شهید مدافع حرم مرتضی بصیری پور🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ تولد: ۱۳۶۵/۲/۱
محل تولد: نهبندان_ خراسان جنوبی
تاریخ شهادت : ۱۳۹۷/۱/۲۰
محل شهادت : سوریه
مزار:گلزار شهدای بیرجند_خراسان جنوبی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
🔰مختصری از زندگینامه شهید مرتضی بصیری پور
💐🍃شهید بصیری پور نخستین شهید مدافع حرم استان خراسان جنوبی است که سال۱۳۶۵ در بیرجند متولد شد.
پدرش از کارمندان ناجا و خودش نیز از نیروهای سپاه انصارالرضای استان خراسان رضوی بود.
شهید بصیریپور ۲۰فروردین۱۳۹۷ در درگیری با تروریستهای تکفیری برای دفاع از حرم اهلبیت علیهمالسلام در سوریه به درجهی رفیع شهادت نائل آمد.
🌺🍃همسر این شهید معظم دربارهی او میگوید:
«آقا مرتضی بسیار خوش اخلاق بود و تا جایی که در توانش بود به هرکسی که نیاز به کمک داشت، کمک می کرد و برایش فرقی نداشت که آشنا باشد یا غریبه. هدفش کمک به مردم بود.
آقا مرتضی عاشق ولایت و مقام معظم رهبری بود و به شدت سخنرانیهای رهبر انقلاب را پیگیری و گوش میداد. همسرم همیشه از همان اول که عضو سپاه شده بود برای رفتن به سوریه میل و علاقه داشت و همیشه به حال شهدا غبطه میخورد، زندگینامه شهدا را مطالعه می کرد و همیشه با لبخند به من میگفت:
«من هم باید روزی بروم و از حرم اهلبیت علیهمالسلام دفاع کنم».
بالاخره رفت و به آرزوی خودش رسید.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🥀✨🕊🥀🕊✨🥀✨
💔🕊صحبت های همسر گرامی شهید مرتضی بصیری پور
🦋21 اسفند 96 بود که برای دفاع از حرم مشتاقانه راهی سوریه شد یک ماه بعد خبر عروجش را برایم آوردند.
از تیفور سوریه از کیلومترها آنطرفتر، چند سال منتظر این روز بود.
♨️مرتضی اواخر آرزویش را علناً میگفت که "دعا کنید شهید شوم" همیشه با لبخند به مادرش میگفت: "مادر شهید مرتضی بصیریپور" و میخندید.
🔅میان آن همه غربت، اضطراب، ناآرامی، جنگ، خون، داعش با تمام وجود برای دفاع از حرم اهلبیت(ع) راهی سوریه شد و عشق به حسین(ع)، عشق به زینب(س) و رقیه(س) در او بود که دلش را بزرگ کرده بود و غیرتش نمیگذاشت بیحرمتی و ناامنی را در حرمی که برایش عشق بود برتابد.
💢راه سوریه با همه ناهمواری، برایش هموار شد و انتظارش زیاد طولانی نشد تا مادرش را مادر شهید مرتضی بصیریپور خطاب کنند و همسرش را همسر شهید...
♻️همسر شهید از دستودلبازی، شوخطبعی، مهربانی، تربیت و احترام به بزرگترها که میان فامیل زبانزد بود گفت و افزود:
هرگاه تلویزیون از شهدای مدافع حرم برنامه داشت مرتضی حسرت میخورد و به من میگفت "باید از خانواده این شهیدان یاد بگیرید، ببین همسر شهید چطور صحبت میکند" و من که هیچگاه تصور شهادت آقا مرتضی را نداشتم با ناراحتی به او اخم میکردم، اما مرتضی ولکن نبود بارها مرا بر سر مزار شهدا میبرد و حرف از شهادت میزد.
🌀 نمیدانم هرچه بود بین او و خدایش بود که حتی با من هم بازگو نکرد اما راه سوریه را برای خود آسان کرد و در 21 اسفند 96 رفتنش به سوریه قطعی شد، چمدانش را با وسایل شخصی، مسواک، عناب، انجیر، نبات محلی و لباس سبک بستم.
☘مرتضی راستی راستی راهی شد و قرار بود یک ماه در جبهه بماند و دوباره برای دیدار ما برگردد. در نبودش هر روز تماس میگرفت اما از وضعیتش زیاد نمیتوانست سخن بگوید،
🕊کار ما هم در اینجا دعا خواندن بود. صبح 20 فروردین خودم را درگیر کتاب خواندن کردم سراغ تلویزیون هم نرفتم تا اینکه عصر خبر شهادتش را به ما دادند.
💌وقتی از حسرتهایش پرسیدم گفت:
حسرت یک دیدار تنها بر دلم مانده، ایکاش برای وداع با مرتضی تنها بودم و کاش همه حرفهای دلم را به او میگفتم.
همسر شهید از حال این روزهایش بعد از گذشت چند سال از نبود همسر شهیدش گفت:
در برخی ایام مانند روز پدر، ایام اسفند و امروز دلم خیلی هوای آن روزها و روزهای بودن کنار آقا مرتضی را میکند.
❤️🔥طه به نبود پدر عادت کرده اما گاهی که مریض میشود، بهانهگیری میکند به من میگوید "شماره بابا را بگیر بگو زود بیاید مرا خوب کند."، وقتی شماره همراه پدرش را میگیرم و در دسترس نیست دلش آرامش میشود.😔
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹🕊🌿🌹🕊🌿🌹🕊
🕊✨
پدر شهید مرتضی بصیریپور :
💐پسرم با عشق و علاقه وارد سپاه شد و علاقه زیادی برای رفتن به سوریه و مقابله با استکبار داشت که بعد از سه بار ثبتنام توفیق حضور یافت.
🌺🍃جوان ولایی
مرتضی بسیار ولایی بود و هر زمانی که کسی نسبت به مقام ولایت موضعگیری منفی میکرد، سریع موضع گرفته و دفاع مینمود،
فرزند شهیدم همه را سفارش به حرکت در خط رهبری میکرد و میگفت هر چه مقام معظم رهبری بگویند باید اجرا شود.
🌹🍃از نگرانیهای رهبری ناراحت بود
مرتضی تمام سخنرانیهای رهبری را گوش میکرد و در برخی از جملهها که مقام معظم رهبری اظهار نگرانی میکردند ناراحت میشد و همه را توصیه مینمود که هیچگاه از خط ولایت منحرف نشوید.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
💞از طرف اینجانب مرتضی بصیری پور خدمت پسرم، عزیزم، طاها بصیری پور.
الان که این نامه را برای جنابعالی مینویسم، شب سفرم به سوریه میباشد. ممکن است که بنده با این سفر دیگر برگشت نداشتهباشم.
از جنابعالی خواهش دارم مواظب قلب من❣یعنی مادرت باشی و بدانی که نباید ایشان را آزرده خاطر کنی و بدانی که بنده در همه حال پیش شما هستم؛ انشاءالله.
در ضمن بدان که خیلی دوستت دارم پسرک گلم. انشاءالله همیشه موفق و پیروز و سرفراز و پایدار باشید.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🕊✨🌷🕊✨🌷✨
📚معرفی کتاب از شهید مرتضی بصیری پور:
《 پرواز از تی فور》
زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم مرتضی بصیری پور
نوشته عبدالرضا سالمی نژاد
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌸🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽تشییع پیکر پاک شهید مدافع حرم مرتضی بصیری پور 😔
🌱اولین شهید مدافع حرم خراسان جنوبی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" مرتضی بصیری پور " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩#قرائت_زیارت_عاشورا
🕯️به نیت شهید "مرتضی بصیری پور"
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_بیست_و_یکم
_پیرزن اونجا افتاده بود...
_با زهرا دوییدیم سمتش،هر چقدر صداش میکردیم جواب نمیداد،اعصابم خورد شده بود گریہ میکردم و بلند بلند صداش میکردم اما جواب نمیداد،تموم کرده بود.
_مامور آمبولانس اومد سمتمون و گفت خانم ایشون تموم کردن،چیکار میکنید؟!
_نسبتے با شما دارن؟
_زهرا جواب داد:نسبتے ندارم،بلند شدم با صداے بلند کہ عصبانیتم قاطیش بود از آدمايے کہ اطرافموݧ بودن علت ایــن اتفاقو میپرسیدم.
_یہ عده میگفتـن کہ گرما زده شده یہ عده میگفتـن زیر دست و پا مونده و...
_هرکی یہ چیزی میگفت،کلافہ شده بودم،یہ نفر اومد دستشو گذاشت رو شونم و صدام کرد:خانم؟!
