eitaa logo
منتظران ظهور
1.7هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
867 فایل
لینک کانال http://eitaa.com/joinchat/3626500098Cc8859ed4b4 امام زمان(عج): خانه ی تک تک تان را زده ام ولی اثر از یاری ما در دلتان نیست که نیست😔 ادمین کانال @zohor0
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 در نگاه پیامبر اعظم صلوات الله علیه ..!! 🔸 قسمت دوم 🔹 🔶🔸در آن هنگام خداوند ، آنان را از باران به هنگام، محروم سازد و در وقت نامناسب بر آنها ببارد . ‼️اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند! 🔷🔹زمانی بر مردم بیاید که چهره هایشان چهره های آدمیان ولی دل هایشان دل های شیاطین باشد ، بسان گرگان درنده خونریز باشند. از منکرات اجتناب نکنند، پیوسته به کارهای ناپسند خویش ادامه دهند ، اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند و اگر خبری برایشان بازگویی تو را دروغگویی شناسند و چون از آنها غایب باشی غیبتت کنند . افراد بد بر آنان مسلط شود که آنان را به انواع عذاب معذب دارند، نیکانشان دعا کنند ولی اجابت نشود. ‼️شکم هاشان خدایان آنها، و زنانشان قبله گاهشان و پولشان دین شان 🔷🔹 در جایی دیگر رسول خدا فرمود : زمانی بر مردم بیاید که شکم هاشان خدایان آنها شود، و زنانشان قبله گاهشان و پول شان دین شان شود و کالاهای دنیوی را مایه شرف و اعتبار و ارزش خویش دانند . 🔶🔸از ایمان جز نامی و از اسلام جز آثاری و از قرآن جز درس نماند. ساختمان های مسجدهایشان آباد باشد ولی دلهایشان از جهت هدایت خدا خراب شود . ‼️به چهار بلا مبتلا شوند. نخست: تجاوز به ناموس شان ... ! در آن روزگار است که خداوند، آنها را به چهار بلا مبتلا سازد . 🔸نخست: تجاوز به ناموسشان 🔹دوم: هتک حرمت از ناحیه زورمندان و ثروتمندانشان ، 🔸سوم: خشکسالی، 🔹چهارم: ظلم و ستم از جانب زمامداران و قاضیان . 🔷🔹اصحاب از سخنان آن حضرت سخت به شگفت آمدند و گفتند : یا رسول الله ! مگر آنها بت پرست هستند؟ پیامبر فرمود : آری هر پول و درهمی به نزد آنها بتی است که در حد پرستش به آن تعلق خاطر دارند . ‼️آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد! 🔶🔸از پیامبر خدا در منابع شیعه و اهل تسنن روایت شده است که در جایی دیگر فرمود: 🔷🔹روزگاری بیاید که مردم شان آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد. در آن هنگام، خداوند آنها را به سه بلا دچار سازد : نخست آنکه برکت از مالشان بگیرد ، دوم: ستمگران را بر آنها مسلط سازد و سوم انکه بی ایمان از دنیا بروند . 🔶🔸یکی از اصحاب از پیامبر پرسید: یا رسول الله دین مردم شان چگونه خواهد بود؟ 🔷🔹پیامبر فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند . دینداری شان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد. ‼️از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند!! 📚در جایی دیگر در بحارالانوار جلد52ص190 پیامبر فرمود : زمانی برسد که از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند ، آنچنانکه گروهی به دین خدا در جهان خوانده شوند در حالی که همین گروه از هرکسی از اسلام دورتر باشند. مسجدهاشان از حیث ساختمان آباد ولی از نظر هدایت، خراب باشد. 🔷🔹در میان مردمانشان قرآن و اهل آن در اقلیت باشند. مومنانشان در میان مردم باشند ولی در میان آنها نباشند، با مردم باشند ولی براستی با مردم نباشند ، زیرا هدایت با ضلالت همراه نیست گرچه در کنار یکدیگر باشند . ‼️به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند 📚در بحار ج 77ص369 آمده است پیامبر در اواخر عمر خود اصحاب را جمع کردند و فرمودند: زمانی بر مردم بیاید که اخلاق انسانی از آنان رخت بربندد چنانکه اگر نام یکی را بشنوی به از آن بود که آن را ببینی یا اگر او را ببینی به از آن است که او را بیازمایی. چون او را بیازمایی، حالاتی زشت و ناروا در او مشاهده کنی . ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @mzohor
