💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
⭕️ #حدیث_مهدوی
🔅امام سجاد علیه السلام فرمود:
اذا قامَ القائِمُ أَذْهَبَ اللهُ عَن شِیعَتنا العاهَةَ و جَعَل قُلُوبَهُمْ کَزُبَرِ الحَدیدِ وَ جَعَلَ قُوَّةَ الرَّجُل مِنْهُم قُوَّةَ أرْبَعینَ رَجُلا وَ یَکونُونَ حُکّامَ الاَرْضِ وَ سَنامَها؛
💫وقتی قائم قیام کند، خداوند رنج را از شیعیان ما دور میکند و دلهای آنها را چون #پاره_آهن قرار میدهد و خداوند قدرت هر مرد از آنها را برابر چهل مرد قرار میدهد و آنها #حاکمان_زمین خواهند شد.
📖 بحارالانوار ج ۵۲، ص ۳۶۴، ۳۱۷
📖الزام الناصب، ص ۱۳۹
👉 @mtnsr2
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
⭕️در زمان امام هادی علیهالسلام
📜شخصی نامهای نوشت، از یکی از شهرهای دورکه....
✍آقا من دور از شما هستم، گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم؛
به هر حال چه کنم؟
✍حضرت در جواب ایشان نوشتند: «إِنْ کَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَحَرِّکْ شَفَتَیْک»
لبت را حرکت بده،حرف بزن،
بگو.
🍁ما از شما دور نیستیم.
بحارالانوار/ ج53/ ص306
👉 @mtnsr2
شاید برای آمدنت دیر کردهای
وقتی نگاه آینه را پیر کردهای
دیری است آسمان مرا شب گرفته است
خورشید من، برای چه تأخیر کردهای؟
👉 @mtnsr2
🏴🏴🏴🏴
#تاسوعا
💠 امام صادق ( ع ):
تاسوعا روزی است که در آن روز، امام حسین و اصحابش را #محاصره کردند و ابنمرجانه و عمربنسعد به جهت زیادی لشکر خود #اظهار شادمانی میکردند و در این روز حسین را #تنها و #غریب یافتند و دانستند که دیگر یاوری به سراغ او نخواهد آمد و اهل عراق او را یاری نخواهند کرد.
📚سفینه البحار ،جلد ۲ ،صفحه ۱۲۳
👉 @mtnsr2
⭕️متن خطبه حضرت زینب در مسجد کوفه
حمد و سپاس مخصوص خدا است، و درود بر پدرم محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم و فرزندان پاک و برگزیده او باد. امّا بعد: ای مردم کوفه! ای نیرنگبازان، بیوفایان و پراکندگان! آیا به حال ما گریه میکنید، اشکتان خشک مباد، و ناله شما فرو ننشیند، مثل شما مثل آن زنی است که رشته های خود را پس از تابیدن باز میکرد، چه فضیلتی در شما هست؟
لاف و گزاف، آلودگی و سینه های پرکینه، در ظاهر همانند کنیز چاپلوس، و در باطن همانند دشمنان سخن چین، یا مانند سبزیها هستید که در لجن زارها روییده، و یا نقرهای که با آن قبر مرده را بیارایند، بدانید که برای آخرت خود کردار زشتی از پیش فرستادید که به خشم خداوند گرفتار، و در عذاب جاوید خواهید ماند.
آیا گریه میکنید؟ و فریاد گریه سر میدهید؟ آری به خدا سوگند باید زیاد بگریید و کمتر بخندید، که دامن خود را به عار و ننگ آلوده نموده اید که هرگز نمیتوانید آن را بشویید؟ خون سرور جوانان اهل بهشت و پناه نیکان شما و گریزگاه پیش آمدهای ناگوار شما، و جایگاه رفیع حجّت شما و بزرگ و رهبر قوانین شما را ریخته اند.
ای مردم کوفه! بدانید کار زشتی را انجام میدهید، از رحمت خدا دور باشید و نابود گردید که کوششهای شما به هدر رفت و دستهای شما از کار بریده شد، و در سودای خود زیان دیدید و گرفتار خشم خدا گشتید، و سکّه خواری و بدبختی به نام شما زده شد.
وای بر شما ای اهل کوفه! آیا میدانید که چه جگری از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم را بریدید؟ و چه افراد پوشیده به حجاب را از حرمش بیرون کشیدید،
و چه خونی را از او ریختید، و چه احترامی را از او هتک کردید؟
قطعا کاری بس هولناک، زشت، سخت، ناروا، خشونت بار و شرم آور به لبریزی سراسر زمین، و گنجایش آسمان انجام دادید.
آیا برای شما شگفت آور است که آسمان در این ماجرا خون ببارد؟
همانا شکنجه و عذاب جهان آخرت، ننگین تر خواهد بود، و کسی شما را یاری نکند و از مهلتی که به شما داده شده استفاده نخواهید کرد، که پیشی گرفتن شما، خدا را شتابزده نمیکند، و او از فوت (انتقام) نمی هراسد، همانا که پروردگار شما در کمینگاه است.
راوی گوید: سوگند به خدا مردم کوفه را حیران و بهتزده دیدم گریه میکردند، و از حیرت انگشت خود را با دندان میگزیدند.
پیرمردی را گریان دیدم در کنارم ایستاده، آنقدر گریست که ریشش خیس شد، و در حال گریه خطاب به خاندان نبوّت میگفت: «پدر و مادرم به فدای شما، پیران شما برتر از پیران دیگر، و جوانانتان بهتر از جوانان دیگر، و زنانتان برتر از زنان دیگر، و نسل شما بهتر از نسلهای دیگر هستند که نه خوار میگردند و نه شکستپذیر میشوند.»
💠مقتل الحسین "لهوف "
👉 @mtnsr2
Shabe10_Moharram_1394_a.mp3
15.19M
⭕️مناجات شب دهم محرم .....
🌴سید مهدی میر داماد
👉 @mtnsr2
Shabe10_Moharram_1394_b.mp3
15.95M
⭕️روضه شب دهم ....
🌴سید مهدی میر داماد.....
👉 @mtnsr2
Shabe10_Moharram_1394_i.mp3
5.22M
⭕️شور ، شب دهم محرم...
🌴سید مهدی میر داماد
👉 @mtnsr2
💠فردا روز عاشوراست ...
💠مطلبی ارائه نمیشود
🙏با تشکر از صبر وشکیبایی شما.....
التماس دعا از تک تک شما عزیزان را داریم
هدایت شده از مهدویت تا نابودی اسرائیل
⭕️ #قرار_عاشقی
🔷 #شهدارایادکنیدباذکرصلوات
🌷 #شهیدابراهیم_هادی
🌷 #شهیدعبدالصالح_زارع
🌷الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷
👉 @mtnsr2
💠طلوع آفتاب....
🌀چقدر تفاوت است میان دل او که می فرمود مکن ای صبح طلوع....
🌀با آنکه گفته بود کی شود آفتاب طلوع کند تا اینکه خود را فدای امام کنیم
🍁اما بین همه دلها
امان از دل زینب....
⭕️قابل توجه اونهایی که به لشکر دشمن کمک نمیکنند ولی سیاهی لشکر آنهایند ...
🍁آنهایی که اهداف دشمن را در داخل کشور دامن میزنند و مایه مسرت وخوشحالی آنها می شوند
💠مجازات سیاهی لشکر شدن ..... ص : 159
عطاء بن ابی رباح ، مفتی اهل مکّه، وفات یافته سال 114 ه. ق میگوید:
مردی را دیدم کور شده بود، او در سپاه عمر سعد در کربلا حضور داشت، از او پرسیدم: «چرا چشمانت کور شده است؟
گفت: من در کربلا در روز عاشورا در میان لشکر عمر سعد حاضر بودم، ولی نه نیزه ای انداختم، و نه شمشیر زدم و نه تیری افکندم، هنگامی که امام حسین علیه السّلام کشته شد، به خانه ام بازگشتم، شب شد نماز عشا را خواندم و سپس خوابیدم، شخصی در عالم خواب نزد من آمد و گفت:
🌀اجب رسول اللَّه، پیام رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم را اجابت کن.
