🌸ســـلام
💓صبح یکشنبهتون بخیر و شادی
🌸 به حق خالق صبح
💓 کارتون پر از موفقیت
🌸 زندگیتون روبه پیشرفت
💓 دلتون خانه محبت و
🌸 سفره تون پر برکت باشه
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸بر سیده زنان عالم صلوات
🍃🌸بر مایه افتخار آدم صلوات
🍃🌸بر فاطمه، حبیبه حی ودود، بر دُخت پیام آور خاتم، صلوات
(💖)اللّهُمَّ
✨(💛)صَلِّ
✨✨(💚)عَلَی
✨✨✨(💙)مُحَمَّدٍ
✨✨✨✨(💖)وَ آلِ
✨✨✨✨✨(💛) مُحَمَّدٍ
✨✨✨✨(💚)وَ عَجِّلْ
✨✨✨(💙)فَرَجَهُمْ
✨✨(💖)وَ اَهْلِکْ
✨(💛)اَعْدَائَهُمْ
(💙)اَجْمَعِین
سالروز ولادت با سعادت دخت گرامی نبی اکرم صلی الله علیه و آله خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها
مبارکــــــــَ باد
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
نبي رحمت (ص) :
🔹 آنکه مادرش را شاد کند، خدا را شاد کرده است.
«نهج الفصاحه،ص ۷۰۶»
#میلاد_حضرت_زهرا سلام الله علیها
#روز_مادر ❤️
#حدیث
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوربین مخفی مادرانه 😍
کاری زیبا از کبریت مدیا
#روز_مادر
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
27.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤ ویژه؛ ببینید
👈 رهبر انقلاب: اینکه شما یک موجودِ انسانی را با زحمت زیاد، چه در درون خودتان، چه در بیرون، در اوایل زندگیاش پرورش بدهید، زحماتش را تحمّل کنید، او را به عنوان یک انسان پرورش بدهید، افتخار کوچکی است؟ این خیلی بااهمّیّت است، خیلی باارزش است. برای همین هم هست که در اسلام، روی «مادر» تکیه شده.
#سخن_عشق
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
37.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ#من_یه_جنینم
☘ تقدیم به مادران سرزمینم
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
غربالگری در آلمان
فرزند اولم رو باردار بودم و بی نهایت حساس.
اینقدر که گشته بودم یه دکتر خیلی حرفه ای و البته ایرانی پیدا کرده بودم تو یک شهر دیگه که پیش ایشون همه ویزیت هام رو برم
مدام هم در اینترنت در حال سرچ کردن ویژگی های هر روز و هر مرحله از بارداری بودم
طی جلسات ویزیت مدام منتظر بودم نوبت به غربالگری و آزمایش هاش برسه.
اما مدتی که گذشت دیدم دکتر هیچ حرفی از غربالگری نمیزنه پس خودم از دکترم در موردش پرسیدم.
اولش که خانم دکتر خیلی تعجب کردن و بعد هم بهم گفتن شما اصلا لااااازم نداری!
نه سن شما تو محدوده پر خطره،
نه سابقه خانوادگی داری پس دلیلی نداره! از کجا همچین چیزی به ذهنت رسید!
ضمن اینکه بیمه هم تقبل نمیکنه. (این بیمه تقبل نمیکنه در آلمان یه جورایی یعنی اصلا کسی انجام نمیده و دلیل پزشکی نداره و ... چون اینجا درمان های پزشکی لازم رو تماما بیمه پوشش میده). گفتن اگر خیلی اصرار داری میتونی با هزینه شخصی انجام بدی اما من اصلا بهت پیشنهاد نمیدم. منم بعد پرس جو های زیاد تصمیم گرفتم انجام ندم.
سر فرزند دوم هم اصلا دکتر حرفی درباره اش نزد. (یک شهر دیگه ساکن بودم) منم نپرسیدم چون میدونستم برای من ایندیکیشن نداره.
سر فرزند سومم دکتر بهم گفت میخوای غربال گری کنی؟ بیمه هزینه رو تقبل میکنه.( نمیدونم چرا، شاید به خاطر سنم که حالا بالاتر رفته بود، شاید هم قانون تغییر کرده) باز در یک شهر جدید بودم و دکترم ایرانی بزرگ شده آلمان بود و غیر مذهبی و بی حجاب
حالا من دیگه دخترک کم سن و سال و ناپخته سر بچه اول نبودم.
من حالا مادر دو تا فرشته الهی شده بودم و نگرانی هام، ترس هام تغییر کرده بود
حالا نگرشم به زندگی و سختی هاش متفاوت از بچه اول بود
گفتم نمیدونم، نظر شما چیه خانم دکتر؟
دکترم خیلی رک و مستقیم گفتن به نظر من انجام نده.😳😅
ببین اولا تو مذهبی هستی، اگه بچه مشکل داشته باشه مگه میخوای بندازیش؟( با تعجب)
بعد هم ادامه داد تازه این غربالگری فوقش میخواد با درصد خطای بالا سه تا سندرم رو تشخیص بده، دوتاش رو که تا حدی میشه تو سونو معمولی هم دید و متوجه شد میمونه یه سندرم دان فقط که اونم خطاش بالاست و به ریسک عوارض و استرسی که به مادر میده نمی ارزه
تازه مگه...
از این جای حرفش به بعد برام خیلی جالب بود...
گفتن تازه مگه همین یه بیماریه؟ تا دلت بخواد بیماری هست که ممکنه بچه باهاش دنیا بیاد یا بعد بهش مبتلا بشه اونا رو که نمیشه تشخیص داد؟ مثل اتیسم، انواع سرطان و ...
پس پذیرشت رو ببر بالا!
و خب من تصمیم گرفتم توکل کنم به خدا یا به قول خانم دکتر پذیرشم رو ببرم بالا
و اینجوری شد که غربالگری انجام ندادم. البته دروغ چرا تا خود لحظه تولد نگران بودم که نکنه خدا بخواد پذیرشم رو امتحان کنه!🙈
امروز که تو سایت این عکس رو دیدم که مدل لباس رو بچه سندرم دان گذاشتن یه لحظه فکر کردم واقعا دنیا داره پذیرشش رو برای این فرشته ها میبره بالا ولی ما...
اصلا تو این پست نمیخوام بگم غربالگری انجام بدین یا ندین!
نمیخوام بیام بگم آی مردم این بیماری ها در جنین مجوز شرعی سقط نداره و فقط مجوز قانونی داره!!!
نمیخوام بگم آی مردم کلی بیماری دیگه هست که جنین رو تهدید میکنه که با هیچ غربالگری قابل تشخیص نیست!
حتی نمیخوام بگم کلی مادر بودن که به استناد همین نتیجه غربالگری ها بچه شون رو سقط کردن و بعد متوجه شدن جنین سالم بوده😔
فقط میخوام راجع به پذیرش اجتماعی حرف بزنم.
شاید شما هم دیده باشید آدمایی رو که تا میبینن یه خانواده فرزند مبتلا به سندرم دان یا هر بیماری دیگه ای دارن سریع میپرسن تو بارداری مشخص نشده بود؟ خودتون خواستین بچه رو نگه دارین یا اجازه سقط ندادن؟؟🤦♀🤦♀
میخوام بگم بیاین حداقل اگر خانواده ای همچین تصمیم شرعی بزرگی گرفت و فرزندش رو سقط نکرد با نگاه و سوال های نا به جامون اذیتشون نکنیم!
اگر کمک حالشون نمیشیم، یاری نمیکنیم، باری نشیم روی دلشون
دکتر موتا
#سقط_جنین
#من_قاتل_نیستم
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
#تصمیم_سخت
تصمیم سخت داستان خانم دکتریه که توی شرایط بد زندگی متوجه بارداری خودش میشه و وقتی به سقط فکر می کنه متوجه میشه دوقلو بارداره...
قسمت 12
تصمیم سخت
قسمت دوازدهم
گرفتن مجوز برای داروخانه یکم سخت بود.
هرخیابونی نمیشد مجوز گرفت و جاهایی هم که می گفتند مجوز میدیم ریسکش بالا بود. از این نظر که داروخانه تو اون منطقه خرجش بیشتر از دخلش میشه و سودی نداره
خیلی از هم دوره ای ها و همکلاسی های دوران دانشگاه هنوز اونقدر سرمایه بابت زدن داروخانه نداشتند، اونایی که داروخانه زده بودند پدر و مادر پولداری داشتند.
امثال من که شرایط متوسطی داشتند هنوز درحال پس انداز و کار کردن در داروخانه های اطرافیان بودند.
منم اصلا تصور نمی کردم اینقدر سریع بتونم یه داروخانه برای خودم بزنم.
هرچی بود رویای قشنگی بود که داشت عملی میشد.
هم یه خونه عالی و هم داروخانه و از همه مهمتر ثبات زندگی و برطرف شدن مشکلات ریز و درشتی که تو زندگی مشترکم داشتم.
🌼🌼🌼🌼
پسرهام مهیار و عرفان و شایان روز به روز بزرگتر و پرجنب و جوش تر میشدند.
زندگی مسالمت آمیز و نزدیک با مادر محمد هم گویی کلی برکت به زندگی مشترک مون آورده بود.
از بابت بچه ها خیالم راحت بود.
اگر گاهی انیس خانم دیر میومد یا زود میخواست بره مادرشوهرم همون کنار بود و مشکل رو حل می کرد.
افتتاح داروخانه و شروع بکارش خیلی دردسر داشت. ولی بالاخره انجامش دادیم و محمد خیلی کمک کرد.
