eitaa logo
موزیک تایم mz_time
1.3هزار دنبال‌کننده
368 عکس
1.1هزار ویدیو
20 فایل
☫ ﷽ ☫ موزیک تایم 🎸 موسیقی زبان مشترک مردم جهان🎸 ممنون بابت همراهی ارزشمندتون🌹 لطفا مارا به دوستان خود معرفی کنید💌 آهنگ درخواستی🤙 پیشنهادی 👍 انتقادی👎 حرفی🙃 دردودلی😕 داشتی من اینجام🙂👇 @mardanm
مشاهده در ایتا
دانلود
Mehdi Aکانال ایتای موزیک تایمMehdi Ahmadvand - Atish Pare (320).mp3
زمان: حجم: 8.09M
💞 آتیش پاره 💞 💫 💫 01:43 ━━━●─── 03:18 ⇆ㅤ ㅤ◁ㅤ ❚❚ ㅤ▷ ㅤㅤ↻ ılıılıılıılıılıılı همین الان براش بفرست💌 🎻موسیقی زبان مشترک مردم جهان🎻 📱 موزیک تایم @mz_time 🎧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از موزیک تایم mz_time
1_1986428804.pdf
حجم: 4.65M
📚 رمان نام رمان: ♥️ ژانر: 🖋 نویسنده: ه. نورا 📄 488صفحه 📜 خلاصه: سامان با صدایی که سعی میکرد هنوز هم سرشار از احترام باشد گفت: خانم نوریان من واقعا متوجه نمیشم شما ادعا میکنید مادر زادی نابینا هستید اما من با معاینه چشم شما متوجه شدم که قرنیه چشم شما بر اثر عواملی مثل تصادف، ضربه به چشم و پاره شدن قرنیه به وجود میاد سامان بی توجه به حال بد دخترِک بیچاره با حرفهایش هر لحظه او را نابودتر میکرد دل لرزان و خورد شده دخترک را نمیدید؛ لرزش دستهایش را که میدید! رنگ پریده اش را که میدید! ثریا: مگه نمیبینید انقدر حالش بده آقای دکتر این چه برخوردیه؟ سامان انگار تازه به خود آمد و چشمهایش با بهت به روی دخترک ثابت ماند ثریا با آشفتگی گفت: -لیلی جانم چی شدی؟ لیلی تند و تند پلک میزد تا اشکهایش نریزد و بیش از این جلوی این آدم نه چندان آشنا خورد نشود و در دل سعی میکرد حرفهای دکتر را حلاجی کند. حرفهای دکتر را باور میکرد یا حرفهای پدر و مادرش را؟ نابینایی مادرزادی را باور میکرد و یا ضربه بر چشم بر اثر یکی از دلایلی که دکتر گفته بود را؟ حس میکرد دستی با نیرویی بسیار قوی قلب بیچاره اش را در دست گرفته و مدام میفشارد قلبش تقلا میکرد و به شدت میسوخت! اما او لیلی بود ظریف بود اتفاقا ضعیف هم بود اما نه نزد هر کسی. سرش را از روی پاهایش برداشت و با صدایی گرفته و بی جان زمزمه کرد: ...... @mz_time 🎧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Pedramکانال ایتای موزیک تایمPedram-Shanehsaz-Ghatreh-320 (1).mp3
زمان: حجم: 6.08M
💞 قطره 💞 💫 💫 01:43 ━━━●─── 02:23 ⇆ㅤ ㅤ◁ㅤ ❚❚ ㅤ▷ ㅤㅤ↻ ılıılıılıılıılıılı همین الان براش بفرست💌 🎻موسیقی زبان مشترک مردم جهان🎻 📱 موزیک تایم @mz_time 🎧
Mehrzadکانال ایتای موزیک تایمMehrzad-Esfandiyari-Tooye-In-Hava-320.mp3
زمان: حجم: 8.17M
💞 توی این هوا 💞 💫 💫 01:43 ━━━●─── 03:14 ⇆ㅤ ㅤ◁ㅤ ❚❚ ㅤ▷ ㅤㅤ↻ ılıılıılıılıılıılı همین الان براش بفرست💌 🎻موسیقی زبان مشترک مردم جهان🎻 📱 موزیک تایم @mz_time 🎧
