن! هر کسی باید کار خودش رو بکنه و توی کار دیگری دخالت نکنه! حالا فرض کن من طلبه بیام از سیاست بگم! بیام از اقتصاد بگم! بیام از هر چیزی که بهم ربطی نداره بگم! چی میمونه از طلبه بودنمون! ...
🔸ادامه دارد ...
part09_salam bar ebrahim.mp3
10.51M
📚کتاب صوتی
#سلام_بر_ابراهیم۲
🕊زندگینامه و خاطرات شهید بی مزار ابراهیم هادی
قسمت 9⃣
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
14.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 خاطره گویی جانسوز سردار پاسدار احمد حاجتی از لحظه تفحص یک مؤذن شهید، وقتی یک سرباز حین پست دهی صدای اذان گفتن این شهید را می شنود.
#شهدا
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 وقتی از سردار حاجیزاده میپرسن موشک به چه دردی میخوره؟😂
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عکس شهدا رو ازتومدرسه برمیدارن شهید به خوابش میاد میگه چرا عکسای مارو برداشتید؟؟!
#شهیدان_زندهاند🌷
شادیروحملکوتیشانصلوات🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
هدایت شده از سلطان امام رضا(ع)💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 #نماهنگ
یا رضا گفتم و واشد به نگاهت گره ها🌸
چه خبرها که رسید از دل این پنجره ها🙏🏻
❣@soltan_imamreza
〇(سلطان امام رضا(ع⇧
هدایت شده از سلطان امام رضا(ع)💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨♥️💐
❣@soltan_imamreza
〇(سلطان امام رضا(ع⇧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"برای خوشایند هیچ کس جهنم نروید "
🎙#شهید_احمد_کاظمی
#یادشهداباصلوات
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 افتتاح پل بدون حضور مسئولین!
مدیون خون شهدائیم.....
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
♥️ کانال امام رضا(ع)👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3039756624C1b9c2a556f
✅ عاشقان آقا امام رضا بزنید رو لینک
الهی به این زودی ها زیارت بارگاه ملکوتی حضرت نصیب همه ما شود🤲🌱
410475_465.mp3
1.82M
💚دعای عهد
🔸️با نوای استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
🌤🌿🌻
اللهم عجل لولیک الفرج🤲
╼═══•❅✿•❁•✿❅•═══╾
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
💚سلام به چهارده معصوم(ع):💚
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهِ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صلي الله عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهِ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيُّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷⃟ *صَلِي اَللَّهِ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣
🔟 دهمین چله ی کانال متوسلین به شهدا
💫 امروز "دوشنبه 8 خرداد ماه"
📌روز " سی و هشتم" چله صلوات و زیارت عاشورا《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
"سعید مسافر"🌷🌷🌷
معرف: آقای محمودی🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@motevasselin_be_shohada
شهید مدافع حرم سعید مسافر🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
ولادت:1365/10/1
محل ولادت: تهران
تاریخ شهادت: 1395/1/14
محل شهادت: حلب سوریه
وضعیت تأهل: متاهل
مزار: گلزار شهدای رشت
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌷🕊🌿🥀🌿🕊🌷
🕊💐زندگینامه شهید مدافع حرم سعید مسافر
•[🍀☀️🦋]•
شهیدسعید مسافر در ۱ دی ماه ۱۳۶۵ در خانواده ای متدین به دنیا آمد.
مادرش از سادات است و پدرش پاسدار انقلاب اسلامی. با توجه به شغل پدر در تهران متولد شد و در سال ۱۳۷۲ از تهران به گیلان و روستای سادات محله از توابع صومعه سرا نقل مکان کردند.
او دوران تحصیل خود را از همان مکان شروع کرد و سپس درسال ۱۳۷۹ در شهرستان رشت و در محله باهنر سکونت گزیدند و در مدرسه شهید بیگلو به ادامه تحصیل مشغول شد و از همان سال ها بود که فعالیت های فرهنگی خود را در مسجد علی بن ابیطالب(ع) شروع کرد.
شهید مسافر پس از اخذ مدرک دیپلم در سال ۱۳۸۵ به خدمت مقدس سربازی اعزام گردید و در سال ۱۳۸۶ به آرزوی دیرینه خود یعنی عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رسید و بعد از گذراندن دوره آموزشی درتیپ میرزاکوچک خان لنگرود مشغول به کار شد و در سال ۱۳۸۷ بعنوان یکی از پاسداران آموزشی نمونه دوره تکاوری شناخته شد.
