🟡 ارتباط لمسی و عاطفی خود را
با کودک 👧 بیشتر کنید و به او توجه
#بدون شرط داشته باشید ؛
مثلا نگویید:
- اگر ناخن هایت را نجوی دوستت دارم،
-اگر وسائلت را جمع کنی خیلی پسر خوبی
هستی!
بلکه به او اطمینان دهید تحت هر شرایطی
فرزند شماست و او را دوست دارید ♥️ مثلا:
- خودت میدانی که من همیشه
دوستت دارم ،بیا با کمک هم
این چند وسیله را هم برداریم. 😇
اگر کمک کرد یا نکرد، ادبیات
مهربانی شما به هم نخورد بلکه
توجیهی برای ناتوانی او در این
کار پیدا کنید.🌷
#تربیت_فرزند
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
#عشق نوجوانی من...
قسمت نهم....
من خیلی با بچه های مرکز در تماس نبودم. مثل خانم اکرامی هم نبودم که تمایل داشته باشم باهاشون ارتباط بگیرم. بیشتر دلم می سوخت براشون تا اینکه دوستشون داشته باشم😔
ولی خانم اکرامی مثل من نبود. عاشقانه دوستشون داشت و همیشه هم سعی می کرد محبتش به بچه ها باعث سوء استفاده اونا نشه.
گاهی که میدید دارن سو استفاده میکنن باهاشون برخورد میکرد. کاملا مشخص بود که تنبیهش هم مادرانه است.
سارا ولی راست میگفت. خانم اکرامی با اون زمان که معلم ما بود خیلی متفاوت شده بود🤔
⚜ ⚜ ⚜ ⚜ ⚜ ⚜ ⚜
بالاخره، یک روز خلوت و آروم به ثمر رسید😉
_گل بهار میخوام بدونم تو زندگی من دنبال چی می گردی؟
_همه چی خانم اکرامی! من یه زمانی ذوب شخصیت و منش شما بودم. عاشقانه براتون نامه مینوشتم. یادتونه؟
_آره یادمه🥰 ولی تقریبا برام طبیعی بود خیلیا چنین حسی با من داشتند. البته شما قویتر بودی😄
مثل آدمهایی شدم که هوو سرشون اومده😕
با دلخوری گفتم:واقعا؟؟؟ تاحالا نگفته بودین!!!
_ خب لزومی نداشته چی بگم؟بگم بچه ها برام نامه مینویسن که دوستت داریم😏
_آخه شما شخصیتی داشتین که نمیشد راحت باهاتون صحبت کرد ولی درعین حال مهربون و دوست داشتنی بودین😍
_لطف داری عزیزم. خب از کجای داستان بگم از عروسیم؟؟👰🏼
_از همون اول اول
_خب گفتم خدمتت که بین اون همه خواستگار من به پرویز، پسرعمه ام جواب دادم 🥰
اینم خدمتت بگم که با وجود خواستگارهای زیادی که داشتم ، دوتا خواهر بزرگتر داشتم که ازدواج نکرده بودند و مدتی صبر کردم که اونا به خونه بخت رفتند.
آقا پرویز یه تولیدی داشت که پولش از پارو بالا میرفت. اونقدر تو عروسی مون بریز و بپاش کردیم که تا مدتها عروسی مون سرزبونها بود.🍽🍺🍜🌮🍕
من اون زمان دوست داشتم معلم بشم و آقا پرویز خیلی تمایل به کار کردن من نداشت. میگفت ما نیاز نداریم چرا کار کنی بمون خونه و خانومی کن👩
ولی به خاطر اینکه دوست نداشت من ناراحت بشم با من مخالفتی نکرد😊
ولی من برعکس نظر همسرم، دوست داشتم سری تو سرا در بیارم و یه شغلی داشته باشم. برا همین بصورت حق التدریس توی آموزش و پرورش شروع بکار کردم و اول هم از ابتدایی شروع کردم. 👩🏫
زمانی که توی روستای شما معلم کلاس سوم شما بودم سال سوم یا چهارم کارم بود و همزمان توی دانشگاه هم درس میخوندم. چون من با گرفتن مدرکم میتونستم تغییر مقطع بدم و بیام دبیرستان.📚
اینو نگفتم که همون اول ازدواجم باردار شدم در حالی که اصلا آمادگی بچه داری نداشتم که هیچ، اتفاقا از بچه داری هم خوشم نمیومد.
