eitaa logo
مرکز مردمی نفس سبزوار
346 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
930 ویدیو
7 فایل
👶ناجی فرزندان سقط👶 طبق آمار😔روزانه حداقل 10 جنین در شهر سبزوار س.ق.ط عمدی می شوند😭 در صورت مواجهه با مشاوران،تماس بگیرید🙏. 09389803541 09045158764 09153714155 ادمین👇 @darininurse @drghazanfari @salarimanesh شماره کارت 6037997950482761
مشاهده در ایتا
دانلود
نایب الزیاره شما در بین الحرمین❤ من اسمش رو گذاشتم مرکز تردید🤗 آدم نمیتونه تصمیم بگیره سمت راست بره یا سمت چپ🥰😍🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 انشالله به زودی قسمت همه آرزومندا❤❤
21.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌀صبر و حوصلۀ فرزندآوری ندارم؛ چه کنم؟ 🔹اگر فاصله بین بچه‌ها کم بشه، به بچۀ قبلی ظلم نمیشه؟! 🔸ثواب فرزندآوری در طول تاریخ به این اندازه نبوده! خیلی از شبهات ذهنی تون رو برطرف میکنه "استاد پناهیان" ☘مرکز مردمی نفس سبزوار ☘ https://eitaa.com/nafas110530
سهل بن حنيف از رسول خدا نقل كرد كه آن حضرت فرمود: ازدواج كنيد (تا نسلتان زياد شود) زيرا من به كثرت شما در روز قيامت بر ساير امم افتخار و مباهات مى‌كنم حتى سقط شده بر در بهشت مى‌ايستد، به او مى‌گويند برو در بهشت، مى‌گويد: تا پدر و مادرم پيش از من به بهشت نروند قدم در بهشت نخواهم گذاشت. معانی الاخبار، ص ۲۹۱ ✅نکته:عرب به چیزی که خودش بیفتد سقط گوید و چیزی که کسی آن را بیندازد اسقاط گویند جنینی که سقط شده شفاعت والدین را می کند ولی جنینی که والدین آن را به قتل برسانند و اسقاط شود ،روز قیامت شکایت می کند ☘مرکز مردمی نفس سبزوار ☘ https://eitaa.com/nafas110530
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘☘ داستان 💫💞 قسمت_چهارم
اولین نفس.... روایت یک داستان واقعی.... قسمت چهارم... ☘☘☘☘☘☘☘ در خیمه گاه حسینی و در کربلای معلی هستم⛺🔥⛺🔥 و منتظر اذان ، دیدم ثواب روایت داستان نفس ثوابی کمتر از عبادت ندارد پس بسم الله...🙏 ✨✨✨✨✨✨✨✨ داستان به اونجا رسید که من و استاد اخلاق شهرمون، (که اجازه ندادند اسم شون رو ببریم) با تلاش فراوان و صحبت با اصغر آقا، بالاخره راضی شدند که روی نگهداشتن بچه فکر کنند. 👏👏 برای اولین مورد، پیروزی چشمگیری بود🌱🌱 خاطرم نیست که به مسئول کانون زنگ زدم یا خودم اقدام کردم و سریعا پیگیری کردم، 🤔 از همکاران خوب رادیولوژیست خواهش کردیم یک نوبت سونوگرافی برای مادر نفس مون انجام بشه🙏 دعا دعا میکردم که بچه سالم باشه چون همونطور که گفتم مادر یک نوبت برای انجام سقط دارو مصرف کرده بود. 😔 از طرف دیگه به سارا و وحیده زنگ زدم که به نوبت با مادر نفس تماس بگیرند و حواس شون بهش باشه چون هر آن امکان داشت که تحت تاثیر همسر دوباره اقدام به مصرف دارو کند. 😣😣 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 منتظر خبر از طرف مادر نشدم و با اطلاع از زمان سونوگرافی خودم به خانم دکتر رادیولوژیست مون تماس گرفتم. ایشون هم خیلی با خوشحالی گفتند: خدارو شکر بچه ها سالم هستند🥰🥰 بچه ها؟؟؟😳😳 ایشون گفتند آره بچه ها!!! مگر اطلاع نداشتین؟ شکم سوم مادر دوقلو دارند😰🤗🤗😱😱😍😍 👩‍👧‍👦👩‍👧‍👦👩‍👧‍👦👩‍👧‍👦👩‍👧‍👦👩‍👧‍👦👩‍👧‍👦👩‍👧‍👦👩‍👧‍👦 واقعا احساسم رو در اون موقع نمیتونم توصیف کنم نمیدانستم باید بگویم خدارو شکر یا.... دوقلو!!!!!