فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ شهدایی| یاد یاران
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🕊🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" رامین عبقری " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩#قرائت_زیارت_عاشورا
🕯️به نیت شهید "رامین عبقری"
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌹#اسم_تو_مصطفاست
#قسمت13
گفتم :((برو بگو آبجی من خیلی حساسه ،دوست داره کسی که قصد داره باهاش ازدواج کنه،خیلی آروم حرف بزنه،کم محلی و بی محلی هم نکنه،اهل مشورت باشه.با اخلاق و با ایمانم باشه.))
سجاد خندید:((سوالای دستوری ت رو بنویس خانم معلم.چارجوابی یا تشریحی.گفتم که میشم کبوتر نامه بر!))
مامان با سینی چای و شیرینی کیک یزدی وارد شد:((به دلم افتاده که از بین همه خواستگارا قرعه به نام این جوون می افته.حالا بیاین دهنتون رو شیرین کنین.))
خانم صدرزاده به مامانم زنگ زد و گفت:((میتونیم برای پنجشنبه ساعت شش عصر بیایم خدمتتون؟))
دیدم که بعد از جواب ،استخاره کرد و بعد از استخاره با همان تسبیح کهربایی که دستش بود،دست هایش را بالابرد و گفت:((خدایا شکرت.))
اما من استخاره نکردم .با خودم میگفتم استخاره به دل است و دل من رضایت داده بود.
مامان خیلی شاد و شنگول بود،گرچه مضطرب هم بود.به قول خودش،اولین فرزندش قرار بود عروسی کند.
میگفت:((این پسر از اونایی نیست که بگم نه پشت داره نه مشت ،هم خونواده ش پشتش هستن هم پیداست که جَنَم داره.))ظاهرا به دل مامان نشسته بودی.
سجاد و سبحان هم که قبولت داشتند،مخصوصا سبحان.باباهم که سکوتش داد میزد راضی است.فقط می ماند من اصل کاری! من هم که بالاخره بله را گفتم و مجوز عبورتان را دادم. حرف مامان هم در گوشم بود:((موقع بله برونه که خیلی چیزا معلوم میشه.))
آمدی،به همراه پدر و مادرت با دسته گلی زیبا.آمدم و نشستم،با همان چادر سفید گل صورتی که سر کرده و رو گرفته بودم.نگاهم یک لحظه به پدرم افتاد.چه سکوت سنگینی!
با انگشت اشاره روی گل های قالی میکشید. صحبت های مقدماتی شروع شد:آب و هوا و سیاست روز و وضعیت اقتصادی،و کم کم رفتند سر اصل مطلب.حرف از تاریخ عقد و عروسی که شد،از پس چادر به مامان که کنارم نشسته بود گفتم:((بگو بدم میاد دوره عقد طولانی بشه.))
قرار عقد را برای سیزده اردیبهشت گذاشتند و عروسی را برای تابستان.صحبت مهریه که شد پدرت گفت:((مِهر دختر و عروسم هر دو ۳۱۳ سکه س.))
پدرم سکوت کرد.تو از جا پریدی:((ولی من این قدر ندارم،فقط یکی دوتا سکه دارم.))
پدرت دستت را کشید:((زشته مصطفی!))
_آقاجون حرف حساب رو باید زد و همین حالا هم باید زد. اگر حرف مهریه دادن پیش بیاد حداکثر دو یا سه سکه رو میتونم بدم،بقیه می افته گردن خودتون!
پدرت خندید:((شما کاری نداشته باش!))
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
🔸ادامه دارد...
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌹#اسم_تو_مصطفاست
#قسمت14
نظر من چهارده سکه بود به نیت چهارده معصوم و اینکه برویم پیش آقای خامنه ای عقد کنیم.
همین را هم آهسته گفتم،اما پدرت گفت:((از بابت مهریه همون ۳۱۳ سکه دخترم.از بابت رفتن پیش آقا هم همینطوری نمیشه!
باید آشنایی داشته باشیم که نداریم.))
چقدر همه چیز تند و سریع اتفاق افتاد.قرار شد چند روز بعد بیایی و شناسنامه ام را بگیری و همراه شناسنامه خودت ببری دفترخانه.
همان شب مادرت زنگ زد:((آقا مصطفی سمیه خانم رو درست ندیده.فردا صبح میاد شناسنامه رو بگیره دیداری هم تازه میکنه.))
فردا صبح آمدی و برایم یک سر رسید سال نو با جلد چرمی سبز و طلاکوب آوردی.شناسنامه ام را دستت دادم.یعنی قرار بود اسمت وارد شناسنامه ام شود؟!
بعدها شنیدم آن قدر با تسبیح دانه یاقوتی ات استخاره کرده بودی که پدرت مشکوک شده بود:((چه میکنی مصطفی؟))
و تو مُقر آمده بودی که دلت پی خواستگاری از من است و باقی قضایا.حالا اینجا که روبروی عکست و این سنگ سپید سرد نشسته ام،از تو میپرسم که((اگه دوباره قرار باشه این مسیر رو طی کنی،بازم سراغ من میای؟))جواب خودم مثبت است.
باید آزمایشگاه میرفتیم برای نمونه گیری،من و تو و مادر هایمان رفتیم اما وقتی رسیدیم آزمایشگاه که ساعت نمونه گیری گذشنه بود.مادرت گفت:((حالا که تا اینجا اومدیم بهتره وسایلی رو که لازم داریم بخریم.))
