eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
34.1هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
324 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 29 دی ✨پایان: 8 اسفند تبادل و تبلیغات نداریم❌ @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊 💚سلام به چهارده معصوم(ع): 🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ 🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه 🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊 🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ 🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي 🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد 🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ 🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف 🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊 ➡️@motevasselin_be_shohada ‌ 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ❣بسم ربّ الشّهدا و الصّدیقین❣ 6⃣1⃣ شانزدهمین دوره چله ی؛ 🚩زیارت عاشورا، صلوات، دعای عهد 🌤کانال متوسلین به شهدا🌤 🖇 امروز " 19 بهمن ماه" 📌 چله 《هدیه به‌ چهارده‌ معصوم(ع) و شهید امروز》 🌻شهید والامقام "" 🌷🌷🌷 معرف: خانم ها؛ جعفریان/لطف آبادی/ناجی🌺 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ➡️@motevasselin_be_shohada
سردار شهید حاج علی محمدی پور دقوق آبادی🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 نـام پـدر :جواد تـاریخ ولادت :1338 محل ولادت: رفسنجان_روستای دقوق تـاریخ شـهادت :1365/10/19 مـحل شـهادت :شلمچه عـملیـات :کربلای5 مزار: گلزار شهدای دقوق آباد ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝 🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰زندگینامه سردار شهید علی محمدی پور 💐🍃شهید علی محمدی پور در خرداد ماه سال 1338 در روستای « دقوق آباد » از بخش « نوق » شهرستان رفسنجان به دنیا آمد . علی اولین فرزند خانواده بود . تحصیلات ابتدایی را در « سه قریه » شروع کرد ، اما به خاطر دوری راه و مشکلات دیگر مجبور شد مدتی ترک تحصیل کند . سپس به همراه دوستش برای ادامه ی تحصیل به یزد آمد . به زودی علی به مطالعه جدی کتاب های مذهبی روی آورد و با اوج گیری حرکـت مـردم در سـال های 55 و 56 به مبارزان مسلمان پیوست . شهرهای استان خوزستان و کرمان خاطرات زیـادی از فعـالیت های سیاسی و مسلحانه علی در سال های انقلاب دارند . علی بعد از انقلاب عازم کردستان و سپس جبهه های جنگ در جنوب شد و از آن زمان تا آخر عمر پربرکتش همواره در جبهه بود .او در سال 63 و به هنگام عملیات بدر فرمانده گروهان بود . سپس جانشین فرمانده شد که تـا عملیـات والفجـر 8 ، در این مسئولیت ماند .در عملیات کربلای 5 ، علی فرمانده ی گردان 412 لشکر 41 ثارالله بود که به هنگام عبور از آب و نرسیده به دژ اول عراقی ها بر اثر اصابت ترکش به سر مجروح شد و دقایقی بعد از پای همین دژ به آسمان پر کشید . ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌹🌿🌹🌿🌹🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠عارف شهیدی که در شب عملیات به تک تک اعضای گردان گفت که سرنوشت شما چه خواهد شد ،شهادت، اسارت و زنده ماندن و دقیقاً همان شد... ✅ 🕊🕊🕊🕊🕊🕊 آقایانِ شهدا، خیلی مخلصیم!✋ صورت افرادی را که دورش نشسته بودند از نظر گذراند . نگاهش بر چهره ی «جمال زاده» ثابت ماند . دو دوست مدتی به هم زل زدند و بعد لبخند بر لبانشان نشست . علی گفت : «دست به کار شوحسین جان! اگر نامه ای ، وصیتی می خواهی بنویسی ، بنویس! فردا که عملیات شروع بشود ، برای تو برگشتی نیست .» جمال زاده جواب داد :« نوشته ام حاجی .این قدرها هم حواسم پرت نیستم.» مهدی گفت :« بقیه چی ؟ جمال زاده را گفتی، بقیه را هم بگو .» علی گفت : « خودتان می بینید .» « - می خواهیم از زبان تو بشنویم .» « بگو حاجی !نکند فکر می کنی ما ترسیدیم ؟» آنقدر اصرار کردند تا مجبور شد دوباره به حرف بیاید . « باشد . می گویم اول از همه این را بدانید که این عملیات ، عملیات شهادت خواهد بود .هرکسی آرزوی شهادت داشته باشد ، در این عملیات خواهد رفت . ما افراد زیادی را ازدست خواهیم داد هم از فرمانده ها هم از برادرهای دیگر . خود من هم جزء اولین نفرها خواهم بود . قبلاً به مهدی گفته ام . من تا پای دژ بیشتر با شما نیستم . آنجا از شما خداحافظی می کنم . بعد از آن خودتان باید راه را ادامه بدهید...» سکوت سنگینی بر چادر حاکم شد . تا مدتی کسی جرات نمی کرد چیزی بگوید . بالاخره مهدی بود که سکوت را شکست : « غلام چطور !» علی گفت : « غلام هم ان شاالله رفتنی است .» « من چطور حاجی ؟» « تو ماندنی هستی ...» « جواد چطور؟» « جواد زخمی می شود.» مهدی نگاهش را در چادر چرخاند . امراللهی گوشه چادر نشسته بود . گفت :« امراللهی چطور؟» علی گفت : « ایشان هم شهید می شود » «سید کاظم چطور؟» « او هم رفتنی است .» « ناصر چطور؟» « به ناصر نمی شود زیاد امیدوار بود ؟» « رضا چطور؟» «رضا هم شهید می شود .» ناصر گفت :«اگه رضا شهید بشود ، تکلیف محمود چه می شود؟ بیچاره بدون رضا دق می کند . شما که می دانید ، این ها همه جا با هم هستند .»محمود گفت :«اگر قرار بر شهید شدن باشد ، ما باید هر دو شهید بشویم .» علی گفت : « نترس محمود جان ! شما همراه هم خواهید بود .تازه اگر رضا هم نبود ، باز من تو را تنها نمی گذاشتم . ما با هم سال های زیادی را گذرانده ایم . ایام تحصیل در یزد را فراموش کرده ای ؟ چه شب هایی که با هم بیدار مانده ایم و زل زدیم به درس ومشق ،چه روزهایی که از دقوق آباد تا سه قریه پیاده رفته ایم . مگر می شود ما برویم وتو بمانی ؟.» محمود آرام شد و چشم دوخت به رضا. مهدی گفت : «نجمیان چطور حاجی ؟ نجمیان هم شهید می شود یا اینکه می ماند تا به داد چای خورهای دیگری برسد.» نجمیان برگشت و مهدی را نگاه کرد . علی گفت :« نجمیان هم شهید می شود .» مهدی دور تا دور چادر چشم چرخاند و گفت :«پس هیچی دیگه حاجی . بگو همه شهید می شوند فقط من و جواد می مانیم .» دست بر سینه گذاشت و رو به دیگران سرخم کرد. « آقایانِ شهدا، خیلی مخلصیم !» ناصر گفت: «چیزی از قلم نیفتاد ؟» و حسین را نشان داد. مهدی انگار که تازه یاد حسین افتاده باشد ، پرسید :«اصل کاری را فراموش کرده ام. درباره حسین بگو حاجی !» علی دست انداخت دور گردن برادر . صورت او را بوسید . لحظه ای چشمهایش را بست . سر فرو برد در شانه ی او .او را بویید . سر بالا آورد. « حسین هم شهید می شود . برو برگرد ندارد.» نجمیان داد زد :«اشتباه شد حاجی . اشتباه شد . برو دارد اما برگرد ندارد.» همه خندیدند و علی بار دیگر حسین را در میان بازوانش فشرد. « سرنوشت همگی همان شد که حاج علی محمدی پور گفته بود .» ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
💥وصیت‌نامه عجیب یک شهید💥 ♻️سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در چندین سخنرانی خود به وصیت شهیدی اشاره کرد ، که انسان با درک آن حیران میشود 🔹شهید حاج علی محمدی پور از شهدای گرانقدر رفسنجان در وصیت نامه خود آورده است:👇👇 اما تو ای برادر عراقی، اگر چه تو ماموری و قاتل جان من. اما من تو را برادر خود می دانم از تو خواهم گذشت و اگر خدا اجازه بدهد اول کسی را که شفاعت کنم تو هستی. آماده باش و غمی بدل راه نده وحشتی، نداشته باش. سینه ی من آماده است تو تفنگت را آماده کن خدایا دوستان و عزیزانم همه رفتند من ماندم با روی سیاه و خجالت از خودت.  ای کسی که راه اسلام و دینت را به من نشان دادی. پایان راه را شهادت و روزیم فرما که سخت در فراق تو می سوزم در فراق بندگان مخلصت که به سوی تو آمده اند یعنی برادران همسنگرم. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚معرفی کتاب از شهید محمدی پور: 《 برای قاتلم》 زندگینامه و خاطرات سردار عارف شهید حاج علی محمدی‌پور ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌸🌿