•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
*سورهی قیام*
*بسم الله الرحمن الرحیم*
حتی اگر به ما خبر نداده بودند که «ان الحسین *مصباح الهدی* و سفینه النجاه» سمت راست ِ عرش خدا را زینت بخشیده، ما زمینیها باز هم میتوانستیم دل خوش کنیم به تصوّرات کودکانهای از این حقیقت بزرگ که حسین، *چراغ هدایت* است. چون خودمان هر سال میبینیم که عاشورا چهطور چشمها را تر و قلبها را ذوب میکند و زنگارهایی را که کفر و نفاق بر دل مومنین حکّ کردهاند، میشوید و بر پیشانی ِ کید ابلیس، مُهر «هباء منثورا» میزند.
«چراغ هدایت» همان چیزی است که خدا برای روشنماندن آن، انبیائش را فرستاده و اوصیائش را جایگزین آنها کرده و کتابهایش را در میان آنها به یادگار گذاشته. بعد هی نهیب زده که هدایت من از همین مسیر میگذرد: «آیه فرستادهام و نشانه نشانتان دادهام.» انگار که به انسانها و امّتها گفته: همهی شما محکوم قدرت قدرتمندان هستید و چارهای جز تبعیت از روابطی که آنان رقم زدهاند ندارید. اما من آیههایی میفرستم که همین قدرتمندان به خاک مذلّت بیفتند و به عجز برسند و مجبور شوند ناتوانیشان را فریاد بزنند؛ آنهم در مقابل همهی مردم نگونبختی که توانایی حاکمان خود را با تمام وجود حس کردهاند. آنوقت است که حتی برای ضعیفترین عقلانیتها هم حجّت تمام میشود؛ چون غافلترینها هم تازیانهی زور حکّام را بر گردههای خودشان حس میکنند اما بعد از نزول آیات، قدرتی غیرمادّی را میبینند که روی دست همهی قدرتمندان بلند شده و خودش یک قطب جدید از قدرت را ایجاد کرده. هر چند راه انکار و عناد باز است و اشقیاء بعد از دیدن عجز و ناتوانی خود، باز هم به سراغ یک فریب جدید و یک طرّاحی نو خواهند رفت؛ اما حجّت بر همه تمام شده و هیچ عذری برای کسی باقی نمانده است.
از همین جاست که آیه و نشانه و اعجاز دست به دست هم میدهند: معجزه یعنی به عجز درآورندهی اهالی باشگاه ِ قدرت و به خفّت کشانندهی ملأ و مترفین و اکابر مجرمین و نابود کنندهی ابهّت مادّی ِ ائمّهی کفر و پیشوایان نفاق؛ که اگر اینها بشکنند و زنجیر اقتدارشان پاره شود، مستضعفین و محرومین و مغلوبین جرأت رهایی خواهند یافت و از میانهی ظلمات ِ «واللیل اذا عسعس»، روزنههایی از نور ِ «والصبح اذا تنفّس» بر آنها خواهد تابید.
پس اگر حسین چراغ هدایت است و هدایت نیز از مسیر معجزه و آیه عبور میکند و معجزه نیز اثری جز خُردشدن استخوانهای قدرتمندان ندارد، عاشورا و مقدمات و موخراتش باید در چارچوبی از «اعجاز» معنا شود و تکتک افعال حسین همانند «آیه« های غیرقابل تحدّی ِ قرآن تفسیر گردد و هر حلقه از زنجیرهی مصبیتهای راتبهی او از «نشانه» های الهی به حساب بیاید.
و من شهادت میدهم که عقل جمعی ِ و حتی همکاری سازمانی ِ هزاران فقیه نیز نمیتواند ادعایی در این وادی داشته باشد و سلمانها و مقدادها و اباذرها حتی در بهشت هم به حقیقتِ این حقائق دست پیدا نمیکنند. پس این چند آیه از سورهی قیام را بگذارید به پای جسارتهای بچهگانه و اطوارهای کودکانه؛ آن هم با فاصلهای به اندازهی صدها سالها نوری از گستردهترین کهکشان هدایت و بزرگترین معجزهی تاریخ ...
*سیریکم آیاته فتعرفونها .... فأیّ آیات الله تنکرون*
کامنت:
از خطوط پایانی متن واضح است که این نوشتهها هیچ ادعایی ندارند. پس استفاده از عباراتی مثل «سورهی قیام» و «آیهی اول» و «آیهی دوم» و ... ـ که اگر توفیق تفکر و فرصت نوشتن بود، در شبهای آینده به اشتراک گذاشته خواهد شد ـ صرفاً یک قالب ادبی است برای تأکید بر مضمون این پست؛ یعنی رفتار اباعبدالله و یارانش در عاشورا و قبل و بعد آن، باید به عنوان آیات و معجزات الهی تحلیل شود.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#سورهی_قیام
#شب_اول_محرم
#محرم
سروش sapp.ir/msnote
ایتا Eitaa.com/msnote
بله https://ble.im/msnote
تلگرام https://t.me/msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
*سورهی قیام*
*آیهی اول: و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله...*
▪️بخش اول▪️
گزارهی معروفی هست که همیشه با آن مشکل داشتهام. در وصف جامعهای که از اطاعت معصومین سرباز زد و به دور دشمنان آنها جمع شد، میگویند: «مردم حق را از باطل تشخیص نمیدادند و نادانی و بیخبری بیچارهشان کرده بود و ...» همیشه با خودم میگویم اگر اینطور باشد، پس تکلیف آیات و نشانههای خدا چه میشود؟ مگر هدایت تعطیلپذیر است؟ درست است که اهل طغیان بر مردم خیمه زدهاند و آنها را در سیاهچالهای فریب و رفاه به اسارت درآوردهاند اما قدرت خدا کجا رفته؟ مگر میشود رشتهی معجزات خدا پاره شود و اتمام حجّت که حرفهی بیحریف انبیاء و اولیاء بوده، کنار گذاشته شود؟ آن هم وقتی مشعشعترین انوار الهی داشتند بر ظلمات زمین میتابیدند و برهان الهی را به همه نشان میدادهاند ...
در جامعهای که هنوز نام پیامبر خدا در آن برده میشود و روسایش خود را خلیفهی نبیّ میدانند، وقتی شخصیتی مثل حسینبنعلی که تجسّم فرهنگ بعثت و وارث بیت نبوّت است، بیعت نکند و در شهر خود و حرم پیامبر قرار نگیرد و از مدینه خارج شود و با مخدّرات بنیهاشم سر به صحرا بگذارد و شعبان و رمضان و شوال و ذی القعده را در مکّه بماند و سرپیچی و سازشناپذیریش را در موسم حج و در مرکز اجتماع مسلمین به نمایش بگذارد و پنج ماه تمام، آوارگی خود را فریاد بزند و دائماً هشدار بدهد که میخواهند او را بکشند و هیچ نقطهای از بلاد مسلمین برای او امن نیست، آیا جز دیوانگان و مجانین، کسی باقی خواهد ماند که در بیخبری باشد و با جهل دمخور شود و اتمام حجّت حسین به گوش او نرسیده باشد؟
مساله آنقدر واضح بود که وقتی اباهرّه در راه کوفه از حسین پرسید که «چه چیزی تو را حرم جدّت [مدینه] و حرم خدا [مکّه] خارج کرد، اباعبدالله اول فرمود: «ویحک یا اباهره» انگار که اصل چنین سوال و استفهامی جای توبیخ داشت. بعد حضرت در جواب این سوال ابلهانه دوباره ناامنی و خطر جانی برای تنها وارث فرهنگ بعثت را فریاد کرد: اخذوا مالی فصبرت و شتموا عرضی فصبرت و طلبوا دمی فهربت «مالم را گرفتند و صبر کردم. ناموس و آبرویم را شتم کردند و صبر کردم. خواستند مرا بکشند که هجرت کردم». وضعیت به نحوی روشن بود که سلیمان بن صرد وقتی خواست مردم کوفه را بشوراند، در توصیف شرایط امام گفت: «صار الی مکّه هاربا من طواغیت آل ابیسفیان». قصد بنیامیه برای کشتن تنها باقیمانده از خاندان رسول به قدری واضح بود که ابن عباس پس از دیدار با حسین در مکه و در مقابل چشمان مردم فریاد زد: «وا حسیناه» و فرزند خلیفهی دوم پس از دیدن امام گریست و با حضرت برای همیشه خداحافظی کرد.
با اینکه حسین، تهدید حکومت نسبت به جان خود را به یک خبر عمومی تبدیل کرد، اما این یک خبر عادی نبود و حتی دشمنان امام هم میدانستند که کشتن اباعبدالله چقدر مهیب و خطرناک است و معنایی جز هدم دین ندارد. کار به جایی رسید که وقتی مروان به حاکم اموی ِ مدینه پیشنهاد کرد تا قبل از خروج امام از مدینه، به قتل حسین مبادرت کند، ولید بن عتبه گفت: «ویحک انک اشرت الیّ بذهاب دینی و دنیای». قتل حسین و تصمیم یزید برای تحقق آن، فاجعهای بود که حتی عبدالله بن مطیع را ـ که از زبیریان بود و امام را در راه کوفه مشاهده کرد ـ مجبور به اعترافات عجیبی کرد: «با کشتن تو حرمت پیامبر هتک میشود. حرمت اسلام از بین میرود. حتی حرمت قریش نابود میشود و اصلاً حرمت عرب لگدمال میشود و پس از قتل تو آنان از هیچکس نخواهند ترسید.» این گناه اینقدر عظیم بود که همسان کفر و شرک انگاشته شد؛ نه از طرف شیعیان که از سوی یک عالم اهل شام؛ شهری که مرکز دشمنی با اهلبیت بود. سید بن طاووس نقل میکند که عالم شامی وقتی سر اباعبدالله را دید، یک ماه تمام خود را از تمام اصحابش مخفی کرد و وقتی پیدایش کردند، این شعر را میخواند: «یکبّرون بأن قتلت و انّما / قتلوا بک التکبیر و التهلیلا» بخاطر شهادت تو ندای الله اکبر سر میدهند در حالیکه با کشتن تو تکبیر و تهلیل و توحید را کشتهاند.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
ادامه👇👇👇
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
*سورهی قیام*
*آیهی اول: و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله...*
▪️بخش دوم و پایانی▪️
با وجود فشارها و تنهاییها و مظلومیتها و بدون هیچگونه امکانات حکومتی، تدابیر الهی ِ حضرت حسین باعث شد که تهدید جانی و عزم یزید برای به شهادت رساندن حضرت، در سراسر دنیای اسلام پخش شود و خواصّ دربارهی آن نظر دهند و عوامّ آن را به موضوعی برای بحث و جدل روزمرّهشان تبدیل کنند.
موضعگیریها و رفتارهای اباعبدالله همان نشانهها و آیههای خدایی بودند که حجّت الهی را بر همه تمام کرد و تشخیص حق و باطل را در میان تمامی مردم تعمیم داد. همه فهمیدند که این خطر چقدر بزرگ است و چه معنایی دارد، پنجماه تمام آوارگی حسین و خاندانش را دیدند یا شنیدند، تنهایی و مظلومیتش را چشیدند و فهمیدند که شهادت چقدر به او نزدیک شده اما هیچکس و هیچ قوم و هیچ شهری تکان نخورد. وضع کوفه هم که از اسمش معلوم بود. این سکوت سمّی و این خواب و خرناس ِ دستهجمعی در جهان اسلام آن هم در طول حدود شش ماه مداوم، یزید را مطمئن کرد که به مقصودش خواهد رسید و مقابلهای در برابر او نخواهد بود و همین تحلیل بود که باعث شد ترسوها، گستاخترینها شوند، دستگاه حاکم جرأت پیدا کند و پاکترین خون در طول تاریخ به زمین ریخته شود و محترمترین نوامیس عالَم به اسارت روند.
به قول سورهی نهم، «آیا آنها نمیبینند که هر سال، یکی دو بار امتحان می شوند؟! اما باز هم توبه نمیکنند و عبرت نمیگیرند» وقتی قرار است امتحانی به عظمت عاشورا رقم بخورد، ارادهی خدا و فداکاریهای اولیائش حجّت را بر پایینترین سطوح عقلانیت هم تمام میکنند. سیدالشهدا قرآن مجسّم بود که با هجرتش داشت «و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله» را دوباره تفسیر میکرد تا آیهها و نشانههای الهی، متواتر و متراکم بر سر امّت پیامبر فرو ببارند... تا شاید کسی از عمق کثافات، دستی دراز کند و از او دستگیری شود... لیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حیّ عن بینه...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#سورهی_قیام
#شب_دوم_محرم
#محرم
سروش sapp.ir/msnote
ایتا Eitaa.com/msnote
بله https://ble.im/msnote
تلگرام https://t.me/msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
*سورهی قیام*
*آیهی دوم: و اُلقی السحره ساجدین قالوا آمنا برب العالمین*
▪️بخش اول▪️
🏴هنوز هم که هنوز است، نظامیان با همهی کسانی که برای حکومتها کار میکنند، فرق دارند و قوانین و مقررات و مجازات و تشویقهایشان با تمامی کارکنان دولتها تفاوت دارد.
چون هر حکومتی ـ حق یا باطل ـ به ناچار روی موجی از خون بنا شده و ـ به عدل یا ظلم ـ لاجرم باید بکشد و کشته بدهد تا باقی بماند. این وسط، نظامیان و لشگریان هستند که ریسک میکنند و خطر میپذیرند و جان میدهند و فداکاری میکنند و بالاترین مراتب تعلّق و طرفداری از هیأت حاکمه را به نمایش میگذارند تا ائمّهی نار یا ائمّهی نور، سریر سلطنت مادّی یا خرقهی خلافت الهی را از دست ندهند.
🏴حرّبنیزید ریاحی هم همین بود و فراتر از این؛ چون به نفع امیری شمشیر میزد که تا چند روز قبل از آغاز محرّم، در تندترین طوفانهای سیاسی دستوپا میزد اما وفاداری حرّ به امیر متزلزل نشده بود و نام او پای هیچیک از هزاران نامهی کوفیان به حسینبنعلی دیده نمیشد.
قاعدتاً همین وفاداری قرص و قطعی بود که عبیدالله را قانع کرد تا یک مأموریت بیسابقه را به عهدهی او بگذارد: اولین کسی که بعد از سالها دوریِ اهلبیت پیامبر از جنگ و کارزار، در مقابل آنها شمشیر بکشد و برق تیغ را به سوی چشمان اهل حرم رسولالله روانه کند؛ آن هم در حالی که کاروان امام، نشانی از آرایش نظامی به همراه ندارد.
راستش را بخواهید وقتی کسی مثل عبیدالله برای کاری مثل شمشیر کشیدن بر نوهی پیامبر، سرداری را به پیشقراولی سپاهش انتخاب کند، باید آن شخص را فداکارترین فداییِ امیرکوفه به حساب آورد. مخصوصاً اینکه امراء در جنگهای حیاتی، پیشآهنگیِ سپاه را به هر کسی نمیدهند؛ مثل علی که در صفین، مالک اشتر را برای این منصب انتخاب کرده بود.
من حتی حدس میزنم که حرّ وعدههای بسیاری از عبیدالله شنیده بود و قولهای زیادی گرفته بود تا چنین کاری را در چنان شرایطی به عهده بگیرد؛ مثل سحرهی فرعون که زبونی و ذلّت او را در مقابل موسی دیده بودند و در روزگاری که طبق روایات، قدرت فراعنه بر سحر استوار بود، اصرار کرده بودند تا بیشترین امتیازها را بگیرند: «أ إنّ لنا اجراً ان کنا نحن الغالبین؟» و فرعونِ کوفه مثل فرعون مصر، مجبور بوده به خواستهی تکیهگاه حکومتش تن دهد و در مقابل حرّ حرفی جز این نداشته: «نعم و إنکم لمن المقرّبین»
ادامه:👇👇👇
*سورهی قیام*
*آیهی دوم: و اُلقی السحره ساجدین قالوا آمنا برب العالمین*
▪️بخش دوم و پایانی▪️
🏴...اما عاشورا صحنهی بزرگترین معجزات الهی است و کدام معجزه بالاتر از ذوبکردنِ قلب فداییان اهل طغیان و دستگیری از غرقشدگان در امواج عصیان با همهی تعلّقی که به روسای خود دارند و با تمام عادات دنیایی و محاسبات مادّی که گرفتارش شدهاند؟ فقط کافی است تا طرف پشت نکند و رو برنگرداند و بیادبی را کنار بگذارد. آنوقت است که مظلومیت حسین و مروّت او به سپاه تشنهی حرّ و انتساب او به تکدختر پیامبر و دهها چیزی که شاید بین حر و حسین گذشته و ما نمیدانیم، دست به دست هم میدهد و سردار سپاه کوفه را نه تنها از اردوگاه مقابل به کنارهای میکشاند بلکه او را به لشگری پیوند میدهد که نه تنها هیچ احتمالی از پیروزی و غلبهی نظامی برایش متصوّر نیست که مُردن و تکهتکهشدن، حاصل قطعیِ همراهی با آن است.
ولی حرّ همان کاری را کرد که سحرهی فرعون، وقتی قدرت عصای موسی را دیدند و آیهی الهی برای هدایت را چشیدند، انجام دادند: «و ألقی السحره ساجدین قالوا آمنّا برب العالمین رب موسی و هارون» البته حرّ در میدان جنگ بود و الا بعید نبود که به سجده بیفتد.
شاید هم دستگذاشتن بر سر یا آویزان کردن چکمهها از گردن در وسط معرکه، چیزی از قبیل سجده حساب شود. به هرحال فکر میکنم ذکر زیبایی برای سجدهاش انتخاب کرده بود:
ـ «جعلت فداک... هل تری لی من توبه؟»
+ نعم. یتوب الله علیک. فأنزل!
ـ انا لک فارساً خیر لک منّی راجلاً و الی النزول یصیر آخر امری...
🏴پ.ن: وقتی سحرهی فرعون در برابر معجزهی موسوی به سجده افتادند، خیلیها در کفرشان به تزلزل افتادند و بعضیها هم ایمان آوردند، اما هنگامی که اباعبدالله سردار وفادار عبیدالله را به دستگاه الهی جذب کرد و حرّ را به سجده انداخت، سپاه کوفه تکان نخورد و به این آیهی الهی و معجزهی حسینی پشت کرد. بالاخره اشقیالاشقیاء باید یک جایی از تاریخ، عمق عناد و انکار خودشان را نشان دهند دیگر...
🏴تقدیم به حضرت حرّ، ابرمردی که نشان داد اختیار مؤمن میتواند مستحکمترین زنجیرها را پاره کند و تن به جبر محیط ندهد؛ به کسی که ما در شبهای ابتدائی محرّم، کودکانه خود را به جای او جا میزنیم و مثل او توبه میکنیم؛ غافل از اینکه او بعد از توبه، به معرکه رفت و برای حسین شمشیر زد...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#سورهی_قیام
#شب_دوم_محرم
#محرم
#حضرت_حر
سروش sapp.ir/msnote
ایتا Eitaa.com/msnote
بله https://ble.im/msnote
تلگرام https://t.me/msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
*سورهی قیام*
*آیهی سوم: فأشارت الیه قالوا کیف نکلّم من کان فی المهد صبیاً*
🏴دیدید واکنش یک بچهی کوچک را وقتی کسی ـ حتی اگر از نزدیکان و آشنایان باشد ـ با آن طفل معصوم تندی کند؟ بغض میکند و میترسد و سمت پدر و مادرش میدود و پشت آنها پناه میگیرد و تا مدّتها بعد هم اگر دوباره طرف را ببیند، غریبی میکند و لب میگزد و احتیاط به خرج میدهد و دور و بر آن مرد یا زن نمیپلکد. انگار که ترس، غل و زنجیری شده که دست و پایش را بسته و به هیولایی تبدیل شده که زبانش را بند آورده ...
