eitaa logo
مهدویت تا نابودی اسرائیل
1.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
61 فایل
🌷اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید 🍃امام خامنه ای(حفظه الله) نظرات و پیشنهادات @Mtnsrx ارتباط با ادمین جهت تبادل @fzz_135 لینک کانال مهدویت تا نابودی اسرائیل در ایتا http://eitaa.com/joinchat/1682636800Cc212ba55ee
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹ثمره توبه جبران خطا هاست 👉 @mtnsr2
haghighat-asar-gonah.ali_.mp3
3.18M
⭕️داستان زیبا و تاثیر گذار 🌹حقیقت آثار گناه 🌱استاد عالی 👉 @mtnsr2
⭕️توفیق یعنی قبول 👉 @mtnsr2
🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃🌟 🌀از كجا متوجه شويم كه خدا توبه ما را قبول كرده است؟ ❓ آيا می شود در اثر زياد توبه كردن و توبه شكستن خدا ديگر توبه انسان را قبول نكند؟ در روایتی آمده است: التائب من الذنب كمن لاذنب له والمقيم علی الذنب و هو مستغفر منه كالمستهزء؛  كسی كه از گناه توبه كند، همچون كسی است كه اصلا گناه نكرده است و كسی كه به گناه خود ادامه دهد در حالی كه استغفار می كند مانند كسی است كه مسخره می كند 📚همان، ص 296 حقيقت توبه همان پشيمانی و ندامت از گناه است كه لازمه آن تصميم بر ترک گناه در آينده است و اگر گناه گذشته كاری بوده كه قابل جبران است بايد در صدد جبران برآيد و به اين ترتيب اركان توبه را می توان در چهار چيز خلاصه كرد: 1⃣ندامت 2⃣ تصميم بر ترک در آينده 3⃣ جبران گذشته 4⃣ استغفار و طلب بخشش و مغفرت از خداوند 👉 @mtnsr2 🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃
Gomnam-Haftegi930121[01].mp3
9.74M
🌹شبهای جمعه با اضطراب و واهمه آید به دشت کربلا..... 👉 @mtnsr2
🌷یا رب گناهکارم و آلوده دامنم 🌷تو چاره‌ساز و از همه بیچاره‌تر منم 🌷مأیوس از عنایت و لطف تو نیستم 🌷با این همه گناه که باشد به گردنم 🌷صد بار توبه کرده و توبه شکسته‌ام 🌷این بار توبه کردم از این توبه ‌کردنم 🌷شیطان هماره دشمن من، تو همیشه دوست 🌷من دوست را نهاده، به دنبال دشمنم 🌷بگذشت عمر و برزخ من می‌شود شروع 🌷از لحظه‌ای که روح جدا گردد از تنم 🌷ای مرگ مهلتی که در این تنگنای وقت 🌷دست دعا به دامن آل عبا زنم 🌷خواهی اگر گناه مرا بر رُخم کشی 🌷بهتر که خویش را به جهنّم بیفکنم 🌷کردم گناه و توبه شکستم هزار بار 🌷یکدم نشد که سر عوض توبه بشکنم 🌷دریا حریف نیست که پاکم کند دگر 🌷باید شود به خون جگر پاک، دامنم 👉 @mtnsr2
 مثل هر بار برای تو نوشتم: دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟ و ای کاش که این جمعه بیایی! دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟ 👉 @mtnsr2
4_5857060868788847915.mp3
1.11M
💢تاکید های فراوان ومکرر معصومین (ع) به زیاد برای فـرج امام عصر(عج) 👉 @mtnsr2
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 💠ملاقات خضر (علیه السلام) و دجال 💫ابا سعید خدری می گوید: پیامبر خدا (صلی الله و علیه و آله و سلم) در ضمن سخنانی در مورد دجال فرمود: روزی دجال خواهد آمد، اما اجازه ورود به کوچه های مدینه را نخواهد داشت، بلکه در یکی از بیابان های وسیع اطراف مدینه متوقف خواهد شد. در این حال مردی که بهترین مردم - و یا از بهترین مردم است به سوی او می آید و می گوید: شهادت می دهم تو همان دجالی هستی که پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) فرموده است. 🍃دجال می گوید: آیا می خواهید که این مرد را بکشم و سپس زنده اش گردانم؟ آیا به من در انجام این کار شک دارید؟ 🍁مردم می گفتند: نه. آنگاه دجال آن مرد را می کشد و سپس او را زنده می کند. 🍃هنگامی که آن مرد زنده می شود می گوید: قسم به خدا! اکنون هیچ کس از من به احوال تو بیناتر نیست. در این هنگام دجال قصد می کند که او را بکشد اما نمی تواند بر او تسلط یابد. 🍃ابواسحاق ابراهیم بن سعد گوید: می گویند: این مرد حضرت خضر (علیه السلام) است 📚 کشف الغمه، ج 3، ص 291؛ بحار الانوار، ج 51 ص 98. 👉 @mtnsr2 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
✋سلام و عرض خسته نباشی 🍃می خوام امشب شما رو به یک عملیات ببرم ! ❗️یک عملیات بی برگشت! 🔅 تا بحال بهش فکر کرده بودید که چنین پیشنهادی داشته باشید؟ 💢اونوقت عکس العمل تون چی میتونه باشه؟ 💠شما رو به خواندن خاطره عملیات بی برگشت دعوت می کنم 👉 @mtnsr2
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 علملیات بی برگشت 🍃یک روز می گفت: آن موقع که من فرمانده ی گردان بودم، بین مسؤولین رده بالا، صحبت از یک علمیات بود. منطقه ی عملیات حسابی سخت بود و حساس. قوای زیاد دشمن هم از یک طرف، و حدسش به حمله ی ما از طرف دیگر، کار را پیچیده تر می کرد. حسابی تو کمین ما نشسته بود. و انتظار می کشید. 🍃یک روز از کادر فرماندهی تیپ آمدند پیشم. بی مقدمه گفتند:برات یک مأموریت داریم که فقط کار خودته، قبول می کنی؟ ❓پرسیدم: چیه؟ ❗️خلاصه اش اینه که تو این مأموریت، برگشتی نیست. یکی شان زود گفت:مگه اینکه معجزه بشه. 🍃گفتم:بگید تا بدونم مأموریتش چیه. تو این عملیاتی که صحبتش هست، قرار شده از چند تا محور عمل کنیم. از تعداد نیروی دشمن، و از اینکه منتظر حمله ی ما هست، خودت خبر داری؛ بنابراین اگه ما تو این حمله پیروز هم بشیم، قطعاً تلفاتمون بالاست. لحظه شماری می کردم هرچه زودتر از مأموریت گردان عبداالله با خبر شوم. شروع کردند به توجیه کار من. شما باید با گردانت بری تو شکم دشمن، باهاش درگیر بشی و مشغولش کنی. این طوری دشمن از اطرافش غافل می شه و ما می تونیم از محورهای دیگه عمل کنیم و قطعاً، به یاری خدا، درصد پیروزی هم می ره بالا. 🍃ساکت بودم. داشتم روی قضیه فکر می کردم. یکی شان ادامه داد: همون طور که گفتم احتمالش هست که حتی یکی از شما هم برنگرده، چون در واقع شما آگاهانه می رید تو محاصره ی دشمن و از هر طرف آتیش می ریزن رو سرتون؛ حالا مأموریت با این خصوصیات رو قبول می کنی؟ گفتم: بله، وقتی که وظیفه باشه، قبول می کنم. 🍃شب عملیات، باز نیروها را جمع کردم. تذکرات لازم را به شان گفتم. نسبت به وظیفه ای که داشتیم، کاملاً توجیه شده بودند.کمی بعد راه افتادیم، به طرف دشمن. با ذکر و توسل، تو خط اول نفوذ کردیم. چهره ی بچه ها یکی از دیگری مصمم تر بود. قدمها را محکم بر می داشتند و مطمئن. ما به عنوان فدایی نیروهای دیگر می رفتیم. همین، انگار شیرینی حمله به دشمن را چند برابر می کرد. دقیق نمی دانم چه مدت راه رفتیم. 🍃بالاخره رسیدیم به محلی که تعیین شده بود، درست تو حلقه ی دشمن. یک طرف ما نیروهای زرهی بود، یک طرف ادوات، و چند طرف هم نیروهای پیاده ی عراق بودند. توپخانه اش هم کمی دورتر، گویی انتظار ریختن آتش را می کشید. سکوت و هم انگیزی، سنگینی اش را انداخته بود تو تمام منطقه. ما باید به چند طرف شلیک می کردیم. اشاره کردم بچه ها موضع بگیرند. کار هر کدامشان را قبلاً گفته بودم. شروع کردند به جا گرفتن. صدای نفس کسی بلند نمی شد. 🍃یک بار دیگر دور و بر را پاییدم. وقت وقتش بود که عرض اندام کنیم و خودی نشان بدهیم. می دانستم تک تک بچه ها منتظر شنیدن صدای من هستند. تو دلم گفتم: خدایا توکل بر خودت. یکهو صدام را بلند کردم و از ته دل نعره زدم: االله اکبر. سکوت منطقه شکست. پشت بندش سر و صدای شلیک اسلحه ها بلند شد. تو آن واحد، به چند طرف آتش می ریختیم. دشمن گیج شده بود. اما خیلی زود به خودش مسلط شد. تو فاصله ی چند دقیقه، از زمین و آسمان گرفتنمان زیر آتش. از چند طرف می زدند؛ با کلاش، تیربارهای جورواجور، خمپاره، توپ، کاتیوشا و... هر چه که داشتند. کمی بعد، یک جهنم به تمام معنا درست شد.