eitaa logo
💓نبض عشق💓
2.4هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
40 فایل
مینویسم ازعشق بین زوج ها❤ مینویسم ازمحبت هایی که‌اساسش عشق به خداست غفلت ازمن بچه مذهبی ست که نگذاشتم دیده شوم کسی 💖عشق‌های‌آسمانی‌ماراندیده‌مینویسم‌تابدانندعشق‌اصلی‌مال‌مابچه‌مذهبی هاست نه آن‌عشق‌های‌پوچ‌خیابانی @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
حتی سوالاتِ کتابِ تستِ کنکورت عاشق که باشی بیت هایِ محشری دارد....
کاش میشد بارها و بارها در گوشِ این جماعت فریاد زد وگفت: عشقِ تان ارزانی خودتان اعتمادم را پس دهید ...
هدایت شده از روشنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ زیبا و دیدنی ۲ کاری از گروه سرود معراج الزهرا (س) چیزی تو این دنیا جز محبت و خاطرات خوش موندگار نیست 💚 به خصوص خاطرات خوش خواهر برادری😍😇 🎈هیچ/ خواهری، بی‌ برادر برادری، بی‌ خواهر الهی که نَمونه نباشه خونه خالی از این، جمع زیبا برادرها، خواهرها 💚❤️💛🧡 💝بفرست برا خواهر و برادرت و بهش بگو دوسش داری😍☺️😉 eitaa.com/roshana_ir rubika.ir/roshana_ir •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از 🌷سردارقلبم🌷
🟢 جنبش دانشجویی آمریکا و بیداری بزرگتری که در پیش است!! 🔶حوادث جاری در دانشگاه های آمریکا و غرب، به ویژه دانشگاه های ممتازی چون هاروارد و کلمبیا و... پدیده بسیار مهم و بخشی از سونامی تحولاتی است که (در مقالات ۷ و ۱۶ مهر ماه سال گذشته به آن پرداخته بودیم) باید با اولویت قطعی در دستور کار پژوهش و بررسی جهادگران عرصه تبیین قرار گیرد؛ 1⃣ باید به نحو جدی علل و عوامل و ابعاد مهم این خیزش و بیداری نسل جوان نخبه ایالات متحده و رسوایی قبله "غرب شیفتگان" را، تبیین، و به "نسل جوانمان" به ویژه دانشجویان کشور که در سالهای اخیر مورد تهاجم سازماندهی شده جریان لیبرال و اساتید غرب زده داخلی بوده اند؛ انتقال داد؛ 2⃣ تکرار و تاکید آرمان های انقلاب اسلامی (استکبار ستیزی، آزادی فلسطین، نفی صهیونیسم، محو اسرائیل و...) از سوی نخبگان علمی ایالات متحده آمریکا یعنی در قلب "مرکز کنترل و فرماندهی" جبهه کفر، در واقع "نشانه ای واضح" از وقوع یک بیداری و آغاز یک دگرگونی زیر بنایی در "اندیشه سیاسی و اجتماعی" و تحول در نوع نگرش اساتید و دانشجویان آمریکایی به پدیده های پیرامونی بر خلاف مبانی نژادپرستانه غربیها میباشد؛ 3⃣ بی جهت نیست که مایک پمپئو وزیر صهیونیست سابق امور خارجه آمریکا و رئیس اسبق سازمان جاسوی CIA، بعنوان سخنگوی شیطان بزرگ، در پیامی در توییتر این جنبش را "بیداری سمی"!! نامیده است (toxic wokeness)؛ 4⃣ نکته بسیار مهم اینجاست که کانون خروشان این خیزش، مراکز تربیت کارگزاران و رهبران آینده! و نظریه پردازان ایالات متحده و تمدن غرب میباشند (که به تعبیر آن صاحب نظر آمریکایی احتمالا رئیس جمهور نسل آینده آمریکا نیز جز مضروبین و بازداشت شدگان پلیس بوده!!!)