گفتم: مرا به رسول خدا چکار؟ گریبانم را گرفت و مرا کشان کشان به سوی آن حضرت برد ناگاه آن حضرت را در بیابانی دیدم که نشسته بود، آستینش را بالا زده و حربه ای در دستش بود، و در پیش رویش فرشته ای ایستاده بود که در دستش شمشیری از آتش🔥 داشت، او نه نفر از دوستان مرا کشت، به هر یک از آنها که شمشیر میزد، آن شخص در آتش 🔥شعله ور میشد، به محضر آن حضرت نزدیک شدم و دو زانو در پیش روی آن حضرت نشستم و عرض کردم:
🌀السّلام علیک یا رسول اللَّه، سلام بر تو ای رسول خدا! جواب سلام مرا نداد، و درنگ طولانی کرد، سپس سرش را بلند نموده و فرمود: ای دشمن خدا! حرمت مرا هتک کردی، و عترت مرا کشتی، و حقّم را رعایت نکردی، و آنچه خواستی انجام دادی.
عرض کردم: ای رسول خدا! سوگند به خدا نه شمشیر 🗡زدم و نه نیزه افکندم، و نه تیر انداختم فرمود:
صدقت و لکن کثّرت السّواد،
راست میگویی ولی موجب افزودن #سیاهی_لشکر دشمنان شدی.
نزدیک من بیا، نزدیک شدم ناگاه طشتی پر از خون دیدم، به من فرمود: این خون پسرم حسین علیه السّلام است.😔 آنگاه از همان خون اندکی بر چشم من کشید، بیدار شدم، دیدم نابینا شده ام و تا حال همچنان کور هستم
💠مقتل الحسین "لهوف"
👉 @mtnsr2
هدایت شده از مهدویت تا نابودی اسرائیل
241326_758.mp3
12.11M
حسن خلج در ظهر عاشورا در جمع عزاداران حسین بن علی (ع) اینگونه شهادت امام حسین(ع) و حال و هوای اهل بیت پیامبر (س) را برای عزداران حسین(ع) شرح می دهد.
👉 @mtnsr2
هدایت شده از مهدویت تانابودی اسراییل
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت شصت و دوم
🔶 #بیمارستان
روز دوشنبه نهم دیماه 1375 به آخرین ساعات رسیده بود. سید از دكترش ظرف آب خواست. دكتر هم گفته بود، آب برای شما بد است. نبايد بخوريد.
سيد گفته بود برای كار ديگری آب ميخواهم. وقتی آب را آورد با دستهاي لرزانش شروع كرده بود حركاتی را انجام ميداد. دكتر فكر كرده
بود او ميخواهد دستهايش را ماساژ دهد برای همين خواسته بود كمكش كند. اما متوجه شد سيد در حال وضو گرفتن است.
بعد از دکتر مُهر خواسته بود. درحاليكه به سختی خودش را كنترل ميكرد نمازش را خواند.
با دكترها صحبت كردم. از وضعيت سيد مجتبی رضايت نداشتند. گفتم:
پس اگر اجازه ميدهيد، ما سيد را انتقال بدهيم تهران.
دكتر گفت: به تهران بردنش هيچ دردی را دوا نميكند. همان كارها در همين جا انجام ميشود.
اما با اصرار ما قرار شد كه سيد را به تهران انتقال دهيم.
اما مشکلی پیش آمده بود. بيش از يك ميليون تومان براي بستری كردن در بيمارستان تهران نياز بود. تهیه چنین مبلغی در آن ایام بسیار مشکل بود.
وضعيت سيد هم حساس بود. نميشد معطل كرد. اوضاع بيمارستان امام واقعًا به هم ريخته بود! توي حياط، توی راهروها، توی نمازخانه بيمارستان و ... هر جا ميرفتیم بچه بسيجيها چفيه ای پهن كرده بودند و مشغول بودند؛ يكی زيارت عاشورا ميخواند، يكی دعا و یکی قرآن و ...
عده ای هم در حیاط نشسته بودند و با نالهای جانسوز امن یجیب می خواندند.
هيچ كس نميتوانست به بچه ها بگويد كه بروند بيرون. نميدانم سید با دل این بچه ها چه کرده بود. از خواب و خوراک خودشان زده بودند و در بیمارستان مانده بودند. عشق به همه خوبيهای سيد، آنها را در سرمای دیماه در آنجا نگه داشته بود. ساعت نُه شب بود. از پله ها آمدم پايين. جمعیت زیادی دور من جمع شدند.
همه حال سید را ميپرسیدند.
گفتم: سيد را بايد ببريم تهران و پول لازم داريم.