احساس میکردم که یه کار بی کلاسی هست که بچه بغل کنی و شیر بدی🤱 وای وای .. اگه کثیف کنه که باید عوضش هم بکنی🤧🤢
برعکس من آقا پرویز عاشق بچه بود و از همون اول میگفت من دوست دارم شش تا بچه داشته باشم👶👶
اینقدر سر بارداری اولم گریه و زاری کردم که آقا پرویز راضی به سقط شد.
البته اون زمان مثل الان دارو به راحتی در دسترس نبود.مطب چندتا از پزشکان زنان و ماماها رو رفتم ولی هیچکدوم حاضر به اینکار نشدند تا اینکه از یه عطاری یه دارو گیر آوردم و خوردم و بعد چند روز ...😔😔
پرویز که خیلی من رو دوست داشت خودش رو گناه کار میدونست که به این کار راضی شده. چون من چندین روز بیمار شدم و بعد هم دچار خونریزی های متعدد شدم😔
ولی من اصلا پشیمون نبودم. اتفاقا خدا رو شکر هم می کردم که از این مخمصه در اومدم.
شاید یکی دوسال از اون جریان گذشت و من همچنان درسم ادامه داشت. ولی هم درس خوندن و هم کار کردن، کمی من رو خسته کرده بود...
به سفر نیاز داشتم. لذا با دوستان همسرم یه سفر تفریحی خارج از کشور رفتیم و اونجا بسیار به ما خوش گذشت✈✈
اونجا یکی از همسفرها که اشتیاق پرویز رو برای بازی با بچه ها دید، به من گفت چرا بچه دار نمیشم؟ و من انگار کسی بهم توهین کرده باشه گفتم این چه حرفیه؟
مگه همه زندگی بچه اس؟ انشالله که هیچوقت قسمتم نشه بچه بیارم😓😓
اینقدر این رو از ته دلم گفتم که فکر میکنم خدا دیگه این نعمت رو از من گرفت😭😭
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
دوسال بعد با کلی التماس و درخواست اطرافیانم، خواهرام و همسرم کمی نرم شدم و با کلی شرط و شروط قبول کردم که باشه حالا چون شمایین. ولی من اگه بچه بیارم شیر نمیدم و کلی شروط دیگه....الان که فکر میکنم چقدر خام و نادان بودم😭😭
زمان زیادی نگذشته بود که باردار شدم ولی خودم متوجه نشده بودم. یکروز بعد از کلی درد و بی حالی و .. متوجه شدم که بارداری من خارج رحم هست و باعث پاره شدن لوله های رحم و خونریزی داخل شکم شده. و متاسفانه بعد از جراحی هم دچار عفونت شدید شکمی شدم و عفونت وارد خون شده بود😔
من که چیزی یادم نیست ولی چند روز هم آی سی یو بستری بودم و توی کما بودم😥
این داستان ادامه دارد.....
☘مرکز مردمی نفس سبزوار☘
https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این شبها در سراسر کشور😁
خیلی حرفهای میخوره
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
41.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆شما هم درصد طلایی دارید⁉️
😳😳😳😳 ۴۰مگ چه خبره؟؟؟؟؟؟😥😨😥😨😥😨
اگه بدونی هزارتومن شما میشه ۲میلیارد چی بازم نگاه نمیکنی🤑🤑🤑
👆ارزش یکبار دیدن رو داره😍
#انفاق_مهدوی
♦️ امام صادق علیه السلام میفرمایند :
«هر کسی یک درهم در راه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خرج کند، آن یک درهم فضیلتش بالاتر از دو میلیون درهم در کار خیر دیگری است ».
حتما خیلیاتون اول هر ماه که حقوقتون رو میگیرید این درصد طلایی رو به نام امام عصرتون کنار میذارید، چه خوبه که این درصد رو تقسیم کنید و درصدیش رو اختصاص بدین به نفس🥰🌾
شماره کارت مرکز نیکوکاری نفس👇با کلیک کردن روی آن، شماره کارت کپی میشود.
6037997950482761اگه هم نمیدونید که داستان این درصد طلایی از چه قراره ویدیو بالا رو از دست ندین🙏 ❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣ ☘مرکز مردمی نفس سبزوار ☘ https://eitaa.com/nafas110530 ✨
⛔️۱۹۰ ، سامانه گزارش تخلفات سقط جنین❗️
♨️توزیع گیاه و داروی گیاهی غیر مجاز سقط جنین در عطاری ها.
♨️ سقط جنین مخفیانه. توسط پزشکان در مطب ها و درمانگاه ها.
♨️ اشخاصی که اقدام به فراهم کردن وسایل سقط جنین دارند.
♨️ سقط جنین مخفیانه توسط اشخاص در مراکز غیر قانونی.
♨️ توزیع داروهای سقط جنین به صورت غیر قانونی در داروخانه ها.
♨️ نهاد هایی که اقدام به مباشرت در اسقاط جنین می نمایند.
〽️هم وطنان عزیز در صورت مشاهده هرگونه تخلف مربوط به اسقاط جنین به سامانه #190 وزارت بهداشت گزارش دهید.
☘مرکز مردمی نفس سبزوار ☘
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
#عشق نوجوانی من....
قسمت دهم....
حدود یک ماه در بیمارستان بستری بودم....در اون روزهای سخت تازه فهمیدم پرویز چقدر عاشقانه من رو دوست داره.
دکتر بهش گفته بود شاید همسرت دیگه اصلا باردار نشه... و از اون روز به بعد دیگه پرویز از من بچه نخواست😭😭
حتی گاهی جلو من رعایت می کرد و زیاد با بچه ها بازی نمی کرد..
بعد از ترخیصم از بیمارستان تا مدتها توی فاز انکار بودم و طوری وانمود می کردم که خودمم تمایلی به بچه دار شدن ندارم😔
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
حالا میفهمم که چرا خانم اکرامی به سارا تاکید کرده بود مسائل خانوادگی رو اصلا تو مدرسه بازگو نکنه🤔
تو سنی که من با سارا همکلاس بودم یکی از فانتزی هامون این بود که بفهمیم کدوم معلم چندتا بچه داره؟ همسرش فلان معلم مدرسه پسرونه اس😃
نمیدونم الان بچه ها چی براشون مهمه ولی ما برادر زاده بودن سارا رو هم براش کلاس میدونستیم😄
🩺 🩺 🩺 🩺 🩺
_چرا کارتون به آی سی یو کشید خانم اکرامی؟
_ به خاطر وسعت عارضه که داخل شکم داشتم و عفونت زیادی که داشتم عفونت وارد خون شده بود و بعد از تب های طولانی من هوشیاری خودم رو از دست دادم😔 و منتقل آی سیو شدم
همسرم اعتقاد داره که خدا دوباره من رو بهش داده و با کلی نذر و نیاز به این دنیا برگشتم.
بههرحال این اتفاق باعث شد که من دیگه از موهبت مادر شدن محروم بشم و همسرمم از پدر شدن😔
_خب شما به قضا و قدر اعتقاد ندارین؟ شاید خواست خدا نبوده؟
_به قضا و قدر چرا اعتقاد دارم ولی این بلایی بود که خودم سرخودم آوردم😔
اینقدر مست و مغرور بودم که فقط خودم رو میدیدم...خانم دکتر معالجم گفت دلیل بارداری خارج رحم میتونه سقط اولی باشه که انجامش دادم😔
من هرگز خودم رو نبخشیدم هیچوقت😣
همسرم بعد ترخیص من از بیمارستان هیچوقت سمت بچه ها نرفت...خیلی با خودش کلنجار رفت...من چندین بار برای درمان به تهران و شیراز و اصفهان رفتم ولی هیچکدام فایده نداشت...فقط پول های همسرم رو هدر میدادم☹
_همسرم هرروز گوشه گیرتر شد و الان بعد سالها به خاطر مشکلاتی که پیدا کرده دیگه در انظار عمومی هم سعی میکنه نباشه
(متوجه شدم دوست نداشت بگه اعتیاد داره).
من بازنشست شدم و برای کار به پیشنهاد یکی از دوستان یک روز در هفته اومدم اینجا
کم کم یک روز شد دو روز و بعد سه روز و بعد کلا هیچ آموزشگاهی نرفتم و موندگار اینجا شدم🥰
_چی باعث شد اینجا بمونی؟
_محبت این بچه ها🥺
_من هیچوقت نتونستم بهشون درست زبان یاد بدم اینا اصلا تمایلی به گوش دادن حرفات ندارن...اصلا احساس نیاز برای یادگیری نمیکنن..اینا فقط دوست دارن یکی درک شون کنه و بهشون محبت کنه...
اصلا از محبت سیر نمیشن
اینا درد شون فقط خانواده اس...خواهر، برادر، عمه، عمو.، دختر خاله ،دختر عمه حتی فامیل دور هم برای بعضیاشون رویاست🙄
من مدتی که بهشون زبان آموزش دادم احساس کردم میتونم باهاشون ارتباط بگیرم و هم به اینا کمک کنم و هم به خودم...فکر کردم منم به توجه این بچه ها نیاز دارم...
مدیر قبلی که خواست بره به من پیشنهاد دادند و منم با کمال میل قبول کردم چون دیدم شاید بهتر بتونم به این بچه ها خدمت کنم🥰
سرگذشت عمه شراره برام خیلی جالب بود...مهمترین قسمتش هم اونجایی بود که سارا میگفت عمه من حتی به ما که برادر زاده اش بودیم اونقدر محبت نمیکرد..
از خانم اکرامی پرسیدم شما چطور شد که از اون شخصیتی که اصلا بچه دوست نداشتین در اومدین و به آدمی تبدیل شدین که بیاد به یکسری بچه که اینقدر تشنه محبت هستند توجه کنه؟؟
خانم اکرامی سرش رو بالا گرفت و گفت:
غرور گل بهار جان غرور و خود پسندی
من آدم مغروری بودم حتی همون زمان که میگفتم بچه دوست ندارم عاشق خنده ها و چشمای معصومشون بودم
ولی اوایل جوونی تنبلی و خود محوری و بعدش غرورم بود که اجازه نمیداد از اون پوسته نامرئی که برای خودم درست کرده بودم در بیام...مرور زمان من رو اصلاح کرد....
وقتی پشت سر هم رفتم IVF و باز IVF و ....و .... و جواب نگرفتم اون موقع کم کم از اون پوست خارج شدم....
ولی چه سود جوانی و زندگی خودم و همسرم رو تباه کردم☹
من تصورم این بود به خاطر ادامه تحصیل و رفت و آمد به روستا دست به سقط زدین😐
بله اون هم بود ولی دلیل اصلی خودمحوری خودم بود...خدا از سرتقصیرات من بگذره😔
یکی از دلایل اینکه میگم زمان از دستت میره همینه...من چه اشکالی داشت معلم ابتدایی می موندم ولی الان چندتا بچه میداشتم که به من بگن مامان😍
چه اشکالی داشت بجای ۲۵ سالگی تو چهل سالگی صاحب خانه میشدیم ولی عوضش همسرم الان گرفتار تنهایی و درد نبود😔
قسمت آخر فردا شب....😉
🌿مرکز مردمی نفس سبزوار🌿
https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه،شب زیارتی اباعبدالله❤️
💠 کاشت درخت به هر قیمتی
💎 #پيامبر_خدا صلى الله عليه وآله:
🌼 «إِنْ قَامَتِ السَّاعَةُ وَ فِي يَدِ أَحَدِكُمُ الْفَسِيلَةُ فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لَا تَقُومَ السَّاعَةُ حَتَّى يَغْرِسَهَا فَلْيَغْرِسْهَا».
❄️ اگر در دست يكى از شما قلمه درختى است و قيامت نزديک شد، در صورتى كه می تواند پيش از برپايى قيامت آن را بكارد، بايد اين كار را انجام دهد.
