eitaa logo
آرامش
1.2هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
983 ویدیو
53 فایل
یادداشتها و تجارب دکتر رضامنتظر در بحث آرامش و سایر مطالب کاربردی مفید در این موضوع آرامش که لازمه سعادت دنیا و آخرت است، نیاز به آموزش دارد لطفا ۱۶ فایل اصلی را از منشی مجازی به آی دی ذیل دریافت و مطالعه و نظرات خود را ارسال کنید @visitmontazer
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻مِهر پنهان خدا 🔰🔰🔰🔰🔰 🔰ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﺳﻦ ٧٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ بیمار ﺷﺪ و ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯی ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﺒﻮﺩ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﺩارو، ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻋﻤﻞ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺩﺍﺩ و ﻣﺮﺩ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ. 🔰ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﺧﺺ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ بیمارستان، برگه تسویه حساب ﺭﺍ به پیرمرد ﺩﺍﺩند تا هزینه جراحی را بپردازد. 🔰پیرﻣﺮﺩ همین که برگه را گرفت؛ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ. ﺑﻪ ﺍﻭ گفتند که ﻣﺎ می‌توانیم ﺑﻪ ﺗﻮ ﺗﺨﻔﯿﻒ ﺑﺪﻫﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮔﺮﯾﻪ می‌کرد. 🔰ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ گفتند: می‌توانیم ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺭﺍ ﻗﺴﻄﯽ بگیریم ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﮔﺮﯾﻪ‌ﺍﺵ ﺷﺪﯾﺪﺗﺮ ﺷﺪ. 🔰ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪند و از او پرسیدند: ﭘﺪﺭﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ تو را ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ؟ نمی‌توانی هزینه را ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯼ؟ 🔰ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻠﮑﻪ چیزی که مرا به گریه می‌اندازد این است ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ٧٠ ﺳﺎﻝ به من ﻧﻌﻤﺖ ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻ برگه تسویه حسابی ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩ.
عقل تو چون قطره‌ ای است مانده ز دریا جدا چند کند قطره‌ ای فهم ز دریای عشق و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 💥 همسرم همه‌ش غر می‌زنه؛ من که گفتم؛ فلان کار رو نکن! من که گفتم؛ فلان چیزو نخر! من میدونستم آخرش اینجوری میشه! و ...... 💥 چرا اینجوریه آخه؟ @Ostad_Shojae
✍ آیت الله بهجت (ره) : هر کس باید به فکر خود باشد و راهی برای ارتباط با حضرت حـجـت (عج) و فَـرَج شخصی خود پیدا کند، خــواه و فــرج آن حضرت دور باشد، یـا نزدیک! 🌷
صبح بخیر ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﻫﻤﻪﯼ ﻭﺳﻌﺖ ﺧﻮﯾﺶ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺟﻨﺒﺶ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﺷﺎﮔﻪ ﺁﻏﺎﺯ ﺣﯿﺎﺕ... ﺗﺎ ﺑﻪ ﺟﺎیی ﮐﻪ ﺧﺪﺍ میخندد... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
     خیلی عصبی شدم! فشارهای کاری و مالی، روابطم با همسرم و بچه‌هام رو نابود کرده! ✘ دست خودم نیست، با کوچکترین اتفاقی همشو روی بچه‌ها خالی می‌کنم! @ostad_shojae
🔻غلام ✨روزی شخصی در کوچه ای می گذشت، ناگهان غلامی را دید. از اینکه چشم بر زمین دوخته خوشحال شد و قصد خریدنش را کرد. از او پرسید می توانم تو را به غلامی برگزینم؟ گفت:آری. گفت: نامت چیست؟ گفت: هرچه تو بگویی. گفت: از کجا آمده ای؟ گفت: هر کجا که تو بخواهی. گفت: چه کار می کنی؟ گفت: هر چه تو بگویی. ناگهان صاحب به گریه افتاد و گفت: ما نیز باید برای صاحبمان (خدا) اینگونه باشیم و رو به غلام کرد گفت: تو آزادی.
🔻شعر ❤️❤️❤️❤️ آتش عشق تو در جان خوش تر اسـت جان ز عشقت آتش‌ افشان خوش تر اسـت هر کـه خورد از جام عشقت قطره‌ اي تا قیامت مست و حیران خوش تر اسـت ❤️❤️❤️❤️
🔻دستمال حوله‌ای با صدای سر رفتن شیر به خودم آمدم. پخش شده بود روی گاز. گازی که در خانه ما همیشه تمیز است و باید تمیز بماند! این بود که رفتم سراغ دستمال حوله‌ای گوشه‌ی آشپزخانه. داشت تمام می‌شد. وقتی چند تا برش از آن برداشتم چند دور دور خودش چرخید و لاغرتر و لاغرتر شد. با خودم گفتم: عجب! این دستمال تا چند وقت پیش تپل بود. وقتی چند تکه از آن را بر می‌داشتی انگار نه انگار که اتفاقی افتاده. قبراق و سرحال همینجوری مثل روز اولش می‌ماند. حالا اما با چه سرعتی دارد تمام می‌شود. وقتی چند تکه از آن را برمی‌داری چند بار دور خودش می‌چرخد و آب می‌رود! ناگهان چیزی توی ذهنم از آن بالابالاها افتاد پایین! خیلی صدای بلندی داشت. راستش را بخواهید ترسیدم. دستمال حوله‌ای چقدر شبیه عمر ما آدم‌ها بود! مثل دستمال حوله‌ای، انگار آدم هم هر چه پیر و پیرتر می‌شود سرعت گذر سال‌های عمرش بیشتر و بیشتر می‌شود. بچه که بودیم سال‌ها خیلی طولانی‌تر می‌گذشت. یک سال برایمان یک سال نبود؛ یک ساااااال بود. یادم نمی‌رود یکی دو سالی در زمان دبستان، تعطیلات سه روزه زمستانی مدارس اجرا شد. وای که این سه روز تعطیلات غیرمترقبه، برایمان به اندازه یک عمر خوش می‌گذشت. روزها آرام‌تر می‌آمدند و آهسته‌تر می‌رفتند. حالا اما روزها که هیچ؛ سال‌ها هم مثل برق و باد می‌گذرند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 یک اصل مهم، برای تداوم شادی‌هایمان؛ که کمتر بدان توجه داریم! ※ منبع: ارتباط موفق @Ostad_Shojae
چگونه می شود همیشه در سایه رحمت الهی قرار داشت؟
تمرین صبر.mp3
5.25M
ارزش این بدن، به اندازه یه لباسه ... نه حتیٰ ذره‌ای بیشتـــر .... اگر دیدی نمی‌تونی رفتار توهین‌آمیز یا تحقیرآمیزِ کسی رو ببخشی ؛ یعنی خیــــلی گیرِ همین لباسِ بی‌ارزشی، که باید دو روز دیگه بندازیش قعرِ خاک و بپّری .... 🎤 @ostad_shojae
🔻خواب غفلت «به عارفی گفتند: ای شیخ! دل های ما خفته است که سخن تو در آن اثر نمی کند چه کنیم ؟ گفت: کاش خفته بودی که هرگاه خفته را بجنبانی ، بیدار می شود؛ حال آنکه دل های شما مرده است که هر چند بجنبانی ، بیدار نمی شود.»
🔻نفس بزرگ «به بزرگی گفتند : هیچ ندیدم که از کسی غیبت کنی گفت: از خود خشنود نیستم، تا به نکوهش دیگران بپردازم».
🔻دل 💟💟💟💟💟 نگر تا ای دل بیچاره چونی چگونه می‌روی سر در نگونی چگونه می‌کشی صد بحر آتش چو اندر نفس خود یک قطره خونی زمانی در تماشای خیالی زمانی در تمنای جنونی اگر خواهی که باشی از بزرگان مباش از خرده‌گیران کنونی 💟💟💟💟💟💟
  ۱ ※ مـــی‌روم تــــا ؛ اعلام کنم من نیز درست شبیهِ حسین، برای حفظ دین خدا، سخت‌ترین جاده‌ها را خواهم پیمود. @ostad_shojae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 من حالم خوب نیست! حوصله‌ی هیچ کس و ندارم! افکار منفی رهام نمی‌کنن! قلبم آروم نیست! شاد نیست! ✘ هر کاری هم میکنم موقتاً خوب میشم، دوباره حالم خراب میشه ! منبع : کارگاه یاد خدا @ostad_shojae
حواسم هست چی تو دلت می‌گذره ... 🌿🌿 @basirat_h
۲ ※ مـــی‌روم تــــا ؛ اعلام کنم عزاداریِ من از سَرِ عادت نیست، من زندگی با امام را می‌خواهم. @ostad_shojae
🔻پندانه روزی جوانی نزد حضرت موسی (ع) آمد و گفت: ای موسی (ع) خدا را از عبادت من چه سودی می‌رسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟ 🔆حضرت موسی (ع) گفت: یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی می‌کردم. روزی بز ضعیفی بالای صخره‌ای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی بر او بیفتد. با هزار مصیبت و سختی به صخره خود را رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز، خدا داند این همه دویدن من دنبال تو و صدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکه‌ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من می‌رود. می‌دانی موسی از سکه‌ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی‌نیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر، خطر گرگی است که تو نمی‌بینی و نمی‌شناسی و او هرلحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست. ☀️ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی‌رسد، بلکه با عبادت می‌خواهد از او دور نشویم تا در دام شیطان گرفتار آییم.
🔻ارزش اعمالمان در قیامت مشخص می‌شود آورده‌اند که روزی شخصی با صدای بلند، سلمان را مورد خطاب قرار داد و گفت: ای پیرمرد! قیمت ریش تو بیشتر است یا دُم سگ؟! 🔸سلمان با دنیایی از آرامش گفت: پاسخ درست را نمی‌دانم و نمی‌توانم بگویم. 🔹او گفت: این که توانستن ندارد؛ پاسخ من یک کلمه بیشتر نیست. 🔸سلمان گفت: ولی این کلمه باید راست باشد و این را جز در قیامت و کنار پل صراط نمی‌شود فهمید. 🔹آن شخص گفت: چه ربطی به پل صراط دارد؟ 🔸سلمان فرمود: ربط دارد. اگر از پل صراط گذشتم، ریش من بهتر است وگرنه دُم سگ از تمام وجودم بهتر است. 🔹آن مرد نگاهی به سلمان کرد. شرمنده شد و به خود آمد و گفت: ای پیرمرد مرا ببخش. 🔸سلمـان فرمود: خطایی نکرده‌ای. شما تنها از من قیمت یک جنس را پرسیدی و من نیز پاسخ دادم.
🔻مهر معصوم بیست بار با شترش رفته بود حج، بدون اينكه حتي يك شلاق به او بزند. بعد از شهادت، شتر بدون اينكه قبر او را ديده باشد، آمد همانجا. زانوهایش را خم کرد، افتاد روی زمین، با همان زبانِ بسته، صیحه می کشید. خودش را می مالید به خاک ها، سرش را به زمین می زد. اشک چشم هایش خاک را تر کرده بود. خبرش وقتي به امام باقر علیه السلام رسيد، آمد و از او خواست آرام باشد. شتر از كنار قبر بلند شد و چند قدم برداشت. ولي انگار دلش آرام نگرفت. برگشت و دوباره همان ضجه ها را شروع كرد. امام يك بار ديگر آمد و آرامش كرد. بار سوم كه بي قراري اش را ديد، فرمود: رهايش كنيد. سه روز آن جا ماند. با همان حال از دنیا رفت. همان جا، کنار قبر زين العابدين علیه السلام. 📚(بحارالانوار، ج 46، ص 148)
🔻لحاف دنیا در قطار، پسر جوان گفت: رفت و آمد هفتگی بین تهران و یزد برایتان سخت نیست؟ چیزی که یاد گرفته بودم را به او گفتم: «در زندگیِ هر کسی سختی‌هایی هست. بگذار سختی زندگی من هم همین رفت‌و‌آمد هفتگی باشد.» گل از گلش شکفت و گفت: «راست گفتی! استادم می‌گفت: لحاف دنیا کوتاه است. نمی‌توانی کامل خودت را با آن بپوشانی. روی پایت بکشی، سرت بیرون می‌ماند. روی سرت بکشی، پاهایت بدون لحاف می‌ماند. دنیا همین است.»
🔻گدا و صندوقچه جواهرات 💎💎💎💎💎 گدایی ٣٠ سال کنار جاده ای می‌نشست. یک روز غریبه ای از کنار او گذر کرد. گدا طبق عادت کاسه خود را به سمت غریبه گرفت و گفت : بده در راه خدا غریبه گفت : چیزی ندارم به تو بدهم؟ آنگاه از گدا پرسید : آن چیست که رویش نشسته ای ؟؟ گدا پاسخ داد: هـیچی یک صندوق قدیمی ست . تا زمانی که یادم می آید ، روی همین صندوق نشسته ام . غریبه پرسید : آیا تاکنون داخل صندوق رادیده ای؟ گدا جواب داد: نه ! برای چه داخلش راببینم ؟؟ دراین صندوق هیچ چیزی وجود ندارد . غریبه اصرار کرد چه عیبی دارد؟ نگاهی به داخل صندوق بینداز . گدا کنجکاو شد و سعی کرد در صندوق را باز کند. ناگهان در صندوق باز شد و گدا باحیرت و ناباوری و شادمانی مشاهده کرد که صندوقش پر از جواهر است. من همان غریبه ام که چیزی ندارم به تو بدهم اما می گویم نگاهی به درون بیانداز. نه درون صندوقی، بلکه درون چیزی که به تو نزدیکتراست {درون خویش} صدایت را می شنوم که می گویی: اما من گدا نیستم گدایند همه ی کسانی که ثروت حقیقی خویش را پیدا نکرده اند. بسیاری از افراد در طول زندگی خود خیلی چیزها می خوانند و می دانند و در ذهن خود انباشته می كنند اما اندكی از خود آگاهی ندارند و خود را نمی شناسند . و سر منشاء گرفتاری ها و مشكلات از اینجا شروع می شود یعنی عدم شناخت خود . صد هزاران فصل داند از علوم می نداند فضل خود را آن ظلوم قیمت هر كاله می دانی كه چیست قیمت خود را ندانی احمقیست 💎💎💎💎💎