کاری که باید می کردیم، کردیم. حالا حفظ جان بچه ها از همه چیز مهم تر بود. یکدفعه داد زدم: دراز بکشین، دیگه کسی شلیک نکنه.... 🍃هر کس جان پناهی گرفت. من هم گوشه ای دراز کشیدم. حالا اسلحه ها دیگر کار نمی کرد. فقط زبانمان توی دهان می چرخید. با تمام وجود مشغول گفتن ذکر بودم، مثل بقیه ی بچه ها. حجم آتش دشمن هر لحظه شدیدتر می شد. وجب به وجب جایی را که مستقر بودیم، می زدند. 🍃پیش خودم فکر می کردم بیشتر بچه ها شهید شده باشند. باید منتظر دستور قرار گاه می ماندم. مدتی بعد، بالاخره سر وصدای بیسیم بلند شد.یکی از فرماندهان عملیات بود. فکر نمی کرد حتی من زنده باشم. گفت: ایثار شما الحمدالله کار خودش رو کرد، اگر زنده موندین، برگردین. نیروها از محورهای دیگر، دژ دشمن را شکسته بودند. گیجی شدیدش باعث شده بود ما را فراموش کند.سریع بلند شدم، بچه ها هم. چند دقیقه ی بعد راه افتادیم طرف عقب پیروزی چشمگیری نصیب بچه ها شده بود. وقتی ما رسیدیم عقب، بعضی انگشت به دهان شدند! خودمان هم باورمان نمی شد. همه به عشق شهادت رفته بودیم که برنگردیم. از قدرت خدا و لطف ائمه ولی، تنها یکی، دو شهید داده بودیم و یکی، دو تا هم مجروح! 👉 @mtnsr2 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
⭕️ #قرار_عاشقی 🔷 #شهدارایادکنیدباذکرصلوات 🌷 #شهیدابراهیم_هادی 🌷 #شهیدعبدالصالح_زارع 🌷الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷 👉 @mtnsr2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم✨ 🌷أُولَٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا ۚ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا 🌷 آنها کافران حقیقى اند و براى کافران، مجازات خوارکننده اى فراهم ساخته ایم. (نساء/ ۱۵۱) 👉 @mtnsr2
یک روز می افتد ؛  آن اتفاق خوب را می گویم ...  من به افتادنی که برخاستن اوست ایمان دارم ؛  هر لحظه ، هر روز ، هر جمعه ... السلام علیک یا صاحب الزمان 👉 @mtnsr2
✨ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ... 🔅ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ #ﯾﻮﻧﺲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺁﺏ 🔅 #ﻧﻮﺡ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﺏ ﻭ #ﯾﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻌﺮ ﭼﺎﻩ ﺣﻔﻆ ﮐﺮﺩ... ✨ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ... 🔅ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺿﺮﺑﻪ ﻋﺼﺎیی ⬅️ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺩ ﻧﯿﻞ ﻧﻮﺍﺧﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ⬅️ﺧﺸﮑﯽ ﻇﺎﻫﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﻋﺼﺎ ⬅️ﺩﺭ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺳﻨﮓ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﭼﺸﻤﻪ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﻮﺩ .. ✨ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ... 🔅ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺏ ﻭ ﻗﺎﺭﻭﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﻏﺮﻕ ﮐﻨﺪ 🔅ﺍﻣﺎ #ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﺗﺶ🔥 ﺳﺎﻟﻢ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ؛ ✨اﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ... ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺑﺮسی... 👉 @mtnsr2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️درس کوتاه استاد قرائتی، کوتاه و مختصر، حتما گوش کنید 💠کاش یکبار دیگه به دنیا برمیگشتیم، آه و آه که چقدر وقت و عمر هدر دادیم و از خود و خدای خود غافل بودیم، خدایا ما را به خودمان برگردان!!! 👉 @mtnsr2
10717e8348bbd880b03d2ad0f7c632e6ccf42524.mp3