درآمدم قابل مقایسه نبود با زمانی که بعنوان مسئول فنی به داروخانه های دیگر همکاران میرفتم.
شکر خدا به ثباتی رسیدم و خدارو بابت داشته هام شکر می کردم.
یکروز توی داروخانه بودم که یه خانومی خیلی نگران و مشوّش وارد داروخانه شد و درخواستی از نسخه پیچ ما کرد.
چندلحظه ای رد نشده بود که نسخه پیچ مون آقای اصغری منو صدا زدند و گفتند اون خانوم با شما کار داره!
خانمی حدود ۳۲ یا ۳۳ سال بود و چهره ای تقریبا آشنا داشت. خیلی آرام صحبت می کرد به طوری که در نیم متری کنارش کسی متوجه صحبتهاش نمیشد.
_ داروی سقط؟؟!؟!😳😳
نه خانوم داروی سقط مون کجا بود؟
+ تورو خدا🙏🙏
میدونم که دارین!
تقریبا داشتم مطمئن میشدم که اون خانوم رو جایی دیدم!
ولی کجا نمیدونم🤔
یکدفعه اون خانوم به من گفت شما منصوره نیستی؟
جا خوردم!
اسم منو از کجا میدونست؟🤔
یکم که بیشتر دقت کردم متوجه شدم این خانوم کیه!
همکلاسی من تو دوران دبیرستان اونم سال اول بود.
درسش بدک نبود.
پرسیدم شما مائده نیستی؟
و همدیگر رو در آغوش کشیدیم.🥺
مائده استخدام آموزش و پروش بود و شده بود یه معلم درجه یک دبیرستان.
زودتر از من ازدواج کرده بود و دوتا بچه بزرگ داشت.
بعد از چندسال باردار شده بود و اصلا انتظار باردارشدن نداشت.
می گفت بچه هام تازه ازآب و گل دراومدن و اصلا حوصله بچه داری ندارم!😶
از طرف دیگه چون مدارس روستا میرفت برای کار، دیگه رمق بارداری و سختی های اونو نداشت.
یاد خودم افتادم روزی که خبر بارداری دومم رو بهم دادند، و من قصد داشتم اونو سقط کنم😰
به مائده گفتم تو شرایط بدی نداری!
شرایط بد رو من داشتم که ...
و شروع کردم سرگذشت زندگیمو براش گفتن.
سریعا مائده رو به خواهرم ارجاع دادم و بهش گفتم که برو خواهرم بهت کمک می کنه که به تصمیم درست برسی!
چاره تو سقط جنین نیست.
مدتی گذشت و من کماکان عصرها داروخانه بودم تا اینکه یکروز متوجه نسخه جدیدی شدم از یه ماما!
سربرگ اسم برام آشنا بود.
خانم میترا ع که اونم از دوستان دوران دبیرستانم بود.
خیلی دوست داشتم ببینمش.
از روی سربرگ سرنسخه ها شماره مطب رو در آوردم و بهش زنگ زدم.
میترا خیلی خانم خوب و پرانرژی بود. خیلی از شنیدن صدای من خوشحال شد و قول داد در اولین فرصت بیاد و همدیگر رو ببینیم.
🩺💍🩺💍🩺💍
همون روز میترا به دیدن من اومد.
خیلی از دیدنش خوشحال شدم و قضیه مائده رو براش تعریف کردم.
متاسفانه میترا حقایق تلخی در این رابطه به من گفت.
گویا آمار سقط عمدی جنین خیلی بالا رفته و این خیلی برای ما که کادر درمان هستیم، غیرقابل هضم هست.
ما که این همه تلاش می کنیم یک نفر رو نجات بدیم، سقط جنین به راحتی توسط پدر و مادرها انجام میشه😔.
خبری از مائده گرفتیم و متوجه شدیم بعد از یکی دوبار مشورت گرفتن از خواهرم از سقط منصرف شده😊
قرار شد میترا ، که فرصت بیشتری داره، ترتیب یه مهمونی سه نفره رو بده و سعی کنیم در اولین فرصت و جدای از محیط کاری همدیگر رو ببینیم.
اینو نگفتم که میترا هم یه دختر دو ساله داشت. اگر می اومدن خونه ما، با بچه های من دقیقا می شدند مهد کودک😅😅
میترا گفت مدتیه در زمینه سقط جنین در حال همکاری با یه موسسه هستم.
این موسسه هدفش نجات فرزندانی هست که به هر دلیلی، پدر و مادراشون اونا رو نمیخوان و قصد از بین بردن شون رو دارن☹
اگر ما رو دنبال کنید در قسمت بعدی میگم که میترا و منصوره چه کاری انجام میدن😉
ادامه دارد ...
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭──👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال مابپیوندید
╰┈➤ @nafas110530