🚩متن کامل زیارت پرفیض عاشورا
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
1_4162691993.mp3
6.25M
زیارت عاشورا همراه با روضه🖤
ثواب آن هدیه به ارواح مطهر
۱۴ معصوم علیهم السلام
و شهدای والامقام
«لبیک یاحسین جانم»
#استودیویی
#فوق_العاده
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج
بحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «راز پیروزیهای سردار سلیمانی»
استاد #پناهیان
در دریای طوفانزده، اهلبیت کشتی نجات هستن.
🔸 برای نجاتمون باید مضطر بشیم
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
☀️#رفیق_مثل_رسول
#قسمت_۷۲
خوش ندارم که این شادمانی را با لباس های سیاه و غمگین ببینم،غم اگر هست،برای بی بی جان حضرت زینب س باید باشد،اشک و آه و ناله اگر هست،برای اربابمان ابا عبدالله الحسین ع باید باشد و اگر دلتان گرفته روضه ایشان را بخوانید که منم دلم برای روضه ارباب و خانم جان تنگ است، اما چه خوشحالی بالاتر از اینکه فدایی راه این بزرگواران شویم،پس غمگین نباشد،
برادر عزیزم
مرا حلال کن و ببخش،میدانم که در حق تو هم کوتاهی کردم، برایم دعا کن و مرا نیز حلال کن،خدا را سر لوحه کارهای خود قرار بده.از خداوند میخواهم همیشه کمک حال تو برادر عزیزم باشد.دعا برایم یادت نرود.
از فامیل،همبستگان نیز میخواهم که مرا حلال کنند و ببخشند و برایم دعا کنند.
رفقا،دوستان و همکاران و هم نشینان عزیزم
که شاید بیشترین اوقات زندگی ام را درکنار شما بوده ام،خداوند را شاکرم که در رفاقت هم به من لطف عطا کرده که دوستان و هم نشینانی به خوبی شما دارم تا تکمیل کننده و یاری دهنده من باشید.
شما همگی میدانید من راه خود را انتخاب کردم و این راه را دوست داشته و دارم و خیلی از شماها هم کمک کننده من بودید.از تمامی شما عذر میخواهم که رفاقت را در حق شما تمام نکرده و ملتمسانه خواهانم که مرا عفو و حلالم کنید.مرا ببخشید، برایم بسیار دعا کنید و در روضه های ارباب و مجالس عزاداری اهل بیت ع مرا فراموش نکنید.
من خود را در حد و اندازه ای نمیبینم که برای کسی نصیحت و پندی داشته باشم و اگر ما دنبال پند و نصیحت باشیم،چه بسیار است.فقط میخواهد چشم بينا و گوش شنوا.
خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به امید سرکویش پروبالی بزنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آن که آورد مرا باز برد تا وطنم
مرغ بال ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
پناه میبرم به خداوند مهربان و از او می خواهم که برمن سخت نگیرد.
شب اول قبر دعا برایم فراموش نکنید رفقا
و من الله التوفیق
العبد الحسین محمد حسن خلیلی(رسول)
زندگینامه شهید مدافع حرم🕊🌹
#رسول_خلیلی
ادامه دارد...
🌼🍃♥️🍃🌼
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
☀️#رفیق_مثل_رسول
#قسمت_۷۳
وقتی تمام شد، آن را داخل پاکتی گذاشتم و به مامان سپردم.با صابر تماس گرفتم و باهم قرار گذاشتیم. ،باهم به یکی از پارک های شهرک رفتیم که نسبتا خلوت بود.به صابر گفتم از من فیلم بگیر.صابر گفت :فیلم برای چی؟خندیدم و گفتم:میخوام وصیت کنم.صابر شروع کرد به خندیدن.وقتی دید من تصمیم جدی گرفتم،فیلم برداری را شروع کرد.
قبلا به حاج محمد و حسین گفته بودم،اما بازهم به صابر تاکید کردم:(منو قطعه شهدای بهشت زهرا خاک کنید).با خنده گفتم :یک جای خوب،نبرید نزدیک قطعه منافقین.
صابر پرسید:حرف آخر چی دوست داری بگی؟برام نماز بخونید و حرف آخر اینکه همه باید روزی بریم،پس چه خوب که زیبا بریم.