📚 مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۴۶۰.
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
ای جااانم😍😍
کلی ذوق کردم وقتی دیدمش🥰
...واما سرگذشت این گل🌱🌱🌱
چندوقت توی هوای سرد زمستون🥶🥶
داداشم زنگ زد، که همکارم اتاقش رو ترو تمیز کرده و داره چندتا گل بزرگ رو میندازه بیرون😣
گفتم بیرون؟؟؟توی این هوای سرد
گفت آره میگه خیلی بزرگن و حوصله ندارم
گلدوناشم لازم دارم😶
یعنی از ریشه هم درآورده انداخته😢
دلم خیلی سوخت برای گلا جاهم نداشتم که بیارم خونمون☹
زنگ زدم دوستم که اونم مثل من دیوونه گل و گلدونه🌵🌵
و نتیجه این شد😍
گلی که هوای سرد قراربود کنار جدول خیابون باشه و یخ بزنه الان هزززززار تا بچه داره🥰🥰
اونم از یه شاخه پیر🌿🌿🌱🌱🌿🌿🌱🌱
این شاخه های دومتری توسط یه اسنپ مهربان از کنار جدول خیابان منتقل شدند به منزل گرم و صمیمی دوست من و تبدیل شدند به کلی گلدون ناز و کوچولو🥰🥰
#جوانی_جمعیت😉
🔰بدون تردید، تصور پرورش یک موجود زنده، دنیایی از انگیزه را برای مادر تولید میکند.😊 کسانی را که در خانه شان گل🌷 و گیاه طبیعی 🌱دارند، ببینید. وقتی گل🌷و گیاهشان 🌱به بار می نشیند و گل و میوه🍎 میدهد، چقدر نشاط و شادابی به آن ها تزریق میکند؟ آن ها سختی های نگهداری از این گل🌷 و گیاه🌱 را به امید ثمردهی و رشد آن، تحمل میکنند.حالا پرورش یک انسان که میتواند جانشین خدا بر روی زمین باشد، چه حسی به انسان میدهد❓‼️
بنده هر چه قدر فکر کردم که در این عالم، غیر از کار انبیاء و ائمه «علیهم السلام»، چه کاری بزرگتر از مادری است، نتوانستم کاری را پیدا کنم!
گزیده ای از کتاب📚 «ایران جوان بمان»
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قدردانی رهبر انقلاب از کارشناس اورژانس بابل
🔸در پی نجات زندگی مادر و نوزاد ساکن روستای جاجن که از طریق راهنمایی تلفنی «معصومه مهرآور»، مامای بخش ارتباطات اورژانس ۱۱۵ بابل صورت گرفت، مسئول دفتر رهبر انقلاب طی تماس تلفنی مراتب خرسندی و پیام تشکر رهبر معظم انقلاب را به این کارشناس تلاشگر اورژانس ۱۱۵ بابل ابلاغ کرد.
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
اگه سر سفره افطار به کسی که کنارمان نشسته بگوئیم : روزه ات قبول باشه.
اون چی جواب میده ؟
حتما میگه: ازشما هم قبول باشه و ممنونم.
و کلی بهمون محبت میکنه .
حالا اگه سر افطار سرمون رو بالا بگیریم و به امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) عرض کنیم : آقاجون روزه تون قبول.
مطمئن باشید آقا هر جوابی بدهند ، دعاشون در حقمون مستجابه .
من سر سفره افطار میگم: آقاجون روزه تون قبول باشه.
و امید دارم به اینکه آقا بفرمایند: از شما هم قبول باشه ، عاقبت بخیر بشی .
این پیام رو اینقدر منتشر کنین که همه سر افطار با امام زمان (علیه السلام) حرف بزنن و به یاد حضرت مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) باشن و برای ظهورش دعا کنن..
☘مرکز مردمی نفس سبزوار ☘
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
# عشق نوجوانی من....
قسمت پایانی....
حالم گرفته اس..😔
حق با خانم اکرامی بود. گذر زمان دیگه اجازه جبران خیلی کارها رو نمیده...
