AUD-20220714-WA0022.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با صدای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
💚💚💚💚💚
╼═══•❅✿•❁•✿❅•═══╾
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
May 11
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌷#دختر_شینا
#قسمت71
✅ فصل شانزدهم
💥 وقتی رسیدیم خانه، دیگر ظهر شده بود. رفت از بیرون ناهار خرید و آورد. بچهها با خوشحالی میآمدند لباسهایشان را به ما نشان میدادند. با اسباببازیهایشان بازی میکردند. بعد از ناهار هم آنقدر که خسته شده بودند، همانطور که اسباببازیها دستشان بود و لباسها بالای سرشان، خوابشان برد.
💥 فردا صبح وقتی صمد به سپاه رفت، حس قشنگی داشتم. فکر میکردم چقدر خوشبختم. زندگی چقدر خوب است. اصلاً دیگر ناراحت نبودم. به همین خاطر بعد از یکی دو ماه بیحوصلگی و ناراحتی بلند شدم و خانه را از آن بالا جارو کردم و دستمال کشیدم.
آبگوشتم را بار گذاشتم. بچهها را بردم و شستم. حیاط را آب و جارو کردم. آشپزخانه را شستم و کابینتها را دستمال کشیدم. خانه بوی گل گرفته بود.
💥 برای ناهار صمد آمد. از همان جلوی در میخندید و میآمد. بچهها دورهاش کردند و ریختند روی سر و کولش.
توی هال که رسید، نشست، بچهها را بغل کرد و بوسید و گفت: « بهبه قدم خانم! چه بوی خوبی راه انداختهای. »
خندیدم و گفتم: « آبگوشت لیمو است، که خیلی دوست داری. »
بلند شد و گفت: « اینقدر خوبی که امام رضا (ع) میطلبدت دیگر. »
با تعجب نگاهش کردم. با ناباوری پرسیدم: « میخواهیم برویم مشهد؟! »
💥 همانطور که بچهها را ناز و نوازش میکرد، گفت: « میخواهید بروید مشهد؟! »
آمدم توی هال و گفتم: « تو را به خدا! اذیت نکن. راستش را بگو. »
سمیه را بغل کرد و ایستاد و گفت: « امروز اتفاقی از یکی از همکارها شنیدم برای خواهرها تور مشهد گذاشتهاند. رفتن تهوتوی قضیه را درآوردم. دیدم فرصت خوبی است. اسم تو را هم نوشتم. »
گفتم: « پس تو چی؟! »
موهای سمیه را بوسید و گفت: « نه دیفگه مامانی، این مسافرت فقط مخصوص خانمهاست. باباها باید بمانند خانه. »
گفتم: « نمیروم. یا با هم برویم، یا اصلاً ولش کن. من چطور با این بچهها بروم. »
💥 سمیه را زمین گذاشت و گفت: « اول آبگوشتمان را بیاور که گرسنهام. اسمت را نوشتهام، باید بروی. برای روحیهات خوب است. خدیجه و معصومه را من نگه میدارم. تو هم مهدی و سمیه را ببر. اسم شینا را هم نوشتم. »
گفتم: « شینا که نمیتواند بیاید. خودت که میدانی از وقتی سکته کرده، مسافرت برایش سخت شده. به زور تا همدان میآید. آنوقت این همه راه! نه، شینا نه. »
گفت: « پس میگویم مادرم باهات بیاید. اینطوری دستتنها هم نیستی. »
گفتم: « ولی چه خوب میشد خودت میآمدی. »
گفت: « زیارت، سعادت و لیاقت میخواهد که من ندارم. خوش به حالت. برو سفارش ما را هم به امام رضا(ع) بکن. بگو امام رضا(ع) شوهرم را آدم کن. »
گفتم: « شانس ما را میبینی، حالا هم که تو همدانی، من باید بروم. »
یکدفعه از خنده ریسه رفت. گفت: « راست میگوییها! اصلاً یا تو باید توی این خانه باشی یا من. »
💥 همان شب ساکم را بستم و فردا صبح زود رفتیم سپاه. قرار بود اتوبوسها از آنجا حرکت کنند. توی سالن بزرگی نشسته بودیم. سمیه بغلم بود و مهدی را مادرشوهرم گرفته بود. خدیجه و معصومه هم پیشمان بودند. برایمان فیلم سینمایی گذاشته بودند تا ماشینها آماده شوند.
💥 خانمی توی سالن آمد و با صدای بلند گفت: « خانم محمدی را جلوی در میخواهند. »
سمیه را دادم به مادرشوهرم و دویدم جلوی در. صمد روی پلهها ایستاده بود. با نگرانی پرسیدم: « چی شده؟! »
گفت: « اول مژدگانی بده. »
خندیدم و گفتم: « باشد. برایت سوغات میآورم. »
آمد جلوتر و آهسته گفت: « این بچه که توی راه است، قدمش طلاست. مواظبش باش. » و همانطور که به شکمم نگاه میکرد، گفت: « اصلاً چهطور است اگر دختر بود، اسمش را بگذاریم قدمخیر. »
💥 میدانست که از اسمم خوشم نمیآید. به همین خاطر بعضی وقتها سربهسرم میگذاشت. گفتم: « اذیت نکن. جان من زود باش بگو چی شده؟! »
گفت: « اِسممان برای ماشین درآمده. »
خوشحال شدم. گفتم: « مبارک باشد. انشاءاللّه دفعهی دیگر با ماشین خودمان میرویم مشهد. »
دستش را رو به آسمان گرفت و گفت: « الهی آمین. خدا خودش میداند چقدر دلم زیارت میخواهد. »
🔰ادامه دارد...
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌷#دختر_شینا
#قسمت72
✅ فصل شانزدهم
💥 وقتی دوباره برگشتم توی سالن، با خودم گفتم: « چه خوب، صمد راست میگوید این بچه چقدر خوشقدم است. اول که زیارت مشهد برایمان درست شد، حالا هم که ماشین. خدا کند سومیاش هم خیر باشد. »
هنوز داشتیم فیلم سینمایی نگاه میکردیم که دوباره همان خانم صدایم کرد: « خانم محمدی را جلوی در کار دارند. »
صمد ایستاده بود جلوی در. گفتم: « ها، چی شده؟! سومیاش هم به خیر شد؟! »
خندید و گفت: « نه، دلم برایت تنگ شده. بیا تا اتوبوسها آماده میشوند، برویم با هم توی خیابان قدم بزنیم. »
خندیدم و گفتم: « مرد! خجالت بکش. مگرتو کار نداری؟! »
گفت: « مرخصی ساعتی میگیرم. »
گفتم: « بچهها چی؟! مامانت را اذیت میکنند. بندهی خدا حوصله ندارد. »
گفت: « میرویم تا همین نزدیکی. آرامگاه باباطاهر و برمیگردیم. »
گفتم: « باشد. تو برو مرخصیات را بگیر و بیا، تا من هم به مادرت بگویم. »
💥 دوباره برگشتم و توی سالن نشستم. فیلم انگار تمامشدنی نبود. کمی بعد همان خانم آمد و گفت: « خانمها اتوبوس آماده است. بفرمایید سوار شوید. »
سمیه را بغل کردم. مهدی هم دستش را داد به مادرشوهرم. خدیجه و معصومه هم بال چادرم را گرفته بودند. طفلیها نمیدانستند قرار نیست با ما به مشهد بیایند. شادی میکردند و میخواستند زودتر سوار اتوبوس شوند. توی محوطه که رسیدیم، دیدم صمد ایستاده. آمد جلو و دست خدیجه و معصومه را گرفت و گفت: « قدم! مرخصیام را گرفتم، اما حیف نشد. »
💥 دلم برایش سوخت. گفتم: « عیب ندارد. برگشتنی یک شب غذا میپزم، میآییم باباطاهر. »
صمد سرش را آورد نزدیک و گفت: « قدم! کاش میشد من را بگذاری توی ساکت با خودت ببری. »
گفتم: « حالا مرا درک میکنی؟! ببین چقدر سخت است. »
🔰ادامه دارد...
دعای عهد.mp3
1.78M
🔰دعای عهد
🎙با نوای استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
🌤🌿
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
💚سلام به چهارده معصوم(ع):
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣
7⃣1⃣هفدهمین چله ی؛
🚩زیارت عاشورا، صلوات، دعای عهد
🌤کانال متوسلین به شهدا🌤
🖇 امروز "#پنجشنبه 30 فروردین ماه"
📌#روز_سیوچهارم چله
《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
"#عبدالرسول_جهانشاهی" 🌷🌷🌷
معرف: خانم فرزانه عسگری خواهرزاده گرامی شهید 🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
➡️@motevasselin_be_shohada
معلم شهید عبدالرسول جهانشاهی🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت :1333/8/1
محل ولادت : استان گلستان
تاریخ شهادت: 1361/5/7
محل شهادت: کوشک
وضعیت تاهل: مجرد
نحوه شهادت: ترکش خمپاره به قلب
مزار: گلزار شهدای امام زاده حبیب الله روستای لیوان غربی شهرستان بندرگز
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
🔰زندگینامه معلم شهید سردارجبهه ها عبدالرسول جهانشاهی
💐🍃شهیدعبدالرسول جهانشاهی درسال ۱۳۳۳ درخانواده ای متوسط در روستای لیوان غربی ازتوابع شهرستان بندرگزچشم به جهان گشود.
دوره ابتدایی و متوسطه تحصیلی را درشهرستان بندرگز به پایان رساند درسال ۱۳۵۵ در دانشسرای عالی تربیت معلم گرگان پذیرفته شد.همزمان مبارزات سیاسی و انقلابی شهید هم در بیرون ازدانشسرا وهم درداخل دانشسرا بهمراه دوستان وهمکلاسی هایش آغاز شد.
🌷🍃اعلامیه های حضرت امام خمینی (ره)را جهت آگاهی مردم بین دوستان وهمکلاسی هایش و همچنین درسطح منطقه گرگان و بندرگز تبلیغ میکرد پس ازپیروزی انقلاب اسلامی درسال ۱۳۵۷ این شهید عزیز در مدرسه راهنمایی دکتر معین روستای لیوان غربی مشغول به تدریس شد.
همزمان آموزشهای نظامی لازم را هم فرا گرفت این شهید عزیزبیشتر روزها روزه بود نمازشب ایشان همیشگی بود باعبادت و عشق بذات اقدس الهی و خالصانه عجین شده بود مبالغی از حقوق ماهیانه اش رابرای رسیدگی به امور فقرا اختصاص داده بود درواقع یک انسان خالص و مخلص الهی بود
🌹🍃درسال ۱۳۵۹ جهت مبارزه با گروه های تروریستی تجزیه طلب کومله ود وموکرات در کردستان به کامیاران رفت در۳۱شهریور ۱۳۵۹ رژیم بعثی عراق که به ایران حمله کرد بعنوان فرمانده با یک دسته از همرزمان به جنوب کشور اعزام شد وبه مبارزه با بعثی ها پرداخت.درچندین عملیات درجنوب کشور شرکت کرد همچنین درسال ۱۳۶۱در عملیات فتح المبین شرکت کرد دراین عملیات که ۷روزبطول انجامیدباپیروزی قاطع ایران اسلامی دراین عملیات همراه شد شهید عبدالرسول جهانشاهی دراین عملیات از ناحیه دست وپا مجروح شد
چند روزی را در بیمارستان اصفهان بستری بود بلطف خدا پس ازبهبودی نسبی درهمان سال۱۳۶۱ با اینکه جراحتش کاملا بهبود نیافته بود تصمیم گرفت به جبهه برگردد.
🕊🥀درعملیات رمضان بعنوان یکی از فرماندهان شرکت کرد در۷مردادماه سال۱۳۶۱ در منطقه کوشک جنوب کشوربهمراه ۵نفرازهمرزمانش به درجه رفیع شهادت که آرزویش بود نائل گردید.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد ان شاءالله
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹✨🕊🌹✨🕊🌹✨
🔻خاطره ای از معلم شهید عبدالرسول جهانشاهی
ایشان درعملیات فتح المبین از ناحیه دست پا مجروح شد از بیمارستان اصفهان مرخص شد گوسفندی را جهت قربانی تدارک دیده بودند. وقتی تصمیم به ذبح گوسفند گرفتند شهید فرمودند این گوسفند را آزادکنید ونگهش دارید تاوقتش برای قربانی کردن فرابرسد.
🌱ایشان خواب شهادتش را دیده بود دوماه بعد همین گوسفند جلوی تابوت شهید قربانی شد ..این شهید بزرگوار مستجاب الدعوه هست .تا الان به چندنفر ازخانواده ها که صاحب فرزند نمی شدند باذن الهی فرزند عطاکردند.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌿🕊✨🌿🕊✨🌿🕊
🔷وصیت نامه شهید عبدالرسول جهانشاهی
🌷جنگ بر شما مقرر شده است اما ازآن کراهت دارید چه بسیار چیزهایی که شما از آن کراهت دارید اما خیر و صلاح شمادر آن است .
🌷 درود بر رهبر بزرگوار ودلسوز ایران. درود بر شهیدان به خون خفته و از جان شسته . شهیدانی که با نثار خون پاکشان یاد سربازان صدر اسلام را در دلها زنده کرده و برای خانواده و ملت خود افتخار افریدند و بالاتر از همه با هدیه کردن خون خود پایه انقلاب اسلامی ایران را هر چه بیشتر مستحکم نموده و خود نیز به سعادت ابدی رسیده و از نعمات و الطاف الهی برخوردار گشتند.
🌷درود فراوان بر شما دانش آموزان عزیز باد که در سنگرمدرسه هیچوقت از یاد حرکت اسلامی خودغافل نبوده و خود را با کم و کیف بازتاب انقلاب تطبیق داده و میدهید .
🌷 برادران و خواهران عزیزاز شما عذر میخواهم از اینکه موقع رفتن به جبهه از شما خداحافظی نکردم چرا که تصمیم ناگهانی بوده و فرصت بسیار کوتاه .اگر در آن وقت بسیار کم صرف خداحافظی میکردم از جهاد در راه خدا محروم میشدم و برای همیشه روحم در عذاب بود. وهمیشه خودراسرزنش میکردم چرا که میدانستم حمله بسیار بزرگی در راه است و پیروزی عظیمی در انتظار ماست و لازم دیدم به هر نحوی در این حمله شرکت کنم. هر چند مسئولین منطقه موافق نباشند چون برای من نه سِمت و کار مطرح بوده و هست و نه توجهی به مادیات دنیوی دارم . چون متاع دنیا اندک است و از بین رفتنی و تنها چیزی که برای انسان پایدار خواهد بود و موجب سعادت انسان در آخرت می گردد همانا اعمال نیک او میباشد که از پیش فرستاده است پس چه بهتر که انسان توشه خودرا از قبل آماده کرده و آن را به مقصد نهایی که همانا مقصد همه ی انسانها به آنجا ختم میشود ارسال داشته تا در وقت رسیدگی اعمال نزد خداوند شرمنده نباشد .
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خورا را نکشند
گر عاشق صادقی زمردن مهراس
مردار بود هرانکه اورا نکشند
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌸✨🌿🌸✨🌿🌸✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یادش بخیر حال و هوای سنگرا
🕊بسیجی های مخلص و اشک و دعای سنگرا...
#یاد_شهدا_با_صلوات
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" عبدالرسول جهانشاهی " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩#قرائت_زیارت_عاشورا
🕯️به نیت شهید عبدالرسول جهانشاهی
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
زیارت عاشورا.pdf
253.3K
ا🔰 pdf زیارت عاشورا⇧
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220714-WA0022.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با صدای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
💚💚💚💚💚
╼═══•❅✿•❁•✿❅•═══╾
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