eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
31.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
265 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💞 📚 _همہ خوشحال بودݧ ماماݧ کہ کلے نذرو نیاز کرده بود از فرداش رفت دنبال اداے نذراش هر روز خونموݧ پر بود از آدمایے کہ براے کمک بہ ماماݧ اومده بودݧ ایـݧ شلوغے رو دوست نداشتم از طرفے هم خجالت میکشیدم پیششوݧ بشینم هنوز نمیتونستم خوب حرف بزنم لکنت داشتم باورم نمیشد انقد ضعیف باشم _بالاخره نذرو نیاز هاے ماماݧ تموم شد ولے هنوز خواب مـݧ تعبیر نشده بود ینے هنوز چادرے نشده بودم نمیتونستم بہ ماماݧ بگم کہ میخوام چادرے بشم اگہ ازم میپرسید چرا چے باید میگفتم؟ نمیتونستم خوابمو براش تعریف کنم _ماماݧ بزرگم از،مکہ اومده بود ماماݧ ازم خواست حالا کہ حالم بهتر شده باهاش برم خونشوݧ خیلے وقت بود از خونہ بیروݧ نرفتہ بودم با اصرار هاے ماماݧ قبول کردم ماماݧ بزرگ وقتے منو دید کلے ذوق کردو بغلم کرد همیشہ منو از بقیہ نوه ها بیشتر دوست داشت میگفت اسماء براے مـݧ یہ چیز دیگست دست منو گرفت و نشوند پیش خودش و برام از مکہ و جاهایے کہ رفتہ بود تعریف میکرد مهمونا کہ رفتـݧ مامانبزرگ ساک هارو باز کرد تا سوغاتیا رو بده _بچه ها از خوشحالے نمیدونستـݧ چیکار باید بکنن سوغاتیارو یکے یکے داد تا رسید بہ مـݧ یہ روسرے لبنانے صورتے با یہ چادر لبنانے انگار خوابم تعبیر شده بود همہ با تعجب بہ سوغاتے مـݧ نگاه میکردݧ و از مامان بزرگ میپرسیدݧ کہ چرا براے اسماء چادر آوردے اسماء کہ چادرے نیست. _ماماݧ بزرگ هم بهشوݧ با اخم نگاه کرد و گفت سرتوݧ بہ کار خودتوݧ باشہ(خیلے رک بود) خودمم دلم میخواست بدونم دلیلشو ولے چیزے نپرسیدم _رفتم اتاق روسرے و چادرو سر کردم یه نگاهی بہ آیینہ انداختم چقد عوض شده بودم ماماݧ اومد داخل اتاق تا منو دید شروع کرد بہ قربوݧ صدقہ رفتـݧ انقد شلوغ کرد همہ اومدݧ تو اتاق ماماݧ بزرگم اومد منو کلے بوس کرد و گفت: برم براے نوه ے خوشگلم اسفند دود کنم چشم نخوره منم در پاسخ بہ تعریف همہ لبخند میزدم ماماݧ درحالے کہ اشک تو چشماش حلقہ زده بود گفت کاش همیشہ چادر سر کنے چیزے نگفتم _اوݧ شب هموݧ خواب قبلیمو دیدم صبح کہ بیدار شدم دلم خواست از خوابم یہ تصویر بکشم.... مداد و کاغذ رو برداشتم چشمامو بستم فقط یہ مرد جووݧ کہ چهرش مشخص نیست میومد تو ذهنم تصمیم گرفتم همونو بکشم (ایـݧ هموݧ نقاشے بود کہ توجہ سجادے رو روز خواستگارے جلب کرده بود) _ماماݧ میخواست بره خرید ازم خواست باهاش برم منم براے ایـݧ کہ حال و هوام عوض بشہ قبول کردم و آماده شدم از در اتاق کہ میخواستم بیام بیروݧ یاد چادرم افتادم سرش کردم اردلاݧ و بابا وماماݧ وقتے منو دیدݧ باتعجب نگاهم میکردݧ اردلاݧ اومد سمتم و چادرمو بوسید و گفت اسماء آرزوم بود تو رو یہ روز با چادر ببینم مواظبش باش _منم بوسش کردم وگفتم چشم. بابا و ماماݧ همدیگرو نگاه کردݧ و لبخند زدݧ اوݧ روز ماماݧ از خوشحالے هر چیزے رو کہ دوست داشتمو برام خرید دیگہ کم کم شروع کردم بہ درس خوندݧ باید خودمو آماده میکردم براے کنکور کلے عقب بودم مدرسہ نمیرفتم چوݧ بادیدݧ مینا یاد گذشتم می افتادم _اوݧ روز ها خیلے دوست داشتم در مورد شهدا بدونم و تحقیق کنم با یکے از دوستام کہ خیلي تو این خطا بود صحبت کردم حتے خوابمم براش تعریف کردم اونم بهم چند تا کتاب داد و بهم گفت اتفاقا آخر هفتہ قراره دوباره شهید بیارݧ بیا بریم... ✍ ادامه دارد .... ✨🦋✨
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💞 📚 ✍خیلے دوست داشتم تو مراسم تشییع شهدا شرکت کنم تا حالا نرفتہ بودم براے همیـن قبول کردم. کتاب هایے رو کہ زهرا دوستم داده بود و شروع کردم بہ خوندن،خیلے برام جذاب و جالب بود. وقتے میخوندم کہ با وجود تمام عشق و علاقہ اے کہ بیـن یہ شهید و همسرش وجود داشتہ با ایـن حال بہ جنگ میره و اونو تنها میزاره و در مقابل همسرش صبورانہ منتظر میمونہ و شهادت شوهرشو باعث افتخار میدونہ قلبم بہ درد میومد. یا پسرے کہ بہ هر قیمتے کہ شده پدر و مادرشو راضے میکرد کہ به جبهہ بره پسر بچہ هایے کہ تو شناسنامہ هاشون دست میبردند تا اجازه ے رفتـن بہ جبهہ رو بهشون بدن. دختر بچہ هایے کہ هر شب منتظر برگشت پدرشون،چشمشون بہ نور بود و شهادت پدرشون و باور نمیکرد. و... واقعا ایـن ارزش ها قیمت نداره،هر کتابے رو کہ تموم میکردم در موردش یہ نقاشے میکشیدم یہ بار عکس همون شهید و بر اساس عکسایے کہ تو کتاب بود ، یہ بار عکس دختر بچہ اے منتظر ، یہ بار عکس مادر پیرے کہ قاب عکس پسرش دستشہ و منتظره کہ جنازه ے پسرے رو کہ 20سال براش زحمت کشیده و بزرگش کرده رو براش بیارن. هوا خیلے گرم بود قرار بود با زهرا بریم بهشت زهرا براے مراسم تشییع شهدا. خیلے چادر سرکردن برام سخت بود با ایـن کہ چند ماه از چادرے شدنم هم میگذشت ولے بازم سخت بود دیگہ هر جورے کہ بود تحمل کردم و رفتم. بهشت زهرا خیلے شلوغ بود انگار کل تهران جمع شده بودن اونجا فکر نمیکردم مردم انقدر معتقد باشـن،جدا از اون همہ جور آدم و میشد اونجا دید پیر و جوون،کوچیک و بزرگ،بی حجاب و باحجاب و... شهدا دل همہ رو با خودشون برده بود. پیکر شهدا رو آوردن همہ دویدن بہ سمتشون ،یہ عده روے پرچم ایران کہ روی جعبہ رو باهاش پوشونده بودن،یہ چیزایـے مینوشتـن،یہ عده چفیہ هاشونو تبرک میکردن،یہ عده دستشونو گذاشتہ بودن رو جعبہ و یہ چیزایے میگفتـن،در عین حال همشون هم اشک میریختـن پیرزنے رو دیدم کہ عقب وایساده بود و یہ قاب عکس دستش بود و از گرما بے حال شده بود رفتم پیشش و ازش پرسیدم: مادر جان ایـن عکس کیہ؟ لبخند زد و گفت عکس پسرمہ منتظرشم گفتہ امروز میاد،بطرے آب و دادم بهش و ازش پرسیدم شما از کجا میدونے امروز میاد؟! گفت:اومد بہ خوابم خودش بهم گفت کہ امروز میاد،بهش گفتم خوب چرا نمیرید جلو؟! گفت:بهم گفتہ مادر شما وایسا خودم میام دنبالت،اشک تو چشام جم شد،دلم میخواست بهش کمک کنم،بهش گفتم: مادر جان اخہ ایـن شهدا هویتشون مشخص شده اگہ پسر شمام بود حتما بهتون میگفتـن، جوابمو نداد. بهش گفتم: مادر جان شما وایسا اینجا مـن الان میام رفتم جلو زهرا هم پیشم بود قاطے جمعیت شدیم و هولمون داد،جلو نفهمیدم چیشد سرمو آوردم بالا دیدم کنار جنازه ے شهدام،یہ احساسے بهم دست داد دست خودم نبود، همینطورے اشک از چشام میومد دستمو گذاشتم رو یکے از جعبہ ها یاد اون پیرزن افتادم زیر لب گفتم:خودت کمک کـن بہ اون پیرزن خیلے سختہ انتظار جمعیت مارو بہ عقب برگردوند با زهرا گشتیم دنبال اون پیرزن،پیداش نکردیم نیم ساعت دنبالش گشتیم اما نبود دیگہ نا امید شده بودیم گفتیم حتما رفتہ داشتیم برمیگشتیم کہ دیدیم یہ عده جمع شدن و آمبولانس هم اومده رفتیم ببینیم چیشده پیرزن اونجا افتاده بود... ✍ ادامه دارد .... ✨🦋✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part07_ققنوس فاتح.mp3
15.44M
📚کتاب صوتی زندگینامه داستانی سردار شهید قسمت 7⃣ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: برای عظمت حادثۀ دفاع مقدس خیلی کار شده، فیلم ساخته شده، خاطرات‌گویی شده لکن جا برای کار هنوز بسیار زیاد است👌 ✅ما نتوانستیم تاکنون جزئیات این تابلوی عظیم را بشناسیم و بشناسانیم ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『🎥| گویند: شهادت مُهرِ قبولی‌ست که بر‌دلت میخورد ... شهدا؛ دلم لایق مُهرِ شهادت نیست 🖐🏻 اما، شما که نظر کنید این کویر تشنه دریا میشود با عطر شهادت 🌱 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
🦋✨ به گفته مادرش، مراقبه‌ها در مورد هادی پیش از تولدش آغاز شد، از همان کودکی راهش مشخص بود، نمازشب میخواند در قنوتش شهدا را دعا میکرد . کسی که همه‌اش زمزمه یا حسین (ع) روی لب دارد، عشقش به اهل بیت مشخص میشود، به همین خاطر شهید ذوالفقاری مداح هیئت رهروان شهدا و عاشق هیئت موج ‌الحسین بود؛ کمدش پر بود از عکسهای حاج همت، شهید دین ‌شعاری و ابراهیم هادی، بیشتر وقتش برای بسیج و کار فرهنگی برای شهدا بود، و آخر عشقش به طلبگی ختم شد، نجف را انتخاب کرد و از این راه به شهادت رسید . ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بشنوید؛ ✅ ما شما را فراموش نکردیم.... 🌷🕊شهید سید مجتبی علمدار 🌷 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
🥀هرکس در شب جمعه ما را یاد کند ما هم او را نزد أباعبدالله یاد میکنیم (شهید مهدی زین الدین) 💔شهدا با مادرشان سلام الله علیها میهمان اربابند علیه السلام ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
410475_465.mp3
1.82M
💚دعای عهد 🔸️با نوای استاد فرهمند من دعای عهد میخوانم بیا بر سر این عهد میمانم بیا 🌤🌿🌻 اللهم عجل لولیک الفرج🤲 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻💐🌻💐🌻💐🌻 💚سلام به چهارده معصوم(ع):💚 🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ 🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه 🌻💐🌻💐🌻💐🌻 🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ 🌻💐🌻💐🌻💐🌻 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي 🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد 🌻💐🌻💐🌻💐🌻 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ 🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف 🌻💐🌻💐🌻💐🌻 ➡️@motevasselin_be_shohada ‌ 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣ 3⃣1⃣ سیزدهمین چله ی کانال متوسلین به شهدا 💫 امروز " 31 شهریور ماه " 📌 چله صلوات و زیارت عاشورا‌《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》 🌻شهید والامقام " "🌷🌷🌷 معرف: خانم خسروی🌺 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @motevasselin_be_shohada