▪️بچههای اهلبیت اما حساب جداگانهای دارند. حتی اگر قواعد وراثت را در نظر بگیریم، امامزادهها اولین ورثهی شجاعت و حمیّت و هیبت و عقلانیت و ذکاوت ِ پدرانشان هستند. معنا ندارد که پدرشان در یک جنگ نمایان کشته شود و چهل منزل با سرش همسفر شوند و بعد بگوییم بچه خیال میکرده که بابایش به مسافرت رفته ...
▪️سید بن طاووس در لهوف حکایتی را نقل میکند که ثابت میکند به عجز درآوردن ِ ائمّهی کفر و پیشوایان نفاق، نه فقط کار بزرگان بنیهاشم است؛ که بخشی جدانشدنی از زندگی کودکان این قوم بوده؛ نشان میدهد که به کار بردن واژهای مانند «کودک» برای خردسالان ِ این خاندان هم، یکی از کارهای کودکانهی ماست.
▪️یزیدی که در پایتخت امپراطوریش مفتضح شده و در جنگ خطبهها و گریهها و روضهها دستهای نجسش را بالا برده، به حضرت سجاد پیشنهاد میدهد که پسرش با یکی از پسران حسین کشتی بگیرد. حتماً خیال میکرده با این مکر، میتواند در مقابل مردم جنایتش را به یک دعوای خانوادگی بین پسرعموها تقلیل دهد که بعد از جنگی اتفاقی، تصمیم گرفتهاند آشتی کنند و کینهها را کنار بگذارند و به بازی و تفریح و شادی بگذرانند.
▪️حالا در نظر بگیرید طفل معصومی را که بزرگترین فجایع را به چشم خود دیده و عمق جنایت وحشیترین سلّاخها را با تمام وجود درک کرده و حالا هم در اسارت همان آدمکشهاست؛ بغض میکند و میترسد و پناه میگیرد و زبانش بند میآید و به خود میلرزد؟! ابداً! با عقلانیت و ذکاوتش به خوبی فهمیده که یزید چه معرکهای به راه انداخته و چه نیرنگی را تدبیر کرده و شجاعت و حمیّتش را طوری در کلمات سرازیر میکند که ...
▪️ من حدس میزنم زینالعابدین بعد از شنیدن پیشنهاد یزید، به جای آنکه حرفی بزند، مثل مریم مقدس، دشمنان را به کودکی حواله داد که در کنارش بود: «فاشارت الیه».
یزید هم مثل علمای یهود پر از تعجب شده و با خودش گفته: «کیف نکلّم من کان فی المهد صبیا» اما عمرو بن الحسین ـ که به روایت سید بن طاووس «صغیر» بوده ـ چیزی نگفته جز این:
«هرگز! به جای این کار، یک خنجر به من و یک خنجر به فرزندت بده تا با او بجنگم».
لابدّ لحنش همان لحن محکمی بوده که عیسی در گهواره داشته: «انی عبدالله ... جعلنی مبارکا این ما کنت ...»
▪️ اعجازی که روح این پسر در برابر امپراطور به نمایش میگذارد، طوری زادهی معاویه را به عجز میرساند و به زمین گرم میکوبد که راهی جز یک فحّاشیِ بچهگانه برایش باقی نمیماند؛ کاری که یک مرد عادی در برابر یک بچهی کوچک هیچوقت انجام نمیدهد و آن را خفّت و خواری برای خودش حساب میکند. چه برسد به اینکه یک امپراطور به پسری فحّاشی کند که پدر و برادرانش را از دست داده و به اسارت قاتلان آنها در آمده. این ناسزاها به عمرو و پدرش طبعاً قابل نقل و ترجمه نیستند ... اما این حجم از استیصال و درماندگی و انفعال برای یک حاکم فاتح در برابر یک خردسالِ دربند کشیده شده، همان معجزهای است که کار هر روز ِ آلالله است. آلالله هم که میدانید یعنی چه؟ یعنی خانوادهی خدا ...
▪️ـ جامعهی کبیره است که روی لبهایم میلغزد:
خضع کل جبّار لفضلکم و ذلّ کلّ شیء لکم
تمامی جباران در برابر فضل شما خاضع شدهاند و همه چیز در مقابل شما به خاک ذلّت افتاده ...
▪️خیلی مانده تا شیعه بفهمد حقیقت روضههای سه سالهی حسین را ...
▪️این متن را پارسال به اشتراک گذاشتم اما این یک بازنشر نیست چون وقتی این نوشته را نوشتم، قرار بود یکی از آیات سورهی قیام باشد و همراه با بقیهی این مجموعه به اشتراک بگذارمش. اما پارسال در شب منسوب به حضرت رقیّه، خبری از این نام مبارک در استریم نبود. پس منتظر نماندم و متن را به اشتراک گذاشتم.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#سورهی_قیام
#شب_سوم_محرم
#محرم
#حضرت_رقیه
سروش sapp.ir/msnote
ایتا Eitaa.com/msnote
بله https://ble.im/msnote
تلگرام https://t.me/msnote
▪️به جرم اینکه ندارم پدر زدند مرا▪️
به جرم اینكه ندارم پدر زدند مرا
شبیه مادر در پشت در زدند مرا
خبر نداشتم این ها چقدر نامردند
خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا
خدا كند كه عمویم ندیده باشد، چون
پدر، درست همین دور و بر زدند مرا
پدر، به وقت غذا تازیانه می آمد
نه ظهر و شام كه حتی سحر زدند مرا
سرم سلامت از این كوچه ها عبور نكرد
چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا
چه بینِ طشت، چه بر نیزه ها زدند تو را
چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا
چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان
اگر نظر كنی از هر نظر زدند مرا
فقط نه كعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی
سپر نداشتم و با سپر زدند مرا
پدر، من از سرِ حرفم نیامدم پائین
پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا
مگر به یادِ كه افتاده اند دشمن ها
كه بینِ این همه زن بیشتر زدند مرا؟
زدند مادرتان را چهل نفر یكبار
ولی چهل منزل صد نفر زدند مرا
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محسن_عرب_خالقی
#شب_سوم_محرم
#محرم
#حضرت_رقیه
سروش sapp.ir/msnote
ایتا Eitaa.com/msnote
بله https://ble.im/msnote
تلگرام https://t.me/msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
یک نيمه شب بهانهی دلبر گرفت و بعد
قلبش به شوق روي پدر پر گرفت و بعد
از روزهاي بي کسي اش گفت با پدر
يعني نبرد بغض و گلو در گرفت و بعد
جان داد در مقابل چشمان عمه اش
با بال هاي زخمي خود پر گرفت و بعد ...
سلام خدا بر رقیه بنت الحسین «علیه السلام»
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
#شب_سوم_محرم
#محرم
#حضرت_رقیه
سروش sapp.ir/msnote
ایتا Eitaa.com/msnote
بله https://ble.im/msnote
تلگرام https://t.me/msnote
هدایت شده از اهل بیت مدیا
shab sevom004.mp3
10.5M
🖤 السلام علیک یا اباعبدالله
🦠 در دهه اول محرم، هر روز ساعت ۱۹، هیئتی مجازی و مختصر را فراهم کردیم تا عزیزانی که امکان حضور فیزیکی در مراسم عزاداری را ندارند نیز بهرهمند شوند.
شب ۴ #محرم (حر و دو طفلان حضرت زینب سلام الله علیها)
وعدهٔ ما هرروز ساعت ۱۹ در خیمهٔ مجازی اهلبیت مدیا👇
@AhleBeytMedia