هدایت شده از مجمع نمایندگان طلاب و فضلای نکا
زندگینامه آیت الله محمّدباقر محمّدی لائینی دامت برکاته
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهی انا الفَقیر فی غنای فکیف لا اکون فقیراً فی فقری
الهی انا الجاهل فی علمی فَکَیفَ لا اکون جَهولاً فی جهلی
خدایا من در توانگری و دارایی خود نیازمندم پس چگونه نیازمند نباشم در نداری خود.
معبودا من با دانش خود هم نادانم چه رسد که خود نادان هم هستم.[۱]
خلاصه زندگی
این بنده ی ناچیز و بلکه هیچ چیز، در سال هزار و سیصد و سی و دو هجری شمسی در نجف اشرف متولد شدم. پدرم که فعلا در قید حیات دنیوی نیستند و انشاءالله واصل به رحمت ابدی پروردگارند، حدودا سال ۱۳۲۴ هجری شمسی برای تحصیل عازم حوزه علمیه نجف اشرف شدند و در طول اقامت ۱۴ ساله در آن حوزه با برکت، بنده و سه برادر و خواهر دیگر را خداوند به ایشان مرحمت فرمود. در سال ۳۸ مرحوم والد به ایران مراجعت و به دستور حضرت آیت لله کوهستانی(ره) در کوهستان[۲] مستقر و به تدریس در حوزه علمیه مشغول شدند.
پس از مراجعت خانوادگی به ایران و رسیدن اوان تحصیل و آموزش، در همان محیط خانواده و در خدمت پدر و خواهر بزرگم که معلم قرآن بود، قرآن را فرا گرفتم و سپس در حوزه کوهستان به تحصیل علوم دینی و حوزوی پرداختم و تا سال ۱۳۴۴ هـ.ش در محیط خانواده و حوزه های کوهستان و لائی[۳] ادامه تحصیل دادم و تا اواخر کتاب جامعالمقدمات را خواندم. در این سال به حوزه ی علمیه قم رفتم و از کتاب صمدیه به بعد را در آنجا خواندم تا اینکه در سال ۵۲ هـ.ش سطح را تمام و توفیق حضور در حلقه علمی درس خارج اصول فقه را یافتم. از جمله اساتید بنده در سطح، آقایان: سید ابوالفضل موسوی تبریزی، دوز دوزانی، صلواتی، ستوده، اعتمادی، سلطانی و فاضل لنکرانی بودند. البته تابستانها خدمت مرحوم والد، تحصیلات قم را ادامه میدادم و بدین نحو، بنده، کتاب مطول، قسمتی از شرح لمعه، قسمتی از مکاسب و قسمتی از کفایه را خدمت ایشان در تابستانها خواندم.
یک دوره خارج اصول را نزد مرحوم آیت الله میرزاهاشم آملی به مدت نه سال، همچنین یک دوره خارج معاملات فقه را خدمت ایشان تلمذ کردم. یک دوره خارج اصول را به مدت هشت سال خدمت آیت الله شیخ جواد تبریزی گذراندم و خدمت ایشان قسمتهایی از خارج طهارت و صلوه را نیز حضور داشتم. یک سلسله درسهای خارج فقه بصورت خدمت بعضی اساتید دیگر هم داشتیم.
از سال ۱۳۶۰ وارد موسسه در راه حق که مسئولیت آموزش آن با جناب استاد آیت الله مصباح یزدی بود شدم و مدت شش سال در برنامه های آموزشی آن شرکت داشتم. کتابهای فلسفتنا و اقتصادنا، مکتبهای فلسفی غرب، معارف قرآن، فلسفه اخلاق، نهایه الحکمه، برهان شفا، جلدهای ۸ و ۹ اسفار، دروس فسلفه و برخی برنامههای آموزشی جنبی در زمینه تاریخ، حقوق، ادبیات فارسی، تحلیل سیاسی و… در همین موسسه داشتیم.
اساتید ما در این دوره آموزشی شخص آیت الله مصباح حفظه اللهتعالی و آقایان: دکتر احمد احمدی، فیاضی، مصباحی و… بودند. نهایه، برهان شفا، دروس فلسفه که درس خارج فلسفه بود، معارف قرآن، اخلاق، فلسفه اخلاق و اسفار را در خدمت استاد مصباح، مکتبهای فلفسی غرب را خدمت آقای دکتر احمدی، فلسفتنا را خدمت آقای فیاضی، اقتصادنا را خدمت آقای مصباحی خواندیم. اساتیدی هم از دانشگاه تهران برای دروس جنبی می آمدند و از آنان استفاده میکردیم.
بعد از این دورهی آموزشی، وارد مرحله تحقیقاتی شدیم. در مرکزی که آن روز به نام بنیاد باقرالعلوم(علیه السلام) و زیر نظر جناب استاد مصباح اداره میشد، گروههای مختلف علمی از فلسفه، تفسیر، جامعه شناسی، اقتصاد و تاریخ را به صور تخصصی تربیت میکرد و ما در گروه تفسیر یک به مدت هشت سال به وظایف خاص علمی و پژوهشی ادامه دادیم و گاه در تابستانها تمام اعضای گروه به مدت یکی دو ماه در مشهد مقدس برنامههای تحقیقاتی خود را انجام میدادیم.
دروسی را هم بصورت آزاد از اساتید مختلف استفاده کردیم. به عنوان نمونه:
شروح منظومه سبزواری را خدمت آیت الله صالحی مازندرانی(ره)، جلدهای ۱ و ۱۶ اسفار و درس خارج اجاره و ولایت فقیه و بخشهایی از تفسیر قرآن را خدمت استاد آیت الله جوادی آملی و اشارات بوعلی و درس هیئت را خدمت استاد حسنزاده آملی خواندیم.
فعالیتهای جنبی مقالهنویسی و تمرین خطابه و تمرین ادبیات و.. هم داشتیم.
شرح باب هادیعشر را خدمت آقای صلواتی و شرح تجرید مرحوم خواجه را خدمت جناب آقای حقی خواندم.
هدایت شده از مجمع نمایندگان طلاب و فضلای نکا
یک سلسله بحثهای فلسفی را هم خدمت استاد شهید علامه مطهری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی خواندم. جناب مطهری یک برنامه ی آموزشی حساب شدهای را برای تربیت شاگردان تدارک دیده بودند و برای همین منظور امتحان عمومی از طلاب خارج دیده گرفته بودند که حدودا چهارصد نفر در امتحان عمومی کتبی شرکت کرده بودند و بنده در آن آزمون با نمره بالای ۱۹ اول شدم و بعدا ایشان از قبول شدگان در آن آزمون شخصا بصورت شفاهی امتحان و پرسش بعمل میآورد و بنده در آن مصاحبه حضوری و شفاهی هم قبول شده بودم. حتی یکی از پرسشهای ایشان را به یاد دارم که: فرق میان عام و مطلق بود. اما دریغ که مجال تحقق آرمان خود را نیافت و ما هم محروم ماندیم. رحمه الله علیه.
تدریس
طبق سیره ی مستمره در حوزه های علمیه که طلاب به تدریس سطوح و مدارج پایینتر میپردازند، اینجانب نیز در طول تحصیل و بعد از آن، به تدریس صرف، نحو، منطق، معانی و بیان، شرح لمعه، معالم، اصول فقه مظفر، مکاسب و بدایه الحکمه میپرداختم و در کنار تحصیل علم به تدریس هم توجه داشتم.
ورود به دانشگاه
پس از بازگشایی دانشگاه در سال ۶۱ از طرف حوزه از ما جهت تدریس در دانشگاه دعوت به عمل آمد و پس از شرکت در امتحان و قبولی در آن، در دانشگاه صنعتی شریف و بعدا دانشگاه تهران به تدریس معارف اسلامی، اخلاق و تربیت اسلامی و تاریخ اسلام مشغول شدم و بنده با چند تن دیگر اولین افرادی بودیم که به تدریس در دانشگاه بعد از انقلاب اسلامی مامور شدیم. یک سال در دانشگاه صنعتی شریف (۶۱) و بعدا تا سال ۷۲ در دانشگاه تهران و از آن به بعد تاکنون در دانشگاه علوم پزشکی مازندران این وظیفه مقدس را ادامه میدهم. علاوه بر موارد فوقالذکر، اخلاق پزشکی هم گاه تدریس میکنم.
