eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
32.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
248 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 زندگینامه شهید گرانقدر علی سیفی °•|🦋🌸🌿|•° 🌹شهیدعلی سیفی در سال ۱۳۴۴ در شهرستان مراغه در خانواده ای متدین و ولایی چشم به جهان گشود. مادرش تعریف می کرد که من همیشه با وضو به علی شیر می دادم و در عالم رویا به من گفتند این سرباز ماست و از آن به خوبی مواظبت کن. علی از دوران طفولیت با مجالس عزاداری آشنا شد و در مجالس عزاداری با زبان شیرین آذری به مداحی می پرداخت و خود گرداننده هیئتی درشهرستان مراغه بود… علی پانزده ساله بود که جنگ شروع شد او از اولین بسیجی های داوطلب اعزام به جبهه بود از یک طرف ماندن و خدمت به مادر و از طرف دیگر حضور درجبهه ها ذهن او را به خود مشغول کرده بود تا اینکه با شروع عملیات بیت المقدس در اردیبهشت ماه سال ۶۱ پا در جبهه گذاشت و درعملیات بیت المقدس در آستانه فتح خرمشهر به سختی مجروح شد که به قول خودش عنایت امام رضا(ع) شامل حال او شد و در یکی از روزهای تشرف جانبازان جنگ تحمیلی به حرم امام رضا علیه السلام شفا یافت و می گفت مردم به نیت تبرک لباسهایم را به غارت بردند… علی که بعد از پایان یافتن دوره راهنمایی تحصیلی شوق طلبه شدن در دلش افتاده بود حوزه علمیه قائم چیذر را انتخاب نمود و در نهایت حوزة علمیه شهر مقدس قم میعادگاه پاک شهید در عرصه علم اندوزی بود… شاید علی از جهت ظاهر زیاد دروس حوزوی را نخوانده بود اما در سیر و سلوک سرآمد بود. وقتی برای بچه های تخریب موعظه می کرد مثل اینکه خودش بارها عمل کرده و نتیجه آن را دیده است. او اصرار داشت لذت انس با خدا را همه بچشند… روزهای بیاد ماندنی بعد از عملیات خیبر و غصه بچه ها از جاماندن جسم همسنگرانشان درجزیره مجنون با صدای ملکوتی علی التیام پیدا می کرد او وقتی روضه می خواند خودش را در صحرای کربلا می دید و بارها شده بود که درحین مداحی بی حال می شد و نفسهایش به شماره می افتاد… اوج ارادت علی در مداحی اش روضه حضرت رقیه سلام الله علیها بود و خیلی با احساس، رفتن خار در پای این بی بی رابیان می کرد… علی وقت نماز آنقدر نماز را با حضور قلب می خواند انگار توی این دنیا نیست… نمازهایش طولانی می شد… در جبهه مدام به لشکر های مختلف اعزام میشد تا شناخته نشود و نهایتا در عملیات والفجر ۸ در بهمن ۱۳۶۴ به فیض شهادت نائل آمدند. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌷🌻🌷🌻🌷🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠طلبه جوانی که با امام زمان(عج) ارتباط داشت💠 (شهید علی سیفی) 💐طلبه جوانِ شوخ طبع و زود جذبِ اهل مراغه، بیش از آنکه تحت تربیت مادر باشد، با دوستانی در نقش استاد مراوده داشته،بوده است. از همان نوجوانی تحت جذبه امام زمان (عج) قرار می گیرد و در دفعات مختلف به ملاقات امام زمان(عج) نائل می شود. این ملاقات ها به حدی زیاد بوده که گاهی ایشان واسطه ارسال پیام هایی به آیت الله شهید اشرفی اصفهانی امام جمعه کرمانشاه نیز بوده است. ارتباط با شهید اشرفی اصفهانی به حدی شد که ایشان چند بار سخنران پیش از خطبه های کرمانشاه شد. شاید به خاطر همین ارتباط ها بوده که نوعی اطلاع از امور مخفی برایش ایجاد می شده است. به حدی که بارها قبل از عملیات اسامی رزمنده های شهید، مجروح و سالم را بیان می کرده است. شیخ حسین انصاریان ایشان را سوار بر قطار عرفان و دیگران را پیاده معرفی می کند. ایشان بعد از عملیات فتح المبین در بهار ۶۱ عازم جبهه آبادان می شود و به علت مجروحیت مجبور به برگشت می شود. پزشکان چاره کار را در قطع پا می بینند. اما امام زمان (عج) در عالم رویا، ایشان را دعوت به مشهد و مژده به شفای پا به شرط برگشت به جبهه می کند. بعد از شفای پا وارد حوزه می شود و جمعا جسته و گریخته سه سال در حوزه درس می خواند. شاید به همین علت بوده که چند مدرسه را عوض می کند. چون مدیران مدارس چنین طلبه ای را که مدام به جبهه اعزام می شود و دیگران را هم با خود می برد، را باعث تعطیلی حوزه می دیدند. او معتقد بود که انسان باید به آموخته هایش عمل کند. اگر در حوزه می خواند ضرب ضربا ضربوا، مرحله اول خودش باید به جبهه رفته و با دشمن بجنگد. در مرحله بعد برخی از دوستانش و در مرحله بعد گروهی از دوستانش را راهی جبهه کند تا ضربوا محقق گردد. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌹🌙🌹🌙🌹🌙🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ کرامات شهید علی سیفی علی آمده بود مرخصی. رفت وضو بگیرد. رفتم سر جیب شلوارش ببینم این که اصلا شهریه نمی گیرد، چرا حرف از بی پولی نمی زند. از داخل حیاط با صدای بلند گفت:  مادر! برکت پول را خدا می دهد. نمی دانم از کجا فهمید . 🌹🕊🌹🕊🌹🕊 بعد از شهادت علی مراسم گرفتیم.  مهمانان زیادی آمده بودند و من مضطرب، که غذا کم نیاید. به ناگاه علی را در گوشه آشپزخانه دیدم. گفت مادر چرا مضطربی؟ گفتم نگران کم آمدن غذا هستم. ظرف برنجی دستش بود. گفت: این را به غذا اضافه کن و نگران نباش. همه مهمان ها سیر خوردند و آخر سر به اندازه همان بشقاب غذا اضافه آمد.  ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️وصیت‌نامه‌شهید‌بزرگوارعلی‌سیفی♦️ «يا ايها الذين آمنوا ما لكم اذا قيل لكم انفروا في سبيل الله اثاقلتم الي الارض اَرضيتم بالحيوه الدنيا من الاخره فما متاع الحيوه الدنيا في الاخره الا قليل» (توبه/۳۸) الهي ما عرفنا حق معرفتك و ما عبدنا حق عبادتك. بارالها! من از تو معذرت مي خواهم كه تو را دير شناختم و با تو دير آشتي كردم. بارالها! قسم به عظمت خودت، اگر نبود اميدواري‌ام به رحمتت، هرگز آرزوي شهادت و لقايت را نمي كردم. زيرا از اعمال خود با خبر بودم و مي دانستم كه هرگز لايق اين نعمت بزرگ نبودم، ولي همين قدر مي دانم كه هر چند گناهان من زياد باشد، ولي عفو و بخشش بيكران تو، از گناهان من بسي عظيم و بزرگتر است. بارالها! عمري را پشت به تو كرده بودم كه در يك لحظه به سويت بر گشتم و آغوش محبتت را به سوي خود، باز ديدم كه تا آن لحظه غافل بودم. بار الها! در طول زندگي به اين نتيجه رسيدم كه هميشه تو به دنبال بهانه‌اي بودي كه من را ببخشي؛ هميشه دانه مي پاشيدي كه مرا به صيد خود اندازي؛ ولي با اين همه، من بنده شيطان بودم و لذت بندگي درگاهت را نچشيده بودم؛ ولي حال با چهره‌اي سياه و حالي شرمگين به سويت توبه مي‌كنم و تو نيز از روي فضلت توبة من را پذيرا باش و به سويم توجه كن. بارالها! هميشه آرزوي من اين بود كه اين خون آلوده و بدن ناپاك و تن وابسته و آلت دست شيطان قرار گرفته، آن چنان پاك شود و نظر تو را جلب كند كه من هم مصداق اين حديث قدسي‌ات باشم كه فرمودي: «كُن لِي اَكُن لَكَ» الهي! از تو تشكر مي‌كنم كه لذت لقايت را به من چشاندي و از لذت شهادت آگاهم ساختي و توفيقم دادي تا به عشق تو بسوزم، آن چنان كه شعله‌هايش تنم را كه زندان روحم شده، بسوزاند و به خاكستر تبديل نمايد و روحم به سويت پرواز كند. الهي! از تو تشكر مي كنم كه بندگي مرا قبول فرمودي. الهي! از تو سپاسگزارم كه مرا با حسين (عليه السلام) آشنا كردي و عشق او را در قلبم جاي دادي و چشم هايم را برايش گرياندي و مدال افتخار سينه زدن براي او را در سينه‌ام قرار دادي. خدايا! اي كاش مي توانستم و قدرت آن را داشتم كه شكرانه نعمت بزرگ يعني وجود امام را به جاي آورم. امامي كه وسيله آزادي مستضعفين شد. امامي كه نويد ظهور امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) را به امتش داد. امامي كه وسيله معرفت شد تا ما نزديك ترين راه رسيدن به تو يعني شهادت را… بشناسيم. سخني چند با مادرم: مادر! اول از شما التماس مي‌كنم كه مرا كه در طول زندگي هميشه باعث دردسر شما بودم و حق فرزندي را نسبت به شما مادر مهربانم ادا نكردم، عفو كنيد. مادر! درست است كه فراق و دوري فرزندت برايت خيلي سخت و دشوار خواهد بود و براي هر مادري اين يك مصيبت بزرگي است؛ ولي اميدوارم باور كنيد كه فرزندتان به بزرگ ترين فلاح و رستگاري نايل آمده است. مادر! پدرم كه به رحمت ايزدي پيوسته، مطمئن باشيد اگر اجازه داشته باشم تا هر چقدر هم كه طول بكشد، در پشت درهاي بهشت منتظرتان خواهم بود. مادر عزيزم! حرارت عواطف و زمزمه‌هاي محبتت، هنوز در وجودم طنين انداز است، ولي مهر و محبت‌هاي بي پايان و جاودانه خدا، همه چيز را از يادم برد و هر كس ديگري هم اگر لذت عشق او را بفهمد، از همه چيز مي گذرد. مادرم! نهايت زندگي مرگ است و ان‌شاءالله ما به هم ملحق خواهيم شد. برادرم، حسن و جواد: و شما اي برادران و جوان‌هايي كه افتخار دوستي با شما را داشتم! اميدوارم اين عيد و جشن عروسي مجلله و ديدار عظيم مرا با يار، به خانواده‌ام تبريك گو باشيد. عزيزان! خدا را،‌خدا را و باز خدا را به شما توصيه مي‌كنم. تمام تلاشتان فقط براي رضاي او باشد. خوشا به سعادتتان اگر خدا را داشتيد كه همه چيز خواهيد داشت، ولي وا اسفا اگر خدا را فراموش كنيد، كه هيچ چيز نخواهيد داشت. نه در دنيا و نه در آخرت… برادران! همه شما مرا مي شناختيد و مي دانيد كه چقدر آدم كنجكاوي بودم، ولي هرگز از لطف و رحمت خدا غافل نشدم و هميشه اين احساس را داشتم كه هر چه مي گويم، خداوند مي شنود. و شما كه پاك تر از من هستيد، از خدا غافل نباشيد. برادران! رهرو راه شهدا بوده و از خون آنها الهام بگيريد، كه من اگر به اين فيض عظيم دست يافته‌ام، از خون شهدايي چون «سعادتي» الهام گرفته‌ام. آري، من شيوه گدايي به درگاه خدا را از شهيد «سيد كاظم طريق نيا» و «شادمند» ياد گرفته‌ام و شيوه «حسيني» وار مردن را از استادم شهيد« ناصر سارمي» آموخته‌ام. برادرانم! حسيني وار بودن، حسيني وار ماندن، حسيني وار زيستن و حسيني وار رفتن را به شما توصيه مي‌كنم. حسين (عليه السلام) كشتي نجات است. براي آن بزرگورا سينه بزنيد و بر مصائبش از صميم قلب گريه كنيد كه اين گريه‌ها و سينه زني‌ها، شما را مي‌سازد. ✨ادامه👇
پشتيبان ولايت فقيه باشيد، كه ضامن انقلاب اسلامي ما ولايت فقيه است. و در مورد مسائل سياسي اجتماع، بي تفاوت نباشيد كه ضرر مي‌كنيد. اما شما اي خواهران! خوشا به حالتان كه همچون حضرت زهرا و زينب (سلام الله عليهما) معلم داريد… خوشا به حالتان اگر خود را شناختيد و فهميديد كه پيام بر خون شهداييد و درك كرديد كه زينب‌هاي زمانيد، چقدر لذتبخش است همچون حضرت زهرا (سلام الله عليها) مصائب را تحمل كردن، زهرايي كه در قرآن از او به «كوثر» ياد شده و چشمه‌اي كه حضرت زينب (سلام الله عليها) ، حسن و حسين (عليهم السلام) و ائمه معصومين از آن جوشيدند. چقدر لذتبخش است همچون حسين (عليه السلام) شهيد و همچون زينب (سلام الله عليها) وفادار ماندن و اگر چه اين وفاداري به قيمت اسيري و ديگر مصائب تمام شود. خواهرم! سعي كنيد مسئوليت انسان سازي كه بر دوشتان است، خوب به سرمنزل رسانيد و همگام برادران و همسرانتان دَين خود را به اسلام و انقلاب الهي ادا كنيد. من به شما زينب‌وار بودن را توصيه مي‌كنم. معلمان عزيز و مسئول! اي كساني كه شغل مقدس انبياء (عليهم السلام) را داريد! امروز ديگر مسئوليت شما در جامعه كنوني- كه احتياج شديد به رشد فرهنگ دارد- حساس تر است. بچه‌هاي پاك و معصوم،  همانند خميري زير دست شما مي خواهند شكل بگيرند. در وحله اول خود را ساخته و بعد به ساختن آنها بپردازيد، و تا زماني كه خود را نساخته‌ايد، نخواهيد توانست ديگران را بسازيد و تمام زحمات تان بي اثر خواهد بود. فطرت بچه‌ها را بيدار كنيد و عشق خدا را در دل آنها شعله ور سازيد. درس شهادت، خوب زيستن، و خوب مردن و حسيني وار بودن را به اين پاكان و آينده سازان بياموزيد. حركت فرهنگي يك جامعه، منوط بر طرز فكر ملت آن جامعه است، و شما پيشروان فرهنگ جامعه اسلامي ما هستيد و بدانيد اگر در اين مسئوليت قصور كنيد، مورد مؤاخذه سخت خداوند قرار خواهيد گرفت. در خاتمه از دوستان مي خواهم يك شب به ياد  *شهید شادمند*  بر مزارم دعاي توسل بخوانند. خدايا خدايا، تا انقلاب مهدي، خميني را نگهدار. آمين يا رب العالمين» علی سیفی نسب– اروند رود ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚معرفی کتاب از شهید علی سیفی: 《بیا مشهد》 زندگینامه و خاطرات روحانی شهید علی سیفی شهیدی که امام زمان (عج) او را به مشهد دعوت کرد و ... ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مصاحبه با طلبه تخریبچی شهید علی سیفی 🌷🕊 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام علی سیفی 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩قرائت زیارت عاشورا 🕯️به یاد شهید علی سیفی 💚همنوا با امام زمان(عج) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با نوای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) 💚💚💚💚💚 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> .......🌹به نام خدا 🌹....... خوشا به حال انان که زیبا اما مظلومانه در این دنیا زیستند وخیلی زیباتر ومظلومانه تر از,این سرای,فانی پرکشیدند ودر جوار رحمت حق مأوا گزیدند.... 🕊🌿((تقدیم به تمامی,شهدای حرم,علی الخصوص شهیدان لشکر فاطمییون,که در پاسداری از حریم اهل بیت ع گوی سبقت را از دیگران ربودند وعاشقانه رفتند,رفتند تا ما با آرامش بمانیم)) 🌻 💥 امروز چه روز شیرین وحزین وعظیمی بود,روزی که هرساله عاشقان,عاشق تر ومجنونان حسین ع,مجنون تر میشوند,روز عاشورا بود... امروز به نیت دلم که همه میدانند قبولی در کنکوری ست که در پیش رو دارم,نذر کردم با پای برهنه همراه هیأت عزاداری کنم وبا لب تشنه برسینه وسربزنم,البته لازم به ذکر است که هرساله به خاطر عشق زیادی که به مولایم دارم ,از سحرگاه عاشورا تا سحرگاه روز یازدهم محرم,به یاد لبان تشنه ی اباعبدالله وکودکان مظلومش,قطره ای اب نمیخورم. روی تختم دراز کشیدم دارم به امروز فکر میکنم,طرف صبح با مامان ودوستم سمیه وعروس کوچکه ,ملیحه جانم,رفتیم سینه زنی که جاتون خالی خیلی چسپید,عصر هم طبق روال هرسال توی محله ی ما مجلس تعزیه برپا بود,اما اینبار یه فرق اساسی داشت.. امسال نقش (حضرت ابوالفضل ع)را (یوزارسیف)بازی میکرد,البته اسمش یوزارسیف نیست هااا اصلا نمیدونیم اسمش چی چی,هست فقط تومحله معروفه به حاج اقا سبحانی,میگم حاج اقا فکر نکنید که پیرمرده هاا,نه نه خیلی هم جوانه چون روحانی مسجد هست بهش میگن حاج اقااا ولی,من وسمیه بهش میگیم یوزارسیف,چون ماشاالله هزار ماشاالله اینقد زیباست که زیباییش چشمگیره وحتی,از یوزارسیف فیلم حضرت یوسف هم بااونهمه گریم وارا گیران,زیباتره....اوووه خدا برا خانواده اش نگهش داره ,اما واقعا نمیدونم خانواده ای داره؟نداره؟ اخه.... ... 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌻 💥 اخه حاجی سبحانی ,محل اقامتش یه سوییت کوچلو که طبقه ی دوم خانه ی حاج محمد هست زندگی میکنه,هنوز من وسمیه موفق به سر دراوردن از زندگی حاجی نشدیم ,اخه تازه به محله ی ما امده ,اما هیچ وقت نشانی از اینکه کنارش کسی باشه نیست, تنها راهی که به نظرمان رسید برای حلول به این خواسته ,بعداز,کلی,فکر ومکر این بود که من وسمیه با دختر حاج محمد که همون صاحبخونه ی حاجی سبحانی,هست طرح دوستی بریزیم. حاجی محمد توراسته ی,بازار یه دهنه ی برنج فروشی داره ودوتا فرزند هم داره که پسرش علیرضا مهندس برق خونده ودخترش مرضیه هم یک سال از ماکوچکتره یعنی کلاس یازدهم هست... دوباره ذهنم کشیده شد سمت تعزیه,من همیشه از دیدن اجرای تعزیه لذت میبردم اما امسال با اجرای یوزارسیف ودیدن اون چهره ی زیبا در قالبی زیباتر ومعصوم تر,قلبم به تپش افتاد,اینقد طبیعی بازی میکرد که انگار درصحرای کربلاست,وقتی که مثلا با امام حسین ع گفتگو میکرد ازشدت اخلاصش ,اشک از چهار گوشه ی چشماش سرازیر میشد وتمام تماشا چیها چه کودک وچه بزرگ همراه گریه ی ابوالفضل گریه سرمیدادند,حال وهوای مجلس باوجود یوزارسیف خیلی خیلی معنوی شده بود,من هم از شدت گریه,چشمام به سوزش افتاده بود اما یک لحظه هم پلک نمیزدم تا هیچ حرکتی را از دست ندهم...لبخندی روی لبم نشسته بود,توعمق تعزیه بودم که با صدای مادرم که میگفت:زررری,زری جان کجایی بیا مادر.... از,عالم تفکر وخیالات به درامدم وبا یه جست از روی تختم پاشدم ,اشکهای چشمام را که ناخوداگاه جاری شده بود پاک کرده,یه نگاه توایینه ی روی در کمدلباسم به خودم انداختم...توعمق چشمام تصویر کسی را دیدم که....هیچ بگذریم.... در اتاق راباز کردم به,سمت مادرم تواشپزخانه رفتم.. ... 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part23_خداحافظ سالار.mp3
10.86M
📗کتاب صوتی قسمت 3⃣2⃣ <<━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━>> @motevasselin_be_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دخترا بابایی اند... از پدرانتان سهم ما مےشود اما... سھم شما.... چہ تقســیم عادلانه ای! نازدانه ی ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