شهید مدافع حرم مرتضی بصیری پور🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ تولد: ۱۳۶۵/۲/۱ محل تولد: نهبندان_ خراسان جنوبی تاریخ شهادت : ۱۳۹۷/۱/۲۰ محل شهادت : سوریه مزار:گلزار شهدای بیرجند_خراسان جنوبی ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝 🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰مختصری از زندگینامه شهید مرتضی بصیری پور 💐🍃شهید بصیری پور نخستین شهید مدافع حرم استان خراسان جنوبی است که سال۱۳۶۵ در بیرجند متولد شد. پدرش از کارمندان ناجا و خودش نیز از نیروهای سپاه انصارالرضای استان خراسان رضوی بود. شهید بصیری‌پور ۲۰فروردین۱۳۹۷ در درگیری با تروریست‌های تکفیری برای دفاع از حرم اهل‌بیت علیهم‌السلام در سوریه به درجه‌ی رفیع شهادت نائل آمد. 🌺🍃همسر این شهید معظم درباره‌ی او میگوید: «آقا مرتضی بسیار خوش اخلاق بود و تا جایی که در توانش بود به هرکسی که نیاز به کمک داشت، کمک می کرد و برایش فرقی نداشت که آشنا باشد یا غریبه. هدفش کمک به مردم بود. آقا مرتضی عاشق ولایت و مقام معظم رهبری بود و به شدت سخنرانی‌های رهبر انقلاب را پیگیری و گوش می‌داد. همسرم همیشه از همان اول که عضو سپاه شده بود برای رفتن به سوریه میل و علاقه داشت و همیشه به حال شهدا غبطه می‌خورد، زندگینامه شهدا را مطالعه می کرد و همیشه با لبخند به من می‌گفت: «من هم باید روزی بروم و از حرم اهل‌بیت علیهم‌السلام دفاع کنم». بالاخره رفت و به آرزوی خودش رسید. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🥀✨🕊🥀🕊✨🥀✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔🕊صحبت های همسر گرامی شهید مرتضی بصیری پور 🦋21 اسفند 96 بود که برای دفاع از حرم مشتاقانه راهی سوریه شد یک ماه بعد خبر عروجش را برایم آوردند. از تیفور سوریه از کیلومترها آن‌طرف‌تر، چند سال منتظر این روز بود.  ♨️مرتضی اواخر آرزویش را علناً می‌گفت که "دعا کنید شهید شوم" همیشه با لبخند به مادرش می‌گفت: "مادر شهید مرتضی بصیری‌پور" و می‌خندید. 🔅میان آن همه غربت، اضطراب، ناآرامی، جنگ، خون، داعش با تمام وجود برای دفاع از حرم اهل‌بیت(ع) راهی سوریه شد و عشق به حسین(ع)، عشق به زینب(س) و رقیه(س) در او بود که دلش را بزرگ کرده بود و غیرتش نمی‌گذاشت بی‌حرمتی و ناامنی را در حرمی که برایش عشق بود برتابد. 💢راه سوریه با همه ناهمواری، برایش هموار شد و انتظارش زیاد طولانی نشد تا مادرش را مادر شهید مرتضی بصیری‌پور خطاب کنند و همسرش را همسر شهید... ♻️همسر شهید از دست‌ودلبازی، شوخ‌طبعی، مهربانی، تربیت و احترام به بزرگترها که میان فامیل زبانزد بود گفت و افزود:  هرگاه تلویزیون از شهدای مدافع حرم برنامه داشت مرتضی حسرت می‌خورد و به من می‌گفت "باید از خانواده این شهیدان یاد بگیرید، ببین همسر شهید چطور صحبت می‌کند" و من که هیچ‌گاه تصور شهادت آقا مرتضی را نداشتم با ناراحتی به او اخم می‌کردم، اما مرتضی ول‌کن نبود بارها مرا بر سر مزار شهدا می‌برد و حرف از شهادت می‌زد. 