دوستانش تعریف کردند
اصلا قرار نبود مصطفی همراه آنان به سوریه برود.
🥀 یک بار قبل از رفتن، اشتباهی با او تماس میگیرند و او هم به جمع رفقایش میرود. وقتی او را میبینند تعجب میکنند که آنجاست.
🌱 مصطفی چون میدانسته او را نمیبرند یک هفته تمام در میان آنها خوابیده و آنقدر التماس و گریه میکند تا راضی میشوند که او را هم با خو ببرند. چون سنش کم بود حتما باید از پدرش رضایت نامه میبرد تا دوستانش زیر بار مسئولیت او نروند،
در واقع با این کار میخواستند مانع رفتنش شوند.
یک روز پدرش را صدا زد که به اتاقش برود، من متوجه شدم که خودش رضایت نامه نوشته و از پدرش میخواهد که آن را امضا کند، به شدت ناراحت و عصبانی شدم.
بعد از دیدن ناراحتی من، آن را پاره کرد و در سطل زباله اتاقش ریخت.
🌻💚پدرش هم گفت:
«مگر مصطفی از علی اصغر(ع) و علی اکبر(ع) امام حسین(ع) مهمتر است،
من این همه مدت در جبهههای جنگ بودم ولی هیچ اتفاقی برایم نیفتاد،
راضی به رضای خدا باش و توکل کن.»
من هم با این حرفها آرام شدم. ولی بدون این که من دوباره متوجه شوم، یک مرتبه دیگر رضایت نامه نوشت و از پدرش، امضا گرفت.
💠فردای آن روز،
هنگامی که سطل زباله اتاق مصطفی را تمیز میکردم، تکههای پاره شده رضایت نامه را دیدم و به هم چسباندم.
وقتی همسرم به منزل برگشت پرسیدم: 🔸«رضایت نامه را امضا کردهای؟»
او هم تایید کرد.
اما آن کسی که سرتیم دوستانش برای رفتن بود، نامه را قبول نکرده و با پدرش تماس گرفته بود، چون فکر میکردند خودش نامه را امضا کرده است که همسرم گفته بود خودم رضایتنامه را امضا کردهام،
چون
🧡مصطفی راه خودش را پیدا کرده است، عاشق شده و نمیتوانم جلوی هدفش را بگیرم.
رضایت دارم که او به سوریه برود.💞
قبل از این که برود، میگفت اگر من را نبرند همه کارهای رفتن را انجام دادهام و به هر طریقی باشد میروم و در جمع مدافعان حرم حضور پیدا میکنم.
روزهای قبل از رفتنتش گوشه ای از اتاق نشسته بود، از من پرسید:
«مامان از دنیا چه چیزی میخواهی؟»
گفتم:
«خواسته خاصی ندارم و و دنیا را با تو میخواهم و دنیای بدون تو برایم معنایی ندارد»،
گفت:
«زمانی که من نبودم چه کسی را داشتی؟» گفتم: «خدا را داشتم»
که در جوابم گفت:
«خدا همان خداست، هیچ فرقی ندارد، من هم که نباشم خدا را داری.»
ناراحت شدم و گفتم:
«از این حرفها نزن.»
بعد از این حرفم، مصطفی گفت:
«مامان سعی کن دل بکنی و ببخشی تا دل نکنی به معرفت نمیرسی، از دنیا و تعلقاتش بگذر. برای هر کسی یک روز، روز عاشورا است، یعنی روزی که امام حسین ندای "هل من ناصر" را داد و کسانی که رفتند و با امام ماندند، شهید و رستگار شدند، ولی کسانی که نرفتند چه چیزی از آنها ماند، تا دنیا باقیست، لعنت میشوند.»
❇️در جواب حرفهایش با خنده گفتم: «مگر تو صدای "هل من ناصر" شنیدی» که جوابم داد:
🔹 «دوست داری چه چیزی از من بشنوی؟» گفت: «مامان می خواهم یک مژده بدهم، اگر از ته قلب راضی شوی که به سوریه بروم، آن دنیا را برایت آباد میکنم و دنیای زیبایی برایت میسازم که در خواب هم نمیتوانی ببینی»،
#یا_علی_علیه_السلام https://eitaa.com/joinchat/173277224C9dc7767579
5.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ روایت عباس موزون از تجربهگری که در حین سینهزنی در دسته عزاداری چشمچرانی میکرد
صحبت های آقای موزون میتواند به خیلی از شبهات مطرح شده چند روزه پاسخ درست و عاقلانه و قانع کننده ای باشد
#یا_علی_علیه_السلام https://eitaa.com/joinchat/173277224C9dc7767579
4_5942686328939348430.mp3
5.88M
روضۀ تاسوعا | بهشت عباس(ع) دارد
🏴«اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة»
#یا_علی_علیه_السلام https://eitaa.com/joinchat/173277224C9dc7767579
9.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دو یادگاری از حاج آقا مرتضی تهرانی...!
🎙آیتالله حاجآقا مرتضی تهرانی رضواناللهتعالیعلیه:
🔸اگر اسامی اهلبیت و معصومین علیهم السلام را شنیدید، ولو آرام ، «صلوات بفرستید».
🔹مداومت بر صلوات هنگام شنیدن نام اهلبیت علیهم السلام «نورانیت می آورد».
🔸قلب با برائت و لعن آمادگی پیدا می کند.
🔹بهترین لعن، لعن زیارت عاشورا است.
🔸اگر اینطور نشد مرا...!
#یا_علی_علیه_السلام
https://eitaa.com/joinchat/173277224C9dc7767579