؛ 5⃣ بررسی عمیق جوانب مختلف این پدیده همگان را با واقعیت هایی که بیش از سه دهه قبل مورد تحلیل و پیش بینی امام خمینی قدس سره واقع گردیده بود (مراجعه به مقاله ۱۲/ ۲) و امام خامنه ای بارها به آن پرداخته اند، بیشتر و عمیق تر آشنا مینماید؛ 6⃣ به اعتقاد نگارنده: این امواج، بیداری فطری و جوششی انسانی برآمده از "حاق انقلاب اسلامی" است که به غرب و قلب شیطان رسیده؛ و بی شک در وراء موج سرکوب ظالمانه حق طلبی دانشجویان آمریکایی و... و در ادامه آنچه اکنون مشاهده میشود، تحولات مهم وعمیق تری در پیش است؛ 7⃣ باید در انتظار "تهیاء و تولد" بیداری بزرگتری در غرب و ایالات متحده باشیم که شاید از سنخ انتظار و "طلب منجی موعود" باشد! امری که بی تردید عامل "تشدید اضطراب" و هراس "پیروان دجال" و سران جبهه شیطان در نهان خانه برنامه ریزی شان گردیده است؛ و حوادث و تغییرات مهمتری را رقم خواهد زد. ان شاالله. 🔻واجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبَادِكَ وَ نَاصِراً لِمَنْ لاَ يَجِدُ لَهُ نَاصِراً غَيْرَكَ‏... 🖌میراحمدرضا حاجتی ✅️ با کیلومتر 5 در سریعترین زمان ممکن به روز ترین باشید👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1174995105C7610a9c90e
بهار می‌رسد و سال‌ِ دیگری‌، مادر! كه‌ می‌زنيم‌ دوباره‌ به‌ هر دری‌، مادر! كه‌ می‌زنيم‌ به‌ هر در كه‌ جای خالی تو كنارمان‌ بِنِشانيم‌ يك‌ پری ، مادر! كنارِ سفره‌ كه‌ شش‌ سين‌ شده‌ است‌ بعد از تو و چند شاخه‌ی‌ شب‌بوی‌ پَرپَری‌، مادر! كجاست‌ سبزه‌ی‌ لبخندهات‌ در سفره‌؟ كجاست‌ سبزی گُل‌های روسری‌، مادر؟ بدون‌ِ چشم‌ِ زلال‌ِ تو چندمين‌ سال‌ است‌ كه‌ ماهی‌ات‌ شده‌ در تُنْگ‌، بستری‌، مادر! حدودِ ساعت‌ِ سه‌، «سال‌ِ نو مبارك‌ باد!» چه‌قَدْر مثل‌ِ هميشه‌ مُعطّری‌، مادر! درون‌ِ قاب‌، تو مي‌خندی‌ و دو شمع‌ِ سياه‌؛ چنان‌ به‌ گريه‌ می‌افتند، «بهتری‌ مادر؟ نگاه‌ می كنی‌ و چند بوسه‌ و تبريك‌ نگاه‌ می‌كنی و اشك‌ دختری‌، مادر! ـ به‌ گونه‌های قشنگ‌ تو می‌چكد در قاب‌ چه‌ عيدِ غمزده‌ و گريه‌آوری مادر! هزار سال‌ِ دگر هم‌ كه‌ نو شود، نرسد به‌ پای‌ خوبی‌ِ تو هيچ‌ مادری مادر!