🌀 نمی‌دانم هرچه بود بین او و خدایش بود که حتی با من هم بازگو نکرد اما راه سوریه را برای خود آسان کرد و در 21 اسفند 96 رفتنش به سوریه قطعی شد، چمدانش را با وسایل شخصی، مسواک، عناب، انجیر، نبات محلی و لباس سبک بستم.  ☘مرتضی راستی راستی راهی شد و قرار بود یک ماه در جبهه بماند و دوباره برای دیدار ما برگردد. در نبودش هر روز تماس می‌گرفت اما از وضعیتش زیاد نمی‌توانست سخن بگوید، 🕊کار ما هم در اینجا دعا خواندن بود. صبح 20 فروردین خودم را درگیر کتاب خواندن کردم سراغ تلویزیون هم نرفتم تا اینکه عصر خبر شهادتش را به ما دادند. 💌وقتی از حسرت‌هایش پرسیدم گفت: حسرت یک دیدار تنها بر دلم مانده، ای‌کاش برای وداع با مرتضی تنها بودم و کاش همه حرف‌های دلم را به او می‌گفتم. همسر شهید از حال این روزهایش بعد از گذشت چند سال از نبود همسر شهیدش گفت:  در برخی ایام مانند روز پدر، ایام اسفند و امروز دلم خیلی هوای آن روزها و روزهای بودن کنار آقا مرتضی را می‌کند. ❤️‍🔥طه به نبود پدر عادت کرده اما گاهی که مریض می‌شود، بهانه‌گیری می‌کند به من می‌گوید "شماره بابا را بگیر بگو زود بیاید مرا خوب کند."، وقتی شماره همراه پدرش را می‌گیرم و در دسترس نیست دلش آرامش می‌شود.😔 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌹🕊🌿🌹🕊🌿🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊✨ پدر شهید مرتضی بصیری‌پور : 💐پسرم با عشق و علاقه وارد سپاه شد و علاقه زیادی برای رفتن به سوریه و مقابله با استکبار داشت که بعد از سه بار ثبت‌نام توفیق حضور یافت. 🌺🍃جوان ولایی مرتضی بسیار ولایی بود و هر زمانی که کسی نسبت به مقام ولایت موضع‌گیری منفی می‌کرد، سریع موضع گرفته و دفاع می‌نمود، فرزند شهیدم همه را سفارش به حرکت در خط رهبری می‌کرد و می‌گفت هر چه مقام معظم رهبری بگویند باید اجرا شود. 🌹🍃از نگرانی‌های رهبری ناراحت بود مرتضی تمام سخنرانی‌های رهبری را گوش می‌کرد و در برخی از جمله‌ها که مقام معظم رهبری اظهار نگرانی می‌کردند ناراحت می‌شد و همه را توصیه می‌نمود که هیچ‌گاه از خط ولایت منحرف نشوید. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞از طرف اینجانب مرتضی بصیری پور خدمت پسرم، عزیزم، طاها بصیری پور. الان که این نامه را برای جنابعالی می‌نویسم، شب سفرم به سوریه می‌باشد. ممکن است که بنده با این سفر دیگر برگشت نداشته‌باشم. از جنابعالی خواهش دارم مواظب قلب من❣یعنی مادرت باشی و بدانی که نباید ایشان را آزرده خاطر کنی و بدانی که بنده در همه حال پیش شما هستم؛ ان‌شاءالله.  در ضمن بدان که خیلی دوستت دارم پسرک گلم. ان‌شاءالله همیشه موفق و پیروز و سرفراز و پایدار باشید. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌷🕊✨🌷🕊✨🌷✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚معرفی کتاب از شهید مرتضی بصیری پور: 《 پرواز از تی فور》 زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم مرتضی بصیری پور نوشته عبدالرضا سالمی نژاد ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌸🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽تشییع پیکر پاک شهید مدافع حرم مرتضی بصیری پور 😔 🌱اولین شهید مدافع حرم خراسان جنوبی ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