روزهای باقیمانده را سعی کردم بیشتر کنار خانواده و دوستانم باشم.اکثر اوقات شب ها همگی مقبره الشهدا جمع میشدیم.روی تبلتم برنامه منچ را نصب کرده بودم ،دور هم جمع میشدیم و بازی میکردیم،با هربار زدن مهره یا رسیدن یک مهره به خانه اصلی، صدای خنده همگی مان بلند میشد.یکی از این شب ها امین ملکی با موتور جدیدی که خریده بود،آمد.خودش میدانست من چقدر من چقدر موتور سنگین دوست دارم.امین سوئیچ را به من داد و گفت:(آقا رسول یه دور بزن ،ببین چه طوریه؟این اخلاق امین بود که وقتی یک موتور جدید میخرید،حتما می آورد مقبره الشهدا بچه ها و بخصوص من یک دوری با موتور میزدیم.امین هم مثل محمدحسین چندمرتبه به من برای آمدن منطقه سفارش کرده بود،آن شب فقط در حد راهنمایی به او گفتم که باید از کجا و چه طوری اقدام کند تا موفق شود،بیاید منطقه.
زندگینامه شهید مدافع حرم🕊🌹
#رسول_خلیلی
ادامه دارد...
🌼🍃♥️🍃🌼
31.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از آسمان/شهید مدافع حرم #رسول_خلیلی
از برای حرمت این دل من آشوب است
نکند سنگ به پیشانی گنبد بزنند …💔
#مدافعان_حرم
#یادشهداباصلوات
━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
1_1753804730_۲۵۸.mp3
3.58M
🔴 یک روش مجرب توسل به امام زمان ارواحنا فداه
🎙حجت الاسلام شیخ جعفر ناصری
#توسلات_مهدوی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀بخشی از وصیت نامه شهیدرضاپناهی که خودش صدایش را ضبط کرده بود وپنهان کرده بود وبعد از شهادتش آن را پیدا کردند .شهید ۱۲ ساله ای که عاشق خدا بودومعتقد بود عشقش از قلبش بیرون نمیرود تا به معشوقش برسد 😔😭
شهید#رضا_پناهی🕊🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
410475_465.mp3
1.82M
💚دعای عهد
🔸️با نوای استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
🌤🌿🌻
اللهم عجل لولیک الفرج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
💚سلام به چهارده معصوم(ع):💚
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣
5⃣1⃣پانزدهمین چله ی؛
🚩زیارت عاشورا، صلوات، دعای عهد
🌤کانال متوسلین به شهدا🌤
🖇 امروز "#شنبه 2 دی ماه"
📌#روز_هفتم چله
《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
"#حسین_لشکری" 🌷🌷🌷
معرف: خانم مدنی 🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
➡️@motevasselin_be_shohada
سرلشکر خلبان سیدالاسراء شهید حسین لشکری🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۳۱/۱۲/۲۰
محل ولادت: قزوین_روستای ضیاءآباد
تاریخ شهادت: ۱۳۸۸/۵/۱۹
شهید لشکری پس از ۱۶ سال اسارت به نیروهای صلیب سرخ معرفی شد و دو سال بعد در ۱۷ فروردین ۱۳۷۷ به ایران بازگشت.
نحوه شهادت: جراحت ناشی از جانبازی
مزار: بهشت زهرا(س)
قطعه: ۵۰ ردیف: ۵ شماره: ۲۷
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
🔰زندگینامه سرلشکر خلبان، آزاده سرافراز شهیدحسین لشکری
🔹️💠🔹️💠🔹
💐🍃خلبان آزاده حسین لشکری، ملقب به سیدالاسراء ایران، در سال ۱۳۳۱ در روستای ضیاء آباد شهرستان قزوین به دنیا آمد.
وی دوره تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان رساند و برای ادامه تحصیل به قزوین رفت. در سال 1350 پس از اخذ دیپلم برای انجام خدمت سربازی به لشکر 77 خراسان اعزام شد.
همان موقع با درجه گروهبان سومی در رزمایش مشترکی که بین نیروی زمینی و هوایی انجام میگرفت، حضور داشت و با خلبانان شرکت کننده در رزمایش آشنا شد.