😨😨 یعنی اصغرآقا یهو از خانواده چهارنفره که بهش خونه اجاره نمیدادند، میشد خانواده ۶نفره. 😱😱 گفتم :به مادر بچه ها گفتین که بچه دوقلو هست؟ گفت :خاطرم نیست خیلی شلوغ بود، شایدم گفتم🤔🤔 تعلل جایز نبود، سریعا به مادر تماس گرفتم و ازش خواستم هرطور هست با همسرش بیاد دفتر، از خانم استادم هم خواهش کردم بیاد تقریبا همه باهم رسیدند. همینجا از استاد عزیزم که در اون روزهای سخت قدم به قدم در کنارم بودند تشکر میکنم. 🙏🙏 اضطراب و نگرانی از چهره اصغر آقا و همسرشون می بارید. فقط معجزه صدای گرم و دلنشین خانم استادم به دادمان رسید. اعتقاد عجیبی دارم برایمان و توکلی که در قلب آدمی هست بر نوع صحبت و تاثیر کلام او تفاوت هست بین صحبت منِ نوعی، با استاد در مورد اینکه روزی دهنده خداست🥰🥰. خوشبختانه پدر نفس مون اونقدر که فکر میکردیم مخالفتی نکرد و بنده خدا بیشتر روحیه نا امیدی داشت تا روحیه انکار و تقابل با سرنوشت😔 و اما در چهره مادر اضطراب موج میزد و این مسئولیت مارا سنگین تر می کرد😓. دقیق خاطرم نیست فکر میکنم جلسه ای هم در همین رابطه با اعضای اصلی کانون تشکیل دادیم🤔 ولی این را دقیق خاطرم هست که همگی هرکاری توانستیم برای حفظ اولین نفس مون که دیگه دوتا نفس میشد انجام دادیم. در اولین قدم باید برادری خودمون رو ثابت می کردیم و اون هم پیگیری شرایط کاری اصغر آقا بود....این بود که من از استاد اخلاق ام خواهش کردم که من رو در این امر مهم همراهی کنه🙏🙏 وقت گرفتن از مسئول بالادستی یکم سخت بود ولی به هر نحوی بود فرصتی گرفتیم و برای صحبت رفتیم.خوشبختانه آقای مسئول در جلسه ای که برای معرفی مرکز مردمی نفس برگزار شده بود حضور داشتند و ایشان هم باورشان نمیشد که به این سرعت با اولین کیس نفس مواجه بشیم🤔. در مورد تعلیق اصغر آقا در ابتدا چیزی نمیدانست و در جریان نبود ولی وقتی از شرکت طرف قرارداد پرسید کاملا میدانستند، از قرار معلوم اصغر آقا دچار سانحه شده و بدلیل مشکل جسمی که داشته از ادامه کار منع شده و شرکت هم به راحتی لغو قرارداد کرده😔 بدلیل شکایت برای دریافت بیمه بیکاری، شرکت مجددا هیچ تمایلی به ادامه و تمدید قرارداد نداشته و به همین راحتی بیکار شده😔😔 آقای مسئول بعد از شنیدن شرایط جدید اصغر آقا گفتند که تمام سعی خودش رو برای بکارگیری مجدد ایشون می کنه🥰🥰 برگشتم سرکار، یکی از همکارانم که دورادور در جریان این مادر نفس مون بود اومد اتاقم و گفت مریم جان قرار هست برای این خانم چه کاری بکنید؟ گفتم فعلا که هیچی. یکی مثل شما که دستت به دهنت میرسه و خودت رو هم سرباز آقا میدونی، فقط صرفا به خاطر اینکه شرایط کاریت اجازه نمیده و مامانت پیشت نیست بچه نمیاری😠 یکی هم مثل این خانم که حتی پول پوشک بچه شو نداره باید دوتا دوتا بچه بیاره😔 خدایا کرمتو شکر، همکارم سرش رو انداخت پایین و هیچی نگفت.بار اولی نبود که مستقیم و غیر مستقیم بهش میگفتم چرا بچه دومی رو نمیاری؟و هربار یه بهانه ای میاورد. دارم درس میخونم🤨 پسرم تک فرزندی دوس داره😠 مامانم پیشم نیس😐 این اواخر هم میگفت همسرم نمیخواد🙄 البته فقط ایندفعه یکم تلخ صحبت کردم،همیشه با خنده و در لفافه حرفم رو میزدم🥰 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 این روایت ادامه دارد.... https://eitaa.com/nafas110530
. گاهی اینقدر نگران اشتباه های بچه ها هستیم ،کمترین مسئولیت ها رو بهشون نمیدیم برامون انجام بدن❌❌ .
29.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. .🎥 کارسپاری به کودکان باعث موفقیتشون در زندگی آینده میشه✅ |مربی توسعه فردی بانوان ☘مرکز مردمی نفس سبزوار ☘ https://eitaa.com/nafas110530
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘☘ داستان 💫💞 قسمت 5
داستان اولین نفس..... روایت یک داستان واقعی.... قسمت_پنجم.... روایت ما به اونجا رسید که سونوگرافی گزارش داد بچه ها سالم هستند و دوقلو🥰 همکارم که در مورد مادر نفس از من پرسید با سرزنش باهاش صحبت کردم و اونم با دلخوری اتاقم رو ترک کرد 😔😔 فردای اونروز اول صبحی اومد تو اتاقم و گفت: مریم ببخشین که هیچوقت نگفتم بهت ولی من مشکل جسمی دارم و دکتر منو منع کرده از بچه دار شدن. دوست ندارم بقیه بدونند ولی خب مجبور شدم به شما بگم😔 البته توی چندسال گذشته مشکلی نداشتم و میتونستم بچه ی دوم رو بیارم ولی به همین دلایلی که همیشه گفتم نیاوردم و الان خیلی پشیمونم😭😭 بچه ام بزرگ شده و خیلی احساس تنهایی میکنه ولی من هیچکاری نمیتونم براش انجام بدم. لعنت به من😣 خیلی ناراحت شدم🙁 بهش دلداری دادم و ازش عذرخواهی کردم که توی این مدت بهش زخم زبون زدم. با خودم گفتم: مریم ! این بار آخرت باشه که بقیه رو قضاوت میکنی😠 هنوز صحبت مون تموم نشده بود که گفت: مریم جان من دیشب تصمیم گرفتم هزینه پوشک این دوتا بچه رو متقبل بشم. تنها کاریه که فعلا از من برمیاد اگر خواستی بهم اطلاع بده که یا هزینه اش رو بدم یا اینکه خودم بخرم🌸🌸 خیلی خوشحال شدم. این قدم بزرگی بود🌸 ازش بی نهایت تشکر کردم. شاید به نظر مهم نباشه ولی خیلی کمک بزرگیه. هم به اقتصاد خانواده و هم راحتی مادر، مخصوصا که بچه دوقلو باشه🥰 کاغذ رو برداشتم و کارهایی که تا الان برای اولین نفس مون انجام شده بود رو نوشتم و تاریخ زدم. بازم برای شروع بد نبود. یک قدم برای بیکاری برداشتیم. سونوگرافی تقریبا رایگان، تامین پوشک👼🏻👼🏻 بلافاصله زنگ زدم مادر نفس مون و خبر تامین پوشک توسط یک خیر رو دادم و گفتم ایشون تا دوسال هزینه خرید پوشک رو خواهد داد. خیلی تشکر کرد🙏🙏 پرسیدم برای منزل چه کاری انجام دادین؟ گفت هنوز که هیچی خیلی دنبال خونه گشتیم ولی هرجا میریم تا میفهمند دوتا بچه داریم خونه اجاره نمیدن🙁🙁 بهش دلداری دادم و گفتم توکل به خدا انشالله یه شرایط خوبی براتون پیدا بشه. گوشی تلفن رو برداشتم و به چندنفری که میدونستم اهل کار خیر هستند زنگ زدم و خواهش کردم اگر خونه ای سراغ دارند که به شرایط این خانواده بخوره اطلاع بدند. دو روز بعد یکی از دوستانم تماس گرفتند که منزل بزرگی در یکی از بهترین مناطق شهر هست که مادر مسنی داخلش زندگی میکنه و دنبال یک خانواده مطمئن میگرده که اتاق های سرایداری اون رو بهشون بده و عوضش تنهاییش رو پر کنن. بچه هاش ایران نیستند و یک برادر زاده داره که وکیلش هست و گاهی بهش سرمیزنه، نمیدونم خونه رو رایگان میده یا باید اجاره هم بدند🤔🤔 البته به نظر به خاطر سرایداری باید حقوق هم بدن🙄 باید حضوری برین صحبت کنین البته باید قول بدند که مادر رو تنها نذارن و گاهی هم دستی به خونه و زندگی مادر داشته باشند👩‍🦳👩‍🦳👩‍🦳 زنگ زدم به مامان دوقلوهامون و بهش اطلاع دادم. خیلی زود شرایط ملاقات رو فراهم کردم و با وجودیکه هر دو طرف رضایت به این کار داشتند متاسفانه چندروز مونده به جابجایی، صاحبخانه منصرف شد😔 گویا برادر زاده مادرمون متوجه شده بود و از دادن خونه به یک خانواده با ۴تا بچه جلوگیری کرده بود.🚫🚫🚫 خیلی ناراحت کننده بود ولی خب کاریش نمیشد کرد اختیار خونه و زندگی شون رو داشتند😐 در این بین شرایطی پیش آمد که با همسرم سری به منزل اصغرآقاشون زدیم. واقعا شرایط اسفناکی داشتند: یک زیرزمین کوچک و نمور که مناسب برای مادر باردار نبود بماند. اصلا مناسب برای یک خانواده با دوتا بچه هم نبود😔 وقتی برگشتم خونه خیلی حس بدی داشتم. مطمئن بودم که در منزل به اندازه نیاز همان روز هم مواد غذایی ندارند از شرایط خانواده هردو بزرگوار هم اطلاع داشتم . هردو از روستاهای دور سبزوار بودند و شرایطی که بتوان از آنها بعنوان پشتیبان مالی استفاده کرد نداشتند🌟🌟 با همسرم تصمیم گرفتیم اندازه وسع مون کمی آذوقه تهیه کنیم و براشون ببریم از اطرافیان مثل خواهر و برادر و ...هم کمی کمک گرفتیم. از شرایط زندگی این بندگان خدا همینقدر بگم که تلویزیون نداشتند😔 این روایت ادامه دارد.... ☘مرکز مردمی نفس سبزوار ☘ https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا