🚩#قرائت_زیارت_عاشورا
🕯️به نیت" شهید محمدحسین یوسف الهی"
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
زیارت عاشورا.pdf
253.3K
ا🔰 pdf زیارت عاشورا⇧
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
May 11
#توسل
#کرامات_شهدا
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود.
@hasbiallah2 👈آیدی خادم شهدا
➡️@motevasselin_be_shohada
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
امروز که با شهید اکبری آشنا شدم خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم و خیلی ارادت به این شهید پیدا کردم . امروز اتفاقا دو مشکل برا خانواده ام پیش اومد و بایستی جواب دو تا آزمایش از دونفر از اعضای خانواده ام رو میگرفتیم و خیلی به تمامی خانواده ام از نظر روحی فشار اومده بود تا اینکه غروب موقع خواندن زیارت عاشورا متوسل شدم به شهید عبدالمطب اکبری و ازشون خواستم که مشکلمون رو حل کنه و جواب آزمایشها مشکلی نداشته باشه و یک ساعت بعدش خوشبختانه باهامون تماس گرفتن و جواب آزمایشها رو دادن و هیچ مشکلی نبود و من از اینکه این شهید والا مقام حاجتمون رو داده خیلی خوشحال شدم و براشون ختم صلوات نذر کردم
انشاالله تمام شهدا دستگیر ما تو زندگی هامون باشن
یه حاجت دیگه دارم که متوسل شدم به تمامی شهدا انشاالله اگر حاجتم برآورده شد حتما بهتون اطلاع میدم
خواستم بگم که شهدا زنده هستن و درکنار ما زندگی میکنند خود من هر دوتا از عموهام در دفاع مقدس شهید شدن و به زنده بودنشون اعتقاد دارم و حضورشون رو همیشه در زندگیم حس میکنم
.🦋✨🦋✨🦋✨🦋
سلام خدمت شما بزرگواران که مرا با این کانال آشنا کردید و باعث شدید بیشتر با شهدا انس بگیرم من اولین بار هست که در چله شهدا شرکت میکنم روز یکشنبه 13اسفند بود به نام شهید علی اصغر پناهی مقدم صبح که از خواب بیدار شدم گوشی را که باز کردم نام و عکس شهید بزرگوار را که دیدم با خودم گفتم انشاالله این شهید واسطه بشود و مشکلات همه حل شود سه چهار ساعتی نگذشته بود که یکی از دوستانم به من زنگ زد و درخواست مبلغی پول را داشت من از آنجاییکه به کسی دیگر قول داده بودم دستم باز نبود برای کمک و از آنجاییکه آخر سال بود و همسرم اجاره مغازه را باید تمدید میکرد نمیتوانستم به دوستم کمک کنم خیلی ناراحت بودم که نمی توانستم به دوستم کمک کنم تا فردای آن روز با خودم کلنجار می رفتم که چطور باید به دوستم کمک کنم صبح روز بعد به شهدا توسل کردم و از شهدا خواستم کمکم کنند به دوستم زنگ زدم دوستم گفت هنوز ده میلیون دیگه کم دارم بلافاصله گفتم شماره بده برات واریز کنم خیلی خوشحال شد پول را برایش واریز کردم و از شهدا خواستم که من برای رضای خدا کمک کردم انشاالله خدا و شهدا هم به من کمک کنن شب بود که شهدا به من عنایتی کردن و از طرف یکی از آشنایان تلفنی شد که میخواهد مبلغی پول به عنوان هدیه به ما بدهد این اتفاقی بود که بدون هیچ درنگی از طرف شهدا دیدم انشاالله شهدا در قیامت هم دست گیر ما باشند و ما شرمنده شهدا نباشیم
.
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
💐#مجید_بربری
#قسمت_60
بعد از سربازیش یه نیسان آبی خرید.پلاک عقیق که آیه ی ((و ان یکاد))روش حک شده بود و یک پلاک ((یا ابوالفضل ))روی آینه جلوی ماشین نصب کرده بود.هر صبح که می خواست ماشین رو روشن کنه،قبلش این دو پلاک را می بوسید و بعد راه می افتاد.یک مدتی نیسان رو داشت و فروخت شونزده میلیون تومن.سربندش پنج میلیون تومن هم از قرضالحسنه خونگی نوبتش شده بود .ظرف بیست روزی که بیکار بود،هشت میلیون از پول ماشین و این پنج میلیون رو،خرج خوش گذرونی کرد و با دوستاش خورد.بعد از اون چند تایی ماشین عوض کرد،تا این که تصمیم گرفت،برا خودش قهوه خونه بزنه.ما خوشحال شدیم .گفتیم خب خداروشکر،دیگه سرش گرم کار میشه.دیگه هرروز یه دردسر تازه نداریم. یه نفس راحتی می کشیم.
اما دردسرها فقط شکلش عوض شد.کمتر که نشدند هیچ،حتی بیشتر هم شد.همه مشتری هاش،رفقاش بودند.اگر هم دوست نبودند،بعدِ یه بار که به قهوه خونه می اومدند و یه قلیون چاق می کردند،باهاش رفیق می شدن.آنچنان که اگه من یه نفر نمی دونستم،باورم میشد که اینها بیست سالی است که رفیقند.شب که میشد،پنجاه هزار تومن هم از من یا مهرشاد دستی می گرفت. حتی پول ذغالش هم براش نمی موند.با مشتری هایی که مجيد داشت،اگه هرکسی دیگه جای او بود؛سر سال شاسی بلند سوار میشد و یه خونه،بالای تهرون به نامش بود.اما مجید قهوه خونه اش رو،پای رفیق گذاشته بود.همون جا بود که با بچه هیأتی ها و مذهبی آشنا شد و کم کم پاش،به هیئت هایی غیر از دهه محرم باز شد.یه بار ساعت دو نصفه شب بود،که دیدم صورتش قرمز و چشماش پف کرده.تا دیدمش،با تعجب گفتم:صورتت چی شده؟چرا اینقدر سوخته و سرخه؟باز با کی دعوا کردی؟شایدم میونجی شدی؟
_هیئت بودم.
با خنده گفتم:هیئت!این موقع؟تو که فقط دهه اول محرم میری هیئت،اونم میری حسینیه.یه قطره نم هم از چشمات نمیاد!
_هیئت رفیقم مرتضی کریمی بودم.
تعجب کردم.پیش خودم می گفتم؛یعنی مجید توی هیات،اونقدر خودش رو زده که صورتش،این طور سرخ شده؟همین طور.....،مجید کم کم عوض شد.عوض شدنش هم،از کربلا رفتنش سال نود و سه شروع شد.همه این تغییر را به چشم دیدیم.😭
#داستان_زندگی_حر_مدافعان_حرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
💐#مجید_بربری
#قسمت_61
وقتی برگشت،به همه گفت:
_از امام حسین خواسته م؛من رو آدمم بکنه و دیگه هر غلطی نکنم.رفتم کربلا توبه کردم و برگشتم.
هر کار خلافی که داشت،کم کم کنار گذاشت.حتی یه مرتبه داشت کاری میکرد که من و دید،سرخ و سفید شد.داد کشیدم سرش ؛مجید چه غلطی می کنی؟مگه توبه نکردی؟مگه دور خلاف ،خط نکشیدی؟ما رو مسخره کردی یا خودت رو؟
_حسن لُر غلط کردم،غلط!بار آخرمه،دیگه تموم.
و واقعا هم تمام شد و دور خیلی از کارها را خط قرمز کشید .سر خلافی ماشین که تعریف کردم،یه بلندگو روی نیسانش بود.اول زنگ میزد نمایشگاه که ببینه من کجام؟تا می فهمید توی نمایشگاه نیستم،می اومد جلو مغازه و پشت بلندگو شروع می کرد مسخره بازی؛حسن لُر،آی حسن لر!کجایی؟اگه جرأت داری بیا بیرون،من سند ماشین نمیخوام،خلافی رو هم خودت باید بدی،من امروز اومدم اینجا بترکونم.ببینم کی میتونه جلو منو بگیره!
یه کم شلوغ میکرد و بعدش هم میرفت.فقط این وسط مغازه دارهای اطراف از خنده روده بر می شدند.این اتفاق چند مرتبه افتاد،اما هیچ کدوم از ما دلگیر نمی شدیم.مجید بعد از این که با حاج جواد قربانی و بقیه دوستانش از بچه های گردان امام علی آشنا شد،و بعد هم با مرتضی کریمی،راهش رو به خوبی مشخص کرد.
به بهانه فوت یکی دو نفر توی فامیل ما و باباش،ریش هم گذاشت.کسی زیاد بهش گیر نمی داد.تیپ ظاهریش هم عوض شد.از اون همه شری که در مجید سراغ داشتم،فقط شوخی ها و مسخره بازی هاش به جا موند و بقیه ،همراه اون خط قرمزها از بین رفتند.کم حرف هم شده بود.همون اواخر یه روز آقا افضل،منو کنار کشید و گفت:مجید میگه قلیون رو گذاشتم کنار.
_نه بابا،فکر نمیکنم.
_میگه چون میخوام برم سوریه،يا نمیدونم آلمان،دیگه تا آخر عمرم قلیون نمی کشم.ببین راست میگه یا سر کارمون گذاشته.
چون می ترسید آبجیم و آقا افضل اجازه رفتن به سوریه را بهش ندن،همه جا پر کرده بود که میخوام برم آلمان برای کار.البته همه ما میدونستیم میخواد بره سوریه،اما با اون سابقه ای که از مجید می دونستیم،می گفتیم این سوریه برو نیست.برا امتحان کردنش،باهم رفتیم قهوه خونه،سفارش یه قلیون دادم.گفتم:مجید چی میکشی؟
_من هیچی.
_خوبی؟تو روزی بیست تا قلیون میکشی،یه قلیون هم جلو ماشینته!
_نه حسن لر،ترک کردم،یکی دوماهی میشه،برا این که منو ببرن سوریه،دور خیلی از چیزها و کارها رو خط کشیدم.
#داستان_زندگی_حر_مدافعان_حرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...
💥#مقاممعظمرهبری:
همین الان کسانی در دنیا هستند که با شهدا اُنس بیشتری دارند، در مشکلات زندگی متوسّل به شهدا می شوند و شهدا جواب می دهند...🕊🌹
✅ اُنس با شهدا را امروز تجربه کن با شهدا که انس داشته باشی یک قدم به خدا نزدیک تری...
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
هدایت شده از 🌻توسلبهشهیدابراهیمهادی🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥شهید ابراهیم هادی کیست؟
🎥کــلیپ بــسیار زیــبا در وصــف #شهید #ابراهیم #هادی🌻
🔊شما رسانه شهدا باشید
🔰علمدار کمیل
شهید ابراهیم هادی ↙️
@ebrahim_hadiedelha
༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄༻⃘⃕❀
دعای عهد.mp3
1.78M
🔰دعای عهد
🎙با نوای استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
🌤🌿
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
💚سلام به چهارده معصوم(ع):
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
❣بسم ربّ الشّهدا و الصّدیقین❣
6⃣1⃣ شانزدهمین دوره چله ی؛
🚩زیارت عاشورا، صلوات، دعای عهد
🌤کانال متوسلین به شهدا🌤
🖇 امروز "#پنجشنبه 17 اسفند ماه"
📌#روز_سیوششم چله
《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
"#علیمحمد_قدیانی" 🌷🌷🌷
معرف: خانم قدیانی خواهرزاده شهید🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
➡️@motevasselin_be_shohada
روحانی شهید علی محمد قدیانی🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: 1340/6/14
محل ولادت: قزوین
تاریخ شهادت: 1365/10/25
محل شهادت: شلمچه کربلای5
مزار: بهشت زهرا (س)
قطعه 27. ردیف 1. شماره25
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
🔰مختصری از زندگینامه شهید علی محمد قدیانی
💐🍃شهید قدیانی چهاردهم شهریور ۱۳۴۰، در شهرستان قزوین چشم به جهان گشود. پدرش قوچعلی و مادرش هاجر نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند.
سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا سطح (مقدمات) پرداخت.
🥀🕊به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم دی ۱۳۶۵، باسمت فرمانده گروهان در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به پهلو، شهید شد. مزار او در بهشت زهرای شهرستان تهران واقع است.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹✨🕊🌹✨🕊🌹✨
🔷خاطرات روحانی شهید علی محمد قدیانی🔷
🌹🌿ایشان در راستای عشق وصفناپذیر به سیده نساء عالمیان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حجره کوچک خود مراسم سوگ بر پا میکرد و با تدارک اطعام ارادت خود را اعلام میداشت، و به دیگران توصیه اکید میفرمود در خور همت و امکان خویش از برگزاری چنین برنامهها غافل نباشند.
🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊
خصوصیات اخلاقی :
🌷🍃طبع لطیف و بذلهگو و بذلهپسندش، او را محبوب همه ساکنان مدرسه ساختهبود، تواضع و فروتنی او مثالزدنی بود، همچنانکه در سن و سال از همه پیش بود، در حرمتگذاری و توقیر کمسن و سالان مدرسه هم از همه پیش بود. با همه میجوشید و دوستی و محبتش را مخلصانه در طبق اخلاص میگذاشت و چیزی فروگذار نمیکرد.
از خودستایی بیزار بود، و کسی به یاد ندارد او خط و ربط زندگی و فراز و نشیبهای قابل ستایش خود را به کسی بازگو کردهباشد، در حقیقت او رازی بود نهفته و ناشناخته که خود هم مایل به کشف سرّ درونش نبود.
او خود میدانست این دنیایی نیست و نباید با دنیادوستانی که فهم منطق او برایشان محال است، از این مقوله وارد گفتگو شود.
🌺🍃او دلدادهی مطالعه و تفکر بود، تا پاسی از شب در میان خِرمنی از کتب به مطالعه دروس خود میپرداخت و آخرین چراغی که در مدرسه به تاریکی کلید میخورد با انگشت فروغپرداز شهید بود.
و هنوز چشم فجر خواب بود که چشمان او بانگ بر خفتهدلان میزد و نیایشش را به آسمان خلوص حک میکرد. او باشبزندهداری و اقامه نماز شب، به احیای حیات پر برکت خود مشغول میشد، و با همین وصف و حال به استقبال فجر صادق میشتافت.
🌷🍃زیارت امام رئوف برنامه روزانه او بود، خشوع و خضوع او در این آستان در وصف نیاید. در مشعر زیارت چنان شعور او اوج میگرفت که کسی حال و هوای دلدادگی و شیفتگی او را به سختی میتوانست درک کند. اگر امکان تشرف به اندرون حرم ممکن نمیشد، کفشها را میکند و پابرهنه بر سنگفرش صحن، با کمال وقار و احترام دست به سینه مینهاد و فرازهای زیارت امینالله را از جان و دل زمزمه میکرد، گویا کسی این فرازها را به زبان میآورد که به تحقق آنها در باره خود به اطمینان کامل رسیدهاست.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