از همین بالا خاکریز نیم نگاهی به اسکله هم داشتم تا نقاط ضعف و قوت اسکله را داشته باشم
مجروحین روآوردن کنار اسکله هرکدام به یک طرف
از بالای خاکریز به سکانداربافریاد ودست علامت دادم بیا اینجا مجروح را ببر سکاندار هم روی قایق ایستاده بمن دست تکان دادبه نشانه تائید
پدافند ها آنقدر شلیک میکردند بسمت بالگردهای عراقی من از،بالای اسکله منتظر انفجار یکی از این خرمگسها بالگردهابودم
شلیک موشک بالگرد......
نگاهم به بالگردهاعراقی بود موشکباران آنهاباچندفروندبصورت دائم به سمت بچه ها
یک لحظه سرم را برگرداندم بسمت سکاندار ببینم داره میاید اسکله مجروح سوارکنه
نگاهم را دوباره بسمت بالگردهاشد مستقیم چیزی زوزه کشان بسمت من می اید احساس کردم
گرمامی شدیدی
با فاصله خیلی کم
از مقابل چشمانم رفت
بخود گفتم موشک بالگرده
دوباره روبه اسکله محل اصابت را ببینم دیدم شناور سرگردان
ودود وانفجار گفتم همین قایق نیست ثانیه ای قبل به سکاندار گفتم بیا
وای رفتم داخل اب
دیدم
پیکر ........
سکاندار ی نبود فقط اجرای بدنش داخل اب وداخل قایق
که نصف بدنش پخش شد
داخل اب و مابقی داخل قایق.....
موشک بالگرد از خاکریز،
خطوط،اول عبور بسمت اسکله و مستقیم به سینه این سکاندار اصابت کرد و باز من مانده ام
ثانیه های فاصله
در هنگام جمع کردن بدن مطهر
هر قطعه ای رامیگرفتم
جملات ثانیه های قبل را تکرارمیکردم
بیا بیا جلو
مجروح ببر
منتظره
با دستانی خون آلود
ناله می زدم ....
وباز تکرار روزهای قبل
برار. برار. جانا
نوای مازنی درغم یاران
👇👇
حتما گوش دهید
التماس دعا
این روایت ادامه دارد