او دوره های متعددی را سپری نمود و سالها در مأموریت های سیستان بلوچستان و مناطق مرزی شمالغرب به نحو احسن ایفای نقش کرد. از همان ابتدای جریان سوریه تلاش میکرد تا در صف مدافعان حرم قرار گیرد و سرآخر بنا به نیاز آنجا آموزش های دیگری دید تا با اعزام او موافقت گردد و سرانجام در فردای شب خواستگاری اش باشوق وصف ناشدنی به سوریه اعزام گردید. او پس از بازگشت از ماموریت، در تاریخ ۹۴/۰۱/۲۱ عقد ساده ای گرفت و در تاریخ ۹۴/۰۵/۰۸ جشن عروسی را برگزار نمود امّا هیچ کدام از زیبایی های دنیایی نتوانست جلوی اراده اش را بگیرد و در اعزام بعدی در تاریخ ۹۴/۱۱/۱۸ وارد خاک سوریه شد و نهایتا” پس از خلق حماسه های به یاد ماندنی در آن دیار،در ساعات اولیه بامداد ۱۴ فروردین ۹۵ و در سن ۲۹ سالگی به دوستان شهیدش پیوست.
شهید مسافر در تمام امور، همچون کار،ازدواج و در عرصه های فرهنگی، بصیرت و سربازی ولایت را چراغ هدایت خود قرار داده بود و در دوران حیات خود “گروه فرهنگی منهاج” را پایه گذاری کرد و تمام توانش را برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی صرف نمود. مزار شهید مدافع حرم سعید مسافر در گلزار شهدای رشت زیارتگاه عاشقان ایثار و شهادت می باشد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿
🔰گفتگو با خانواده شهید مدافع حرم شهید سعید مسافر
☆♡| رفت تا چادر محکمتر بر سرمان بماند، رسالت زینبی به دوش ماست.
به یاد حضرت مسلم شهید مسافر را راهی کردم|☆♡
🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️
🌺عفت حسین زاده همسر شهید در گفتگویی از روزهای باهم بودن و اینکه قبل ازدواج چه دعایی درخصوص همسر آینده خود کرد، گفت:
من همیشه به خداوند می گفتم که خدایا یکی از سربازهای ناب خود را نصیب من کن و اطرافیانم می دانستند من چنین حاجتی دارم و وقتی هم که آقاسعید به خواستگاری آمدند مهرشان به دلم افتاد و همانجا احساس کردم همان کسی است که میخواستم و بعد اولین جلسه به خانواده گفتم که نیازی نیست بیشتر از این با ایشان صحبت کنم و جواب من مثبت است.
همان شب خواستگاری از عزم آقا سعید برای رفتن به سوریه باخبر شدم و او شبِ فردای خواستگاری به سوریه اعزام شد.
همسر شهید مدافع حرم درخصوص اینکه قبل خواستگاری خبر اعزام ایشون برای اولین ماموریت به آقاسعید ابلاغ شده بود و این موضوع را در خواستگاری با من مطرح کردند ، اظهار کرد: من در وجودم احساس گرما می کردم و ترسیدم از هر اتفاقی میتوانست در آینده بیفتد ولی توکل بر خدا کردم و به ایشان گفتم بروید ان شاالله خداوند و حضرت زینب (س) پشت و پناهتان باشد و منتظرم تا برگردید.
آقا سعید از من بله را گرفتند و فردایش به منطقه اعزام شدند ،
آقا سعید می گفت دوسالِ پیش و دو هفته قبل از ازدواج ما، رفتم پیش خانم حضرت معصومه(س) و به ایشان گفتم برای من خواهری کنید و یک دختر خوب قسمت کنید که همه جوره با من بسازد و وقتی شما رو دیدم، یک نوری و یک حسی به من گفت که این همسر زندگی من است.
همسرشهید با اشاره به زمان اعزام شهید مسافر گفت: من به ایشان گفتم دوری شما برای من سخت است و نمی توانم تحمل کنم ولی او تاکید داشت که می توانید و من وقتی پرسیدم چرا میخواهید بروید با اشاره به فرازی از زیارت عاشورا ، بابی انت و امی به من گفتند که این فراز را برای من معنی میکنید!
و من هم گفتم معنایش که مشخص است یعنی پدر و مادرم به فدایتان ...
و ایشان گفت به خاطر همین!
و چادرم را در دست گرفت و گفت به خاطر این چادرت می روم تا این چادر محکم تر بر سرتان بماند و دست بیگانه و ظالم نیفتد تا از سرتان بکشند.
وی با اشاره به ندای قلبی خود در هنگام اعزام همسرش به منطقه با بیان اینکه 154 روز با شهید زندگی کرده است اظهار کرد: یک روز دیدم سعید خیلی حالش گرفته بود و روزنامه در دستش را به زمین کوبید و گفت، خودت روزنامه را بردار و ببین که دیدم عکس دختربچه سه یا چهارساله سوری بود که تکفیریها او را به میلههای فلزی پنجرهای با زنجیر بسته بودند،
شهید رو به من گفت؛ بگوییم کوریم و اینها را نمیبینیم؟
چون سال اول زندگی مشترکمان بود مثل همه زوج ها دوست داشتم در کنار هم باشیم و حسی به من دست داده بود که دیگر برنمی گردد و بعد اینکه به ایشان گفتم نمی توانم دوریتان را تحمل کنم و گفتند می توانی، آیا امروز مثل عاشورا نیست؟
همسر شهید با اشاره به اینکه موقع رفتن شهید چه سفارشی به ایشان کردند گفت:
من می روم ولی رسالت زینبی به دوش شماست بانو ، و من بعد شهادت ایشان سعی برآن داشتم که هیچ گاه بلند گریه نکنم و اگر پیش می آمد جلوی خود را می گرفتم تا آقا سعید از دست من ناراحت نشود.
وی با بیان اینکه شهید مسافر از بهترینهای جامعه امروزی بود گفت:
🍃🌻💌
ادامه👇
🌼🍀🌹
هیچگاه از مسئولیت و جایگاه همسرم خبر نداشتم و پس از شهادت او فهمیدم که آنجا فرماندهی تعدادی از نیروها را بر عهده داشت.
آقا سعید همیشه میگفت مسئول جارو زنی در محل خدمتم هستم.
همسر شهید با اشاره به اینکه شهید میگفت به خاطر این به سوریه میرود تا چادر محکمتر بر سر همسرش بماند و دست کثیف بیگانهای نتواند آن را از سر زنان بکشد گفت:
در زمان اعزام آقا سعید، به یاد روزی افتادم که زنان کوفی مردانشان را از همراهی با حضرت مسلم (ع) منصرف میکردند اما با اطمینان قلب، آقا سعید را راهی کردم، انگار حضرت مسلم (ع) به کمک من آمد.
💐پدر شهید سعید مسافر:
اگر مدافعان حرم نبودند، به جای سوریه، باید در تهران می جنگیدیم
با سری بلند و سینه ای ستبر از سعیدش حرف می زد. استکان چای را در میان دو دستش گرفته بود و لابلای حرف هایش گاهی خیره می ماند. شاید به یاد خاطرات پسر شهیدش می افتاد. گاه گاهی بغض را در کلامش می شد حس کرد، اما دائما یک جمله را تکرار می کرد: من خوشحالم از شهادت سعید، راضیم به رضای خدا.
💐حاج آقا کمی از خصوصیات آقا سعید برایمان بگویید.
سعید از این کارها خوشش نمی آمد. مطمئنم دوست ندارد الان درباره اش مصاحبه کنم. چون به شدت ماخوذ به حیا بود. دنبال دیده شدن نبود. اما خدا به خوبی او را دید.
به قول قدیمی ها بزرگ تر کوچکتری را خوب درک می کرد. همان احترامی که برای اقوام درجه یک اش قائل بود به مردم محل و دوستان و آشنایان هم میگذاشت. متانت و وقار سعید نیاز به تعریف و تمجید ندارد.
💐چطور شد که عازم سوریه شد؟
اولین بار بهمن ماه سال ۹۳ به سوریه رفت. آن هم به صورت داوطلب. آمده بود برای خداحافظی گفت عازم ماموریتم. گفتم کجا ؟ گفت همین دورو بر.
انقدر اصرار کردم تا گفت که به سوریه می رود. اوایل رفتنش خیلی دلهره داشتم اما نمی توانستم خوشحالی خودم را از بلوغ فکری سعید پنهان کنم.
