#توسل
#کرامات_شهدا
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود
@hasbiallah2 👈خادم الشهدا
➡️@motevasselin_be_shohada
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
سلام هر شب کانالتون نگاه میکنم و مطالب را میخونم
دیشب قبل از خواب گفتم اگه میخواین توو چله شرکت کنم یک نشانه بفرستین و نزدیکای صبح بود که خواب دیدم توی جایی هستم مثل بیابون،چنتا مزار بود که همه عکس شهید داشت و یک چشمه آب اونجا بود
مامانمم پیشم بود و داشت خدا رو قسم میداد که بچه مو شفا بده تا منم حالم خوب بشه😭
التماس دعا دارم برای شفای همه بچه های معصوم
امروز چله شهید شکرالله ... بود دیشب آخر وقت که اسم شهید را دیدم چون امروز جواب یکی از آزمایشهای مهم پسرم میومد گفتم خدایا کاری کن به حق خون پاک این شهید که آخر وقت بگم شکر خدا که امروز به خیر گذشت
شکرخدا جواب بچه م خوب بود
انشاالله فردا هم جوابش خوب باشه
اگه ظاهر منو ببینین اصلااا بهم نمیاد ازین حرفا بزنم ولی امروز بارها توو دلم گفتم شهیدان زنده اند الله اکبر😭
به مردم بگین درسته خونه،ماشین و ... خوبه ولی هییییییچی توو دنیا جای سلامتی جگرگوشه آدمو نمیگیره
من بچه مو به تب نمیتونستم ببینم و حالا....
گاهی قدر زندگیامونو نداریم و ناشکری میکنیم
من چوب ناشکریمو خوردم
وقتی بهم گفتن تو ۲بچه سالم داری و من گفتم بچه سالم به چه درد میخوره😭😭
بچه م از همون روز مریض شد و حالا خووووب میدونم بچه سالم به چه درد میخوره
بچه سالم بزرررررگترین نعمته
🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
سلام شب تون بخیر
بنده چند هفته پیش رفتم گلستان شهدای اصفهان سر مزار شهید تورجی زاده توسل و نیت کردم برای ازدواج
خدارو شکر یکی دوتا خواستگار داشتم
🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
سلام. صبح شما بخیر با تشکر از شما مدیر کانال متوسلین شهدا بنده تقریبا یه ۲ ماه است با کانال شما آشنا شدم من اولین حاجتم را از برادر شهید سید حمید میر افضلی گرفتم
الان هم چله ی شهید نوید صفری و شهید ابراهیم هادی را دارم. میخونم و هر حاجتی داشتم گرفتم دستتون درد. نکنه حالم خیلی خوبه که هر صبح زیارت. عاشورا و دعای عهد و صلوات را میخوانم❤️❤️🙏🙏
🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
سلام وقتتون بخیر
میخواستم از معجزه شهدا بگم
من خاک پای تمام شهدام و علاقه و اعتقاد خیلی زیادی بهشون دارم❤️ و کلی معجزه دیدم ازشون...
من صبح سر موضوعی بسیار ناراحت بودم و تو دلم گفتم ای شهیدی که امروز نوبت شماست ازت خواهش میکنم دعا کن این مشکل من حل بشه و خداروشکر مشکلم به لطف شهید تا ظهر حل شد☺️
اومدم تو کانال که ببینم امروز نوبت کدوم شهید هست دیدم نوشتید شهید والامقام (شهید محمدرضا محمدحسنی)🌹
ممنونم بابت کانال خوبتون
اجرتون با سیدالشهدا
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
9.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥آقا فرمودند من باید برم گلزار شهداء
بدون برنامه قبلی.. ما محافظ ها فقط باید میگفتیم چشم
رفتیم رسیدیم به گلزار شهداء، آقا فرمودند کسی دنبال من نیاد
و بعد....
ببینید و لذت ببرید♥️😢
هدیه به ارواح مطهر شهداء و امام شهداء و سلامتی نائب برحق امام زمان عج صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌸✨
اللهم عجل لولیک الفرج
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
May 11
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
بسم رب الشھـدا
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_پنجاه_و_پنجم
🌸 روزی که از مالزی برگشت خیلی خوشحال نبود.
مامان حرصش گرفت.
دوست داشت حالا محسن از ته دل بخندد و سرش را پیش غریبه و آشنا بالا بگیرد.
💠 مامان جدی شد تا بلکه محسن را مجبور کند دست از این رفتار بردارد.
بهش گفت :
قاری اول دنیا شدی محسن! ولی قبل مالزی ات با بعدش فرقی نکرده! خیلی خوشحالت نکرد؟!
محسن شانه ای بالا انداخت :
مقام که خوشحالی نداره مامان! نرفتم که مقام بگیرم. رفتم برای اسمش. همین. جلوه دیگه ای نداره برام.
🔅 نه داشتن مقام اول خوشحالی داشت و نه نداشتنش ناراحتی.
آدم های تنگ نظر همیشه هستند.
همان ها که به محسن به خاطر شرکت نکردن در مسابقات طعنه می زدند،
بعد از موفقیت در مسابقات بین المللی بهش گفتند که مقام تو شانسی بوده.
😡 رگ گردن مصطفی از این حرف بالا آمد. می خواست جواب دندان شکنی به آن جماعت بدهد.
محسن مانع شد و گفت :
_اصلا مهم نیست! مهم اینه که خدا تلاش ما رو دید. همین کفایت می کنه. نیازی نیست چیزی رو به کسی ثابت کنیم.
🎀🍃🎀🍃🕊🍃🎀🍃🎀
✍ ادامه دارد ....
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
بسم رب الشھـدا
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_پنجاه_و_ششم
سرباز بود.
تازه از مرحله استانی مسابقات به مرحله کشوری صعود کرده بود.
قبل از مسابقات باید می رفت در سرما نگهبانی می داد.
به مسولان آن جا گفته بود :
_ من مسابقات در پیش دارم. حنجره ام آسیب می بینه توی سرما.
گفته بودند :
_سربازی شما مهم تره!
🔮 وقتی از مالزی برگشت گفتند :
سریعا پاسپورتت رو بیار پادگان.
شما سرباز هستی و حق خروج از ایران رو نداری.
تحویل داد و مشغول سربازی اش شد.
برای حج آخر که دعوت شد، پادگان پاسپورتش را نمی داد.
محسن خودش را به هزار در زد تا بالاخره گرفت.
به چندین نفر نامه نوشت و تماس گرفت. آخر، نامه رهبر گره گشا شد. آقا به پادگان محل خدمتش نوشته بود که محسن را آزاد کنند.
🌹چهارشنبه بود. روز قبل از پرواز حجش.
با هادی رفته بود پادگان برای انجام کار های خروج از کشور.
به چندین اتاق سرزدند و چندتا امضا گرفتند.
😍😅 وقتی امضای آخر پای مدارکش زده شد، سر از پا نمی شناخت.
بدو بدو داشتند از پله ها پایین می رفتند که محسن یکدفعه از خوشحالی با همان کیف سامسونت و هیبتِ کت و شلواری،
از پله چهارم پرید پایین!
🌸 هادی گفت :
تو الان اینقدر خوشحالی، عروسیت بشه خوشحالیت دیدن داره!
فورا زنگ زد به مامان :
❤️ خوش خبری! الان گذرنامه ام رو گرفتم و دارم میرم فرودگاه! می خوام برسونم دفتر آقا که برام ویزا بگیرن! من دو روز دیگه ان شاالله عازم عربستانم! مامان ساک منو ببندید! ....
🌷🍃🌷🍃🌸🍃🌷🍃🌷
✍ ادامه دارد ...