eitaa logo
۲۵۶ 🌌
65 دنبال‌کننده
163 عکس
9 ویدیو
1 فایل
۲۵۶، ابجد نور است؛ ‌نور نام خداست. 💫 ‌📌محدثه‌ام 🤱🏻🧕🏻 آنچه می‌خوانم آنچه می‌نویسم همه این‌جاست @M_talebiz
مشاهده در ایتا
دانلود
من سی روز با یک‌گروه عالی در مسیر نوشتن بودم. دیروز آخرین روز بود. امیدوارم بتونم این مسیر و هر روز نوشتن رو ادامه بدم. و خداقوت به زهرا کاشانی‌پور عزیز که برای من وقت گذاشت و توی این مسیر کنارم بود.
سخت‌ترین کار تعهد داشتن به خودمان است. ‌ فکر می‌کردم بعد از سی‌روز مستمر نوشتن روی ریل افتاده باشم، اما اشتباه می‌کردم. دیروز چیزی ننوشتم، شنبه هم ننوشتم. انگار تعهد داشتن و متعهد بودن به چیزی یا کسی بیرون خودم راحت‌تر است. ‌ من اگر یک قرار با شخص دیگری بگذارم، بخاطر تعارف یا به عبارت مشخص‌تر رودربایستی (یا رودروایسی ) که دارم، پیش می‌روم. از خواب و درس و بچه و زندگی‌ام می‌زنم که کار پیش برود. اما وقتی نوبت به تعهد و قول و قرار با خودم که می‌رسد، زیرش می‌زنم یا حداقل راحت‌ رهایش می‌کنم، حتی اگر ضروری باشد، مثلا دارو خوردن یا تقویت کردن جسم و روحم. نمی‌دانم ناشی از اولویت نبودن خودم است یا چیز دیگری. حالا که نباید سی روز بنویسم نوشتن را عقب رانده‌ام. به هرقیمتی وسط کارهایم یا آخر شب وقت نمی‌گذارم تا بنویسم. دیشب سرم را که روی بالشت گذاشتم خواب نرفتم، کمی فکر کردم، به صدای بع‌بع گوسفند همسایه که دقیقا پشت اتاق خواب ما‌ست گوش دادم اما ننوشتم. حتی به ذهنم خطور نکرد همان چنددقیقه را که خانه در سکوت بود و فقط گاهی صدای خش‌خش پتوی بچه‌ها می‌آمد چند کلمه بنویسم. این به ذهن خطور نکردن علامت خطر است. خطر اینکه نوشتن برایم ضروری نیست، برایم اولویت نیست، مثل خیلی کارهای دیگر که مهم هستند اما چون مربوط به خودم می‌شود، رها می‌کنم. مثل تمام بادام‌هایی که باید توی آب بخیسانم تا پوست قهوه‌ای نازکش کنده شود، بعد برود توی آسیاب با آب و عسل و گلاب قاطی شود. بعد یک استکان شیربادام بخورم. تا بوی گلاب کمی حوصله‌ام را بیشتر کند و کم‌تر عصبی شوم، تا موی کم‌تری از سرم بریزد. اما رهایش می‌کنم. چندهفته پیش که بچه‌ها مریض شدند برای اولین‌بار چندغذای متفاوت درست کردم، برای سیدحسن سوپ متفاوت و برای سیدعلی و همسرم شوربا درست کردم. آویشن دم دادم و شلغم پختم. سعی کردم آن روحیه‌ی رها کن همیشه را کنار بگذارم. اما اگر برای خودم قرار باشد بابونه دم بدهم، یا شیربادام درست کنم، سخت و کشنده است. تنها کاری که برایم انجام دادنش راحت است، آب جوش آوردن و خوردن یک کافی‌میکس است. دلیلش هم واضح است برای انرژی داشتن برای روز است، برای خواب آلود نبودن. سخت‌ترین کار تعهد داشتن به خودم است. فکر کنم برای همین گاهی کم می‌آورم، عصبی می‌شوم و خسته. برای اینکه شاید خودم را عقب می‌رانم. دنبال یک فرصت هستم که تمرین کنم به خودم متعهد باشم. شاید اوضاع کمی بهتر شود. اما احتمالا هیچ‌وقت آن فرصت نمی‌رسد. مثل همین سی‌روز پیش که فکر می‌کردم فرصتی برای نوشتن ندارم اما داشتم و پیدایش نمی‌کردم. °• @mtalebi76 •°
آن را که غمی چون غم من نیست چه داند کز شوق توام، دیده چه شب می‌گذراند؟ وقت است اگر از پای درآیم که همه عمر باری نکشیدم که به هجران تو ماند ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری در آتش سوزنده صبوری که تواند هر گه که بسوزد جگرم دیده بگرید وین گریه نه آبی است که آتش بنشاند سلطان خیالت شبی آرام نگیرد تا بر سر صبر من مسکین ندواند شیرین ننماید به دهانش شکر وصل آن را که فلک زهر جدایی نچشاند ترسم که نمانم من از این رنج دریغا کاندر دل من حسرت روی تو بماند فریاد که گر جور فراق تو نویسم فریاد برآید ز دلِ هر که بخواند شرح غم هجران تو هم با تو توان گفت پیداست که قاصد چه به سمع تو رساند °• @mtalebi76 •°
کاش برای دوره‌ی امتحانات ساعت برنارد را داشتم. فقط لحظاتی که در حال درس خواندن بودم، زمان را متوقف می‌کردم. عذاب وجدان اینکه بچه‌هایم بار روی دوش مامان و بابا هستند یا به من احتیاج دارند، نداشتم. فقط درس می‌خواندم و به این فکر نمی‌کردم که الان وظیفه‌ام چیست. درس خواندن یا چیز دیگر؟!