من شاید موقعیت شغلی خوبی نداشته باشم ولی اگر تلاش کنم شاید به مقداری از اون موفقیت برسم ولی خانم اکرامی دیگه نمیتونه صاحب فرزند بشه😔
البته که ایشون با از خود گذشتگی که به خرج داده تونسته کمی از اون کمبود ها رو جبران کنه
با عشق و محبتی که نثار اون بچه های معصوم میکنه.
ولی قطعا اگر قدرت داشته باشه زمان رو برگردونه این کار رو میکنه🕝🕙🕥
امروز هوا ابری بود و ما رنگ آفتاب رو ندیدیم...⛅⛅
همسرم با ماشینی که باید هل میداد تا روشن بشه اومد دنبالم...🚗
.دلم مثل آسمون گرفته بود☁️
اصلا این هوا رو دوست نداشتم..
باخودم فکر کردم ای کاش اصلا سرگذشت خانم اکرامی رو نمیدونستم.
اینکه ما فقط نیمه پر لیوان زندگی دیگران رو میبینیم🤔
همسرم پرسید:
چی شده؟ چرا اینقدر تو فکری؟ باز بچه ای تو مرکز....
_نه خودم بهم ریخته ام
تمام نوجوانی من به این گذشت که مثل خانم اکرامی بپوشم مثل اون برم مثل اون بیام و الان میفهمم که چه سرگذشت دردناکی داشته😔
و خیلی خوشحالم که الان که دیدمش با وجود اونهمه تغییر بازم قابل ستایشه
نمیدونی با چه عشق و علاقه ای و چقدر دلسوزانه وقتی می فهمه اتفاقی برای یکی از بچه های مرکز افتاده خودش رو میرسونه...
همسرم گفت خدارو شکر جایی که رفتی اگه امتیاز مادی نداره بار معنوی بالایی داره🥰
خوشحالم که داری به بچه های نیازمند کمک می کنی!
_خودمم همین فکر رو دارم و خوشحالم در کنار عمه شراره هستم🥰
تازه سارا رو هم پیدا کردم😊
و یه خبر مسرت بخش اینکه خوشحال باش خانم اکرامی با شما درمورد بچه سوم و چهارم هم عقیده اس😄
(همسرم برخلاف من که تمایلی به فرزند بیشتر از دوتا ندارم، با وجود بزرگ شدن در خانواده پرجمعیت دوست داره بچه هاش خواهر و برادر داشته باشند.
و اگر فشار اقتصادی و ترس از مخارج آینده شون نبود قطعا نظرش رو شفاف و واضح در مورد فرزندان بعدی میگفت.)
توی خیال خودمون بودیم و نزدیک خونه بودیم که ماشین مون از حرکت ایستاد😄
با خنده به همسرم گفتم فکر بچه های بعدی رو کردی از خرج و مخارج یادت رفت...😂
این برای گوشزد بود😉
تا همسرم کاپوت رو بزنه بالا و مشکل ماشین رو ببینه سرم بردم تو گوشی😉
سارا یه گروه جدید زده بود و داشت برای جوانی جمعیت تبلیغ می کرد. چندتا از پیامها رو برداشتم و توی گروه های خانوادگی مون گذاشتم😉
میدونستم بقیه به این حرکت من واکنش نشون میدن ولی خب دلیل نمیشه آدم همیشه فکرش یکجور باشه و عوض نشه😉
مخصوصا اگر یکی مثل عمه شراره مناظره کننده باشه😄
همسرم همینجوری که داشت دماغ روغنی شده اش رو پاک می کرد گفت یه زنگ بزن بچه ها نگران مون نشن...
اومدم تماس بگیرم که پیامک قرعه کشی ثبت نام خودرو رو دیدم😍😍
سه ماه بعد....
_این شیرینی رو میل کنید به مناسبت خرید خودرو مون...😍😍
_امروز چه همه شیرینی باید بخوریم😍
_دیگه به چه مناسبت؟
_به مناسبت موفقیت های جدید راحله در آزمون علمی📒📚
_پس این حسابی خوردن داره!
_بله حسابی،راحله برگشته به همون نتایجی که قبلا می گرفت قول داده که حسابی درس بخونه😊
سارا هم بچه به بغل سر رسید🤱
_خوبی سارا جان! خوش اومدی عمه!
_ممنونم عمه جان دیدم اینجا جشن و سرور برپاست گفتم منم بیام
سارا همینجوری که صحبت می کرد یه بسته قرص و دارو رو گذاشت روی میز من!
_اینا چیه؟
_ مگه نگفتی قصد بچه دار شدن داری؟ برات داروهای تقویتی آوردم دیگه!
احساس کردم گونه هام داغ شد.گفتم سارا خانم خوب اسرار آدم رو حفظ می کنی!
حالا من یه چیزی گفتم
هنوز یکمی داره نظرم عوض میشه و دارم فکر میکنم بچه سوم بد نیست آدم بیاره
_این دارو ها هم بی ضرره خانومی بخور که مصرف اینا درصد سقط خود بخودی رو پایین میاره.
نمیخوای میبرم. تقصیر منه که دوست دارم تو سن بالا میخوای بچه بیاری بچه ات سالم باشه🤪
_سن بالا😳؟مگه من چندسالمه؟خوبه خودت بچه ات ۶ماهه اس هنوز😏
_خوبه حالا!! اولا شما یکسال از من بزرگتری!
دوما من بچه ام ۶ماهشه و ۹ ماهم بارداری میشه یک سال و نیم اینجا جلوترم
از همه مهمتر تو فاصله بارداری قبلت ۷ساااال میدونی یعنی چی؟؟
پس سه سالم اینجا به عبارتی تو تا بچه ات دنیا بیاد ۳۵ رو گذروندی😜
_به تو باشه سارا جان منو خاکم کردی و کفن پوسوندم🙁
عمه مداخله کرد وااای شما الان مامان دوسه تا بچه این هنوز همونجوری باهم کل میندازین😃
بیاین دهنتونو شیرین کنید🍰🍪
خوشحالم گل بهار جان که تصمیم درستی گرفتی! آفرین!👏
_خواهش میکنم خانم اکرامی هنوز که خودم تردید دارم در درست بودنش ولی یه حسی بهم میگه نترسم
همسرم میگه تا به فکر بچه افتادیم تو قرعه کشی برنده شدیم
میدونید چندساله داریم با این ماشین صبوری می کنیم؟؟
همه با صدای بلند خندیدیم
امروز دیگه هوا نه ابری بود ونه بارونی
آفتابی آفتابی بود🌞🌞
🔆مرکز مردمی نفس سبزوار🔆
https://eitaa.com/nafas110530
...... سلام به سروران عزیز🙏
گزارش کوتاهی خدمت تون عرض میکنم در رابطه با جهیزیه عروس خانم چندوقت قبل مون که دوران عقد باردار شدن😍 و مامان انشالله دوماه بعدمون...
اولا پوزش بابت تاخیر در گزارش،
عروس خانوم ما بابت مشکلاتی که داشت چند روزی در بیمارستان بستری بود
و هماهنگی جابجایی وسایل هم به مشکل خورد.
تقریبا وسایل اولیه که لازم باشه برای یک زندگی مشترک مثل یخچال و گاز و ....تهیه شد.
توضیح اینکه یخچال از محل واریزی های نقدی شما عزیزان تامین شد و سایر وسایل هدایای مستقیم شما عزیزان هست...
تشکر میکنم از دوستانی که وسایل نو و در حد نو خودشون رو تقدیم این عروس و داماد دوست داشتنی کردند...انشالله اجرتون با آقا امام زمان (عج)💕💕
و یک مطلب جالبتر اینکه خیرین بافکر ما در بین وسایل اهدایی خودشون یکسری وسایل سیسمونی هم اهدا کردند که اینارو هم تقدیم این زوج کردیم.مثل کمد بچه.کالسکه.لباس نوزادی🧸🎈
انشالله در این شبها و روزهای عزیز پر رزق و روزی باشین و سال خوبی رو شروع کنید.
پایدار باشید
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530 ✨