Sadraکانال ایتای موزیک تایمSadra-Sadri-Havaye-To-320.mp3
زمان: حجم: 8.03M
💞 هوای تو 💞 💫 💫 01:43 ━━━●─── 03:17 ⇆ㅤ ㅤ◁ㅤ ❚❚ ㅤ▷ ㅤㅤ↻ ılıılıılıılıılıılı همین الان براش بفرست💌 🎻موسیقی زبان مشترک مردم جهان🎻 📱 موزیک تایم @mz_time 🎧
R. Raviکانال ایتای موزیک تایمRamin Ravi - Ba Man Bash.mp3
زمان: حجم: 7.74M
💞 با من باش 💞 💫 💫 01:43 ━━━●─── 03:07 ⇆ㅤ ㅤ◁ㅤ ❚❚ ㅤ▷ ㅤㅤ↻ ılıılıılıılıılıılı همین الان براش بفرست💌 🎻موسیقی زبان مشترک مردم جهان🎻 📱 موزیک تایم @mz_time 🎧
H_Iraniکانال ایتای موزیک تایمHossein Irani - Mahe Asemoon.mp3
زمان: حجم: 10.56M
💞 ماه آسمون 💞 💫 💫 01:43 ━━━●─── 04:05 ⇆ㅤ ㅤ◁ㅤ ❚❚ ㅤ▷ ㅤㅤ↻ ılıılıılıılıılıılı همین الان براش بفرست💌 🎻موسیقی زبان مشترک مردم جهان🎻 📱 موزیک تایم @mz_time 🎧
Barzinکانال ایتای موزیک تایمBarzin-Havaye-Eshgh-320.mp3
زمان: حجم: 6.56M
💞 هوای عشق 💞 💫 💫 01:43 ━━━●─── 02:34 ⇆ㅤ ㅤ◁ㅤ ❚❚ ㅤ▷ ㅤㅤ↻ ılıılıılıılıılıılı همین الان براش بفرست💌 🎻موسیقی زبان مشترک مردم جهان🎻 📱 موزیک تایم @mz_time 🎧
M. Taherکانال ایتای موزیک تایمMohammad Taher - Man Bashamo To.mp3
زمان: حجم: 7.46M
💞 من باشم و تو 💞 💫 💫 01:43 ━━━●─── 03:03 ⇆ㅤ ㅤ◁ㅤ ❚❚ ㅤ▷ ㅤㅤ↻ ılıılıılıılıılıılı همین الان براش بفرست💌 🎻موسیقی زبان مشترک مردم جهان🎻 📱 موزیک تایم @mz_time 🎧
هدایت شده از موزیک تایم mz_time
1_1902646709.pdf
حجم: 3.22M
📚 رمان نام رمان: ♥️ ژانر: 🖋 نویسنده: حسنا و هلیا 📄 162صفحه 📜 خلاصه: حرفش با صدایی نصفه موند: -ایشون مهمون من هستن. سر چرخوندم و با شاکی پرونده ماهان مواجه شدم...تا جایی که خبر داشتم اسمش بود و از شدت غرور با جذبه و جدی حرف میزد.خیلی نچسب بود و اصال ازش خوشم نمیومد.اما بخاطر ماهان مجبور به ملاقات این چوب لباسی بودم! وارد کافه شدیم و پشت میزی که توی محوطه باز قرار داشت نشستیم.با اومدن گارسون فقط یه لیوان آب سفارش دادم،رهام هم قهوه ترک سفارش داد و گارسون رفت. -خب،مناسبت این قرار چیه؟ ابرویی بالا انداخت و گفت: -به جز مسئله برادرت،یه چیز دیگه ام هست. جدی و سرد گفتم: -اینو پشت تلفن هم گفتین.ممنون میشم اگه حرف اصلیتون رو بزنین. با حرفی که زد از حالت جدی بیرون اومدم و ذوق سر تا پام رو فرا گرفت -میخوام رضایت بدم. -راست میگی؟؟ گوشه لبش کش اومد،نمیدونم به معنی پوزخند بود یا چیز دیگه،گفت: -اما شرط دارم. با تعجب گفتم:-شرط!؟ به نشون مثبت سر تکون داد. -چه شرطی؟ آرنج هاش رو روی میز تکیه داد و دست هاشو توی هم قفل کرد: -حوصله طفره رفتن ندارم،میرم سر اصل مطلب. ?? قرار بود هفته بعد بریم اردو. مسابقه مرحله بعد توی کشور امارات برگزار میشد و باید به امارات میرفتیم.روزایی که باشگاه میرفتم ستیا انقدر از امیر حرف میزد که حالت تهوع میگرفتم.با صداش به خودم اومدم:... @mz_time 🎧