در همان اوایل شروع به این امر مقدس بعد از دو سه سال، جهت عضویت در هیت علمی دانشکده الهیات دانشگاه تهران توسط استاد مصباح دعوت شدیم اما به علت علاقمندی به ادامه تحصیل در حوزه ی علمیه قم و عدم متارکه تحصیل حوزوی نپذیرفتم، تا آنکه از سال ۷۴ برای عضویت در هیئت علمی دانشگاه تمایل پیدا کردم و پس از موفقیت در آزمونهای متعدد و مکرر عمومی و تخصصی در مقطع مربی و سپس در مقطع استادیاری که توسط آموزش عالی و خبرگان که بی مدرک انجام میگرفت و نوشتن رسالهی دکتری با راهنمایی استاد بزرگوارم جناب آقای دکتر احمدی و استاد مشاور، آقای دکتر محقق، تحت عنوان «مادی و مجرّد و دفاع از آن» در اسفندماه ۸۰، عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی مازندران در مقطع استادیار شدم. از سال ۷۵ تا ۸۲ مدیر گروه معارف اسلامی این دانشگاه بودم و موفق به شکل دادن و تهیه امکانات و پر کردن پستهای آن شدم. والحمدلله علی جمیع ذلک.
البته در دانشگاه علاوه بر تدریس و مدیریت گروه، فعالیتهای جنبی دیگری هم داشته و دارم. مثل همکاری علمی و فرهنگی با نهاد مقام معظم رهبری، عضویت و ریاست هیات تجدیدنظر تخلفات کارکنان از سال ۷۷ تاکنون، عضویت در هیئت رسیدگی به تخلفات اعضای عیات علمی، عضویت در کمیته اخلاقی دانشکده پیراپزشکی، عضویت در کمیته اخلاق دانشگاه، مشاوره با دانشجویان، سخنرانیهای مختلف به مناسبتهای گوناگون برای طوایف مختلف دانشجویی، اساتید، کارکنان و… همچنین با جمعی از اساتید محترم جلسات هفتگی تفسیر قرآن دایر کردیم که ا لحمدلله قریب دو سال است که ادامه دارد. در حلقه هم اندیشی اساتید و اعضای هیات علمی هم عضویت و مشارکت دارم. در راستای فعالیت و مسئولیت دانشگاهی در دهها سمینار، کارگاهها و همایشها توفیق شرکت و بعضا نوشتن مقاله هم داشتم. در سال ۷۵ به عنوان استاد نمونه از طرف دانشگاع معرفی شدم «هذا من فضل ربی».
مراجعت به وطن
در سال ۱۳۷۲ پس از وفات مرحوم والد، به درخواست مردم به شهر نکا مراجعت و به ارشاد و تبلیغ و اداره مسجد و حوزه و دفتر مراجعات مردمی مرحوم پدرم و حل و فصل امور مشغول شدم. خوشحالم که اگر از حوزه منقطع و جدا شدم لااقل در کنار مردم خوب شهر خودم هستم و در حد امکان و توان در حل مشکلاتشان و انجام و قضاء حوائجشان مشغولم. در کنار این مهم به تدریس در حوزه علمیه مرحوم والد و فعالیتهای فرهنگی تبلیغی، درسهای تفسیر قرآن و نهجالبلاغه برای عموم مشغولم.
امامت جمعه
از مهرماه ۱۳۷۵ مسئولیت امامت جمعه شهرستان نکا هم بر دیگر مسئولیتهایم افزوده شد و تاکنون به این امر مقدس و در این جایگاه رفیع اشتغال دارم.
در سمینارهای متعدد استانی و چند استانی و سراسری همراه با مقاله نویسی که بعضی از این مقالهها ممتاز شناخته شده، شرکت کردم. در سال ۸۰ به عنوان امام جمعه نمونه کشوری معرفی شدم و قبل از آن در سال ۷۷ هم از طرف شورای سیاستگزاری ائمه جمعه کل کشور به عنوان امام جمعه ممتاز شناخته شدم.
«ذالک من فضل الله علینا»
حضور در جبهه های دفاع مقدس
هدایت شده از مجمع نمایندگان طلاب و فضلای نکا
به مدت سه ماه بصورت متناوب در جبهه های غرب و جنوب توفیق حضور یافتم و در جمع سربازان اسلام و امام زمان(عج) به تبلیغ و ارشاد و وظیفه دلجویی و احوالپرسی میپرداختم و به مناطقی مثل پاوه، سردشت، قصرشیرین، سرپل ذهاب، پیرانشهر، فاو، مسجد سلیمان، ارومیه و اهواز در این مدت، ماموریت و سفر داشتم. «ربنا تقبل منا انک انت السمیع العلیم»
تحقیقات و تالیفات
آثار علمی متعددی دارم که بعضا چاپ شدند مثل:
۱ – کتاب استعدادهای زن
۲ – نگرشی به تصوف
۳ – معیارها و عوامل تمدن از نظر قرآن کریم، که با همکاری تفسیر بنیاد باقرالعلوم نوشته و چاپ شده است.
۴ – مقالات متعدد
۵ – مادی و مجرد در رساله فلسفی دکترا
آثاری که چاپ نشده
۱ – انسان و جامعه از دیدگاه قرآن
۲ – حقیقت امام و امامت در کلام امام رضا علیه السلام
۳ – قاعده الاسلام یحب ما قبله – رساله فقهی به زبان عربی
۴ – اصاله الصحه – رساله فقهی به زبان عربی
۵ – احکام الشفعه – رساله فقهی به زبان عربی
۶ – قاعد نفی سبیل – رساله فقهی به زبان عربی
۷ – احکام الحج – رساله فقهی در احکام حج به زبان عربی که ناتمام است
۸ – غناء و انواع لهویات صوتی – رساله فقهی به زبان فارسی که در کنگره هزاره شیخ مفید به چاپ رسید
۹ – تفسیر قرآن – جزوات متعدد در تفسیر قرآن کریم و محصول سلسله درس های تفسیر قرآن میباشد که به صورت هفتگی از سال ۷۲ تاکنون شبهای پنج شنبه بعد از نماز مغرب و عشا در جمع نمازگزاران ارائه میشود.
۱۰ – مقدمهای بر تاریخ
۱۱ – فهم و تفسیر متون با هر منوتیک – تحقیقی است که هم اکنون در گروه معارف اسلامی دانشگاه و با اعضای هیات علمی این گروه در حال انجام است.
۱۲ – موضوع شناسی قرآن – تحقیقات گروهی در زمینه شناسایی، استخراج، تنظیم و فهرست موضوعات مطرح شده در قرآن که در گروه تفسیر یک بنیاد باقرالعلوم انجام گرفت.
۱۳ – مقالات متعدد که در موضوعات گوناگون نوشته شده است.
سابقه فعالیت های انقلابی و سیاسی
بنده شرایط سالهای چهل و یک و چهل و دو را درک نکردم اما پس از آن از وقتی که تاحدودی خودم و شرایط و جریانات را شناختم، همواره دوستدار و طرفدار جبهه انقلاب اسلامی و حضرت امام که توصیفش را میشنیدم، بودم.
در حصر مدرسه فیضیه در سال ۵۴، جزء محصورین بودم و در داخل محوطه فیضیه در آن دو سه روز به جنب و جوشهای اعتراض آمیز همراه با دیگران میپرداختم.
با شروع دور اخیر انقلاب اسلامی از سال ۵۶ تا پیروزی نهایی در راهپیماییهای قم و تظاهرات قم و یا در شهر خودمان نکا، شرکت میکردیم. در بیت مرحوم والد که محور و مرکز فعالیتهای انقلابی شهر ما و بلکه منطقه بود، به فعالیت و رسیدگی به امور جریان انقلاب و رفع نیازمندیهای مردم در شرایط آن زمان میپرداختیم. در این یکی دو سال در تهیه و توزیع اطلاعیههای حضرت امام(ره) و یا علما و مراجع هم شرکت داشتم. در سخنرانیها و فرصتهای خطابی و تبلیغی نیز وظایف انقلابی خود را توجه داشته و در حد توان عمل میکردم. با توجه به ارتباط عمیق و وسیع مرحوم والد با مراکز اصلی انقلاب در تهران و قم و به دستور ایشان به جمعآوری امکانات برای رفع حوائج ضروری مردم و ارسال آنها به تهران و قم میپرداختم. الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا ان هداناالله.