3.13M
🐜موعظه از زبان مورچه 🌱 سخنرانی کوتاه 💠این موعظه مورچه به حضرت سلیمان میتونه موعظه ای به تک تک ماها باشه 🍃هرچه که داریم همه بر باد است واین خداست که می ماند 👉 @mtnsr2
🎙حسام الدین سراج 🍃باغ سر نوشت 👉 @mtnsr2
HesamoddinSeraj-BagheSarnevesht-128(www.Next1.ir).mp3
5.63M
🎙حسام الدین سراج 🍃باغ سر نوشت 👉 @mtnsr2
🌷محو تماشای همیم محو تماشای همیم 🌷از بس که زیبایی تابیده و دنیامون رو رنگ خدا کرده 🌷اینجا قراره فرصت تبعید ما باشه 🌷اینجا قراره فرصت تبعید ما باشه 🌷عشق خدا عشق خدا عشق خدا انسانو از دنیا جدا کرده 🌷عشق خدا انسانو از دنیا جدا کرده 🌷پل بستم از دلم وقت گذشتن پل بستم از دلم وقت گذشتن 🌷بخشیدمت برو این لذت منه ما سایه همیم در باغ سرنوشت 🌷ما سایه همیم در باغ سرنوشت پاداش تو نجات پاداش من بهشت 🌷پاداش تو نجات پاداش من بهشت 🌷دنیای ما بی صلح و آرامش یه زندونه 🌷با لحظه های مرگ تدریجی که میدونی 🌷باید رضایت داد و بخشید باید 🌷رضایت داد و بخشید این مرام ماست 🌷طی میکنیم این راه دشوارو به آسونی 🌷تو روبه روی من من روبه روی تو تو روبه روی من من روبه روی تو 🌷این آینه تا ابد تکرار مهر ماست 🌷تکرار مهر ماست تکرار مهر ماست تکرار مهر ماست 🌷بخشیده ام تورا بخشیده ای مرا 🌷بخشیده ام تورا بخشیده ای مرا 🌷خیلی غریب نیست رسمی که آشناست 🌷رسمی که آشناست رسمی که آشناست رسمی که آشناست 🌷آرامش و امید مفهوم بندگیست آرامش و امید مفهوم بندگیست 🌷صبر است چاره ساز صبری که زندگیست صبری که زندگیست صبری که زندگیست 👉 @mtnsr2
💠خدایا تو چقدر مهربانی 🌹خدایا خوبی های من به خاطر آن است که هنوز امتحان نشده ام😔 و زمینه بروز بدی هایم را فراهم نکرده ای و بدی های من تنها در محدوده فرصت هایی است که تو به من دادی والا بدتر از این بودم که هستم با این حال همیشه به خوب شدن من امیدواری و کمترین کار خوب من باعث خوشحالی تو می شود #تو_چقدر_مهربانی 👉 @mtnsr2
4_5911363995738047113.mp3
4.89M
💠چطور کائنات باید به تو نعمتهای جدید بدهد؟ ❓از خودت سوال کن 🎙 استاد 👉 @mtnsr2
🍃🌷🍃🌷🍃 مولای من! ای ناگهان تراز همه ی اتفاق ها پایان خوبِ قصه ی تلخِ فراق ها ای وارثِ شکوه اساطیر،جلوه کن تاگم شود ابهت این ادعاها... " اللهم عجل لولیک الفرج ، وجعلنا من خیر أعوانه و أنصاره " " اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم " 👉 @mtnsr2 🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🔅🌷🔅🌷🔅🌷🔅🌷🔅🌷🔅🌷 💠شیخ رجبعلی خیاط میفرمود: ✅در نیمه شبی سرد زمستانی در حالی که برف شدید میبارید و تمام کوچه و خیابان ها را سفید پوش کرده بود ؛ از ابتدای کوچه دیدم که در انتهای کوچه کسی سر به دیوار گذاشته و روی سرش برف نشسته است! باخود گفتم شاید معتادی دوره گرد است که سنگ کوب کرده! جلو رفتم دیدم او یک جوان است! او را تکانی دادم! بلافاصله نگاهم کرد و گفت چه میکنی ! گفتم : جوان مثه اینکه متوجه نیستی ! برف، برف ! روی سرت برف نشسته! ظاهرا مدت هاست که اینجایی خدای ناکرده می میری!!! ☘جوان که گویی سخنان مرا نشنیده بود! با سرش اشاره ای به روبرو کرد! دیدم او زل زده به پنجره خانه ای! فهمیدم " عاشـق " شده! 🍃نشستم و با تمام وجود گریستم !!! جوان تعجب کرد ! کنارم نشست ! گفت تو را چه شده ای پیرمرد! آیا تو هم عاشق شدی؟! گفتم قبل از اینکه تو را ببینم فکر میکردم عاشقم! " " 🌀ولی اکنون که تو را دیدم چگونه برای رسیدن به عشقت از خود بی خود شدی؛فهمیدم من عاشق نیستم و ادعایی بیش نبوده ! مگر عاشق میتواند لحظه ای به یاد معشوقش نباشد!!! 👉 @mtnsr2 🔅🌺🔅🌺🔅🌺🔅🌺🔅🌺🔅🌺
🔅این هم به پایین رسید و غروب شد... 🍃لحظات عمر چقدر زود میگذرند! باید این غروب های خاکستری غربت را، با مطالعه سپری کرد. مطالعه نفس خود... 😔که چه کرده ای که پدر هنوز از تو راضی نیست!!! 👉 @mtnsr2