دوباره جمعه گذشت و قنوتِ گریان ماند😔 دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما😔 پس از نیامدنت گوشه ی خیابان ماند  😔😔😔 @mzohor
👇👇 🔰سنگ یا برگ ❗️ مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا می‌گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: «عجیب آشفته‌ام و همه چیز زندگی‌ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی‌دانم این آرامش را کجا پیدا کنم❓"» استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین کند و آن را داخل نهر آب انداخت و گفت: «به این برگ نگاه کن. وقتی داخل آب می‌افتد خود را به جریان آن می‌سپارد و با آن می‌رود.» سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی‌اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت. استاد گفت: «این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی‌اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می‌خواهی یا آرامش برگ را❓» مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت: «اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می‌رود و الان معلوم نیست کجاست⁉️ لااقل سنگ می‌داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی‌خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم❗️» استاد لبخندی زد و گفت: «پس چرا از جریان‌های مخالف و ناملایمات جاری زندگی‌ات می‌نالی؟ اگر آرامش سنگ را برگزیده‌ای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده.» استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد. چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی، مرد جوان از استاد پرسید: «شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب می‌کردید یا آرامش برگ را❓» استاد لبخندی زد و گفت: «من در تمام زندگی‌ام، با اطمینان به خالق رودخانه هستی، خودم را به جریان زندگی سپرده‌ام و چون می‌دانم در آغوش رودخانه‌ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل‌آشوب نمی‌شوم. من آرامش برگ را می‌پسندم.» 🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾 ❤️ @mzohor ❤️
😭😭😭😭😭😭وای👌 🔸🌼🔸 🌼🌼🌼 🔶تا دلم غافل ز آقا می شود... 🔸پای من سوی گنه وا می شود.... 🔶تا مرا نفسم به ذلت می کشد... 🔸مهدی زهرا خجالت می کشد...... 🔶کار من تنها دل آزردن شده... 🔸کار مولا خونِ دل خوردن شده....... 🔶روز و شب گویم به خود با واهمه... 🔸من چه کردم با عزیز فاطمه "س"....!!! ❤️ @mzohor ❤️
🌸🍃 🌟 تاثیر عجیب دعا در حق دیگران برای خود شخص دعا کننده 💚امام صادق علیه السلام می فرمایند: 💎"اگر شخصی در پشت سر برادر مؤمنش برای او دعا کند، از عرش ندا می شود؛ برای تو صد هزار برابر مثل او است (صد هزار برابر برای تو است) این در حالی است كه اگر برای خودش دعا می كرد، فقط به اندازه همان یك دعایش به او داده می شد. ✨پس دعای تضمین شده ای که صد هزار برابر آن داده می شود، بهتر است از دعایی(دعای شخص دعا کننده برای خود) که معلوم نیست مستجاب بشود یا نشود." 📕 من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۱۲ 💚حال اگر کسی برای بهترین مخلوق خدا امام زمان علیه السلام دعا کند چه می شود ؟💚 💠 اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج وَ العافیَه وَ النَّصر 💠 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸 ❤️ @mzohor ❤️
🌼💫✨🌼💫✨🌼💫✨🌼 ✋سلام بر زیباترین گل نرگس! 🌤 یوسف زهرا (عج) ز روی مهر گر شها گذر کنی به کوی ما برآوری به یک نظر تمام آروزی ما ☀️روزتون مهدوی! ❤️❤️🌹🙏 ❤️ @mzohor ❤️
💙یا رب چه شود زان گل نرگس خبر آید 💙آن یار سفر کردهٔ ما از سفر آید 💙شام سیه غیبت کبری به سر آید 💙امید همه منتظران منتظر آید 🌴 اللهم عجل لولیک الفرج🌴 ❤️ @mzohor ❤️
❁﷽❁ 💖 نگارمن، بيا ڪہ ازسرشعف فداےقامتٺ ڪنم دو چشم را تمام لحظہ هاے من فداے يڪ تو بيا و پاڪ ڪن ز حدیث انتظار را ❤️ @mzohor ❤
🍃🌸اگر امروز مواظب لقمه غذایت نباشی! فردا مجبوری مواظب - حجاب دخترت - غیرت پسرت - حیای همسرت و ... باشی زیرا لُقمه حرام شروع کننده همه مصیبت هاست. 🌸🍃🌸 ❤️ @mzohor ❤️
🍃🌹 ✅فریاد رسی در قبـر شبلی نقل نموده است : من همسایه ای داشتم که وفات نمود . او را خواب دیدم ،از او پرسیدم : خدا با تو چه کرد ؟ گفت : ای شیخ ! هول های بزرگ دیدم ، و رنج های عظیم کشیدم . از آن جمله به وقت سوال منکر و نکیر ، زبان من از کار باز ماند . با خود می گفتم : واویلاه ، این عقوبت از کجا به من رسید ؟ آخر ، من مسلمان بودم و بر دین اسلام مُردم. آن دو فرشته با غضب از من جواب طلبیدند. ناگاه شخصی نیکو موی و خوش بوی آمد ، میان من و ایشان حایل شد و مرا تلقین کرد تا جواب ایشان را به نحو خوب بدهم ، از آن شخص پرسیدم : تو کیستی – خدا تو را رحمت کند – که من را از این غصه خلاصی دادی ؟ گفت : من شخصی هستم که از صلواتی که تو بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادی آفریده شده ام ، و مامورم در هر وقت و هر جا که درمانی به فریادت برسم. 📚 آثار و برکات صلوات ص۱۳۱ ‌‌ ❤️ @mzohor ❤️
🌹🍃 🌟 یا بَقِیَّةَ اللَّهِ «عج» 🌟 🍃 ای چراغ همه ادوار کجایی آقا 🍥 ای دوای دل بیمار کجایی آقا 🍃 سالهای متمادی همه در حسرت تو 🍥 راز و سرّ همه اسرار کجایی آقا 🍃 روزها گم شده در پشت سر غیبت تو 🍥 روشنایی شب تار کجایی آقا 🍃 پدر منتظران، چشم به راهان توایم 🍥 پسر حیدر کرار کجایی آقا 🍃 خبری از خبر آمدنت بهتر نیست 🍥 ای تو صدر همه اخبار کجایی آقا 🍃 چقدر چشم به راهت شده ها منتظرند 🍥 حضرت لشکر انصار کجایی آقا 🌺الّلهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِولِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج🌺 ❤️ @mzohor ❤️
➰🍁 دانستنیهـــــــاے مهــــــــدویت🍁➰ 🍁➰داستان زیبای ازدواج امام حسن عسکری(ع) با شاهزاده روم ➰🍁 🔶🔸اصل داستان از این قرار است که شخصی به نام «محمد بن بحر الشیبانی» نقل می‌کند: در سال 286 وارد کربلا شدم و قبر امام حسین(ع) را زیارت کردم و بعد هم به زیارت امام موسی بن جعفر(ع) رفتم. در آنجا حال معنوی بسیارخوشی داشتم وگریه می‌کردم. وقتی اشک‌های خود را پاک کردم، دیدم یک پیرمرد بسیار مسن و قامت‌خمیده‌ای دارد با کسی صحبت می‌کند. از بیانات او فهمیدم که انسان صاحب‌دلی است. 🔷🔹 نزد او رفتم و گفتم: من به دنبال شخص وارسته‌ای بودم که بتوانم از او علوم و معارف عمیق را دریافت کنم. 🔷🔹 شما می‌توانید این معارف را به من بدهید؟ آن پیرمرد می‌گوید: من از کجا به تو اطمینان پیدا کنم؟ او می‌گوید: من با خودم روایاتی- از اهل‌بیت(ع)- دارم. بعد هم روایات را به او نشان می‌دهد و آن پیرمرد به او اطمینان پیدا می‌کند. 🔶🔸آن پیرمرد داستانی از زندگی خودش را نقل می‌کند که در ارتباط با امام حسن عسکری(ع) بوده است. 