تنهاترین غریب دیار مدینه بود
او مرد علم و زهد و وقار و سکینه بود
صد باب علم از کلماتش گشوده شد
در بین عالمان به خدا بی قرینه بود
🖤شهادت #امام_باقر علیه السلام
تسلیت باد.
#کَنیزِ_حَضرتِ_رُبٰاب
#امام_باقر
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
@nabzeshgh
امام صادق علیه السلام فرمود:
سجده بر تربت قبر حسین علیه السلام تا زمین هفتم را نور باران می کند و کسی که تسبیحی از خاک مرقد حسین علیه السلام را با خود داشته باشد، تسبیح گوی حق محسوب می شود، اگر چه با آن تسبیح هم نگوید🖤
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
@nabzeshgh
شروع محدوده بهشت همینجاست♥
جایی حوالی حاشیه ی چادرت👑♥
#کَنیزِ_حَضرتِ_رُبٰاب
#حجاب_فاطمی
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
@nabzeshgh
♥حجاب مانند اولین خاکریز جبهه است که دشمن برای تصرف سرزمینی حتما باید اول ان را بگیرد😍
#کَنیزِ_حَضرتِ_رُبٰاب
#حجاب_فاطمی
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
@nabzeshgh
خیاط♥
هرڪوڪۍڪه
پآے ِ چـآڋرم زد،
گویۍڪه دِلم با دلِ فاطمه (س)
گره خورد...👑
#کَنیزِ_حَضرتِ_رُبٰاب
#حجاب_فاطمی
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
@nabzeshgh
حیاییہ #پسراینہکہ؛
وقتینگاهشبہیکدخترمیوفتہ...👑
سرشوبندازهپایینبگہ:
میخوامبااینچشماآقامُ ببینم♥
#کَنیزِ_حَضرتِ_رُبٰاب
#پسران_علوی
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
@nabzeshgh
ـــــــــــــ♥️«(◍•ᴗ•◍)»♥️ــــــــــ
امام باقــــــر(ع):
«هرکس خوش نیت باشد،
روزی اش افزایش می یابد.»
ـــــــــــــ♥️«(◍•ᴗ•◍)»♥️ــــــــــ
🖤 @Nabzeshgh
💓نبض عشق💓
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #صدوبیست_وهفت لحنش شبیه شربت قن
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوبیست_وهشت
هر دو به سمت در چرخیدیم..
و او انگار منتظر ابوالفضل بود که برابرم قد کشید و همزمان پاسخ داد
_دارم میام!😊
باورم نمیشد دوباره میخواهد برود..
که دلم به زمین افتاد و از جا بلند شدم. چند قدمی دنبالش رفتم..😥❤️
و صدای قلبم را شنید که به سمتم چرخید و لحنش غرق غم شد
_زینبیه گُر گرفته، باید بریم!😔😊
هنوز پیراهن دامادی به تنش بود،..
#دلم راضی نمیشد راهی اش کنم و پای #حرم در میان بود که قلبم را #قربانی حضرت زینب(س) کردم..
و بیصدا پرسیدم
_قول دادی به نیتم زیارت کنی، یادت نمیره؟😢💚
دستش به سمت دستگیره رفت وعاشقانه عهد بست
_به چشمای قشنگت قسم میخورم همین امشب به نیتت زیارت کنم!💞✨
و دیگر فرصتی برای عاشقی نمانده بود که با متانت از در بیرون رفت..
و پشت سرش همه وجودم در هم شکست...
در تنهایی از درد دلتنگی به خودم می پیچیدم، ثانیه ها را میشمردم بلکه زودتر برگردند..
و به جای همسر و برادرم،..
تکفیری ها👹😈
با بمب💣 به جان زینبیه افتادند..
که یک لحظه تمام خانه لرزید و جیغم در گلو شکست...😰😱😱😭😭😵😵😵😵😰😰
از اتاق بیرون دویدم...
و دیدم مادر مصطفی گوشه آشپزخانه از ترس زمین خورده😰😢 و دیگر نمیتواند برخیزد...
خودم را بالای سرش رساندم،..
دلهره حال ابوالفضل و مصطفی جانم را گرفته بود..
و میخواستم به او دلداری دهم که مرتب زمزمه میکردم
_حتماً دوباره انتحاری بوده!
به کمک دستان من و به زحمت از روی
زمین خودش را بلند کرد،..😥
تا مبل کنار اتاق پاهایش را به سختی کشید و میدیدم قلب نگاهش برای مصطفی میلرزد..
که موبایلم زنگ خورد...
از خدا فقط صدای مصطفی 🌸📲را میخواستم و آرزویم برآورده شد که لحن نگرانش...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌 #کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
🖤 @Nabzeshgh