باهم رفتیم بزازی .طاقه های پارچه چشمک میزدند.از گوشه هر کدام مثلثی رنگی آویزان بود،مثل آبشاری از رنگین کمان.مادرت گفت:((عروس گلم ببین کدوم رو برای پیراهنی میپسندی؟))
پارچه گیپور طلایی را انتخاب کردم.خیلی خوشگل بود.
گفت:((مبارکه.))
پارچه فروش آن را برید و در کیسه پلاستیکی گذاشت.
مادرت گفت:((یه پارچه پیراهنی دیگه و چادر سفیدم انتخاب کن.))انتخاب کردم. بعد رفتیم راسته ی کیف و کفش فروشی.کفش ورنی سفید نگین داری خریدم و کیفی که به آن می آمد.آدمی مشکل پسندم،اما آن روز خیلی زود انتخاب میکردم و می خریدم.
در تمام مدت که خرید داشتیم،تو با گوشی ات مشغول بودی و با بچه هایت حرف میزدی.نه نظری میدادی نه به من چیزی میگفتی.من هم از خدایم بود،چون هنوز نامحرم بودیم.خریدمان که تمام شد،مامانت گفت:((سمیه جان،بیا من و شما بریم خیاطی .این پیراهن گیپور و این چادر باید برای روز عقد آماده بشه.))
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
🔸ادامه دارد...
30.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضرت علی به خوابش اومد
مثل حضرت علی شهید شد...
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 «اهمیت نماز در کلام حاج قاسم سلیمانی»
#نماز_سفارش_یاران_آسمانی
#شهید_قاسم_سلیمانی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صداے شهید عباس دانشگر را میشنوید...
#اللهم_ارزقنا_شهادت💔
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
410475_465.mp3
1.82M
💚دعای عهد
🔸️با نوای استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
🌤🌿🌻
اللهم عجل لولیک الفرج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
💚سلام به چهارده معصوم(ع):💚
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣
5⃣1⃣ پانزدهمین چله ی؛
🚩زیارت عاشورا، صلوات، دعای عهد
🌤کانال متوسلین به شهدا🌤
🖇 امروز "#یکشنبه 17 دی ماه"
📌#روز_بیستودوم چله
《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
"#یوسف_قربانی" 🌷🌷🌷
معرف: خانم گلبخش 🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
➡️@motevasselin_be_shohada
غواص شهید یوسف قربانی🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
نام پدر: صمد
تاریخ تولد: 1345
محل تولد: زنجان
تاریخ شهادت: 1365/10/19
محل شهادت : شلمچه
نام عملیات: کربلای5
مسئولیت:معاون گروهان خط شکن
مزار : زنجان گلزار پایین
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
🔰مختصری از زندگینامه شهید بزرگوار یوسف قربانی
|🌺🌿🕊|
💐شهید «یوسف قربانی» در خانوادهای مستضعف در زنجان متولد شد.
یوسف در شش ماهگی پدر خود را از دست داد. در سن شش سالگی مادر یوسف در اثر حادثهای از دنیا رفت و یوسف و برادرش را با همه دردها و رنجهایشان تنها گذاشت تا آنها آبدیدهتر شوند و طعم تلخ فقر و مصیبت را به طور کامل احساس نمایند و خود را برای یک زندگی پر فراز و نشیب آماده سازند.
یوسف به همراه برادرش در کنار مادربزرگ در خانهای محقر سالهای اول دبستان را پشت سر میگذاشتند که تنها پناهگاه آنها نیز از دنیا رفت.
🌹دوران نوجوانی یوسف قربانی
بعد از سه سال زمانی که یوسف سال چهارم ابتدایی را میخواند، همراه برادرش به تهران میروند و نزد فردی حدود چهار یا پنج سال زندگی و کار میکنند و دوباره به زنجان برگشته و در خانهای کوچک ساکن میشوند.
یوسف به همراه برادرش سختیهای زیادی را متحمل میشوند اما تجربه گرفته و آماده میشوند تا اندوخته خویش را در معرض ظهور قرار دهند.
برادر یوسف هنرمند بود و بر روی سنگ و آجر، نقاشی و کندهکاری میکرد و همه او را به این لقب میشناختند و هیچ کس نمیدانست که در این هنر او چه چیزی نهفته بود.
🌹دوران جوانی
با پیروزی انقلاب اسلامی و سپری شدن دوران ستمشاهی، یوسف نیز همراه دیگر فرزندان مستضعف امام پا به عرصه انقلاب میگذارد و با تشکیل اولیه بسیج، جذب خیل عاشقان انقلاب میشود که در همین سالها یوسف برادرش را نیز در سانحه رانندگی از دست میهد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹🕊✨🌹🕊✨🌹🕊
🔴شهیدیکهبرایآبنامه مینوشت!!😔
شهید غواص، یوسف قربانی در این دنیای فانی هیچکس را ندارد
در ۶ ماهگی پدرش را
در ۶ سالگی مادرش را
در ۸ سالگی مادر بزرگش را
و برادرش را هم در سانحه رانندگی از دست داد...
زمان شهادتش هم غریبانه دفنش می کنند🖤🥀
🔹همرزم یوسف میگوید:
هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه مینویسد؟ آن هم هرروز؟
یک روز گفتم یوسف نامهات را پست نمیکنی؟
دست مرا گرفت و کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه مینویسم ، کسی را ندارم...😭
🔸بیاییم برایش ، پدری ، مادری ، برادری و خواهری کنیم و به هرکس که میتوانیم ارسال کنیم تا سِیلی از فاتحه و صلوات به روح مطهرش هدیه کنیم.
تا ابد مدیون شهداء هستیم..
#شهــیدانہ🥀🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