🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣
8⃣ هشتمین چله ی کانال متوسلین به شهدا
💫 امروز "چهارشنبه 3 اسفند ماه"
📌روز " سی و سوم " چله صلوات و زیارت عاشورا《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
" هادی باغبانی"🌷🌷🌷
معرف: خانم الهام مهران پور🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شهید مدافع حرم هادی باغبانی🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۶۲/۶/۱۵
محل ولادت: روستای دار بدین روشن بهنمیر، از توابع شهرستان بابلسر
تاریخ شهادت: ۱۳۹۲/۵/۲۸
محل شهادت: دمشق
مزار : گلزار شهدای امامزاده ابراهیم (ع) بابلسر
تحصیلات: کارشناسی ارتباطات اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی تهران واحد بوعلی
پیشه: کارگردان و مستندساز
تعداد فرزندان: یک فرزند دختر
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌷🌿🌹🕊🥀🕊🌹🌿🌷
🔰زندگینامه شهید مدافع حرم هادی باغبانی
°•[🌿🌸♥️]•°
🌹شهید باغبانی مداح اهلبیت عصمت و طهارت، متولد ۱۳۶۲ روستای داربدین روشن بهنمیر و فرزند سوم خانواده دارای یک خواهر و برادر است.
بعد از تولد هادی، پدرش که کارمند راهآهن بوده به بندر ترکمن منتقل میشود و هادی تا ۶ سالگی در بندر ترکمن بوده است.
پس از شش سال، پدر هادی بهدلیل شرایط کاری به فیروزکوه منتقل شده و هادی درسش را در فیروزکوه ادامه میدهد و پس از پایان دوره متوسطه، هادی در رشته حسابداری در دانشگاه فنی کرج پذیرفته میشود
اما پس از مدتی تغییر رشته داده مدرک کارشناسی در رشته ارتباطات اجتماعی را از دانشگاه بوعلی تهران اخذ میکند.
زمانی که پدر هادی به درجه بازنشستگی نائل شد بهاتفاق خانواده به بابلسر عزیمت میکند اما هادی برای کار و تحصیل در تهران ماند.
شهید باغبانی، چند سال قبل با دختری از خانواده متدین ازدواج میکند که حاصل این ازدواج دختری بهنام رضوانه است.
زمانی که هادی برای تهیه فیلم مستند به سوریه رفته بود پدر و مادرش در تهران نزد عروسشان بودند تا هادی از سفر برگردد.
شهید هادی باغبانی، مستندساز ایرانی که از ابتدای نبرد سوریه بههمراه مستندسازان ایرانی برای ثبت دقیق جنایات سلفیها و تکفیریها در این کشور حضور پیدا کرده بود، در آخرین جنایت گروههای تروریستی مخالفان حکومت بشار اسد به شهادت رسید.
شهید باغبانی، خبرنگار و مستندساز ایرانی در درگیریهای مناطق حاشیهای دمشق توسط تروریستهای تکفیری جبهه النصره به شهادت رسید.
شاید میان کسانی همچون آرمیتا رضایی نژاد، علیرضا احمدی روشن، محمد عاشوری و رضوانه باغبانی از زمین تا آسمان تفاوت باشد. شاید هم به نظر همگی در یک نقطه مشترک باشند و آن از دست دادن پدر در سنین زیر پنج سالگی باشد. اما آنچه این فرزندان نسل چهارمی انقلاب و جنگ را از دیگر هم نسلانشان متمایز میکند، رنگ مقاومت است.
اینان که همه حاصل زندگی دغدغه مند شهدای بزرگ اخیر هستند، به رنگ مقاومتاند. پدران آنها شهدای قرن21، شهدای قرن حقوق بشر و آزادی هستند. شهدای هستهای، جهاد علمی و هنر انقلابی هستند. شاید جنگ و خون خارج از درک کودکانهشان باشد اما سندی بر ظلم و جنایت تروریستهای دنیا است که گوش صلح جهانی را با ادعاهای پوچ خود کر کردهاند.
این افتخارات خردسال ایرانی فرزندان انقلاباند. اینان فرزندان مقاومتاند...
