⚡️برنامه مدیریت بار جمعه ۱۳تیر شهرستان اردکان
🔹ساعت ۸:۳۰ تا ۹:۱۵: گروه ۳
🔹ساعت ۹:۱۵تا ۱۰:۳۰: گروه ۴
🔹ساعت ۱۰:۳۰ تا۱۱:۴۵: گروه ۵
🔹ساعت ۱۱:۴۵تا ۱۳: ---
🔹ساعت ۱۳ تا ۱۴:۱۵: گروه۶
🔹ساعت ۱۴:۱۵تا ۱۵:۳۰:گروه۷
🔹ساعت ۱۵:۳۰ تا ۱۶:۴۵:گروه ۱
🔹ساعت ۱۶:۴۵تا۱۸: گروه ۲
🔹 ساعت ۱۸ تا ۱۹:۱۵ گروه ۲۰
🔸گروه ۱۹ (ساغند و رباط) در گروه ۷ قرار گرفت.
✍روابط عمومی مدیریت برق شهرستان اردکان
*بر اساس یک داستان واقعی*
تلفن زنگ خورد.
صدای زنگش مثل شلیک گلولهای در سکوت خانهام پیچید.
ساعت پنج و بیست دقیقهی عصر بود. آفتاب کج از پنجرهی آشپزخانه میتابید روی گلدان خشکشدهی شمعدانی. داشتم چای میریختم.
نه منتظر کسی بودم، نه اهل پاسخ دادن به شمارههای ناشناس.
اما نمی دانم چه نیروی ناشناخته ای مرا صدا کرد تا بلند شوم و جواب دهم.
-الو، بفرمایید!
صدایی نیامد جز صدای همهمه،
باد. صدای دویدن.
و بعد صدای نفس هایی بریده، هراسان، بی پناه، سرگردان...
-مامان... پادگانمونو زدن... من... من سالمم... فقط خواستم بگم نگران نباشی... اگه شنیدی...
و بعد سکوت.
نه خداحافظی، نه اشکی، نه نامی.
فقط قطع شد.
فرصت نکردم بگویم : - پسرم، من مادرت نیستم.
آنقدر سریع قطع کرد که نتوانستم بگویم: - اشتباه گرفتی پسرم!
اما پس از قطع شدن هم نگفتم: - خدایا، بچهی کی بود این؟
چون در آن لحظه، من مادرش شدم. من مادر همه پسران این سرزمین شدم که زیر بمباران بودند.
تمام تنم یخ کرد. چای از دستم ریخت روی فرش. نفسم بالا نیامد.
انگار یک گلوله از تلفن گذشته بود و نشسته بود روی سینهام.
از آن لحظه، هزار بار آن جمله را شنیدم. در خواب. در بیداری. در خیال.
حتی حالا هم، صدایش بین صدای قاشقها توی ظرفشویی میپیچد، بین باد ظهر توی حیاط، بین سکوت شب.
نمیدانم آن پسر، آن "فرزند بینام"، توانست به مادرش خبر بدهد یا نه. نمیدانم مادرش، آن زن بیخبر، هنوز امید دارد یا نه.
اما میدانم این تلفن اشتباهی، قلب مرا نشانه گرفت.
من از آن روز، مادر شدم. مادر فرزندی که هیچگاه نداشتم. مادر پسری که اسمش را هم نمیدانم و عکسش را ندیدهام.
من پسری ندارم. اما مادر شدهام. مادر هزار پسر.
مادر همهی فرزندانی که با یک جملهی لرزان، دل یک زن ناشناس را به آتش می کشند.
شاید روزی دیگر، آن زمان که مادرش به او گفت در آن روز تماسی از او نداشته است، با من دوباره تماس بگیرد.
آن زمان اگر بخواهد بداند بر من چه گذشت، به او خواهم گفت:
من اشک ریختم.
من دعا کردم.
من سوختم.
و هر شب در سکوت، نام بی نام تو را صدا میزنم بیآنکه بدانی. چرا که تو دیگر پسر منی.
حتی اگر هیچوقت مادرت نبودهام.
---------
*بر اساس یک داستان واقعی*
▪️کسب و کار در ایام عزاداری
🔹سؤال:
آیا کار کردن در روز تاسوعا و عاشورای حسینی اشکال دارد؟
اگر کسی به خاطر نیاز مجبور به کسب و کار شود، حکم مسئله چیست؟
✍پاسخ :
کار در این دو روز حرام نیست اما شایسته است در این ایام، به خصوص در روز عاشورا به عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) اشتغال داشته باشند و خود را از ثواب بزرگ آن محروم نسازند.
📕منبع: leader
#ماه_محرم
#آداب_محرم
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چی فکر میکردن چی شد!
برشی از توهمات رسانههای ضدایرانی درباره رهبرانقلاب
6.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فيلم از تاسوعای حسینی مربوط به سال ۷۶ مکان گلزار شهداي احمدآباد
ارسالي از آقای صمد وکیلی