AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
💣 اعترافات یک زن از جهاد نکاح
✒قسمت هفدهم
خیلی ضایع شدیم دست از پا درازتر اومدیم بیرون... ولی داشتیم از کنجکاوی میمُردیم...
فرزانه گفت: وای! اسلحه رو دیدی! آقاهه یه جوری از پنجره نگاه میکرد انگار قراره انتحاری بزنن !
گفتم نکته جالبش می دونی چیه؟ جلالی همه رو بیرون کرده حتی آبدارچی رو هم دک کرده بود. خودش داشت پذیرایی میکرد!
فرزانه! احساس می کنم این سوژه، خیلی خطرناکه! کاش از اول بیخیالش میشدیم !
فرزانه نگام کرد و گفت: توکه میخواستی بی خیال بشی! جلالی اصرار کرد...
بعد با یه حس مرموزانهای ادامه داد: ولی خداییش سوژهی خاصیه! ترس و هیجان و ابهام ...
گفتم: بله آخرش هم معلوم نیست چی میشه با این همه خاص بودن سوژه!
فرزانه گفت : بالاخره که معلوم میشه چی به چیه!؟ اصلا من فردا تا ته داستان این خانم مائده رو درنیارم پام رو از تو خونهشون بیرون نمیذارم!
سری تکون دادم و گفتم: آره خداکنه فردا جمع و جور بشه تموم کنیم این مصاحبه پر از چالش رو....
فرزانه گفت: حالا که تعطیل شدیم بریم یه هویج بستنی بزنیم یه کم مغزمون خنک بشه؟
گفتم: اتفاقا فکر خوبیه. بریم. منم سرم داره سوت میکشه! چه روز سختی داشتیم اون از اول صبح و مصاحبه با اون همه دردسر و استرس... اینم از ظهرمون. خدا تا شب بخیر کنه ...
بستنی فروشی سر کوچه دفترمون بود
نشستیم مشغول خوردن هویج بستنی شدیم اونقدر فکرمون درگیر بود که هیچ کدوممون حرف نمیزدیم ....
بستنی خوردنمون تموم شد. اومدیم بیرون فرزانه داشت می گفت: آخیش یه کم حالمون جا اومد. هنوز حرفش تموم نشده بود چشمم افتاد به ماشین جلوی دفتر...
گفتم: فرزانه فرزانه اونجا رو نگاه کن ...
مثل دو تا انسان متحیر و جن زده جلوی دفتر رو داشتیم نگاه میکردیم...
فرزانه گفت:چایی نخورده بلند شدن؟! برا همین نیم ساعت مجموعه رو تعطیل کرد؟!
گفتم : چی داری دوباره تو با خودت میگی!؟ پلاک ماشین رو نگاه کن!
چه خبر اینجا؟!....
◀️ ادامه دارد ...
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
💣 اعترافات یک زن از جهاد نکاح
✒قسمت هجدهم
با دیدن این صحنه، بین اون چیزی که میدیدم و چیزهایی که فکر می کردم دچار تردید شدم! فرزانه هم این حالت رو کاملا حس میکرد. یه چیزی این وسط میلنگید. آخه چطور ممکنه؟ .....
گفتم: فرزانه! کاش زودتر صبح میشد میرفتیم پیش خانم مائده ببینیم واقعا قضیه چیه؟ این همه تناقض! یعنی جلالی هم؟!
فرزانه گفت: من یه پیشنهاد بدم؟
گفتم: نه دیگه نشد همون پیشنهاد اولت که رفتیم ضایع شدیم، کافی بود! بعدم برای اینکه ناراحت نشه ادامه دادم: خانم امجد عزیز! بالاخره فردا همه چی معلوم میشه. کی دوسته! کی دشمن!؟
فرزانه ابروهاشو بالا انداخت و گفت: حیف شد. پیشنهاد خوبی بود، ولی باشه ببینیم تا فردا چی پیش میاد....
با کلی سوالهای ایجاد شده تو ذهنمون از هم خداحافظی کردیم و جدا شدیم....
به سمت خونه راه افتادم. داشتم تو مسیر فکر میکردم؛ چطور ممکنه توی یکیدو روز، اینقد اتفاقات عجیب برای یه مصاحبه بیفته. تقریبا سابقه نداشت تو شرایط کاری که تا الان داشتم اینقد یه مسئله پیچیده بشه که نفهمم کی کجای بازی و چکاره است؟؟؟
رسیدم خونه ... بعد از کمی استراحت رفتم سراغ لپ تاپم شروع کردم سرچ کردن؛ تفکر جهاد در داعش ...
مطلبی که نظرم رو جلب کرد تفاوت نگاه جهادی ما، در اسلام بود با داعشی ها...
اینطوری نوشته بود: گروههای تکفیری مانند جریانهای داعش، القاعده و سایر گروهای تروریستی مبتنی بر عقاید وهابیت، اسم جهاد را پوشش بر جنایات و آدم کشی خود قرار داده اند. همگی به عیان می بینند و می شنوند که هدف و عملکرد این گروهها هیچ شباهتی با جهادی که در اسلام گفته شده ندارد. زیرا:
اولا جنگهای این گروهها بر علیه مسلمانان و در سرزمین مسلمانان انجام گرفته و در این سرزمین ها جریان دارد. این گروه ها که به گروهای تکفیری معروفاند، اول حکم به تکفیر مسلمانان داده و سپس آنان را میکشند!!!
