عشق آغاز خوشی نیست، که بیفرجامیست
هر دری را بزنی، عاقبتت ناکامیست
همهی پنجرهها بستهتر از زندانند
همهی خاطرهها برزخ بیهنگامیست
حرفهایت فقط افسانه و شهرآشوبند
صحن هر محکمهای صحنهی ناآرامیست
قاضی شهر شده عاشق چشمان زنی
چه کند با دل خود، آن زن اگر اعدامیست؟
مانده با این همه تردید چه حکمی بدهد
بیگمان آخر این قصه، فقط بدنامیست!
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
می ریخت رقص روسری ات گل به زیر پات
روییده بود دشت تغزل به زیر پات
هرجا قدم زدی فوران کرد چشمه ای
در صخره ها نبود تحمل به زیر پات
وقتی نسیم رفتن تو می وزید، دشت
گسترده بود فرش گلایل به زیر پات
حالا تو مانده ای و همین خاطرات تو
دیگر نریخت دشت مغان گل به زیر پات
سارا! تلاطم ارس از اشک های توست
از سیل اشک غرق شده پل به زیر پات
دارد صلابت سبلان آب می شود
در دره های غرق تامل به زیر پات
یک شب بیا به دشت مغان ای عروس ایل!
تا بشکند سکوت شب ِ کلبه، زیر پات
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
مو به مو از شب نشینی های زلفت گفته است
درد دل ها کرده با من شانه، وقتی نیستی
#علی_اصغر_شیری
چادرت نسیم شهرُ تا ابد دیوونه کرده
روی پشت بوم خونهت، یاکریمی لونه کرده
عادت هر روزش اینه، پشت پنجره بشینه
یاکریمی که سحرها فکر آب و دونه کرده
مث همسایه میمونن، اونارم یه شب دعا کن
هقهقای یاکریما، اشکاتو روونه کرده
پر و بالشو سوزونده، شعلهای که پشت در بود
یاکریم با بال زخمیش، آتیشو نشونه کرده
یاکریم دلش گرفته، پشت پنجره تو نیستی
واسه یک لحظه نوازش، دستاتو بهونه کرده
یاکریم بعد تو دیده، دخترت تو خونه تنهاست
اما هیچوقت نمیفهمه، موهاشو کی شونه کرده
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
#شعر_فاطمی
برف می بارد و من خیره به کوهستانم
باز دلواپس مرغان مهاجر شده ام
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
می ریخت رقص روسری ات گل به زیر پات
روییده بود دشت تغزل به زیر پات
هرجا قدم زدی فوران کرد چشمه ای
در صخره ها نبود تحمل به زیرپات
وقتی نسیم رفتن تو می وزید، دشت
گسترده بود فرش گلایل به زیر پات
حالا تومانده ای و همین خاطرات تو
دیگر نریخت دشت مغان گل به زیر پات
سارا! تلاطم ارس از اشک های توست
از سیل اشک غرق شده پل به زیر پات
دارد صلابت سبلان آب می شود
در دره های غرق تامل به زیر پات
یک شب بیا به دشت مغان ای عروس ایل!
تا بشکند سکوت شب ِ کلبه زیر پات
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
#افسانه_سارای
هنوز فاصلۀ ما هزار فرسنگ است
هنوز هم که هنوز است، بینمان جنگ است
نفس نفس زدن ما به هم گره خورده
هنوز هم تپش قلبمان همآهنگ است
بدون دغدغۀ عشق، آسمان تیره؛
میان پنجره، خورشید تکۀ سنگ است
کدام ثانیه میعادگاه دیدن توست
قسم به لحظۀ دیدار، وقتمان تنگ است
بدون نام تو من بیهویتم اینجا
شناسنامۀ جعلی برای من ننگ است
در آستانۀ غربت، کجا؟ نمیدانم...
برای من همه جا آسمان همین رنگ است
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال