#مقـتل...💔
در شب نوزدهم، مولا آرام و قرار نداشت؛ هر لحظه بیرون می رفت، به آسمان نگاه می کرد و می گفت: به من دروغ گفته نشده و من نیز دروغ نمی گویم. این شب همان شب وصال است. این همان شبی است که حبیبم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من وعده داده است؛ چنان که ابن حجر می گوید: «فَلَمَّا کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی قُتِلَ فِی صَبِیحَتِهَا عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ اَکْثَرَ الْخُرُوجَ وَ النَّظَرَ اِلَی السَّمَاءِ فَقَالَ مَا کُذِّبْتُ وَ اَنَّهَا هِیَ الَّیْلَةُ الَّتِی وُعِدْتُ.» و گاهی یس می خواند و آن گاه عرضه می داشت: «اَللَّهُمَّ بَارِکْ فِی الْمَوْتِ اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَیْهِ رَاجِعُونَ لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ اِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِِیمِ؛ خدایا! مرگ را مبارک گردان! ما از خدائیم و به سوی او می رویم. هیچ یاری و قدرتی نیست، مگر از خدای بلند مرتبه با عظمت.»
[منتهیالآمال، شیخعباسقمی، کتابفروشیاسلامی،چاپ افست،ج1،ص125.]
.
.
┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄ •[ @nabze_marefat ]•💔
┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄
#بـہوقترمـاݩ📔
#رماݩِرهایےازشب🔗
#قسمتهفتم
او به آرامی می آمد و درست در ده قدمی من قرار داشت..در تمام عمرم هیچ وقت همچین حسی رو نداشتم. قلبم تو سینه ام سنگینی میکرد..ضربان قلبم اینقدر به شمارش افتاده بود که نمیدونستم باید چه کار کنم. خدای من چه اتفاقی برام افتاده بود.نمیدونستم خدا خدا کنم اوهم منو ببینه یا دعا کنم چشمش به حجاب زشت و آرایش غلیظم نیفته..!! اوحالا با من چند قدم فاصله داشت..عطر گل محمدی میداد..عطر پدرم...عطر صف اول مسجد! گیج ومنگ بودم. کنترل حرکاتم دست خودم نبود. چشم دوخته بودم به صورت روحانی و زیباش.
هرچه نزدیک تر میشد به این نتیجه میرسیدم که دیدن من اون هم در این لباس وحجاب اصلن چیزی نبود که میخواستم.اما دیگر دیر شده بود.نگاه محجوب اوبه صورت آرایش کرده و موهای پریشونم افتاد.ولی به ثانیه نکشید نگاهش رو به زیر انداخت .دستش رو روی عباش کشید و از کنارم رد شد.من اما همونجا ایستادم.اگر معابر خالی از عابر بود حتما همونجا مینشستم و در سکوت مرگبارم فرو میرفتم و تا قیامت اون لحظه ی تلاقی نگاه و عطر گل محمدی رو مرور میکردم. شاید هم زار زار به حال خودم میگریستم.ولی دیگه من اون آدم سابق نبودم که این نگاه ها متحولم کنه.من تا گردن تو کثافت بودم.!!!!!!!!شاید اگر آقام زنده بود من الان چادر به سر از کنار او رد میشدم و بدون شرم از نگاه ملامت بارش با افتخار از مقابلش میگذشتم.سرمو به عقب برگردوندم.و رفتن او راتماشا کردم.او که میرفت انگار کودکیهامو با خودش میبرد..پاکیهامو..آقامو..
بغض سنگینی راه گلومو بست و قبل از شکستنش مسیر خونه رو پیمودم .روز بعد با کامران قرار داشتم. طبق درخواست خودش از محل قرار اطلاعی نداشتم فقط بنا به شرط من قرار شد که ملاقاتمون در جای آزاد باشه. اوخیلی اصرار داشت که خودش دنبالم بیاد ولی از اونجایی که دلم نمیخواست آدرس خونم رو داشته باشه خودم یکی از ایستگاههای مترو رو مشخص کردم و اوطبق قرار وسر ساعت با ماشین شاستی بلند جلوی پام توقف کرد.
ادامه دارد...
.
.
┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄ •[ @nabze_marefat ]•
┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄
990211-Panahian-HarameEmamReza-MantegheAshk-07-64K.mp3
6.43M
🔉 #منطق_اشک(۷)
📅 جلسه هفتم | ۹۹/۰۲/۱۲
🕌 حرم امام رضا(ع)
┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄ •[ @nabze_marefat ]•
┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄
دوسـٺاݩامـشَببـہاحـتـرامِمـولاعلے(ع) فـراز هـایـےاز دعـاےجوشـݩ ڪبیـر رو در خدمٺِشُـمـاییـم...