_برگشتم یہ خانم میان سال محجبہ بود کہ چهره ے مهربونے هم داشت،ازم پرسید:ایـن خانم باهاتون نسبتے دارن؟
_گفتم:نه چطور
_گفت:مـن شما رو دیدم کہ کنارشون وایساده بودید و حرف میزد بعد از رفتـن شما ایـن پیرزن از جاش بلند شد،در حالے کہ لبخند بہ لب داشت بہ سمت جمعیت میدویید فریاد میزد و میگفت بالاخره اومدے؟! محمد جان اومدے؟
_بعد قاطے جمعیت شد و زیر دست و پا موند،مـن دوییدم طرفش کہ نزارم بره اما بهش نرسیدم و این اتفاق افتاد
_متاسفم واقعا...
_اشک از چشام جارے شد رفتم سمت پیرزن،هنوز قاب عکس تو بغلش بود قاب عکس و برداشتم پشتش نوشتہ بود "محمد جعفرے"
_یاد حرفاش افتادم پس واقعا پسرش اومد دنبالش و اونو برد پیش خودش.
_آمبولانس پیرزن رو برد،قاب عکس دست مـن موند حال بدے داشتم وقتے برگشتم خونہ هوا تاریک شده بود.
_تو خونہ همش یاد اتفاق امروز میوفتادم و اشک میریختم،قاب عکس و همراه خودم آوردم خونہ،شیشش شکستہ بود،داشتم عکس و از داخل قاب در میوردم کہ متوجہ شدم یہ کاغذ پشتشہ.
_کاغذ و برداشتم یہ نامہ بود:
🍃🌹یاهو🌹🍃
_مادر عزیز تر از جانم سلام
_مرا ببخش کہ بدون اجازه ے شما بہ جبهہ آمدم فرمان امام بود و من مجبور بودم از طرفے چطور میتوانستم ببینم دشمن جلوے چشمانم بہ خاک وطنم تجاوز کرده و بہ نوامیس کشورم چشم دارد.
_اگر مـن بہ جبهه نمیرفتم در قیامت چگونہ جواب مادرم حضرت زهرا را میدادم،چگونہ در چشمان مولایم سید و الشهدا نگاه میکردم.
_مطمعـنم خداوند بہ شما و پدر جان صبر دورے و شهادت مـن را خواهد داد.
_مادر جان بعد از مـن بہ جوانان کشور بگو کہ محمد براے حفظ عزت کشور جنگید بگو قرمزي خون و خود را داد تا سیاهے چادر هایشان حفظ شود.
_مادر جان براے شهادتم دعا کـن...
_میگویند دعاے مادر در حق فرزندش،میگیرد
_حلالم کـن...
_پسر خطا کارت "محمد جعفری"
_با خوندن نامہ از گذشتم شرمنده شدم تازه داشتم مفهوم چادرے کہ روسرمہ رو درک میکردم،طرز فکرم کاملا عوض شده بود دیگه اسماء قبلے نبودم بہ قول مامان داشتم بزرگ میشدم
_از طرفے هم جدیدا همش برام خواستگار میومد در حالے کہ مـن اصلا بہ فکر ازدواج نبودم و هنوز زمان میخواستم کہ خودمو پیدا کنم و بہ ثبات کامل برسم.
_اون سال کنکور دادم با ایـن کہ همیشہ آرزوم بود مهندسے برق قبول شم ولے عمران قبول شدم چاره اے نبود باید میرفتم...
✍ ادامه دارد ....
✨🦋✨
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_بیست_و_دوم
_چاره اے نبود باید میرفتم...
_اوایل مهر بود کلاس هاے دانشگاه تازه شروع شده بود
_ما ترم اولے ها مثل ایـݧ دانشگاه ندیده هاروز اول رفتیم تنها کلاسے کہ تو دانشگاه برگزار شد،کلاس ترم اولے ها بود
دانشگاه خیلے خلوت بود.
_تو کلاس کہ نشستہ بود احساس خوبے داشتم خوشحال بودم کہ قراره خانم مهندس بشم براے خودم.
_تغییرو تو خودم احساس میکردم هیجاݧو شلوغے گذشتمم داشت برمیگشت
هموݧ روز اول با مریم آشنا شدم
دختر خوبے بود.
_اولیـݧ روز دانشگاه پنج شنبہ بود.
از بعد از اوݧ قضییہ تو بهشت زهرا هر پنجشنبہ میرفتم اونجا و بہ شهدا سر میزدم شهداے گمنامو بیشتر از همہ دوست داشتم هم بخاطر خوابے کہ دیدم هم بخاطر محمد جعفرے پسر هموݧ پیرزݧ نمیدونم چرا فکر میکردم جزو یکے از شهداے گمنانہ.
_اوݧ روز بعد از دانشگاه هم رفتم بهشت زهرا قطعہ ے شهداے بی پلاک.
