از ماجرای تو در سینه مانده آه...
#ویژه_دومین_سالگرد
🔰 نشر دهید و همراه ما باشید
@mwyfga
#دعاےفرج🌱
♥@mwyfga
-بسمالله...🌸
بخونیمباهم...🤲🏻
ـاِلٰهےعَظُمَالْبَلٰٓآوَبَرِحَالخَفٰآء
ُوَانْڪَشِفَالْغِطٰٓآءٌ…🍃
#امام_زمان 🕊
🌸امام على عليه السلام :)
⇜مَنِ اهتَمَّ برِزقِ غَدٍ لم يُفلِحْ أبَدا!
↫كسى كه غم روزى فردا را بخورد، هرگز رستگار نشود! 🍁
📚غررالحكم حدیث9113
@mwyfga
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌱
#امام_زمان🕊
حامی ولایت:
🔔نگاهی به سیره #سیاسی_حضرت_زهرا(س)
✅این بزرگ بانوی جهان اسلام،در دفاع #عملی و #نظری از #ولایت و امامت، بهعنوان مهمترین رکن نظام سیاسی اسلام،از هیچ تلاشی دریغ ننمود تا اینکه در این مسیر به شهادت رسید. به چند نموده اکتفا میکنیم:
1️⃣حضور #عملی درصحنۀ نبرد با غاصبان
آنگاهکه غاصبان به خانه امام علی(ع) هجوم آورده و آن را آتش زده حضرت را با کمال اهانت برای گرفتن بیعت به مسجد بردند و...، حضرت صدیقه طاهره(س) عملاً در صف اول مبارزه با دشمنان قرار گرفت از #ولایت و امامت #دفاع کرد،در این #نبرد، از نامردان و مسلمان نمایانی چون مغیره، قنفذ و سرانشان، سیلی،تازیانه و لگدخورده بین در و دیوار مسمار به سینهاش رفت و... تا اینکه به همین دلیل به شهادت رسید. 😭
2️⃣تبیین #نظری ولایت
حضرت فاطمه زهرا(س) در موقعیتهای مختلف،به تشریح اهمیت ولایت اهلبیت(ع) و غصب شدن این منصب الهی پرداختند.یکی از معروفترین بیانات حضرت، خطبه فدکیه در مسجدالنبی(ص)است که در عصر خلافت ابوبکر ایراد نمودند.
3️⃣گریه دفاعی
گریههای حضرت زهرا(ع) درواقع مبارزه منفی با دستگاه غاصب خلافت بود، -نهفقط گریه عاطفی بر فقدان پدر. -گریه بر غربت اسلام، قرآن و دستورات دینی، گریه بر غصب خلافت، گریه بر مظلومیت امام علی(ع) و انحراف امت اسلامی از مسیر اصلی و صراط مستقیم بود.
در این شیوه به نحوی با برخی از مردمان نیز ارتباط گرفته افشاگری مینمودند.
حضرت برای رساندن پیام خود به گوش دیگران، در مکانهای مختلف، به گریه و روضه های پر محتوا پرداختهاند ازجمله: کنار قبر پیامبر(ص)،منزل،قبرستانهای احد و بقیع و...،
4️⃣و...
#شهیدۀ_ولایت
◾️السَّلامُ عَلَيک اَيتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ◾️😭
#همچون_زهرا_س_مدافع_ولایت_باشیم
✍️علی اکبر صیدی
✅سلامتی تمام مادران
🔸بهش گفت مادر یه بیماری داری، باید به خاطر همین ببریمت آسایشگاه سالمندان. مادر گفت چه بیماریای؟ گفت آلزایمر. گفت چی هست؟! گفت یعنی همه چیو فراموش میکنی. گفت انگار خودتم همین بیماریو داری! گفت چطور؟
گفت انگار یادت رفته با چه زحمتی بزرگت کردم، چقدر سختی کشیدم تا بزرگ بشی، قامت خم کردم تا قد راست کنی. پسر رفت توی فکر. برگشت به مادرش گفت مادر منو ببخش. گفت برای چی؟ گفت به خاطر کاری که میخواستم بکنم. مادر گفت "من که چیزی یادم نمیاد"