.
حواسٺـوݩبـاشـہسَـرِوقتآنلایݩباشید😉
.
#صدقـہےجاریـہنشـراسـٺ✨
.
.
┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄ •[ @nabze_marefat ]•
┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄
نبضمعرفت
دوسـٺاݩامـشَببـہاحـتـرامِمـولاعلے(ع) فـراز هـایـےاز دعـاےجوشـݩ ڪبیـر رو در خدمٺِشُـمـاییـم...
#حـرفخودمـونے...
#شب_قــدر💔
وقتےداشـتمازخـوݩہآمـادهمیشدمڪہبرم #مسجد...
یہفڪرےذِهـنمروبہ خودش مشغـولڪرده بود.
ایݩڪهامشـب...آخـریـݩشَـبہقـدرامسـالہ.
امشب... #سـرنوشـٺ یڪسااالموݩرقممیخوره...🤔
مبـاداامشَـبڪمبذاریـماا😱
اگـہامـشَـݕ #شہـادٺ مارو امضاء نڪنن😨...
دوبـاره بـایـدیـڪسـاݪِ تمـومِ دیـگہ انتظار شب قدرے مثله امشب رو بڪشیـم...
حالا اگہ تـا سالِ بعـد زنده بمونیـم😔
یہچیـزِدیـگہ...
ایـݩڪہتوےاحـادیثداریـم...
شَبےڪهصـداےمُنـادےمیـادومژدهےظـہورِ آقامونرومیده...شَبِقَدره!
اگـہامشَب صـداے منادے نیاد...😳😫😭
خیـلےبـراےآقـا #امـامزمانموݩ ڪمگذاشتیـم...😞
ڪلامِآخــر ...
حواسمـوݩبـاشـہ...
امشبنبـایـدڪمبذاریمـا!!😱
مبـادا ڪہ گولِ شیطوݩ رو بخوریم و امشب رو ساده بگیـریم😱
#حواستوݩبـاشہ...
.
اِلٰہےبِعَـلےٍ،عَـجِݪݪِوَݪیڪَالفَرَج...📿🤲
.
.
.┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄ •[ @nabze_marefat ]•
┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅
يَا مَنِيعُ يَا سَرِيعُ يَا بَدِيعُ يَا كَبِيرُ يَا قَدِيرُ يَا خَبِيرُ يَا مُجِيرُ
اي فرازمند، اي شتابنده، اي نوآفرين، اي بزرگ، اي توانا، اي آگاه، اي پناه ده
.
.
.
┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄ •[ @nabze_marefat ]•
┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄
❤ يَا مَنْ هُوَ أَحَدٌ بِلاَ ضِدٍّ يَا مَنْ هُوَ فَرْدٌ بِلاَ نِدٍّ يَا مَنْ هُوَ صَمَدٌ بِلاَ عَيْبٍ❤
اي آن كه يكتاست و ضدّ ندارد، اي آن كه يگانه است و بي مانند، اي آن كه بي نياز و كاستي است...
.
.
.┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄ •[ @nabze_marefat ]•
┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄
❤يَا مَكِينُ يَا رَشِيدُ يَا حَمِيدُ يَا مَجِيدُ يَا شَدِيدُ يَا شَهِيدُ ❤
اي ارجمند، اي راهنما، اي ستوده،اي بزرگوار، اي سختگير (گنهكاران) ، اي گواه.💚
.
.
.
┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄ •[ @nabze_marefat ]•
┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄
يَا رَازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ يَا رَاحِمَ الشَّيْخِ الْكَبِيرِ يَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْكَسِيرِ
اي روزي دهنده كودك خردسال،اي مهرورز بر پير بزرگسال،ای پيونددهنده استخوان شكسته...
.
.
.
┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄ •[ @nabze_marefat ]•
┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄
❤ يَا مَنْ عَلاَ فَقَهَرَ يَا مَنْ مَلَكَ فَقَدَرَ يَا مَنْ بَطَنَ فَخَبَرَ يَا مَنْ عُبِدَ فَشَكَرَ❤
❤اي آن كه فراتر رفت و چيره. گشت، اي آن كه دارا گشت و توان يافت، اي آن كه نهان شد و آگاهي يافت، اي آن كه پرستش شد و ارج نهاد❤
.
.
.
┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄ •[ @nabze_marefat ]•
┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄
❤ يَا أَوَّلَ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ آخِرَهُ يَا إِلَهَ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ مَلِيكَهُ يَا رَبَّ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ صَانِعَهُ ❤
❤ اي آغاز و انجام هرچيز، اي پرستيده و دارنده هرچيز، اي پروردگار و سازنده هرچيز.
.
.
.
┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄ •[ @nabze_marefat ]•
┄┅┅✿❀📿❀✿┅┅┄