_زیاد بودݧ دلم میخواست یکیشونو انتخاب کنم کہ فقط واسہ خودم باشہ اونروز شلوغ بود
سر قبر بیشتر شهداے گمنام نشستہ بودن.
چشمامو چرخوندم کہ یہ قبر پیدا کنم کہ کسے کنارش نباشہ
بالاخره پیدا کردم سریع دویدم سمتش نشستم کنارش و فاتحہ اے براش فرستادم سرمو گذاشتم رو قبر احساس آرامش میکردم
یہ پسر بچہ صدام کرد:خالہ؟ خالہ؟ گل نمیخواے
سرمو آوردم بالا یہ پسر بچہ ے ۵ سالہ در حال فروختـݧ گل یاس بود .
عطر گلا فضا رو پر کرده بود برام جالب بود تاحالا ندیده بودم گل یاس بفروشـݧ آخہ گروݧ بود
ازش پرسیدم:عزیزم همش چقدر میشہ؟
گفت:۱۵تومـݧ
۱۵تومــݧ بهش دادم و گلهارو ازش گرفتم چند تاشاخہ بیشتر نبود.
بطرے آب و از کیفم درآوردمو روقبر و شستم بوے خاک و گل یاس باهم قاطے شده بود لذت میبردم از ایـݧ بو
گلها رو گذاشتم روقبر دلم میخواست با اوݧ شهید حرف بزنم اما نمیتونستم میخواستم باهاش درد و دل کنم اما روم نمیشد از گذشتم چیزے بگم براے همیـݧ بہ یہ فاتحہ اکتفا کردم.
یہ شاخہ گل یاس و هم با خودم بردم خونہ و گذاشتم تو گلدوݧ اتاقم هموݧ گلدونے کہ اولیـݧ دستہ گلے کہ رامیـݧ برام آورد بود و گذاشتہ بودم توش بهم ریختم ولے با پیچیدݧ بوے گل یاس تو فضاي اتاقم همه چیز و فراموش کردم و خاطرات خوب مثل چادرے شدنم اومد تو ذهنم.
_همہ ے کلاس هاے دانشگاه تقریبا دیگہ برگزار میشد
چندتا از کلاس ها روکہ بین رشتہ ها،عمومے بود و با ترم هاے بالاتر داشتیم
سجادے هم تو اوݧ کلاس ها بود.
_مـݧ پنج شنبہ ها اکثرا کلاس داشتم و بعد دانشگاه میرفتم بهشت زهرا پیش شهید منتخبم سرے دوم کہ رفتم تصمیم گرفتم تو نامہ همہ چیو براش از گذشتم بنویسم و بهش بگم چی ازش میخوام
_نامرو بردم خندم گرفتہ بود از کارم اصلا باید کجا میذاشتمش بالاخره تمام سعے خودمو کردم و باهاش حرف زدم وقتے از گذشتم میگفتم حال بدے داشتم و اشک میریختم و موقع رفتـݧ یادم رفت نامہ رو از اونجا بردارم.
با صداے سجادے از خاطراتم اومدم بیرون ...
✍ ادامه دارد ....
✨🦋✨
Part08_ققنوس فاتح.mp3
15.44M
📚کتاب صوتی
#ققنوس_فاتح
زندگینامه داستانی سردار شهید #محسن_وزوایی
#دفاع_مقدس
#سیره_شهدا
قسمت 8⃣
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفته دفاع مقدس گرامی باد🌺🍃
دوران دفاع مقدس را نگذارید از یادها برود...
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻رهبر انقلاب اسلامی:
▫️دفاع مقدس مظهر حماسه است، مظهر معنویت و دینداری است، مظهر آرمانخواهی است، مظهر ایثار و از خودگذشتگی است، مظهر ایستادگی و پایداری و مقاومت است، مظهر تدبیر و حکمت است.
🌹🌹 ۳۱ شهریورماه، آغاز هفته #دفاع_مقدس و یاد و خاطره دلاورمردان عرصه شهامت و شهادت گرامی باد
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
⭕️رهبری در دیدار فعالان عرصه دفاع مقدس به مادران شهدایی اشاره کردن که ۹ شهید، ۷ شهید و ... دادن.
آدم در مخیلهاش هم نمیگنجد که مادری ۹ فرزند شهید داشته باشد.
تا وقتی مملکت اینجور شیر زنانی دارد، جنبشهای بیهویتی چون #زن_زندگی_آزادی در این مملکت به جایی نمیرسد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