💐شنیده ها حاکی از این است که ایشان در مبارزه با پژاک هم ید طولایی داشتند.
بله سعید مدت ها در جبهه شمال غرب بود و در عملیات های خاص شرکت می کرد. هم رزمنده بود و هم جهادگر. من ۲۹ سال هست که مفتخرم به خدمت در سپاه. اما سعید در همین طول هشت ساله سابقه کاری اش از من هم پیشی گرفت.
مدت حضورش در سوریه با تمام سی سال خدمت من برابری می کند. خوشا به سعادتش.
💐رابطه تان با هم چطور بود؟
من هرگز فکر نمی کردم ولی اش هستم. ما انقدر به هم نزدیک بودیم که می توانم بگویم بیشتر رفیق بودیم، برادر بودیم با هم تا پدر و فرزند. من از او خیلی چیزها یاد گرفتم.
💐چگونه خبر شهادتش را به شما دادند؟
من روز چهاردهم فروردین بود که برای فوتبال به سالن رفتم. با سوالات عجیب و غریب دوستان مواجه شدم. جویای احوالات سعید بودند. نیم ساعت از بازی که گذشت از چهره ها خواندم که اتفاقی افتاده.
همه می دانستند و من بی اطلاع بودم. ساعت دوی همان شب به من گفتند سعید مجروح شده. تا صبح خوابم نمی برد.
حدس می زدم برای سعید اتفاقی افتاده باشد تا اینکه صبح فردا به من اطلاع دادند که شهید شده.
وقتی خبر را شنیدم هیچ تغییری در چهره ام حاصل نشد. گفتم خدارا شکر. سعید به آرزویش رسید و امانت خدارا به او برگرداندم. از آن روز به بعد قوت قلبم بیشتر شد، صبوریم بیشتر شد و حس می کنم خداوند به من عنایت ویژه ای برای صبر بر این اتفاق کرده است.
💐خیلی ها معترضند که چه لزومی دارد فرزندان این مرزو بوم در خارج از کشور به شهادت برسند. نظر شما چیست؟
تا کسی شرایط جنگ را درک نکرده باشد نمی تواند معنای جهاد مدافعان حرم را درک کند. اگر امثال سعید من و شهید طاهر نیاها و سیرت نیاها و کوچک زاده ها نبودند، به جای سوریه اکنون باید در تهران می جنگیدیم.
وقتی سعید برای اولین بار می خواست عازم سوریه شود خودم هم از او همین سوال را کردم که سعید جان چرا تو باید بروی ؟گفت الان جنگ، بر سر اسلام و قرآن است.
تکفیری ها به هیچ کس رحم نمی کنند. حرم اهل بیت ناموس ما شیعیان است و نمی توانم در برابرش بی تفاوت باشم.
💐در آستانه برگزاری کنگره ملی شهدای گیلان هستیم. تاثیر چنین مراسماتی را بر فرهنگ عمومی جامعه چگونه ارزیابی می کنید؟
فرهنگ اسلامی_ایرانی ما با شهدا زنده است، باید آنان را به جامعه فهماند. شیوه زندگی شان را، علت جهادشان را عقایدشان را، باید به نسل کنونی و بعدی تفهیم کرد. ما از صدراسلام تا کنون فرهنگ شهادت را زنده نگاه داشته ایم و این راه تداوم دارد.
صبوری این پدر ستودنی بود. چطور می شود از پاره تن این گونه راحت گذشت و با خوشحالی از پر کشیدنش سخن راند؟
آیا غیر از این است که ایمان قوی این بزرگ مرد، هر لحظه به قلب داغدیده اش این نوید را می دهد که : وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ…
@motevasselin_be_shohada
🌿🕊🥀
ادامه👇
🌿☀️❣
🔸️خواهر شهید مدافع حرم سعید مسافر :شهدای مدافع حرم حریم ناموس و عفت زنان مسلمان شدند
خواهر شهید سعید مسافر با بیان اینکه در وجود شهید شوق زندگی و شوق برای اعتقادات و حفظ باورهایش بسیار زیاد بود، افزود: شهید مسافر مانند یک ترازویی بود که زندگی دنیایی و اخروی اش کفه مساوی داشت.
وی با بیان اینکه داغ بزرگی بر دل ما خانواده شهدا وجود دارد اما خداوند نگاه رحمتش را به جهت ایمان و باور شهدا نصیب ما کرده است، گفت:
وظیفه ما خانواده شهدا حراست و حفاظت از ارزشهای دینی و انقلابی شهداست و باید کارهای مفید در این راستا انجام دهیم.
نباید در چارچوب غم و اشکی که در فراق عزیزانمان داریم باید گامی فراتر گذاشته و نگاهمان را موازی نگاه شهدا قرار دهیم و اهدافی را که شهدا دنبال می کردند، دنبال کنیم.
شهید مسافر همانند خیلی از شهدای مدافع حرم به فرموده رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی (ره) سربازانی هستند که زمانی در گهواره ها بودند و امروز برای حفاظت و حراست از پرچم اسلام و انقلاب آن را دست به دست و سینه به سینه برافراشته پاس می دارند.
با اشاره به اینکه خیلی از رفتارها و کارهای شهید مسافر بعد از شهادت ایشان بر ما آشکار شد، افزود: شهید مسافر بسیاری از کارها از جمله فعالیت های فرهنگی را که دغدغه همیشگی اش بود در گمنامی انجام داد و خدمت در لباس پاسداری و کار در سپاه را به عنوان یک شغل نگاه نمی کرد.
شهید می خواست بتواند مقوله ها و ارزش های انقلاب اسلامی را در جامعه و به خصوص در قشر جوان پررنگتر کند که با شهادتش کاری کرد که همه آن کارها برای جذب نیرو و تغییر نگرش ها به آرمان ها و ارزش های انقلاب اسلامی بیشتر نمایان شود.
مسافر تقدیم جان و گذشتن از همه آرزوها و خواسته های آدمی را بزرگترین ایثار دانست و افزود: شهدای مدافع حرم برای امنیت این کشور فرسنگ ها دورتر از خاک وطن رفتند تا دست دشمن به ناموس ملت و کشور نرسد وچادر از سر زنان و دختران این کشور کنار نرود.
وی تاکید کرد: امروز کار ما این است که اندیشه ها و آرمان های شهدا پایمال نشود.
مسافر گفت: همه ما مدیون خون شهدا و برادرهای شهیدمان هستیم و باید هم در ظاهر و هم در باطن رفتارمان را همسو با آنان کنیم و من خواهر شهید مطمئنا مدیون خون شهید هم در دنیا وهم در آخرت هستم.
خواهر شهید مدافع حرم سعید مسافر با بیان اینکه باید هم در ظاهر و هم باطن رفتارمان همسو با شهدا باشد، گفت: از جمله مهمترین دغدغه های شهید پیرامون مسائل فرهنگی برای جوانان بود.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌿🌺🌿🕊🌿🌺🕊
💠گفتگو با همرزم شهید سعید مسافر:
°☆ حال و هوای جبهه ی مقاومت معنوی است/ شهید مسافر طی ۱۰ سال رفاقت فقط یک بار بدقولی کرد!☆°
🔶️🔷️🔶️
نظری همرزم شهیدان سعید مسافر و جمال رضی در مورد دوستی اش با شهدای مدافع حرم، اظهار کرد: بیش از اینکه این حادثه اتفاق بیفتد و دوستان من در سوریه به شهادت برسند، زخمی شدم و من را به کشور برگرداندند و آن روز پر حادثه را ندیدم .
بنده با شهید سعید مسافر بزرگ شدم و ۱۰ سال با این شهید رفیق بودم .
همرزم شهیدان گیلانی مدافع حرم با تاکید براینکه من خاطرات زیادی از این شهدای بزرگوار مدافع حرم دارم ولی در شرایط فعلی با شهادت دوستان خودم حال و روز مساعدی ندارم، اضافه کرد: از قافله شهدا جا مانده ام و خاطرات بسیار زیاد است.
روز آخر که مصدوم شدم وقتی داشتم برمی گشتم شهید مسافر به من قول داد که برگردد و قول بازگشت را هم به همسر محترمشان داده بودند ولی طی این ۱۰ سال رفاقت یک بار بدقولی کرد و من را تنها گذاشت و به آرزوی همیشگی خود رسید .
نظری با بیان اینکه حال و هوای جبهه مقاومت معنوی است، اظهار کرد: فضا فضای دفاع از اسلام و حریم ولایت به ویژه عمه سادات و عقیله بنی هاشم است و عطر شهادت در فضا به مشام می رسد .
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🥀🌷🕊🥀🌷🕊🥀