#سیره_شهدا 🥀
┈┈•••❊✬🕊️دست نیاز،چشم امید🕊️✬❊••┈┈
{به نام معشوقم}
سایت نوید شاهد
#شهید_سيدداود_دهشكارگونه_فراهانی
#دست_نیاز_چشم_امید
💠مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز
@myshohada
بسمعه ی تعالی
معرفی کتاب دکل:
دکل اولین کتاب داستانی با محوریت بیانیه گام دوم انقلاب است که ماجرای آن در یک دبیرستان و در قالب ۸ زنگ به تصویر کشیده شده است. این کتاب کتابی سیاسی برای مخاطبین جوان و نوجوان است که در آن به گفتگوی جنجالی و هیجانی در مورد انقلاب و مشکلات آن همچون اختلاس، پیشرفت، مذاکره با آمریکا و کشورهای اروپایی، فساد اقتصادی و... میپردازد.
کتاب دکل در ۳۴۰ صفحه توسط روح الله ولی ابرقویی به رشته تحریر درآمده و در سال ۱۳۹۹ توسط نشر شهید کاظمی منتشر شده است.
برشی از کتاب:
فضا بهگونهای شده بود که باید وارد مرحلهی بعدی عملیات میشدم. رفتم سمت میز معلّم. زیپ کیفم را کشیدم و لبتاب را بیرون آوردم. دکمهی پاور را زدم و در فاصلهی بالا آمدن ویندوز، سیم ویدئوپروژکتور را وصل کردم. در همین اثنا، باز کمی پارازیت انداختن شروع شد؛ آرش! پردهها را بکش، حاجآقا میخواهد برایمان فیلم مارمولک بگذارد. حاجآقا! فیلم خفن ندارید؟ بابا دهانت را ببند، میخواهی حاجآقا آمارمان را بدهد آقای نادری؟ هوس گونی کردی؟
پردهها را کشیدند که مصادف شد با بالا آمدن اوّلین صفحه و اسلاید پاورپویینت که تصویر امامخمینی «ره» روی پلّه هواپیما بود و بالای آن، جملهی «انقلاب ما انفجار نور بود» به چشم میخورد. یکی از ردیف وسط گفت: عجب ضدّ حالی، ما را بگو فکر کردیم حاجآقا میخواهد به ما فیلم نشان بدهد.
فضای کمی تاریکِ کلاس، بعضیها را برای تکّهپرانی، راحتتر کرده بود: انقلاب کیلو چند؟ حاجآقا! انقلاب، مردم را از گرانی، منفجر کرده. حاجآقا! اصلاً برای چه آخوندها انقلاب کردند؟ ...
#سیره_شهدا 🥀
┈┈•••❊✬🕊️حدیث صداقت🕊️✬❊••┈┈
{جلودار مبارزه}
شاهد یاران، ش48، ص73؛ به نقل از حجت الاسلام محمدحسن ارسنجانی
در کلام رهبری
اگرچه شهادت برای همه افتخار است اما برای پاکبازی چون محمد که از آغاز نوجوانی تا لحظه شهادت سراسر عمر پربرکت را در راه ضربه زدن بر دشمن دژخیم و سرانگشتان پلید او یعنی اسرائیل و عمال مرتجع در منطقه بکار برد و همیشه در زیر قبای ساده خویش بمبی ساعتی علیه صهیونیسم و امپریالیسم با خود حمل میکرد، افتخاری موفقیت آمیزتر است. او در زندگی مبارک بود؛ در شهادت نیز مبارک است.
شاهد یاران، ش48؛ ص 3 - نرم افزار شهید منتظری
#شهید_حجتالاسلام_محمدعلی_منتظری
#حدیث_صداقت
💠مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز
@myshohada
🎉🎉🎉فیلم سینمایی #منصور را رایگان مشاهده کنید.
https://plus.telewebion.com/p/c3b7c
💠 مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز
https://zil.ink/shohada_shirazu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر دل شیعه خو کرده نظر
حیــدر حیدر
#میلاد_امام_علی(ع)
💠مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز
@myshohada
#سیره_شهدا 🥀
┈┈•••❊✬🕊️از نگاه مهر🕊️✬❊••┈┈
{پری دریایی}
گزارش حضور سرزده امام خامنهای(حفظهالله) در منزل شهید داریوش رضایینژاد 1390/10/29
#شهید_داریوش_رضایینژاد
#از_نگاه_مهر
💠مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز
@myshohada
"انتشار شماره جدید نشریه دیدار
مجوز: ۲۵۹ کنش "
شماره: ۱۴۵/ سال نهم/ بهمن ماه ۱۴۰۰
موضوعاتی که در این شماره از
#دیدار
خواهید خواند:
🗞️خاطره
روزگاری که بر ما گذشت
(بزرگداشت دهه فجر )
📜 دلنوشت
_آغوش امن
📖پیشنهاد روز
#معرفی_کتاب
(جهاد تبیین)
📝 دیدار نگار
(دیدار با خانواده شهید والامقام: شهید سید رضا دیباج )
✒️یادداشت روز
_ به دنبال کدام جاودانگی به فنا میرویم
_بانگ کوبه بهشت
#نشریه_دیدار
#مجمع_یادواره_شهدای_دانشگاه_شیراز
@myshohada
145دیداربهمن ماه.pdf
3.86M
فایل نشریه دیدار بهمن ماه جهت مطالعه🍃
💠مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز
@myshohada
خاطره سردار سلیمانی درباره #شهید_یوسف_الهی🥀
یک روز با حسین به سمت آبادان میرفتیم. عملیات بزرگی درپیش داشتیم. چندتا از کارهای قبلی با موفقیت لازم انجام نشده بود واز طرفی آخرین عملیاتمان هم لغو شده بود.
من خیلی ناراحت بودم. به حسین گفتم: چندتا عملیات انجام دادیم، اما هیچ کدام آنطور که باید موفقیتآمیز نبود. این یکی هم مثل بقیه نتیجه نمیدهد. گفت: برای چی؟ گفتم:، چون این عملیات خیلی سخته و بعید میدانم موفق بشویم. گفت: اتفاقا ما در این کار موفق و پیروز هستیم. گفتم: حسین دیوانه شدهای. در عملیاتهایی که به آن آسانی بود و هیچ مشکلی نداشتیم نتوانستیم کاری از پیش ببریم آنوقت در این یکی که کلا وضع فرق میکنه واز همه سختتر است. موفق میشویم!
حسین خندهای کرد و با همان تکهکلام همیشگیاش گفت: حسین پسر غلامحسین به تو میگویم که ما در این عملیات پیروزیم.
میدانستم که او بیحساب حرفی را نمیزند. حتما از طریقی چیزی که میگوید ایمان و اطمینان دارد.
گفتم: یعنی چه از کجا میگویی؟ گفت: بالاخره خبر دارم. گفتم: خب از کجا خبر داری؟ گفت: به ما گفتند که ما پیروزیم. پرسیدم: کی به تو گفت؟ جواب داد: حضرت زینب (س). دوباره سوال کردم در خواب گفت یا در بیداری؟ با خنده جواب داد: تو چهکار داری. فقط بدان بی بی به گفت که شما دراین عملیات پیروزخواهید شد و من به همین دلیل میگویم که قطعا موفق میشویم.
هر چه از او خواستم بیشتر توضیح بدهد. چیزی نگفت و به همین چند جمله اکتفا کرد. نیاز هم نبود توضیح بیشتری بدهد. اطمینان او برایم کافی بود.
وقتی که عملیات با موفقیت تمام به انجام رسید. یاد حرف آن روز حسین افتادم...