رضوانه باغبانی فرزندشهید هادی باغبانی، با شهادت پدرش که یک مستند ساز بود به دست تروریستهای تکفیری جبهه النصره اسمش در لیست این فرزندان مقاومت جای گرفته است
رضوانه اگرچه به گفته عمویش به غیبت های طولانی پدر به خاطر سفرهای زیاد او عادت دارد. اما رنگ حزن خانه را این روزها خوب میفهمد و نبودن پدر را با خود تکرار میکند.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🥀🕊🍃🥀🕊🍃🥀🕊🍃🥀
🌻صورت نورانی🌻
《از خاطرات شهید هادی باغبانی》
💐🍃هادی بسیار مذهبی بود. زمانی که به اتفاق همسرش به بابلسر میآمدند، هر روز به زیارت امامزاده ابراهیم و نماز جماعت میرفت.
وقتی قضیه تعرض به حرم حضرت زینت(س) را شنید بسیار ناراحت و اندوهگین شد
و میگفت مرگ همه جا همراه آدم است، چه خوب است آدم با نگهبانی از حرم حضرت زینب(س) به شهادت برسد.
اواخر صورت هادی خیلی نورانی شده و با بچهها مهربانتر از همیشه شده بود.
به همه محبت بیشتری میکرد وخواهرش از رفتارش و نورانیت صورتش فهمید که او شهید میشود.
من چند شب قبل از شهادتش خواب دیده بودم از پشت گردن به ایشان تیر زدند.
بعد از شهادتش به خواب یکی از بستگان آمد و گفت به مادرم بگویید جای من خیلی خوب است، اینقدر گریه نکند.
🌺راوی: مادر شهید
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
💐گفتگو با مادر، پدر و همسر شهید والامقام هادی باغبانی
🔹🔹🔹
محمود باغبانی پدر شهید هادی باغبانی متولد ۱۳۲۶ در شهر بابلسر، ضمن معرفی فرزندش با اشاره به خاطرات دوران کودکی تا جوانی شهید، میگوید؛
پسرم متولد سال ۱۳۶۲ و فرزند سوم یا همان آخر خانواده هست قبل از خودش یک برادر و یک خواهر نیز دارد.
هادی از همان دوران کودکی یک بسیجی مخلص بود، ولایی بودن از خصوصیات اصلیاش بود وقتی به سن ۶ سالگی رسید، میگفت؛ عکس امام راحل را بر روی سینهام بچسبانید تا به کودکستان بروم، وی همچنین مکبر مسجد بود و همیشه در برنامههای مذهبی شرکت میکرد، مداح اهل بیت (ع) بود و همواره بر روی رعایت حلال و حرام تاکید داشت.
آقای باغبانی با اشاره به اینکه در دوران کودکی آقا هادی من کارمند راه آهن بوده و در بندرترکمن ساکن بودیم، ادامه میدهد؛ بعد از مدتی به فیروزکوه منتقل شدیم،
در همان شهر ادامه تحصیل داد و دیپلم حسابداری گرفت، سپس به مدرسه عالی کرج رفت و فوق دیپلم حسابداری گرفت.
پسرم روزی حلال و حلال از دنیا کوچ کرد
سپس هادی با ورود به دانشگاه بوعلی موفق به کسب مدرک لیسانس رشته ارتباطات اجتماعی گرفت و بعد در حوزه هنری تهران قسمت فیلمبرداری، فیلمسازی و مجریگری دوره گذراند، تا اینکه با اصرار خودش برای رفتن به ماموریت در سوریه و ساخت مستند حاضر شد.
آقای باغبانی همچنین میگوید؛ این اعزام پس از آغاز جنگ در سوریه شکل گرفت بار اول پسرم بعد از ۴۰ روز به کشور بازگشت، درست ماه رمضان بود، ولی دوباره فردای عید فطر به سوریه رفت نوزدهم مرداد ماه سال ۱۳۹۲ راهی شد و بیستوهشتم همان ماه خبر شهادتش به گوشمان رسید.
پدر این شهید پاسدار، در مورد نحوه شهادت فرزندش تصریح میکند؛ اینطور که میگویند هادی جان بهعنوان فیلمبردار همراه یک گروه برای شناسایی منطقه رفته بود البته کارهای دیگری هم میکرد، هدف شناسایی بک تپه بود که گویا پشت آن ۱۸۰ نفر از گروه النصره را تجهیزات کامل حضور داشتند و یک نفر بالای تپه ایستاده بود که آنها را دید، ۲۵ نفر بیشتر نبودند که مورد حمله دشمن قرار گرفتند و هادی در اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
روز سیام مرداد ماه پیکر پسرم به بابلسر رسید و در امامزاده ابراهیم قطعه شهدا آرام گرفت، فرزندم خصوصیات اخلاقی متفاوتی داشت بسیار پاکدست بود در محیط کار اگر با تلفن همراه خودش مکالمهای داشت زمان آن را جمع و ثبت، پولش را از حقوق کم میکرد تا دستمزد حلال به خانه ببرد.
آقای باغبانی با اشاره به خاطرهای از شهید، اضافه میکند؛
روزی هادی مادرش را به دکتر برد در مطب چندین صندلی خالی وجود داشت ولی او حدود دو ساعت سرپا ایستاد، مادرش هر چقدر میگفت؛ پسرم بنشین میگفت؛ این صندلیها را برای بیماران اینجا قرار دارند من حالم خوب است! پسرم روزی حلال خورد و حلال از دنیا رفت.
درد دلهای مادر شهید هادی باغبانی بعد از گذشت ۸ سال:
فاطمه سلطان آقا برابرپور مادر شهید هادی باغبانی که در حال حاضر ۷۰ سال دارد، یادآور میشود؛ من و پدر هادی جان هر دو اهل بابلسر و همسایه بودیم، بهخاطر شغل همسرم وقتی هادی ۶ سالش بود به فیروزکوه رفتیم و حدود ۱۵ سال زندگی کردیم.
من و خانواده از اعضای بسیج محله بودیم، پسر بزرگترم و هادی هم بسیجی شده بودند، هادی علاقهای فراوان به لباس بسیج داشت، دوران آخر راهنمایی بود که برای روز درختکاری در مسابقهای شرکت کرد و اول شد آنجا یک ساعت مچی جایزه گرفت، در یک مسابقه دیگر در پاسخ به سوال آقای قرائتی مقام کسب کرد که جایزهاش یک ساعت مچی دیگر بود، سپس در المپیاد ریاضی اول شد و یک ساعت مچی دیگر هدیه گرفت، یک روز به من گفت؛ مادر هر سه ساعتم را میخواهم به دیگران هدیه کنم ولی نپرس چه کسی! تو مشکلی نداری؟ گفتم خیر پسرم مال خودت است اختیارش را داری...
خانم آقابرار پور تاکید میکند؛ در همان مسابقه همه شرکت کنندگان کت و شلوار بر تن داشتند ولی هادی با لباس سبز بسیجی حاضر شده بود و چفیه بر گردن داشت به او گفتم چرا نگفتی برایت کت و شلوار آماده کنم؟
گفت؛ من این لباس را دوست دارم، البته این پوشش موجب شده بود توجه حضار را به خود جلب کند، بیشتر مواقع این لباس را میپوشید و با برادرش که پنج سال از او بزرگتر بود با اینکه زیر ۱۰ سال سن داشت در بسیج حاضر میشد.
زمانی که هادی شهید شد میدانستم به آرزویش رسید، وقتی بالای پیکرش حاضر شدم، دستهایم را به سوی خدا بلند کردم و گفتم خدایا پسرم را از ما قبول کن.. بارها او را در خواب دیدیم، هادی زنده است...
✨ادامه👇
حال و هوای همسر شهید در کنار دختری که ۱۱ ساله شد
سپس مریم مهدیپور همسر شهید هادی باغبانی با اشاره به اینکه آقا هادی از من سه سال بزرگتر بود و متولد ۱۳۶۵ هستم، بیان میکند؛ بنده اهل بابلسر هستم، در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۶ با همسرم آشنا شدم، دو سه باری تلفنی صحبت کردیم و بعد ازدواج کردیم، دوران نامزدیمان ۶ ماه و نیم بهطول انجامید بعدش عروسی کردیم و برای زندگی به تهران آمدیم.
سال ۱۳۸۹ بود که دخترمان رضوانه خانم بهدنیا آمد، یک سال بعد همسرم وارد حوزه هنری شد و به کسب مهارت در زمینه ساخت مستند و فیلمبرداری پرداخت، دلش میخواست فقط خدمت کند، در کنارش اهل خانواده هم بود هر فرصتی هر چند کوتاه کوتاه که پیدا میکرد صرف رسیدگی به امور خانواده میکرد اهل گردش بود و کل ما را به همه نقاط دیدنی تهران میبرد.
همسرم دلش پیش ما بود/ رضوانه شبیه پدرش است
وقتی آقا هادی به خانه میآمد تعریف میکرد که امروز چه غذاهایی خورده همانها را برای ما سفارش میداد و میگفت؛ هر چه میخورم دلم پیش شما است، در کل مهربان بود.
وقتی خبر شهادتش را شنیدم گفتم؛ اگر غیر از این بود جای تعجب داشت، سعی کردم آرام باشم زمانی که ۱۷ سال داشتم همسر یکی از آشناهایمان به شهادت رسید همانجا گفتم ای کاش من هم روزی همسر شهید شوم.
همسرم که در سوریه بود خودش باید با ما تماس میگرفت در آخرین تماس به او گفتم که رضوانه بیقراری میکرد؛ گوشی را دادم به رضوانه پدرش به او گفت؛ دختر خوبی باش و مامان را اذیت نکن! نمیدانستم این آخرین صحبتهای پدر و دختری است، پدری که عاشق دخترش بود.
بین همسران شهدا کسانی که بچه ندارند میگویند خوشبه حال شماها که یادگاری از شهید در کنارتان دارید، واقعا هم همین طور است و من از این لذت میبرم چهره و خلقیات اخلاقی رضوانه همانطور که میخواستم شبیه پدرش است، ولی مسئولیت من بیش از یک مادر است و باید هم جای پدر و هم مادر را برایش پر کنم، من با اشکهای رضوانه گریه میکنم و با شادیاش میخندم.
همسر شهید شاخص کشور، اضافه میکند؛ همسرم همیشه میگفت من به محکم بودن و نترس بودنت ایمان دارم، من هم به خواستههایش احترام گذاشتم و مانعی برای ادامه راهی که به آن علاقهمند است نشدم، با اینکه در طول زندگی ۶ ساله زمان کمی کنارم بود، خوشحالم رضوانه همچون پدر، مهربان و متواضع است، دلش میخواهد به همه کمک کند و از مقام رهبری تبعیت محض دارد، با بصیرت است.
یادآوری خصوصیات پدر توسط رضوانه خانم تنها یادگار شهید هادی باغبانی
در نهایت رضوانه باغبانی دختر شهید هادی باغبانی که الان حدود ۱۱ سال دارد، ضمن یادآوری از خصوصیات اخلاقی پدر، میگوید؛
پدرم خیلی مهربان بود و رهبر را دوست داشت و به حرفشان گوش میکرد، رفتارش با من خوب بود و با حوصله بودن بازی میکرد.
دلم میخواهد همچون پدرم از خودگذشتگی را بیاموزم، پدرم بعد از شهادتش هم حواسش به من هست، شبی به خوابم آمد به او گفتم بابا من میخواهم تبلت داشته باشم، گفت چشم دخترم نگران نباش من "راهگشای توام" ، فردای آن روز دیدم مادر مهربانم برای روز تولدم به من تبلت هدیه داد با اینکه هرگز از مادرم درخواست تبلت نکرده بودم، میدانم او مرا میبیند...
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
💐🍃🦋💐🍃🦋💐🍃🦋💐
🔷گفتگو با همکار شهید هادی باغبانی🔷
💥جناب بزرگزاده از پیشینهی آشنایی خود با شهید باغبانی بگویید.
با آقا هادی در محلهی حکیمیه تهران هم محلهای بودیم و بعدتر در حوزه هنری همکلاسی هم شدیم. مدتی هم برای ساخت مستند همکاری میکردیم.
💥 از دغدغهها و علاقهمندیهای شهید باغبانی بگویید.
شهید هادی باغبانی در وجود خود بارقههای هنری داشت؛ مثلا صدای خوبی داشت. هر چند شاید به علت جبر زمانه مسیر تحصیلات آکادمیک او از هنر نگذشته بود اما از طریق حوزه هنری و موسسات دیگر به شدت برای تکمیل اطلاعات خود در زمینهی هنر تلاش میکرد.
💥 به نظر شما شهید به چه دلیل هنر را دنبال میکرد؟ دغدغه، علاقه و یا هردو؟
اجازه بدهید از مسیر دیگری پاسخ سوال شما را بدهم. امروز عدهی کثیری برای تعیین هدف به دنبال نیاز جامعه هستند اما من فکر میکنم این نگاه و دغدغه کامل نیست. هر کسی باید بسنجد که نیاز روز تا چه میزان با توانمندیهای او منطبق است. به طور کلی باید تناسبی بین دغدغه و علاقهی فرد وجود داشته باشد و به نظر من شهید هادی باغبانی هر دوی این ها را با هم داشت. هم ضرورت هنر را در دنیای امروز فهمیده بود و هم بستر تواناییهای لازم هنری برایش فراهم بود.
💥تفریح شهید باغبانی چه بود و اوقات فراغتش را چگونه میگذراند؟
دوران آشنایی ما، دوران اوج کار ما بود. کار و بچه داری و خانواده! تفریح ما هم کار بود.
💥پیش آمده بود که در واجبات عبادیاش تاخیر کند؟ مثلا نماز...
من که ندیدم! ما 3-4 نفر بودیم در دفتر کار، به او اصرار می کردیم که امام جماعت ما شود، طفره میرفت. یک بار به او گفتم بگو «استغفرالله ربی و اتوب الیه» و بایست جلو! از آن به بعد نماز را به جماعت و امامت ایشان در دفتر میخواندیم.
💥 ویژگی اخلاقی بارز شهید باغبانی چه بود؟
مراقبه ویژگی دائمی او بود. این را حتی از چهرهاش میشد فهمید. نسبت به اعمال و گفتارش دقت داشت. آدم کم حرف و پر عملی بود.
💥چطور متوجه شهادت او شدید؟
یکی از دوستان گفت هادی به شدت مجروح شده است، برایش دعا کنید. من همان موقع فهمیدم که هادی شهید شده است.
💥چطور شهید شد؟
کمین خوردند. گزارش موقعیت آنها را آمریکا داده بود. به نظر من افتادن دوربین شهید باغبانی به دست تروریستها از الطاف خفیهی الهی بود که سبب شد ابعاد مختلفی از جنگ سوریه فاش شود.
💥هادی باغبانی نکته ی پنهانی در زندگیاش داشت که با یافتن آن بعد از شهادتش به رفاقت با او افتخار کنید؟
با توجه به مشکلات مالیاش در مسجد محل از جیب هزینه میکرد. از این جنس فعالیتها داشت. من مطمئن بودم هادی شهید میشود حتی قبل از اعزامش اما فکر نمیکردم انقدر زود شهید شود. با خودم میگفتم حداقل 15-16 بار باید اعزام شود!
💥شهید باغبانی چه داشت که عاقبتش ختم به شهادت شد؟
به نظر من او طمانینه و اطمینان وجود داشت. تکلیفش با خودش مشخص بود. فلسفه و برنامهی زندگیاش را میدانست. او شهادت را در برنامههایش داشت. آرزو داشت در جوانی از دنیا برود. در کنار این ها برنامهی عقلانی زندگی خود را هم داشت، مثلا با توجه به کار آزاد پیگیر بیمه ی عمر خود بود. اوقات فراغت خود را هم با کار پر می کرد. دائما برای بیشتر شدن علمش تلاش و سوال میکرد. حتی تا آخرین سفر هم همینطور بود. دغدغه داشت که با کیفیت کار کند. من به او میگفتم پوششت را طوری انتخاب کن که سند خبرنگاری ات باشد، نه نشانهی به جنگ رفتنت اما او از زاویهی عکاسی و نوع دوربین میپرسید. شبیه شهید آوینی تکلیفش با خودش مشخص بود و میدانست وظیفه و دین و دنیایش چه هست.
همسرشهید باغبانی گفت: همسرم جزو اولین شهدای مدافع حرم بود و این صحبت ها را خیلی از گوشه و کنار میشنیدم که 100 میلیون از فلان جا و 400 میلیون از فلان جا گرفته اید و هر کسی چیزی میگفت؛ در صورتی که اصلا اینطور نیست و جان آدم آنقدر ارزش دارد که با هیچ چیزی قابل عوض کردن نیست.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌹🍃🌹☘🌹🍃🌹☘🌹
📚معرفی کتاب از شهید هادی باغبانی:
✔️ با تو میمانم
زندگی داستانی شهید مدافع حرم هادی باغبانی به روایت همسر شهید
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌸🌿
22.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ملازمان حرم /گفتگو با همسر شهید مدافع حرم هادی باغبانی
#فرزندان_شهدا💔
#دلتنگی🥀
#شادی_روح_شهدا_با_صلوات🌹🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام هادی باغبانی
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩قرائت زیارت عاشورا
🕯️به یاد شهید هادی باغبانی
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🦋#پروانه ای در دام عنکبوت
نویسنده خانم ط _حسینی
#قسمت3 🎬
طارق روی تخت چوبی ونمور داخل انباری نشسته بود با خرماهایی که گذاشته بودیم خشک بشود خودش راسرگرم کرده بود ,تا اومدم اشاره کرد به کنارش وگفت:بیا بشین,یک سری حرفهایی هست که باید بشنوی تا بتونی درست تصمیم گیری کنی,اولا حتما از کشت وکشتاری که درسوریه وعراق پیش اومده شنیدی ومیدونی تمام این جنایات مربوط به گروه شیطانی به اسم(داعش)میشه که خودشون را مسلمان میدونند ,کما بیش خبرهایی هست که داخل عراق این گروه چشم طمع به موصل دارند ودوست دارند موصل مرکز وپایتختشان بشود ,اگر این اتفاق بیافته با اطمینان میگم که هیچ کدام از ماها زنده نخواهیم ماند ,اخه رفتارشان با شیعه ها که مانند خودشون مسلمانند وتوبحثهای اعتقادی باهم اختلاف دارند نشون میده که با ما چه رفتارهایی خواهند داشت,سلما خواهرم ,باورت میشه اینها شیعه ها راکه مثل خودشان مسلمانند وادعا میکنند پیامبرشان یکی هست,سرمیبرند وپوست بدنشان راجدا میکنند وانها راتکه تکه میکنند ,حالا باما که به قول انها کافرهستیم چه برخوردی خواهند داشت؟؟
ازحرفهای طارق مو بر بدنم راست شد وبا لکنت گفتم:یا ایزد پاک به توپناه ان شاالله به لطف ایزد یکتا ازشرشون درامان باشیم ,حالا این چه ربطی به خاله هاجر وپسرش دارد؟؟
طارق:ربط که زیاد داره,به همون ایزد پاک قسم میخورم که همین عمر ,پسرخاله هاجر داشت تبلیغ گروه داعش رامیکرد خودم با دوتا گوشم شنیدم وبا دوتا چشمم دیدم که سنگ حکومت اسلامی داعش رابه سینه میزد ومیگفت اگر این حکومت به مرکزیت موصل برپا بشه ,اینجا بهشت روی زمین میشه و...کلا دارن مردم شهر را برای ورود داعش تهییج واماده میکنن ,حالا حاضری باهمچین کسی زیریک سقف زندگی کنی؟؟
محکم سرم راتکان دادم وگفتم:من از قبل ازاین حرفها هم نظرمثبتی نداشتم .
طارق لبخندی زد وگفت:یه موضوع دیگه هم باید خیلی قبل ازاین بهت میگفتم اما فکرمیکردم هنوز موقعش نرسیده اما حالا بااین احوالات فکر میکنم باید بگم...راستش خیلی وقت پیش علی پسرخاله صفیه تورا از من خواستگاری کرد,اولش فکرمیکردم به خاطر رفقاتی که بین ماهست این پیشنهاد رامیدهد اما کم کم متوجه شدم ازاینا فراتره وانگار خودت رادوست داره....
اگر خودت موافقی,یه سری حرفها هست که باید باحضورعلی بشنوی....حالا چی میگی؟؟
وااای از این حرف طارق گر گرفتم وسرخ شدم...اخه حرف دلم را زد....
سرم را پایین انداختم و...
#ادامه_دارد ..
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🦋#پروانه ای در دام عنکبوت
نویسنده خانم ط_ حسینی
#قسمت4 🎬
بعدازغروب افتاب بود وپدرم امد ,مادر بساط شام راحاضرکرد وسفره راانداختیم,پدرم مثل همیشه عماد را روی زانوش گرفته بود از تکه های میوه ای که مامان سرسفره گذاشته بود دهانش میکرد,خیلی نگران بود توخودش بودکه مادرم گفت:چی شده ابوطارق,چرا درهمی؟
پدر:خبرایی که ازاطراف میاد خیلی ترسناکه,ازاینده خودم واین بچه ها میترسم,این داعشیا هرجا که پامیذارن ,زمین اون منطقه را ازخون مردمش سیراب میکنن,خبرایی پیچیده که به همین زودی وارد موصل میشن,امروز ابوعلی شوهرخواهرت صفیه رادیدم ,میگفت هرچی که میشده نقدکردن فروختن احتمالا فردا از موصل میرن...
یکدفعه نان پرید توگلوی مادرم وباسرفه گفت:کجااا اخه تمام اقوام واشنایانمون اینجان,جایی راندارن که برن؟
پدر:منم همین رابهش گفتم ,اما ابوعلی میگه,حفظ جان ازهمه چیزواجب تره,میگفت خونه شان رابه امان خدا میگذارن ومیرن سمت نجف وکربلا ,فکرمیکرد اونجا امن ترین جایی هست که میشه رفت,اخه داعشیا همه رااز دم تیغ میگذرونن اما شیعه ها را زجرکش میکنن....
مادرم اهی,کشید وگفت:ابوطارق,بهترنیست,خودمون هم بریم ؟؟
هنوز پدرم چیزی نگفته بود که طارق با تمسخرگفت:عه مادر اگه با داعشیا پیوند بخورین که کاری باهاتون ندارند
پدرم باتعجب یه نگاه به طارق ویه نگاه به مادرم کرد وگفت:طارق چی میگه هااا؟؟پیوند؟؟داعش؟؟
طارق:اره پدر عزیزم.....امروزخاله هاجر دخترت سلما رابرای عمر خواستگاری کرده...
پدرم عمادرااز روی زانوش برداشت وگذاشت زمین:خواستگاری؟؟؟این پسره چندروزه تو بازار سنگ داعش رابه سینه میزنه واز برکات وجود حکومت اسلامی داعش نطقها میکنه.....مگه من بلانسبت خرشدم که دخترم راتسلیم ابلیس کنم.....
تا قبل ازاینا اگه حرفی میزدند شاید به حرمت نان ونمکی که باهم خوردیم واحترام همسایگی باهم وصلت میکردیم اما الان نه نه محاله..
وبعدازسرسفره بلندشد ورفت گوشه اتاق وتوافکار خودش غرق شد...
پدرم خیلی مهربان وخانواده دوست بود وازاون مردهای متعصب عرب,که حتی اگر راه داشت به ما میگفت روی حیاط خونه خودمان هم روبنده ونقاب بزنیم.میدونستم که الان تمام ذهنش درگیر ماست...
#ادامه_دارد ..
جواد فکوری.mp3
10.3M
📗کتاب صوتی " نیمه پنهان ماه"
روایتی از زندگی شهدا به زبان #همسران_شهدا
شهید والامقام جواد فکوری🕊🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
37.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مناجات شعبانیه
🎥محمدحسین پویانفر
🏝فرا رسیدن ماه شعبان و سالروز ولادت با سعادت #امام_زمان (عج)و سرداران کربلا بر تمام مسلمین تبریک و تهنیت باد.
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ
بحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها ✨
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
13.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏝دراول #شعبان در بهشت گشوده میشود...
وشاخههای درخت طوبی بر روی دنیا گسترده میشود...
خوشا به حال کسی که بتواند به بیشترین شاخههای آن درآویزد🏝
⚘حلولماهشعبانبرشمامبارک
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ
بحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🔴نشرباشما
🎆 گفت: میشه ساعت ۴ صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟ ساعت ۴ صبح بیدارش کردم، تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون.
بیست الی بیستوپنج دقیقه گذشت، اما نیومد! نگرانش شدم، رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و نمازشب میخونه و زار زار گریه میکنه!🥀
بهش گفتم: مرد حسابی تو که منو نصفجون کردی، میخواستی نمازشب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و میخوام داروهام رو بخورم؟!⁉️
برگشت و گفت: خدا شاهده من مریضم، چشمای من مریضه، دلم مریضه، من ۱۶ سالمه، چشام مریضه، چون توی این ۱۶ سال امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) رو ندیده؛ دلم مریضه بعد از ۱۶ سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم؛ گوشام مریضه، هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم!🥀
🌷ﺷﻬﯿﺪ عباس ﺻﺎﺣﺐﺍﻟﺰﻣﺎﻧﯽ🌷
#یادش_با_صلوات
هدیه به ارواح طیبه همه شهدا فاتحه وصلوات💐💐
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