پس از آن شور و شوق فراوانی به حرفه خلبانی در وی ایجاد شد؛ به طوری که پس از پایان دوره سربازی در آزمون دانشکده خلبانی شرکت کرد و پس از موفقیت به استخدام نیروی هوایی درآمد.
🌺🍃در سال 1354 پس از گذراندن مقدمات آموزش پرواز در ایران، برای تکمیل دوره خلبانی به آمریکا اعزام شد و با درجه ستوان دومی به ایران بازگشت و به عنوان خلبان هواپیمای شکاری اف - 5 مشغول به خدمت شد.
ابتدا در پایگاه تبریز مشغول به کار بود ولی با شدت گرفتن تجاوزات رژیم بعث عراق به پاسگاههای مرزی جنوب و غرب کشور، برای دفاع از حریم هوایی میهن اسلامی به دزفول منتقل شد.
حسین لشکری با آغاز جنگ تحمیلی به خیل مدافعان کشور پیوست و پس از انجام 12 ماموریت هواپیمای وی مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و مجبور به ترک هواپیما شد که نهایتاً در خاک دشمن به اسارت نیروی بعث عراق درآمد.
این شهید بزرگوار سه ماه اول دوران اسارت در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت 8 سال با حدود 60 نفر دیگر از همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد.
🌹🍃پس از پذیرش قطعنامه 598 وی را از سایر دوستان جدا نمودند و قسمت دوم دوران اسارت 16 سال به طول انجامید.
امیر سرتیپ خلبان حسین لشکری پس از 16 سال اسارت به نیروهای صلیب سرخ معرفی شد و دو سال بعد در روز هفدهم فروردین سال 1377 به ایران بازگشت.
امیر سرلشکر خلبان لشکری جانباز 70 درصد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که با تحمل 18 سال اسارت دشمن بعثی و مقاومت جانانه در برابر تهدید و تطمیع و شانتاژ رژیم بعث عراق، پیروزمندانه به میهن اسلامی بازگشته بود، در بدو ورود در دیدار صمیمانه با فرماندهی معظم کل قوا ضمن تجدید بیعت با معظم له مفتخر به لقب سید الاسرای ایران از سوی رهبر معظم انقلاب گردید.
این خلبان سرافراز سرانجام در روز نوزدهم مرداد سال 1388 بر اثر عارضههای ناشی از دوران اسارت در سالهای جنگ تحمیلی به شهادت رسید.
شهید حسین لشکری در مصاحبه با رسانههای جمعی در سال 1387 (مقارن با سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی) گفته بود:
🌿اعتقادات مذهبی و مکتبی سربازان ایرانی مهمترین عامل مقاومت آنها در مقابل فشارهای روحی، روانی و جمسی بعثیها بود.
الان هر یک از ما به عنوان نماینده جمهوری اسلامی در هر جای دنیا که باشیم باید با نوع نگرش و رفتارمان اذهان عمومی را نسبت به مسائل ایدئولوژیکی نظام روشن کنیم.
لذا وقتی به اسارت دشمن درآمدیم با تاسی به سیره اهل بیت(ع) و به خصوص حضرت موسی بن جعفر (ع)، تمسک به دین و اهداف آن و بررسی و تفکر در آن خود را از گزند ترفندهای دشمن حفظ کردیم.
🔹️💠🔹️💠🔹
همچنین شهید لشکری گفته بود: وقتی به جبهه رفتم علی دندان نداشت، وقتی برگشتم دانشجوی دندانپزشکی بود.
شهید حسین لشکری دارای لقب «سید الاسرای ایران» بود و با موافقت فرمانده کل قوا در تاریخ 27 بهمن 1378درجه نظامی وی به سرلشگری ارتقاء یافت.
خلبان آزاده حسین لشکری در دوران اسارت خویش سالها به دور از چشم نیروهای صلیب سرخ و بدون آنکه خبری از او در اختیار خانوادهاش گذاشته شود، غریب و تنها بود و در سال ۱۳۷۴ حدود پانزده سال پس از اسارت، نخستین نامهاش را برای خانواده و همسرش فرستاد....
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💠خاطرات سیدالاسرا شهید حسین لشکری از دوران سخت اسارت
💥شهید حسین لشکری مردی که بهترین خاطره اش از اسارت لیوان آب خنکی است که از سرباز عراقی در نوروز 74 میگیرد.
12 سال در حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره و حسرت 5 دقیقه آفتاب بود.
شهید حسین لشکری بعدها در یادآوری دوران اسارت و تحمل شکنجهها و آزارهای آن دوران گفته است:
شکنجهها دو نوع بود، روانی و فیزیکی، بازجوییهای شدید، بیخوابی، توهین، شوک برقی، اعدام صوری.
امام(ره) گفتند که جنگ برای ما نعمت است،
من در اسارت معنی این را فهمیدم،
من در اسارت، زندگی را دوباره شناختم،
خدا را دوباره شناختم،
خودم را دوباره شناختم.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹🕊✨🌹🕊✨🌹🕊
💔🌻خاطرات همسر گرامی شهید سرلشکرخلبان حسین لشکری
[🌷🌿🕊]
{ اولین اسیر و آخرین آزاده جنگ، وقتی رفت 28 ساله بود، وقتی برگشت 47 سال از عمرش می گذشت.
پیر و شکسته شده بود و موی سیاه در سر نداشت؛ دندانهایش همه ریخته بود و اینها همه آثار شکنجه هایی بود که به جرم کار نکرده سرش آورده بودند.
شیرینی دیدار چهره تغییر کرده اش را از یادم برد. پسر چهار ماهه مان حالا 18 ساله شده بود و برای اولین بار پدرش را می دید...}😔
✔اینها گوشه ای از صحبت های خانم حوّا لشکری همسر سرلشکر خلبان شهید حسین لشگری است؛
درد روزهای نبودن و 18 سال اسارت همسر کم کم داشت به دست فراموشی سپرده می شد که شهادت برای همیشه این دو را از هم جدا کرد و دیدار را به قیامت انداخت.
🌹ده سال انفردای
فروردین سال 58 ازدواج کردیم. یکسال و نیم بعد (شهریور59) وقتی زمزمه های شروع جنگ به گوش می رسید حسین برای خنثی کردن توطئه های بعثی ها، به عراق رفت و همانجا در عملیات برون مرزی اسیر شد.
به جرم توطئه علیه عراق در زندان های سیاسی فقط ده سال از آن هجده سال را در سلول های انفرادی حبس اش کردند.
🌹روزی که دوباره زنده شدم
روزها بدون حسین سخت می گذشت. ناراحتی اعصاب گرفتم.
خبری از او نداشتم و با یک بچه تنها مانده بودم.
سال 74 وقتی کمیته اسرا و مفقودین خبر زنده بودنش را اعلام کردند و نامه اش را از طریق صلیب سرخ به دستم رساندند، دوباره زنده شدم و به امید دیدارش روزها را می گذراندم.
تا سال 77 که به ایران بازگشت هر دو سه ماه یکبار به همدیگر نامه می دادیم؛ اما محدود و کنترل شده. اجازه نداشتیم بیشتر از سلام و احوالپرسی چیزی بنویسم.
شرایط بدی بود و بازهم انتظار عذابم می داد.
🌹حسینی دیگر...
هفدهم فروردین سال 77 بود که بالاخره حسین آزاد شد و به کشور بازگشت.
پیر و شکسته شده بود و موی سیاه در سر نداشت؛ دندانهایش همه ریخته بود و اینها همه آثار شکنجه هایی بود که به جرم کار نکرده سرش آورده بودند.
شیرینی دیدار چهره تغییر کرده اش را از یادم برد. پسر چهار ماه مان حالا 18 ساله شده بود و برای اولین بار پدرش را می دید...
لهجه اش کاملا عربی شده بودو گاهی در صحبت هایش بعضی از کلمات فارسی را ناخودآگاه عربی می گفت.
🌹آن دنیا روسفیدم اما...
دوباره زندگی من با حسین شروع شد. نمی گذاشت آب در دلم تکان بخورد.
علاقه عجیبی به من داشت و مراقب بود از اتفاقی ناراحت نشوم.