نمونه ای از فعالیتهای فرهنگی
۱ – تاسیس کانون فرهنگی مسجد جامع در سال ۷۳ که کلاسها و فعالیتها و اردوهای متعدد فرهنگی، تفریحی و… را تاکنون برگزار کرده است.
۲ – تاسیس کتابخانه مسجد جامع که فعلا بالای چهارهزار جلد کتاب دارد و حدود پانصد نفر عضو آن هستند و مورد استفاده عموم بویژه روحانیون، دانشجویان، دانشآموزان و بانوان است. هم سالن قرائت خانه دارد و هم به شکل امانی کتاب در اختیار مراجعان گذاشته میشود. تاریخ تاسیس آن سال ۱۳۷۴ هـ.ش است.
۳ – دعوت از طلاب طرح هجرت کوتاه مدت در تابستان ها و اعزام به روستاها برای فعالیتهای فرهنگی، آموزشی، قرآنی و…
۴ – آوردن طلاب طرح هجرت بلند مدت و استقرار آنها در روستاههای بزرگ که الان تعداد ۱۵ نفر از آنان در آن روستاها بصورت شبانهروزی مستقر و به اقامه نماز و فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی و رفع نیازمندیهای مذهبی مشغولند.
۵ – برگزاری جلسه تفسیر قرآن، همه هفته چهارشنبه شبها بعد از نماز مغرب و عشا که به صورت ثابت و میانگین حدود صد نفر شرکت می کنند و از سال ۷۲ تاکنون ادامه دارد.
۶ – درس شرح و تفسیر نهجالبلاغه در شبهای ماه مبارک رمضان
۷ – شرکت در جلسات متعدد و مناسبتهای مختلف مذهبی، سیاسی، اجتماعی به ویژه جلسات بسیجیان عزیز و غالبا همراه با سخنرانی.
۸ – حضور و سخنرانی در روستاها و مجالس مختلف
هدایت شده از مجمع نمایندگان طلاب و فضلای نکا
۹ – اداره جلسات هفتگی روحانیت شهر و طرح سلسله مباحث فقهی و سیاسی اجتماعی و… که به صورت میانگین حدود ۲۵ نفر در جلسات حضور دارند. این جلسات از زمان مرحوم والد دایر و هنوز ادامه دارد و به صورت سیار هفتهای یک شب منزل یکی از روحانیون همراه با شام میباشد.
۱۰ – اقامه مجلس در وفیات و موالید و مناسبتهای دیگر در مسجد.
۱۱ – برگزاری جلسات برای بانوان، جوانان، بسیجیان و دعوت از سخنرانان کشوری برای افاضه و سخنرانی و یا ارائه اطلاعات و تحلیلهای سیاسی اجتماعی و…
۱۲ – برگزاری یادواره علما هزارجریب نکا که منطقهی عالمخیز با مردمی عالمپرور است و علمای فراوانی در گذشته و حال از آنجا برخاستند که نسل امروز چندان با زندگی و خدماتشان آشنایی ندارد و لازم است برای احیای نامشان و تجلیل از فضل و تقوا و خدمات اجتماعی و فرهنگی آنان، برنامهای وجود داشته باشد. به لطف و عنایت پروردگار و با کمک و همت جمعی از عزیزان روحانی منطقه، این یادواره، همهساله در تابستانها به صورت سیار در همان منطقه و هر سال در زادگاه یکی از علمای سرشناس آن دیار، با شکوه خاص و شرکت علما و طلاب و عموم مردم و مسئولین برگزار میشود که علاوه بر برکات معنوی و فرهنگی، خدمات عمرانی و رفاهی منطقه را نیز تاحدودی در پی دارد و مسئولین را با مشکلات آن منطقه و چگونگی حل آنها آشنا میسازد.
اولاد
در سال ۵۵ ازدواج نمودم و دارای چهار فرزندم. دو دختر و دو پسر که هر دو پسرم بعد از گرفتن دیپلم فعلا طلبه هستند. انشاءالله همه سالم و موفق به خدمت به اسلام و ملت مسلمان باشند.
فلله الحمد و له الشُّکر.
____________________________________
[۱] – دعای نورانی عرفه
[۲] – از توابع شهرستان بهشهر
[۳] – از مناطق هزارجریب شهرستان نکا
http://www.mosallasari.ir/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%D9%8A%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AD%D8%AC%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%B3%D9%84%D9%85%D9%8A%D9%86-%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%91/
هدایت شده از کانال تخصصی شهید رابع علامه شیخ فضل الله نوری
📜 برگی از تاریخ ناگفته و ناشنیده
🔴 عذاب وجدان و شرمساری دو نفر از علمای حامی مشروطه (انگلیسی)در ماجرای بردار شدن مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره)
✍ دکترعبدالهادی حائری به نقل از برادر[محمد حسین]نائینی، می نویسد: نائینی با نگرانی به[آخوند محمد کاظم] خراسانی گفت: خبر های ناگواری که درباره نوری می رسد، نشانه آن است که زندگی او در خطر است، اگر مشروطه خواهان، او را بکشند، آبروی [ما] علما، خواهد رفت!/ک، خانه بر دامنه آتشفشان، ص۲۰۳
...[آخوند خراسانی] بر اثر شنیدن خبر اعدام شیخ فضل الله، از شدت ضعف، همانجا وسط کوچه به زمین خورد.../همان، ص ۲۰۰
...بعد از شهادت شیخ، کسی خنده از مرحوم آخوند...ندید تا از دنیا رفت/همان، ص ۲۰۱
دکتر حائری: به دار آویختن شیخ، از سوی مشروطه خواهان...بسیاری از مردم عادی را...سخت به مشروطیت و پشتیبانان[حامیان] آن!کینه ور گردانید./همان، ص ۱۹۹
[محمد حسین] نائینی، نسخه های تنبیه الأمة را که در اثبات مشروطیت نوشته بود، در اواخر عمر(برای جلوگیری از سوء استفاده منحرفان از مضامین تند آن نسبت به شیخ شهید و صاحب عروة) با بهای گزاف از این و آن می خرید و نابود می کرد.دکتر حائری، وی را یکی از قربانیان سرخوردگی...از مشروطه می داند...که دیگر حتی نام مشروطه را به زبان نیاورد/ک، آخرین آواز قو، ص۱۲۴
💠 امام خامنه ای(حفظه الله):
دشمن را باید شناخت اینکه بنده مسئله بصیرت را برای خواص تکرار میکنم بخاطر اینست، ما در صدر مشروطه هم متأسفانه علمای بزرگی داشتیم که توطئه غربزدگان...را ندیدند و مماشات کردند، نتیجه این شد که کسی مثل شیخ فضلالله... به دار زده شد؛ ۸۸/۱۲/۶
@ShahidRabe
هدایت شده از ﷽ نهج الفقاهة
📌علت شهرت جواهر الکلام از زبان شیخ محمد حسن آل یس :
🔸 شیخ محمد حسن آل یس به مرحوم سید حسن صدر گوید : هنگامی که استادم صاحب جواهر امر کرد که برای انجام وظائف روحانی به شهر کاظمین رفته و آنجا ساکن گردم به ایشان گفتم : نامه ای به حاج علی بن حسن پوست فروش (تاجر معروف کاظمین) بنویسید که مجلداتی از جواهر الکلام به من عاریه دهد [که استفاده کنم] .
چون این مطلب را از استاد خواستم گفت : سبحان الله ؟! آیا جواهر کتابی شده که تجار از روی آن نسخه برداری و استنساخ می کنند ؟ سپس افزود : ای فرزند بخدا سوگند من جواهر را برای اینکه کتابی باشد که فقها به آن رجوع کنند ننوشتم بلکه برای خودم نوشتم زیرا هنگامی که از نجف به « عذرات » _ نام مکانی است بیرون نجف _ می رفتم از من سوالات فقهی میشد و کتابی نداشتم که همراه خود به آنجا ببرم تصمیم گرفتم کتابی بنویسم که هنگام نیاز ، خودم به آن رجوع کنم ....
سید حسن صدر گوید وقتی این مطلب را از استاد خود شیخ محمد حسن آل یس شنیدم به ایشان گفتم : سبحان الله . من از دو موضوع شگفت زده بودم .
۱)اینکه صاحب جواهر موفق به شرح تمام شرائع و نوشتن دوره فقه شده .
۲)اینکه چه شده که جواهر الکلام تا این اندازه رواج پیدا کرده و مورد توجه فقها شده است . اکنون شگفتی من بر طرف شد .
