<<━━⊰♡❀💐❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀💐❀♡⊱━━>>
🇮🇷 #مزد_خون 🇮🇷
#بر_اساس_واقعیت
📖 قسمت بیست و هفتم
چون داشت یکسری چیزها برام واضح میشد، تصمیم گرفتم خودم رو هم تیمی و همراهشون نشون بدم،
یه خورده قیافهی حق به جانب گرفتم و طوری وانمود کردم که مثلا من با شما هستم و گفتم:
"حاجی جان! بالاخره ممکنه ما با یه همچین آدمهایی برخورد کنیم. خوب حرف منطقیه، باید یه جوابی داشته باشیم بهشون بدیم قانع بشن!؟
لبخندی زد و گفت:
"به قول حضرت آیتالله سید صادق شیرازی که توی یک جلسهی خصوصی باهاشون دیدار داشتیم میفرمودن :
مردم اینقدر کورکورانه تقلید میکنن که اصلا توی ذهنشون چنین سوالهایی ایجاد نمیشه! فقط کافیه یا احساساتشون رو تحریک کنی با عشق امام حسین یا پول داشته باشی یا تحویلشون بگیری، چنان مریدت میشن که استغفرالله....
نگاهم خیره موند...
تازه فهمیده بودم اون همه محبت برای چی بود!؟
و حالا خوب معنی حرفهای شیخ مهدی و بیت، بیتی رو که سید هادی برام خوند، میفهمیدم...
خیال خام دلشون فکر کردند من هم از همونهایی هستم که با درهم و دینار میشه خرید!!!
وسط همین بهت و تحیر بودم که چند تا از بچههای هیئت با سر و صورت خونی اومدن توی آشپزخونه!!!
اینقدر هول کردم، نگران شدم و دست و پام رو گم کردم که چی شده ! خواستم با عجله کاری کنم که منصور دستم رو گرفت و گفت:
"نگران نباش مرتضی! این خونها برای امام حسین(ع) ریخته شده..."
بعد هم با نگاهی حسرت زده بهشون گفت:
"خوش به سعادتتون بچه ها!!!!"
با نگاه سوال برانگیز گفتم:
"چی!؟ برای امام حسین(ع)! سر و صورت زخمی ! یعنی چی شده توی هیئت دعوا شده ! چکار کردین لااقل بیاین این خونها رو بشورم کمکتون ؟!"
منصور گفت:
"نه برادرم نمیخواد!
اینها از عشق حسین(ع) است و بس...
این خونها شستنی نیست، ریختنیه!"
متحیر ایستادم!
یه نگاه به منصور یه نگاه به بچههای هیئت ...!
من خودم از اونهایی بودم که جونم رو برای امامحسین (ع) میدادم ولی آخه اینجوری با این شکل!
حقیقتا قوهی درکم این قضیه رو هضم نمیکرد نه با منطق عقل! نه باسودای عشق !!!
با همون حالت نگرانی گفتم:
"والا امام حسین(ع) راضی نیست با این وضعیت عزاداری چراااا آخه!؟"
با افتخار گفت:
"اینها از عشقه اخوی! مابخاطر عقیدهمون این کارها رو میکنیم!"
یه لحظه با خودم فکر کردم که اگر هر کسی بخاطر عقیدهش هر کاری خواست انجام بده چه شیر تو شیری میشه!
حرفهای منصور و پشت سرش دیدن این سبک از عقیده ، ذهنم رو درگیر که چه عرض کنم متحیر کرده بود!
ولی من یه طلبهی شهرستانی بخاطر اهدافی اومدم توی این مسیر که تفاوتش با این جماعت خیلی زیاد بود.
تفکرشون و عقیدهای که فقط بهشون یاد میداد کاری به هیچکس و هیچچیز نداشته باش حتی زندگی خودت!
فقط فکر کن که تو خیلی عاشقی! خیلی مقیدی همین!
اما چیزی که من دنبالش بودم میگفت:
"تقیدی که دست و پای زندگی که خدا برات فراهم کرده تا به تکامل برسی رو ببنده، اسمش اسلام و زندگی اسلامی نیست!"
تازه داشت کمکم قصهی پر غصهای برام روشن میشد! اما صبر کردم و دیگه چیزی نگفتم و مشغول سیب زمینیها شدم...
چقدر یک لحظه حالم بد شد که غذایی رو دارم درست میکنم به جای متبرک بودن و جلا دادن روح مردم، اونها رو اسیر تفکری میکنه که صرفا عزادار ظاهری بودنه و با هر نوع ابعاد دیگه حالا چه مسائل سیاسی و اقتصادی و روانشناسی و فلسفه و هنر و.... هر چی که به زندگی ربط داره و کرامت و استقلال رو حفظ میکنه کنار میذاره و کلا اسیر و بندهی یکی دیگه کنه!!!
اینقدر با حرص سیب زمینیها رو پوست میگرفتم که یکدفعه دستم با چاقو برید...
با صدای ناخواسته گفتم: آخ...
🔸ادامه دارد ...
<<━━⊰♡❀💐❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀💐❀♡⊱━━>>
🇮🇷 #مزد_خون
#بر_اساس_واقعیت
📖 قسمت بیست و هشتم
منصور اومد جلو
نگاهی به دستم کرد
و محکم محل زخم رو گرفت و گفت:
"انشاالله مزد خونی که برای آقا ریخته بشه رو خودش میده!
حضرت سخنران!
بلند شو...بلند شو...
از کنار سیب زمینیها،
برو چهار تا عنایت از آقا بخون فردا روی منبر روضه کم نیاری!
آشپز که نشدی! ببینم منبری خوبی میشی؟!"
چون خیلی تابلو میشد اگه سخنرانی فردا شب رو توی کمتر از نیم ساعت کنسل میکردم، به لطف خدا این کلمهی مزد خون من رو یاد شهدای مدافع حرم انداخت!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
"منصور! واقعا هم همینطوره!
مزد خونی که برای آقا ریخته بشه حتما خودش اجرش رو میده..."
بعد خواستم صمیمیتمون حفظ بشه و کمی حال و هوای خودم رو عوض کنم، بلکم از این فشار روحی بیام بیرون گفتم:
"راستی شیخ منصور! یه موضوع خوب برای فردا شب روی منبر سخنرانی در رابطه با همین مزد خون هست که خیلیم جذابه!؟
خداایش مثل بچههای مدافع حرم،"
بعد با هیجان ادامه دادم:
"حتما از بچههای هیئت که اینقدر عاشق امام حسیناند این قدر راحت و با عشق خونشون رو میریزن کسی مدافع حرم هم داریم که متن سخنرانی رو بر اساس اثبات عشق و اردتش به اهل بیت(ع) خصوصا امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) بچینم؟"
دستم رو رها کرد و گفت:"مرتضی تو بیخیال مسائل سیاسی نمیشی!
برادرم روحانیت باید تبلیغ دین کنه!
چکار داره به اینکه توی جامعه چه اتفاقی میافته! یا فلان سیاستمدار چی میگه!
یا فلان نیروی نظامی چکار میکنه!
شما فقط از امام حسین(ع) بگو...
از مصائب حضرت زینب(س)...
اینقدرررر کار سختیه حاجی!؟"
مثل چهار راهی که با یه تصادف تمام مسیرهای حرکتش قفل شده باشن، قفل کرده بودم...
و داشتم فکر میکردم؛ بله، از مصائب حضرت زینب(س) باید گفت! از اینکه یزید هم مجلس روضه برای حسین(ع) گرفت!!!
وسط همین هیاهوی ذهنی به این قطعیت رسیدم به صرف گرفتن روضه کسی حسینی نمیشه آقا مرتضی! مهم اطاعته از ولیه...
وگرنه صرف عبادت کسی به جایی نرسیده!
و چقدر فرقه بین کسی که عبادت میکنه با کسی که داره اطاعت میکنه!؟ به قول اون عزیزی که گفت؛ فرقش به اینه: ممکنه حسین (ع) در کربلا باشه اما شما برای رضای خدا توی حوزهی علمیه داری درس میخونی!
درست مثل بچههای این هیئت که مرقد خانم حضرت زینب(س) به دست شقیترین افراد در حال تخریب باشه و حتی واکنشی هم نشون ندادن به این قضیه!!!؟
و تنها فقط دم از عشق حسین(س) میزدند و روضهی مصائب بیبی(س) رو میخوندند!!!
هر چند با حرفی که منصور زد خیلی چیزها دستم اومد! ولی نمیتونستم واکنش خاصی نشون بدم!!! به نظرم یکی از سخت ترین کارهای دنیا بعضی مواقع همین عادی نشون دادنه!
با این حال خیلی عادی گفتم: ...
"آخه مگه میشه یه طلبه کاری به اتفاقات اطرافش نداشته باشه! اصلا طلبه پیشکش!
یه فرد معمولی هم نباید اینطوری باشه چه برسه به ماها! اصلا یکی از دلایلی که من اومدم قم برای همین بود منصور!
برای اینکه طلبهای باشم که کار به تمام ابعاد زندگی داشته باشم نه صرفا درس خوندن!
این همه خوندیم علم باید همراهش عمل باشه! وگرنه عالم بیعمل به چه درد میخوره!
گفت:
"اتفاقا ما به اتفاقاتی که اطرافمون میافته خیلیم حساسیم شیخ! ولی توی نظامی که اسلام واقعی بر قرار نیست، کاری به کار هیچ کدوم از اینها نداریم!
بعدهم مرتضی هیچ وقت یه دندون پزشک میاد بگه چه جوری نماز بخونین؟! خوب نه! قبول کن! هر کسی باید کار خودش رو بکنه و توی کار دیگری دخالت نکنه! حالا فرض کن من طلبه بیام از سیاست بگم! بیام از اقتصاد بگم! بیام از هر چیزی که بهم ربطی نداره بگم! چی میمونه از طلبه بودنمون! ...
🔸ادامه دارد ...
part09_salam bar ebrahim.mp3
10.51M
📚کتاب صوتی
#سلام_بر_ابراهیم۲
🕊زندگینامه و خاطرات شهید بی مزار ابراهیم هادی
قسمت 9⃣
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
14.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 خاطره گویی جانسوز سردار پاسدار احمد حاجتی از لحظه تفحص یک مؤذن شهید، وقتی یک سرباز حین پست دهی صدای اذان گفتن این شهید را می شنود.
#شهدا
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 وقتی از سردار حاجیزاده میپرسن موشک به چه دردی میخوره؟😂
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
10.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 عکس شهدا رو ازتومدرسه برمیدارن شهید به خوابش میاد میگه چرا عکسای مارو برداشتید؟؟!
#شهیدان_زندهاند🌷
شادیروحملکوتیشانصلوات🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
هدایت شده از سلطان امام رضا(ع)💚
7.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 #نماهنگ
یا رضا گفتم و واشد به نگاهت گره ها🌸
چه خبرها که رسید از دل این پنجره ها🙏🏻
❣@soltan_imamreza
〇(سلطان امام رضا(ع⇧
هدایت شده از سلطان امام رضا(ع)💚
10.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨♥️💐
❣@soltan_imamreza
〇(سلطان امام رضا(ع⇧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"برای خوشایند هیچ کس جهنم نروید "
🎙#شهید_احمد_کاظمی
#یادشهداباصلوات
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 افتتاح پل بدون حضور مسئولین!
مدیون خون شهدائیم.....
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