بی‌تاب شدن؛ دم نزدن؛... عادتم این است با خونِ جگر ساخته‌ام؛ قسمتم این است جان‌ می‌دهم از گریه اگر نام تو آید عمری‌ست که رسم دلِ کم‌طاقتم این است! بعد از تو به تصویر تو خو کرده نگاهم بیچاره‌ام آن‌قدر که هم‌صحبتم این است! چون درِّ یتیمی که رها در دلِ دریاست تنها شده‌ام؛ گوشه‌ای از غربتم این است می‌میرم از این غم که در آغوش تو ای دوست یک‌بار نشد گریه کنم؛ حسرتم این است
دنیا خانه ی آرزوهایی است که زود نابود می شود، و کوچ کردن از وطن حتمی است. دنیا شیرین و خوش منظر است که به سرعت به سوی خواهانش می رود، و بیننده را می فریبد، سعی کنید با بهترین زاد و توشه از آن کوچ کنید و بیش از کفاف خود از آن نخواهید و بیشتر از آنچه نیاز دارید طلب نکنید نهج البلاغه، خطبه ۴۵
قاصدک های پریشان را که با خود باد برد با خودم گفتم مرا هم می‌توان از یاد برد
باید کمک کنی کمرم را شکسته اند بالم نمی دهند ، پرم را شکسته اند نه راه پیش مانده برایم نه راه پس پلهای امن پشت سرم را شکسته اند هم ریشه های پیر مرا خشک کرده اند هم شاخه های تازه ترم را شکسته اند حتی مرا نشان خودم هم نمی دهند آیینه های دور و برم را شکسته اند گلهای قاصدک خبرم را نمی برند پای همیشه ی سفرم را شکسته اند حالا تو نیستی و دهان های هرزه گو با سنگ حرف مفت ، سرم را شکسته اند
می ریخت رقص روسری ات گل به زیر پات  روییده بود دشت تغزل به زیر پات   هرجا قدم زدی فوران کرد چشمه ای  در صخره ها نبود تحمل به زیرپات وقتی نسیم رفتن تو می وزید، دشت  گسترده بود فرش گلایل به زیر پات حالا تومانده ای و همین خاطرات تو  دیگر نریخت دشت مغان گل به زیر پات  سارا! تلاطم ارس از اشک های توست از سیل اشک غرق شده پل به زیر پات  دارد صلابت سبلان آب می شود  در دره های غرق تامل به زیر پات  یک شب بیا به دشت مغان ای عروس ایل! تا بشکند سکوت شب ِ کلبه زیر پات
اینجا اگر قحطی بیاید آن گندمزار موهای تو را کجا باید پنهان کرد؟
دیگر مگو که روی زمین خشک سالی است جاری شده ز هر مژه ام رودخانه ای
رد می شوی چه سر به هوا از نگاه من نفرین به چشم پر عطش سر به راه من من دوست دارم این هدف بی نتیجه را گیرم تویی بزرگ ترین اشتباه من! عمری پلنگ وحشی ِی دل پای برکه ها در جستجوی عکس تو می گشت ماه من! حالا ولی دریغ که هم صحبت همند انبوه گیسوان سپید و سیاه من با من بگو رفیق ! که یک بار هم شده تقدیر روزگار شود دل به خواه من؟! ای کاش بگذرد طمع چشم های تو از چشم های پر هوس بی گناه من
خوب آمده استخاره برمی گردی با دامنِ پر ستاره بر می گردی مانند کبوتران جَلدی بانو هر جا بِروی دوباره برمی گردی
دیگر آن انسان خندان روی قبلا نیستم فکر می کردم عزیزم، دیدم اصلا نیستم فکر می کردم پس از تو زندگی خواهد گذشت فکر می کردم ،ولی دیدم که آهن نیستم دوستت دارم، هنوزم روی قولم مانده ام کاش می شد بشکنم  آن را،ولی زن نیستم دوستان از پشت می آیند و خنجر می زنند حق من زخم است چون با دوست دشمن نیستم راضیم کردی که تنهایی برایم بهتر است ظاهرا راضی شدم اما عمیقا نیستم خسته ام از روزها، آغوش وا کن ای خدا باید امضا کرد جایی را؟ بیا ! من نیستم
رنگ از رُخ یک مَرد پریدن یعنی ... خون خوردن و آبرو خریدن یعنی ... از قطره ی اشک پدرم فهمیدم که«کارد به استخوان رسیدن»یعنی ...
صد گره افتاده در کارم؛ چه کردم با خودم!؟ بد گرفتارم! گرفتارم! چه کردم با خودم!؟ در گلویم بغض درگیر است با آهِ مدام شاهدِ لحظاتِ دشوارم؛ چه کردم با خودم!؟ سال ها بازیچهٔ نفْس ِ طلبکارم شدم من به خود خیلی بدهکارم؛ چه کردم با خودم!؟ حالِ ایمانم مساعد نیست! تقوایم چه شد؟! سنگ شد قلبِ وفادارم؛ چه کردم با خودم!؟ اشکِ چشمانم چه شد؟! شوقِ مناجاتم کجاست؟! رفت لذت های سرشارم؛ چه کردم با خودم!؟ در سرم می پرورانم "حبّ دنیا" را مدام در "فنا" افتاده افکارم؛ چه کردم با خودم!؟ ای خدا عفو و گذشت و رأفت و صبرم چه شد؟! داشت رنگی از تو رفتارم؛ چه کردم با خودم!؟ داشت دستم ذکرِ تسبیحِ تو را؛ یادش بخیر... باب میلت نیست کردارم؛ چه کردم با خودم!؟ غفلتی سنگین به روی سینه ام افتاده است مانده زیرِ تلّ آوارم؛ چه کردم با خودم!؟ همدم ِ شیطان شدم! من که برایم سخت بود- لحظه ای چشم از تو بردارم!...چه کردم با خودم!؟ کوله بارم کاش خالی میشد از کوهِ گناه خسته از عصیانِ بسیارم؛ چه کردم با خودم!؟ باز هم با توبه و شرمنده برگشتم خدا خوب میدانم گنهکارم! چه کردم با خودم... دستهایم را گرفتی، گفتی: از پیشم نرو... من که خیلی دوستت دارم! چه کردی با خودت!؟
گاهی بیا زبان مرا وا کن و برو طبع مرا به شعر شکوفا کن و برو رویت نشد عزیزم اگر آشتی کنی باشد؛ بیا سراغم و دعوا کن و برو! این درد سالیان دراز سکوت را حتی به یک سلام مداوا کن و برو حتی به اخم هم شده چیزی به من بگو حتی به اشک، بغض مرا وا کن و برو! پاییز را که پخش شده در حیاطمان با چشم‌های خیس تماشا کن و برو در پیش روی آینهٔ بختمان بایست خود را دوباره در دل من جا کن و برو در زیر سقف چوبی و آرام شعر من بد بگذران دمی و مدارا کن و برو تا باورم شود که نفس می‌کشی هنوز گاهی بیا در آینه‌ها ها کن و برو کاری به هم نداشتن اصلا قشنگ نیست گاهی بیا مرا و تو را "ما" کن و برو گاهی بیا سکوت مرا بشکن ای عزیز! گاهی بیا زبان مرا وا کن و برو!
دوست دارد یا نمی‌خواهد مرا معلوم نیست عشق، بازی می‌کند با من چرا! معلوم نیست می‌کشم سر، هرچه می‌ریزد به جامم دست دوست کی در این میخانه می‌افتم ز پا معلوم نیست برگ دست شاخه را وقتی رها می‌کرد گفت: باد با خود می‌برد ما را، کجا؟ معلوم نیست یا نمی‌آید به چشم باغبان پاییز ما یا زمستان و بهار کاج‌ها معلوم نیست با طبیبان رنج ما را بازگوکردن خطاست جای زخم عشق بر دل‌های ما معلوم نیست
صد شکر غبار حرمت تاج سر ماست نامت همه شب ذکر قنوت سحر ماست گفتند بسوزید... سَمِعنا و اَطَعنا عمری‌ست که سرمایه‌ی ما، چشم تر ماست از نوکری توست به هر جا که رسیدیم یعنی که غلامیِّ تو تنها هنر ماست هر جا عَلَمی هست همان‌جا حرم توست پس کرب و بلایت همه‌جا در نظر ماست از دار جهان هیچ نداریم به جز اشک اشکی که خودش روز قیامت سپر ماست ای کشته‌ی بی غسل و کفن، تشنگی تو داغی‌ست که تا روز ابد بر جگر ماست
دنیا غم هجران تو را نیز سرآورد پیراهن خونین تو را از سفر آورد آه این چه حریفی‌ست که در دور غم از او چون باده طلب کردم خون جگر آورد موج غم عشق تو به هرسو که دلش خواست آزرده دلم برد و دل آزرده‌تر آورد گفتی که به جز من به کسی دل نسپردی نفرین به سخن‌چین که برایم خبر آورد گفتم که حریف غم عشق توام اما دردا که مرا نیز غم از پای درآورد تو نم‌نم بارانی و من قطره‌ی اشکم هرکس که تو را دید مرا در نظر آورد در خاطر ما خاطره ی تلخ خزان بود این باغ چرا بار دگر برگ و بر آورد
سر سبز ترین فصل بهارم هستی آرامش قلب بی قرارم هستی بگذار کمی ساده بگویم با تو ممنونم از اینکه در کنارم هستی
چه بی غم میزند بر شیشه باران دمادم میزند بر شیشه باران مگر با ما خیال جنگ دارد که محکم میزند بر شیشه باران!
ما رهگذریم، خوب و بد می‌ماند از ما یک نام تا ابد می‌ماند ... ما غیر حسین از کسی دَم نزدیم هرکس که دم از حسین زد، می‌ماند