eitaa logo
💓نبض عشق💓
2.4هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
40 فایل
مینویسم ازعشق بین زوج ها❤ مینویسم ازمحبت هایی که‌اساسش عشق به خداست غفلت ازمن بچه مذهبی ست که نگذاشتم دیده شوم کسی 💖عشق‌های‌آسمانی‌ماراندیده‌مینویسم‌تابدانندعشق‌اصلی‌مال‌مابچه‌مذهبی هاست نه آن‌عشق‌های‌پوچ‌خیابانی @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
‌°‌‌‎‎‎‎•♡•━━━❥❤❥━━━•♡•° ‌‌‎‎‎‎♤❥☕️•[ @nabzeshgh ]• ✯ ╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋 @nabzeshgh ╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋 نبض عشق ‌‌ ‌‎‌‌‎‎‌‎‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌ ‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‎‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍ ‌‌‎‎‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌°‌‌‎‎‎‎•♡•━━━❥❤❥━━━•♡•° ‌‌‎‎‎‎♤❥☕️•[ @nabzeshgh ]• ✯ ╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋 @nabzeshgh ╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋 نبض عشق ‌‌ ‌‎‌‌‎‎‌‎‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌ ‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‎‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍ ‌‌‎‎‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌°‌‌‎‎‎‎•♡•━━━❥❤❥━━━•♡•° ‌‌‎‎‎‎♤❥☕️•[ @nabzeshgh ]• ✯ ╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋 @nabzeshgh ╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋 نبض عشق ‌‌ ‌‎‌‌‎‎‌‎‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌ ‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‎‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍ ‌‌‎‎‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مزاحم تلفنی یوزارسیف ‌°‌‌‎‎‎‎•♡•━━━❥❤❥━━━•♡•° ‌‌‎‎‎‎♤❥☕️•[ @nabzeshgh ]• ✯ ╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋 @nabzeshgh ╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋 نبض عشق ‌‌ ‌‎‌‌‎‎‌‎‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌ ‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‎‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍ ‌‌‎‎‌
🌸🌺روزتون قشنگ 🌺🌸دلتون شاد 🌸🌺 عاقبتتون بخیر
در این زندگی فقط یک خوشبختی وجود دارد : دوست داشتن و دوست داشته شدن✨ ⁦
به قول ِرویا شهسواری: «⁩اگه تو قلبت حسش کنی، مسافتی وجود نخواهد داشت...» و این قشنگ ترین تعریف از دوست داشتن بود :)) ♥ ⁦
عشق مانند نماز است… نیت که کردی دیگر نباید به اطرافت نگاه کنی
تو را درقلب شعـرم مےگذارم بہ نام عشــق آن را مےنگارم تمام حرف من در شعر این بود تو را تا بـے نهــایت دوســـــت دارم❤️♥️ ‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎
او که می‌پنداشت من لبریز از خوشحالی‌ام پی نبُرد از خنده‌ی تلخم به دستِ خالی‌ام نارفیقانم چه آسان انگِ بی‌دردی زدند تا که پنهان‌ شد به لبخندی، پریشان‌حالی‌ام سال‌ها کنج قفس آواز خوش سر داده‌ام تا نداند هیچ‌کس زندانی «بی‌بالی» ام شادم از عمری که زخمم منتِ مرهم نبُرد گفت هرکس: « حال و روزت چیست؟»، گفتم: « عالی‌ام! »
گفتم تقاص التماسم را بگیرم از هرکسی جز تو حواسم را بگیرم! گفتم که تنها ماه این دریاچه باشم! از برکه هاشان انعکاسم را بگیرم! در کوچه ی دل ، دوربینی نصب کردم تا عابران ناشناسم را بگیرم! دور از تو شالیزار ما را کدخدا برد همراهی ام کن تا که داسم را بگیرم! دور از تو با " غم" پاس کردم زندگی را باید که حال همکلاسم را بگیرم ! پیراهن نارنجی ام را دوخت پاییز مهر آمده، باید لباسم را بگیرم حتما به باران زنگ خواهم زد، کجایی؟ شاید همین امشب تماسم را بگیرم! ای سردبیر آزمون سخت پاکی! برگرد تا لوح سپاسم را بگیرم!
عاقبت این کشتی سرکش به ساحل می رسد کاروان آرزو روزی  به منزل می رسد جزخدا باقی نمی ماند دراین عالم کسی چشم تا برهم زنی مرگ از مقابل می رسد هرچه در دنیا بکاری،لاجرم از نیک وبد کِشتِ امروزت یقین،فردا به حاصل می رسد چون اجل آید نمی پرسد امیری یا فقیر عاقبت نوبت به هرمجنون و عاقل می رسد غم مخور ای آنکه عمری مانده ای در انتظا ر محفل تاریک مارا،ماه محفل می رسد می رود شام سیاه و می دمد صبح اُمید آن یگانه منجی  ومعمارعادل می رسد غنچه تا گردد شکفته ،درهوای چیدنش دست گلچین فلک از راه غافل می رسد
سخت است قلم باشی و دلتنگ نبـاشی بـا تیــغ مــدارا کنـی و سنـگ نبـاشی سخت است دلـت را بتراشنـد و بخندی هی باتـو بجنگند و تـو در جنگ نبـاشی از دردِ دلِ شـاعــرِ عــاشـق بنــویـسی! بـا مَـردمِ صـد رنـگ، همـاهنگ نبـاشی مـاننـدِ قلـم تکیـه بـه یـک پـا کنی امـا هنگامِ رسیـدن بـه خـودت لنگ نبـاشی سخت است بـدانی و لب از لب نگشایی سخت است خودت باشی و بیرنگ نباشی
ترک ما کردی برو هم‌صحبت اغیار باش یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش
هرلحظه که بدون تو تکرار می شود بغضی به روی بغض تلمبار می شود در ازدحام ظلمت شب گیر کرده است صبحی که بی طلوع تو بیدار می شود درسینه ای که تنگ شدازبغضِ روی بغض حتی نفس حکایت دشوار می شود آقا ببین برای ندیدن در این زمان سهم چقدر پنجره دیوار می شود یا چشمهای منتظری که امیدشان پنهان میان ریزش آوار می شود دلخسته ایم از اینهمه روز شبیه هم دارد زمانه قصه ی تکرار می شود این روزها که میگذرد در بلا ودرد دنیا عجیب تشنه ی دیدار می شود بس جمعه ها گذشت ونشدلحظه ی ظهور آقا خودت دعا بکن این بار می شود
فقر اینه که دم دکه روزنامه فروشی بایستی و همونطور سر پا صفحه اول همه روزنامه ها رو بخونی و بعد یک نخ سیگار بخری و راهتو بگیری و بری؛
مگر آسمان را چراغان نکردیم ؟! زمین را مگر نورباران نکردیم ؟! مگر کوچه را آب و جارو نکردیم ؟! شبِ تار را غرقِ شب‌بو نکردیم ؟! مگر شهر را غرقِ شربت نکردیم ؟! سر کوچه را طاق‌نصرت نکردیم ؟! مگر شاعران از غمش کم سرودند ؟! قلم‌ها سلاحِ ظهورش نبودند ؟! مگر مرغِ آمین‌مان در قفس بود ؟! دم ربّناهایمان بی‌نفس بود ؟! مگر العجل‌هایمان دیردَم بود ؟! سرِ سفره‌ی ندبه‌ها چای، کم بود ؟! مگر صبحِ جمعه سلامش نکردیم ؟! تهِ هفته‌ها را به نامش نکردیم ؟! چرا یوسف افتاده در چاهِ غیبت ؟! چرا برنمی‌گردد از راهِ غیبت ؟! چرا روز موعود، تاخیر دارد ؟! کجای عمل‌هایمان گیر دارد ؟! جوابِ چراهایمان هم سوال است مگر آرزوی وصالش محال است ؟! نگو آرزویش محال است، هرگز ! نگو دیدنش در خیال است، هرگز ! زمانش بیاید؛ همین جمعه شاید اگر حرف‌مان حرف باشد می‌آید
بر کوله بارِ هر شبم حک می کنم خورشید را
تو زندگی آدمها همیشه مرزهای باریکی وجود دارن بین صراحت و بی ادبی، بین احترام و چاپلوسی، بین اعتماد به نفس و خودشیفتگی... این مرزها تعیین کننده بزرگی آدم هاست! یه عمر میگذره تا یادبگیریم چطور رعایتشون کنیم✋ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/nabzeshgh