با اینکه هیچ امیدی نداشتم اما محبتی که خدا در دل آنها انداخته بود کارساز شد.
باورش مشکل است. قبل از ساعت دوازده شب نزديك به دو ميليون تومان پول جمع شد. يكی از بچه ها، آن موقع شب رفته بود موتورش را گرو گذاشته و پول آورده بود!
طلبه جوانی بود. آمد و چفیه ای به من داد و گفت: این چفیه را ببرید و به بدن سید بزنید تا تبرک شود و برای من بیاورید!
چفیه را برایش تبرک کردم و آوردم. دیدم رفت داخل حیاط بیمارستان.
نشست و چفیه را پهن کرد. چند تکه نان خشک را خرد کرد و روی چفیه ریخت!
از او پرسیدم: چه ميکنی!؟
داد زد و رفقا را صدا کرد و گفت: هر کس ميخواهد نور سید با خون و بدنش اجین شود، بیاید و تکهای از این نان خشک را بخورد. این چفیه متبرک به بدن سید است.
رفقا هم گرد او جمع شده و مشغول خوردن نان شدند.
یکی از رفقا، که توانسته بود به ملاقات سید برود، ميگفت: مقداری تربت قتلگاه از طريقی به دستم رسيد. داخل كمی گلاب، كه برای شستشوی ضريح امام رضا علیه السلام بود، ريختم. به نيابت شفا دادم تا به سيد بدهند. وقتی سيد آن را خورد، گفت: ”اين آب
چی بود؟! خیلی عالیه. بوی كربلا ميداد. بوی مدينه ميداد. باز هم از اين آب ميخوام.“ اما دیگه چیزی نمانده بود.
انتقال سيد با آمبوالنس امکانپذیر نبود. برای انتقال دنبال هليكوپتر بودیم.
همان شب زنگ زديم استانداری و ستاد حوادث استان.
دو تا هليكوپتر داشتند. اما، متأسفانه، آن موقع به دليل آتش سوزی در جنگلهای گرگان رفته بودند مأموريت. با تهران هماهنگ كرديم كه از آنجا هليكوپتر بفرستند.
چند نفر از بچه ها رفتند تهران تا كارهای بيمارستان سيد را آماده كنند. بیمارستان مهر تهران برای انتقال سید هماهنگ شد. علاوه بر آن چون در بیمارستان امام ساری محلی برای فرود هليكوپتر نبود، همه چيز آماده شد تا هليكوپتر بتواند در بیمارستان بوعلی فرود بيايد.
شبانه تمام هماهنگی ها انجام شد. گویی هیچ کس در ساری خواب نداشت؛
بچه های سپاه و استانداری و ... همه به دنبال هماهنگی کارها بودند.
👉 @mtnsr2
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
7005613_551.mp3
5.59M
⭕️ #نوای_شهدا
🍁قدم قدم با یه علم
🍁انشاءالله اربعین میام سمت حرم
🍁با مدد شاه کرم
🍁انشاءالله اربعین میام سمت حرم
🍁میباره اشک چشمام نم نم
🍁رو دوشم کول باره از غم
👉 @mtnsr2
🍁قدم قدم با یه علم
🍁انشاءالله اربعین میام سمت حرم
🍁با مدد شاه کرم
🍁انشاءالله اربعین میام سمت حرم
🍁میباره اشک چشمام نم نم
🍁رو دوشم کول باره از غم
🍁میبینم هر کیو این روزا
🍁داره آماده میشه کم کم
🍁سختی راحت میشه تو این راه
🍁منتظر مونده بودم چند ماه
🍁راهی میشم با یک سربند لبیک یا اباعبدالله
🍁قدم قدم با یه علم
🍁انشاءالله اربعین میام سمت حرم
🍁با مدد شاه کرم
🍁انشاءالله اربعین میام سمت حرم
🍁حال من احسن الاحوال
🍁زیارت افضل الاعمال
🍁کوری دشمنا این حرکت
🍁با شکوه تر میشه هر سال
🍁با ذکر یا حسین میجوشم
🍁عمریه عاشق شش گوشم
🍁میگیرم توی رویا هر شب
🍁ضریح تو رو در آغوشم
🍁قدم قدم با یه علم
🍁انشاءالله اربعین میام سمت حرم
🍁با مدد شاه کرم
🍁انشاءالله اربعین میام سمت حرم
👉 @mtnsr2
طبق قولی که به دوستان داده بودیم خاطرات سال ۹۵و۹۶را که به اسرار دوستان تلگرامی قرار بود ارائه بدیم
الوعده وفا....
انشاءالله از ارائه این خاطرات یک نفر ترغیب به پیاده روی اربعین شود ذخیره آخرت باعث وبانی این دوستان میباشد
هدایت شده از مهدویت تانابودی اسراییل
خاطرات کربلا قسمت اول
تاریخ۹۵/۸/۲۰ساعت ده صبح قراربود یک جا همدیگر رو ببینیم وبه طرف ترمینال حرکت کنیم ما بعد هماهنگی دور میدان شهر با همدیگر ملاقات کردیم و به طرف ترمینال حرکت کردیم
👉 @mtnsr2
در ترمینال زیاد معطل نشدیم وبه زودی حرکت کردیم بین راه سر صحبتمان باز شد وهمه از نحوه آمدنشان تعریف کردند .
همه ما آمدنمان به این سفر به صورتی خیلی ذیق ونفسگیر ودر آخرین لحظات قطعی شده بود
هر کس در مورد آمدنش داستانی میگفت . هنگام نماز ظهر راننده توقف کرد و ما نماز خواندیم.
نهاری که به همراه آورده بودیم را میل کردیم و دوباره به راه افتادیم بعد از طی مسافتی به هنگام نماز مغرب توقف کردیم
اتفاق جالبی فردا صبح به هنگام نماز رخ داد .
راننده برای نماز صبح نگه نداشت ونظرش این بود که به توقف گاهی برسیم
در صورتی که طرف دیگر جاده استراحت گاه داشت اما حاظر به توقف نشد بعضی از دوستان به راننده معترض شدند ولی افاقه نکرد .تا اینکه روبه روی پلیس راهی برای درج ساعت توقف کرد
یکی از دوستان به پایین رفت و از آبی که برای خوردن داشت وضو ساخت وپارچه ای پهن کرد نماز را اقامه کرد
ومابعد از او وبه تعصی از او به نماز مشغول شدیم ونگذاشتیم بیش از این فوت وقت شود ونگذاشتیم نمازمان غذا شود وبعد نمازمان دوباره حرکت کردیم
ساعت تقریبا هشت صبح بود به مرز مهران رسیدیم وحرکت کردیم بسوی مرز
وقتی به مرز مهران رسیدیم با جمعیتی مواجه شدیم که شاید فکرش رانمی کردیم تاشب هنگام به آن طرف مرز برویم جمعیتی بالغ بر ده هزار شاید هم بیشتر....
👉 @mtnsr2
در این همهمه شلوغی یک نفر با بلندگو مردم رو به آرامش دعوت میکرد تا اینکه جمعیت حوصله شان تمام شد وتصمیم گرفتند حصر ایست وبازرسی اول را بشکنند وهجوم بردند وماهم به همراهی جمعیت به جلو رفتیم تااینکه به داربستی رسیدیم وبه حصار دوم رسیدیم در اینجا جمعیتی بالغ بر ده هزار نفر شاید,هم بیشتر به مدت پنج ساعت به صورت ذیق به ذیق ایستاده بودیم به حالتی که دست رو از پایین به زور به بالا میآوردیم کم کم همه ما تشنه شدیم ازبالای کانتینر ها مأمورین کودکان را از داخل جمعیت به بالای کانتینر میکشیدند وبه جمعیت آب میدادند تا اینکه اینبار هم جمعیت از این ایست بازرسی هو کرده وحصرش راشکستند دیگر به اختیار خودمان نمیرفتیم جمعیت ما رو میبرد تا اینکه به داربست رسیدیم موج جمعیت ما روچنان به داربست میزد که اگر لطف خدا نبود نمیتوانستیم از داربست به سلامت عبور کنیم
بالاخره خود را به گیت های ایران که پنجاه تا بود رساندیم وبعد از مهر پاسپورت به محوطه رسیدیم اذان ظهر شده بود و قبل از اینکه به گیتهای عراق برسیم در محوطه نماز خواندیم
بعد اینکه نماز خواندیم به طرف گیتهای عراق رسیدیم چون برای نماز معطل شدیم تمام گیتها پر شده بود وباز هم رفتیم داخل صف....
👉 @mtnsr2