🔷🔹داستان از این قرار بود که او مدت‌ها خدمت امام هادی(ع) می‌رسیده است. وامام هادی(ع)به ایشان احکامی را آموزش می‌دادند؛ از جمله، احکام خرید و فروش غلام و کنیز. و لذا او در این موضوع، خیلی وارد شده بود. 🔷🔹او می‌گوید: یک‌بار پاسی از شب گذشته بود که امام هادی(ع) مرا صدا زد. رفتم دیدم که فرزندشان امام حسن عسکری(ع) نیز حضور دارند و حضرت حکیمه خاتون(س) هم در پشت پرده، حاضر هستند. 🔷🔹حضرت به من فرمود: می‌خواهم یک مأموریتِ بسیار مهم و خطیر به تو بدهم. آیا حاضری این مأموریت را انجام دهی؟ گفتم: بله آقای من. حضرت به من فرمود: به بغداد برو. در آنجا با کشتی، یک ‌گروه از کنیزان را می‌آورند. وقتی آنها را آوردند، ابتدا جلو نمی‌روی. یک کنیزی در بین آنها هست که حجاب کاملی دارد، از پشت پردۀ نازکی که روی صورتش انداخته است، نگاه می‌کند. او حاضر نمی‌شود کسی او را بخرد. تو جلو می‌روی و نامۀ مرا ✉️به آن کنیز می‌دهی و او را با این مبلغی که در کیسه به تو می‌دهم، می‌خری و می‌آوری.💰 🔶🔸پیرمرد می‌گوید: من طبق آدرس و مشخصاتی که حضرت دادند، به بغداد رفتم. دیدم یک کشتی آمد⛴ و در آن عده‌ای از کنیزان را آورده‌اند که نتیجۀ یکی از درگیری‌های مسلمانان با رومیان در سرحدات بود. ⚔ 👌همان‌طور که امام هادی(ع) فرموده بود دیگران آمدند و کنیزان را خریدند ولی این خانم با ابراز نارحتی، اجازه نمی‌دادکسی او رابخرد. آن خانم می‌گفت: باید یک کسی که قلبم به دین و ایمانش آرام می‌شود، بیاید و مرا بخرد تا من حاضر شوم با او همراه شوم.💓 👳پیرمرد می‌گوید: وقتی کار به اینجا رسید، من نامۀ ✉️امام هادی(ع) را به کسی که فروشندۀ برده‌ها بود، دادم و گفتم این نامه را به آن خانم(کنیز) بده. آن خانم وقتی نامه را دید، صدای گریه‌اش بلند شد و نامه را روی چشمان خود قرار داد و بعد گفت: من با این کسی که نامه را آورده است، همراهی خواهم کرد. من هم مبلغ را به فروشنده دادم و ایشان را آوردم.😊 💐حضرت نرگس خاتون در راه، داستان خودش را برای آن پیرمرد بازگو می‌کند و می‌فرماید: من ازنوادگان شمعون، وصیّ حضرت عیسی(ع) هستم. و از بستگان پادشاه روم هستم. 13 ساله بودم که پادشاه روم می‌خواست مرا به ازدواج برادرزادۀ خودش درآورد. صحن و سرای مجللی را ترتیب داده بودند و آزین بسته بودند که این مراسم ازدواج برگزار شود.🎉🎊 📘 وقتی می‌خواستند اذکار مربوط به عقد را از کتاب‌های مقدس خودشان بخوانند، ناگهان تمام صلیب‌ها و تزئینات فروریخت و لذا آنها گفتند که این ازدواج نحوست دارد و نباید صورت بگیرد.❌ 👑 بالاخره آن پادشاه نیز این وضعیت را به فال بد می‌گیرد و ازدواج به‌هم می‌خورد. من یک‌شب، حضرت عیسی(ع) و جدّ خودم حضرت شمعون را در خواب دیدم و شخصی را دیدم که نزد حضرت عیسی(ع) آمد و عیسی(ع) تمام‌قامت بلند شد و به ایشان احترام گذاشت و من متوجه شدم آن شخص بزرگوار، حضرت محمد(ص) است. پیامبر اکرم(ص) در آن جلسه به عیسی(ع) می‌فرماید: می‌خواهم از نوۀ شمعون وصیّ شما برای نوۀ وصیّ خودم خواستگاری کنم. و من در آن جلسه حضرت امام حسن عسکری(ع)را دیدم و در همان عالم رؤیا، شیفتۀ ایشان شدم.💞 📖ماجرای اسارت حضرت نرگس خاتون هم این‌طور بود که در جریان یک نبرد بین مسلمانان و رومیان، ایشان جزء همراهان پادشاه بودند و بعد از اینکه لشکر روم شکست می‌خورد، ایشان که با لباس مبدّل در جمع کنیزان قرار گرفته بود، به اسارت در می‌آید و به همراه سایر کنیزان با یک کشتی به سمت بغداد فرستاده می‌شود. آن پیرمرد هم که از طرف امام هادی(ع) مأمور شده بود حضرت نرگس خاتون را به منزل امام هادی(ع) می‌برد و حضرت حکیمه خاتون(خواهر امام هادی(ع)) اولین کسی بود که ایشان را در آغوش کشید. ➖➖➖➖➖➖➖➖ @mzohor