ایشان فرمود : چطور ؟
گفتم : مطلبی که شما نقل کردید دال بر این است که هنگام نوشتن این کتاب ، از لوازم #حب و #جاه و #سمعه و #ستایش ، #در_ذهن_صاحب_جواهر_نبوده و فقط و فقط برای خود و رفع نیاز خود نوشته است .
و این خصوصیت باعث این شده که هم موفق به انجام آن شود و هم رواج پیدا کند.
سپس استادم شیخ محمد حسن فرمود : راست گفتی . بیشتر نیت ها مغشوش و غیر خالص است و نیست غیر خالص لوازمی دارد که دنبال آن خواهد بود .
📚 فوائد الرضویة ، ص ۴۵۲ .
#جواهر_الکلام
#شهرت
#لوازم_عمل
🆔 @nahj_alfaqahat
هدایت شده از پزشکیِ قرآن "مصطفی جمالی"
📒 عقل؛ فیزیولوژی پزشکی قرآن
❓در فیزیولوژی قرآن کدام عضو را باید به عنوان اولین عضو مورد بررسی قرار داد؟
❓طب گذشته و کنونی هرکدام از یک عضو شروع کرده اند، اما پزشکی قرآن از کجا شروع میکند؟
💡جواب: پزشکی قرآن از قلب شروع میکند؛
زیرا اولین موضوع در انسان که باید فیزیولوژی آن استنباط شود #عقل است و جایگاه عقل نیز در قلب است. پس ابتدا باید قلب را خوب تشریح نمود.
❓❓اما چگونه #تشریح_قلب را از قرآن استنباط کنیم؟
❓❓چه ارتباطی بین قرآن و تشریح قلب و مسایل فیزیولوژی آن وجود دارد؟
🔶جواب: عجیب است و شاید شما باور نکنید که میشود ... .
❓❓پس قرآن چگونه فیزیولوژی و مسایل علمی قلب را بیان کرده است؟
🔐جواب: اگر کسی بتواند فیزیولوژی "عقل" را خوب استنباط کند، میتواند فیزیولوژی علمی قلب را نیز بر اساس آن استنباط کند.
❓❓مگر عقل نیز فیزیولوژی دارد؟ ما که در عرفان و فلسفه و لغت چیزی در این باره نخوانده ایم.
🔆 جواب: بله عقل هم فیزیولوژی دارد و مجموعه ادبیات و فقاهت در این مورد مفصلا کار کرده است، و با همین فیزیولوژیعقل در قرآن، فیزیولوژی قلب را استنباط میکنیم.
❓❓منظورتان از فیزیولوژی قلب چیست که در قرآن آن هم از طریق کلمه عقل بدست می آید؟
🔔جواب: همین مسایلی که در مهمترین کتاب فیزیولوژی پزشکی مدرن آمده است یعنی "#فیزیولوژی_گایتون"، بلکه بالاتر آن.
⃣ مرکز علمی آموزشی ادبیات و فقاهت
🆔 @ESC_af
🔰 واحد "پزشکی قرآن"
http://eitaa.com/joinchat/3743875090C179ed0119f
هدایت شده از پزشکیِ قرآن "مصطفی جمالی"
❤️ قلب؛ عنوان قلب در قرآن ❤
👈 قلب در قرآن شامل #قلب_صنوبری نیز می شود.
💠 از جمله دلیل ها بر این مطلب، اصل ظهور است. ظاهر از کلمه قلب همین معنای قلب صنوبری است، بنابراین شما که قلب را به این معنا نمیدانید باید دلیل بیاورید.
🔴اگر بگویید قرآن برای قلب ویژگی هایی چون عقل و مانند آن را اثبات کرده که هیچ ارتباطی با قلب مادی ندارد.
🔵میگوییم همه آن معانی که در قرآن آمده همچون "عقل و هدایت و ضلالت و ..."، در قلب صنوبری بدن وجود دارد.
👨🏻🔬👨🏻🔬در واقع عنوان "عقل" و دیگر عناوین دارای تفسیر پزشکی است، پس این دلیل نیز نمیتواند این معنای ظاهر را رد نماید.
⃣ مرکز علمی آموزشی ادبیات و فقاهت
🆔 @ESC_af
🔰 واحد "پزشکی قرآن"
🆔 @physician_af