ثانیا بر جنگهای این گروهها هیچکدام از عناوین جهادی صدق نمیکند، جنگ آنان نه دفاعی است نه برای نجات مظلومان و نه برای از بین بردن شرک و کفر انجام میگیرد. چه اینکه جهاد ابتدایی شرایط خاص خودش را دارد که برای هرکسی قابل تحقق نیست و فقط با دستور پیامبر(ص) و جانشینان معصومش جواز پیدا می کند و در شرایط فعلی هیچ کسی حق جهاد ابتدایی را ندارد.
بنابراین! گروه های تکفیری بر فرض اگر بر کشورهای غیر اسلامی تجاوز کنند و کافر کشی راه بیاندازند هیچ دلیل شرعی و عقلی برای جواز این عمل آنان وجود ندارد.
ثالثا این گروه ها در عمل کرد جنگی، نه تنها هیچ معیار شرعی و اسلامی را رعایت نمی کنند بلکه رفتار آنان صریحا مخالف شریعت و برخلاف معیارهای انسانی و عقلانی است. آنان زنان، پیر مردان و کودکان را با بی رحمانهترین وجه می کشند که همه اینها در جهاد اسلامی ممنوع است.
افزون بر اینها اکثریت آنان گرفتار اعمال منافی عفت و ظلم و تجاوز به اموال و ناموس مسلمانان هستند تا آنجا که حتی برای زنها جهاد نکاح را فتوا داده اند....
جهد نکاح....
جهاد نکاح...
جهاد نکاح...
دیگه حالم از این کلمه بهم میخورد ...
در لپتاپ رو بستم و روی تختم دراز کشیدم ....
خانم مائده.... جهاد نکاح.... رسول و دوستاش.... حمل اسلحه....جلالی.... ماشین پلاکِ.... چه پازل بهم ریختهای! یعنی اینا چه جوری بهم ارتباط دارن.....
◀️ ادامه دارد ...
Part16.mp3
8.95M
📚نمایش صوتیکتاب
#پایی_که_جا_ماند_(2)
✨بر اساس خاطرات سید ناصر حسینی پور از زندان های مخفی عراق
#دفاع_مقدس
قسمت 1⃣
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
در نبندیم به نور ،
در نبندیم به آرامش پُر مهر نسیم
رو به این پنجره با شوق
سلامی بکنیم ...
#سلام_بر_شهدا
#اعزام_به_جبهه
#لشکرویژه_۲۵کربلا
#شهید_نادعلی_رضایی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود.
#توسل
#کرامات_شهدا
@hasbiallah2 👈آیدی خادم شهدا
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
سلام وقتتون بخیر وبا تشکر اززحمات خادمین گروه متوسلین به شهدا من در دوره قبل چله در مشهد الرضا علیه السلام بودم ودر حرم که وقتی گروه نگاه کردم دیدم عاشورا وصلوات آنروز مال شهید مدافع حرم جواد جهانی که خادم الرضا بوده واز زوار خواسته بود در وصیت نامه اش که وقتی حرم میرن یادش کنند برام خیلی جالب بود وبا حال خوشی عاشورا را هدیه کردم به این شهید عزیز ...
وقتی اومدم تهران مریض شدم وحالم خیلی بد در پی درمان ودکتر که دوباره در چله بعدی عکس شهید جواد جهانی را دیدم یه لحظه یاد اون شب تو حرم افتادم گفتم اونجا من به خواسته ات عمل کردم وسلامت را به امام رضا علیه السلام رسوندم حالا شما دعا کن برای شفای من ...
شب ازش خواستم صبح مشکلم برطرف شد...💐
واقعا شهدا زنده اند و یارو یاور همه هدیه به روح شهید مدافع حرم جواد جهانی صلوات
🌹🌹🌹
#خاطره💚🌱
هروقت عید یا ولادت یکی از ائمه میشد، حتما شیرینی یا شکلاتی چیزی میگرفت و میاومد خونه. اعتقاد داشت همونطور که توی روزهای شهادت نباید کم بذاریم،
تو اعیاد و ولادتها هم باید خوشحالیمون رو نشون بدیم.
🌹به روایت مـادر شهیـد آرمان علی وردی
#آرمان_عزیز⚘️
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🔅«پیشمرگ»
✍نشسته بودم کنار سید مقاومت (نصرالله). به خودم اجازه دادم و پرسیدم: «سیدنا، آقای ما! بعد از امام زمان (عج) و حضرت آیت الله خامنه ای، چه کسی در دل شماست؟ چه کسی را خیلی دوست دارید؟»
لبخندی زیبا روی لبهای سید نقش بست و گفت: «تا حالا کسی چنین سؤالی از من نپرسیده بود، حاج قاسم سلیمانی.» و بعد ادامه داد: «اتفاقا دو سه روز پیش بعد از نماز صبح به فکر فرو رفتم. به ذهنم آمد اگر ملکالموت، حضرت عزرائیل از من سوال کند که باید یا روح تو را بگیرم یا روح حاج قاسم را، کدام را بگیرم؟ بدون درنگ میگویم روح من را بگیرد. چون میدانم حاج قاسم برای حضرت آقا وزنهی سنگینی است. حاج قاسم برای ما و جبهه مقاومت خیلی زحمت کشیده است.»
با این که خودش نصرالله بود، اما حاضر بود پیشمرگ حاج قاسم شود.
✍️حجت الاسلام هاشم الحیدری، معاون حشدالشعبی عراق
📚سلیمانی عزیز، ص۸۲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