میگفت اگر قرار است به من درصد جانبازی بدهند باید تو را ببرم؛ جانباز اصلی تو هستی.
ناراحتی من ناراحتش میکرد و خوشحالی ام خوشحالش. غذا نمی خوردم ناراحت می شد؛ کم می خوابیدم غصه می خورد؛ قرص می خوردم توی هم میرفت.
میگفت روزی می آید که ببینم دیگر قرص هایت را کنار گذاشتی؟
می گفت: من برای تو کاری نکردم آن دنیا رو سفیدم اما تنها چیزی که باید جواب برایش پس بدهم، سختیهایی است که تو در نبودنم کشیدی...
🌹نان و پنیر نداریم، نان که داریم!
مظلوم بود و ساده زندگی میکرد. اگر ده نوع غذا هم سر سفره بود، فقط از یکی میخورد. به خانه که میآمد و گاهی غذا آماده نبود می گفت خانم نان و پنیر که داریم، اگر نداریم نان که داریم همان را با هم میخوریم.
هر موضوعی که پیش میآمد نظر من را میپرسید و قبول میکرد. احترامش به زن فوق العاده بود.
مهربان بود و اگر هم عصبانی میشد، تنها عکس العملش این بود که توی خودش میرفت.
در اثر شکنجههای سخت جانباز 75 درصد شده بود و من توقعی نداشتم.
🌹یادت نره من برگشتم!
یک ماه و نیم از آمدنش گذشته بود. توی این مدت دائم به مراسمهای مختلف برای سخنرانی دعوت میشد.
یک روز به دانشگاه تهران رفته بود تا برای دانشجوها صحبت کند. تماس گرفت و گفت شام آنجا مهمان است و دیر به خانه برمیگردد.
من هم طبق روال هر روز شروع کردم به انجام کارهایم. شب که شد شام خوردم و ظرفها را شستم و آشپزخانه را تمیز کردم.
بعد هم در ورودی را قفل کردم و خوابیدم. یادم رفته بود حسین به ایران بازگشته و الان کجاست و قرار است به خانه برگردد.
هنوز به آمدنش عادت نکرده بودم. لحظاتی بعد دیدم صدای در میآید. کمی ترسیدم. رفتم پشت در و پرسیدم کیه؟
تازه یادم آمد حسین پشت در است و از خجالت نمیدانستم چکار کنم.
در را که باز کردم خودش هم فهمید. گفت خانم من را یادت رفته بود؟
از آن موقع به بعد هر وقت میخواست جایی برود، میگفت "یادت نره من برگشتم!"💗
🌹پلههای جدایی
لحظه شهادتش تلخ ترین لحظه زندگی ام بود. نوزدهم مرداد سال 88 بود. شام خورده بودیم و حسین می خواست نوه مان محمد رضا را به بیرون ببرد.
✨ادامه👇
حالش خوب بود و ظاهرا مشکلی نداشت. رفت و بعد از دقایقی به خانه بازگشت. گفت می خواهم توی سالن کنار محمد رضا بخوابم.
من هم شب بخیر گفتم و از پله ها بالا رفتم. آخرین پله که رسیدم دیدم صدای سرفه اش بلند شد.
بخاطر شکنجه هایی که شده بود حال بدی داشت و همیشه سرفه می کرد اما این دفعه صدایش متفاوت بود. پایین را نگاه کردم دیدم به پشت افتاده.
نمیدانم چطور خودم را به او رساندم. حالت خفگی پیدا کرده بود. به سختی نفس میکشید. دستش در دستم بود و نگاهمان بهم گره خورده بود.
دنیا برایم تیره و تار شد. چشمان حسین دیگر نگاهم را نمیدید و لحظاتی بعد دستانم از آن وجود گرم، جسمی سرد را حس و لمس میکرد...😔
روحشان شاد یاد و نامشان جاودانه
🌷🌷🌷🌷🌷
🔻همسر وفادار و صبور شهید لشکری هم پس از ۱۰ سال دوری از همسرش یعنی سال ۱۳۹۸ دار فانی را وداع گفت و به همسر شهیدش پیوست. روحش شاد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌿✨💐✨🌿💐✨🌿