مدرسه، اختصاصی سازی و قرنطینه فرهنگی
بر همگان آشکار است که نسبت به جایگاه و تراز اهمیت مسئله آموزش هیچ تردید و اختلاف نظری وجود ندارد. این نکته که کامیابی جامعه های گوناگون به بدنه اجتماعی تربیت شده در نظام آموزشی ایشان وابسته است، اصلی انکارناپذیر است. ولی با افسوس همین امر روشن و آشکار که مورد وفاق و باور بخش های گوناگون جامعه است، در بسیاری از موارد عملیاتی نمی شود و به پیامد مطلوب نمی رسد. این یکی از آسیب های فرهنگی نظام های اجتماعی است که بسیاری از مسائل که مورد توجه جامعه هستند، در عمل نادیده گرفته می شوند. یکی از دلایل این امر، همین بدیهی بودن موضوع است. به عبارت دیگر، گاه موضوعاتی که کاملا پیش روی ما هستند، ساده به نظر می رسند و همین سادگی موجب غفلت از موضوع و به حاشیه راندن آن می شود.
در جامعه ما نیز آموزش وپرورش گرفتار این چالش است؛ یعنی در عین اهمیت (آن هم درصورتی که تقریبا در همه سیاست های ابلاغی کلان جایگاهی ممتاز برای این مسئله دیده شده است)، آن گونه که بایدوشاید، متمرکز به آن پرداخته نشده است. خود این نبود تمرکز موجب انحراف در مأموریت می شود و هرکس از گمان خویش به این مقوله می پردازد. آموزش وپرورش که باید نمودی از عدالت اجتماعی باشد و به طور برابر در اختیار اعضای جامعه قرار گیرد، به دلیل همین نبود تمرکز به نقطه آسیب بدل شده است. درواقع نبود تمرکز راستین در نظام آموزشی زمینه شکل گیری فضاهایی آموزشی را رقم زده است که افزون بر ایجاد حس بی عدالتی در جامعه و تفاوت میان بخش های گوناگون از بهره مندشدن از مزایای آموزشی، اتفاقا با آسیب های فرهنگی بسیار مهم تری روبه روست. نگارنده در سطور پیش رو این آسیب فرهنگی را مدنظر قرار داده و نکاتی درباره آن طرح می کند.
شکل گرفتن مدارس ویژه و وابسته به یک سازمان، جریان یا فضای فکری مشخص، از مواردی است که در سال های گذشته به شدت با آن ها روبه رو هستیم. معمولا الگوی مدیریت و نوع فعالیت مدرسه های خاص، به جریان فکری ویژه ای وابسته است که آن آموزشگاه ها را تأسیس کرده اند. برخی از این مدارس مانند مدارس غیرانتفاعی معمول، بیشتر انگیزه کامیابی دانش آموزان در کنکور را دارند و فعالیت های خویش را بر ارتقای آموزشی آن هم از نوع تست زنی و آمادگی برای پیروزی در این آزمون قرار می دهند. به طبع به تربیت در چنین مدارسی چندان توجه نمی شود و در حاشیه آموزش قرار دارد.
در کنار مدارس غیرانتفاعی معمول، با آموزشگاه هایی روبه رو هستیم که ذیل یک سازمان یا تفکر خاص شکل گرفته اند و فعالیت می کنند. به طورکلی نهادهای این چنینی اساسا از راه اندازی این مدارس انگیزه مادی ندارند و اتفاقا رویکردهای تربیتی و پرورشی را مدنظر خویش قرار می دهند. در ارزشمندی این نیت که یک دستگاه فکری خاص کوشش می کند نسلی را هماهنگ با ارزش های بنیادین خویش که عموما هماهنگ باارزش های ملی و حاکمیتی است، تربیت کند، هیچ شکی نیست؛ ولی پرسش بنیادین این است که آیا چنین فرایندی می تواند به این موضوع کمک کند و راهگشا باشد؟
به اعتقاد نگارنده چنین تفکری نمی تواند نیت اشاره شده را محقق سازد. در چنین آموزشگاه هایی، سیاست گذاران و مدیران می کوشند بر بنیاد ارزش ها و آموزه های معرفتی خویش، به پرورش دانش آموز اقدام کنند. سؤال مهم اینجاست که برای تحقق این امر از چه شیوه و فرایندی بهره می برند؟ شاهد این هستیم که مدارس خاص این چنینی که پیرامون یک گروه یا تفکر خاص مدنی یا سازمانی شکل می گیرند، کوشش می کنند از همان سنین پایه دانش آموزان را جذب کنند و ایشان را در پرگاره آموزش های اختصاصی خویش قرار دهند. در چنین سازوکاری دانش آموز هرچند در معرض آموزه های تربیتی قرار می گیرد و پایه به پایه و سال به سال در این مدار به جلو حرکت می کند، با مشکلی بزرگ به نام قرنطینه روبه رو می شود. در این شیوه دانش آموز در یک محیط قرنطینه و بدون ارتباط با جامعه واقعی قرار می گیرد و بدون لمس کردن واقعیات اجتماعی و آسیب هایی که در جامعه جریان دارد، رشد می کند. تصور کنید فردی که همواره در محیطی سترون رشد کرده و هرگز با فضای بیرونی و غیرسترون روبه رو نبوده است، در صورت رویارویی با جهان واقعی چقدر آسیب پذیر خواهد شد. محیط قرنطینه ای فرد را ناآشنا با جامعه و آنچه در آن می گذرد، بار می آورد و دانش آموز پس از پایان تحصیلش در مدرسه، با ورود به دانشگاه و قرارگرفتن در محیط واقعی با حجمی از تعارضات روبه رو می شود و امکان تطبیق دادن خودش را
نخواهد داشت.
بنابراین می توان نتیجه گرفت آموزشگاه هایی که در حکم فضای قرنطینه ای قرار می گیرند، از دریچه نگاه فرهنگی با آسیب هایی جدی روبه رو هستند. چنانچه با انگیزه های تعالی معرفتی دانش آموزان نیز اقدام به جداسازی ایشان کنیم، لازم است حتما ارتباط محیطی ایشان با جامعه را پیش بینی و تمهید کنیم تا آسیب و تعارض به کمترین حد ممکن برسد.
کانال نقد فرهنگی، تحلیل های فرهنگی محمد جواد استادی
https://eitaa.com/joinchat/1612513480Cc640ec73fb
فلسفه و ما مردمان عادی!
برخی مفاهیم برای عموم مردم بیگانه و ناآشنا هستند. حتی هرازگاهی با زاویه گرفتن و واکنش های منفی عامه به این مفاهیم، روبه رو می شدیم. این درحالی است که همین مفاهیم در زیست هرروزه مردم اهمیتی بنیادین و اساسی دارد. فلسفه در زمره چنین مفاهیمی قرار می گیرد. گروه های گوناگون مردم حتی بخش هایی از نخبگان جامعه با شنیدن واژه فلسفه واکنش ناسازگار نشان می دهند. این درحالی است که فلسفه یکی از بنیادهای کنش جامعه انسانی در عرصه های گوناگون به حساب آمده است. حتی کسانی که در ظاهر به فلسفه باور دارند نیز دیدگاهی روشن درباره کاربردی بودن و نقش آن در زیست جامعه امروزین ندارند و آن را یک جستار تخصصی صرف و متعلق به گروه های معدودی از اندیشمندان می دانند.
این درحالی است که اتفاقا فلسفه زمانی اهمیت دارد که در زیست روزمره مردم نقش داشته باشد و در کاربردی سازی پهنه های گوناگون در پیوند با زندگی کارآمد
واقع شود.
بسیاری از مردم در ذهن خود با این پرسش رودررو می شوند که اصلا فلسفه در زندگی آن ها چه کاربردی دارد و ایشان چه نیازی به فراگیری یا آشنایی با فلسفه دارند؟ در پاسخ به این پرسش نیازمند این هستیم که مفهوم عام فلسفه و کارکردهای آن را برای مردم بازنمایی کنیم. چنانچه جامعه با دستاوردهای فلسفه و نقش آن در بهبود نهایی کیفیت زندگی آشنا شود، گرایش ایشان به این گستره جلب و نوع تعامل ایشان دگرگون می شود.
فلسفه در معنای همه گیر که مدنظر این نوشتار است، به معنای بنیادهای فکری و تعقلی هر کنش و پیش درآمد جهت بخش آن ها به سوی اهداف و آرمان های
پایانی است. انسان به طور فطری جویای رسیدن به پاسخ پرسش های خود است. اساسا آدمی با حجم انبوهی از پرسش ها درباره زندگی خویش روبه روست و کوشش می کند نادانسته هایش را درباره هستی خویش به حداقل برساند.
فلسفه به انسان کمک می کند پرسش های خویش را نظام مند و دارای ساختار کند. اهمیتی ندارد که این پرسش ها چه اندازه بنیادی یا جدی هستند، چراکه هر انسانی هماهنگ با گستردگی اندیشه و زندگی خویش با پرسش هایی روبه روست که پاسخ دادن به آن ها او را به زیست فضیلت مند راهنمایی خواهد کرد.
رویارویی با این پرسش ها، سامان دادن و اصلاح این پرسش ها و فرایند دست یافتن به پاسخ های احتمالی یا دست کم کوشش برای رسیدن به پاسخ بایسته، فقط در صورتی محقق خواهد شد که مسیر اندیشیدن انسان روشمند و در مدار درست باشد.
این مهم با یاری فلسفه محقق خواهد شد. به زبان ساده تر، می توان گفت این معنای عمومی از فلسفه یعنی روشمندسازی برای چگونه اندیشیدن. جالب اینجاست که این سازوکار تفکر فلسفی را باید از سنین کودکی
آغاز کرد. چه بهتر آنکه بگوییم اتفاقا تفکر فلسفی بیشتر از بزرگ سالان به کار کودکان می آید. کودکان با جهانی پهناورتر از پرسش ها روبه رو هستند و روحیه شورمندتری برای دست یافتن به پاسخ ها دارند. چنانچه تفکر فلسفی به درستی آموزش داده شود، مسیر جامعه در جهت نیل به آگاهی عمومی بسیار هموارتر خواهد شد. چنانچه فلسفه در سطح همگان توسعه یابد، عشق و علاقه به آموختن و یادگیری در جامعه توسعه می یابد.
همچنین، فلسفه کمک می کند مردم به مقولات و پدیده های پیرامون خویش حساس تر شوند و با آن ها برخوردی آگاهانه داشته باشند. کنش های فردی و اجتماعی در جامعه ای که از تفکر فلسفی برخوردار باشد و روش های برآمده از فلسفه در زیست روزمره شهروندان آن جاری باشد، بسیار باریک بین تر و در جهت خیر عمومی حرکت خواهد کرد. به عنوان مثال، در وضع کنونی که شاهد برخی کنش ها و رفتارهای اجتماعی از برخی افراد، در ظاهر اعتراض هستیم، شتاب زدگی، نبود رویکرد عقلانی و درنظرنگرفتن خیر عمومی در ایشان بسیار روشن است.
شاید بسیاری از این افراد تحصیل کرده و برخوردار از سواد هم باشند، ولی مسئله این است که از ضعف در چگونگی منطقی اندیشیدن رنج می برند. مخاطبی که در معرض صدها دروغ منتشرشده در رسانه های فارسی زبان بیگانه اقدام به برخی تحرکات می کند، آن هم اقداماتی که در نهایت به ضرر خود او و جامعه اش است، از تفکر فلسفی برخوردار نیست.
نیاز امروز جامعه ایرانی در همه ترازهای عمومی توجه به اهمیت فلسفه برای همه مردم است. فلسفی اندیشیدن در سایه معارف و آموزه های دینی، زمینه ساز پویایی و تحرک جامعه ایرانی است؛ موضوعی که نیازمند توجه نهادهای سیاست گذار فرهنگی و اصلاح در نظام آموزشی است.
روزنامه شهرآرا، یکشنبه ۲۹ آبان ماه
https://eitaa.com/joinchat/1612513480Cc640ec73fb
هنر شهری و ظرفیت های ویژه ماه رمضان
محمد جواد استادی - پژوهشگر مطالعات فرهنگی
جایگاه و اهمیت هنر در توسعه پایدار شهری و البته بهبود کیفیت زندگی امری کاملا روشن و آشکار است. فضاهای شهری که بستر بنیادین شکل دهنده زیست انسان معاصر هستند در وضعیت و احوال شهروندان تأثیر بسزایی دارند. بررسی محیط و طراحی آن به اضافه متغیرهای گوناگون وابسته به آن به بالا بردن نگرش اجتماعی مخاطبان درباره هستی و زندگی جاری شان کمک ویژه ای می کند. به طورکلی شهر به دلیل گستردگی، وجود مؤلفه های انبوه و گوناگون، ابعاد هویتی متکثر و گاه دارای دوگانگی و وجود مجموعه ای متنوع از فرایندهای ارتباطی در ذات مدرن خویش موجی از آشوب ذهنی و استرس های محیطی را به همراه می آورد. تغییر جهت شهرهای آشفته امروز از فضای سنتی گذشته، انسان معاصر را با تعارضاتی روبه رو می کند که در درازمدت آسیب های فراوانی را هم به فرد و هم به کلیت نظام اجتماعی وارد می سازد. به عبارت دیگر می توان گفت شهرهای ما هر چه انسانی تر باشند و با ویژگی های انسان فطری هماهنگ شوند و از تفکر ماشینی دوری کنند، ایدئال تر خواهند بود.
در عمل می بینیم که ویژگی های مدرنیته در فضای شهری تحکم بیشتری دارد و به تدریج شاهد پدیدار شدن آسیب هایی برآمده از وضعیت شهری مدرن خواهیم بود. راهکار بنیادین بازتعریف شهر و تقویت زمینه های نظری شهرسازی بر پایه رویکرد دینی پاسخ این پرسش خواهد بود ولی آنچه امروز به آن نیاز داریم پر کردن خلأ کنونی فضای شهری است. یکی از برجسته ترین و اثربخش ترین راهکارها برای کاهش سویه های منفی در شهرهای امروزی بهره بردن از هنر در این فضاست. به راستی هنر می تواند هم در اصلاح فضاهای کالبدی کمکی کارآمد و جدی باشد و هم در تغییر روحیه و کنش های اجتماعی و ارتباطی شهروندان ایفای نقش کند. درواقع هنر اکوسیستم شهروندان را اصلاح و با ویژگی های او متناسب سازی می کند. به همین دلیل است که در کنار نقش آفرینی مرسوم هنر و هنرمندان به طور تخصصی مسئله هنرهای شهری طرح و پیگیری شده است.
این مسئله نیازمند ساختارسازی و هدایت مستقیم برای اثربخشی بیشتر است؛ بدین معنا که مدیریت شهری موظف است ضمن مشخص کردن نقش هنرهای گوناگون در توسعه شهر، ساختارهای لازم برای تحقق آن را نیز مشخص سازد. به طور طبیعی فعالیت و کنش فردی هنرمندان نمی تواند اثرگذاری فراگیر و در مقیاس شهری داشته باشد. مسائل گسترده مالی، محدودیت های کالبدی، وجود سیاست های کلان شهری، پیچیدگی انجام امور هنری در وسعت زیاد، محدودیت های قانونی و مواردی ازاین دست موجب می شود تا پیاده سازی هنر در تراز شهری نیازمند همکاری و ارتباط پیوسته با ساختارهای مدیریتی شهری باشد.
این ساختار متمرکز هنری در مدیریت شهری است که سیاست های هماهنگ کننده پیاده سازی طرح های هنری را در عرصه های گوناگون شهری تنظیم و روند اجرایی شدن آن را پیگیری می کند. مشهد مقدس در این زمینه مهم ترین شهر ایران است که با درک درست مسئله در طول سال های گذشته برای بهره مند شدن از ظرفیت هنر برای بازآرایی زیست بوم شهری موفق عمل کرده است. به طور طبیعی ساختار دینی شهر مشهد با برخورداری از دال مرکزی و معنایی زیارت به عنوان منبع الهام بخش همه کنش های شهری، نمود شکلی ویژه از هنر شهری را در مشهد رقم زده است که می تواند برای بسیاری از شهرهای دیگر الگو باشد.
در کنار فضای جاری مدیریت هنر شهری، بازه های زمانی ویژه ای نیز وجود دارد که این ظرفیت درخشان هنری را بسیار متبلورتر می سازد. مناسبت هایی ویژه چون دهه کرامت، دهه محرم و صفر، نوروز، ماه رمضان و مواردی ازاین دست، خود نیازمند برنامه ریزی نمود هنری ویژه در شهر هستند. ساخت و بهره برداری از المان های شهری در ایام نوروز از جمله تجربه های ویژه مدیریت شهری در دوره های گوناگون در مشهد مقدس است.
سیاست گذاری و برنامه ریزی برای اجرای طرح های هنری به ویژه در روزهای نوروز، از مدت ها قبل انجام شده است و کوشش می شود یک هندسه مفهومی میان همه فعالیت های متمرکز هنر شهری طراحی و با رعایت عدالت توزیعی پیاده سازی شود. این آثار هنری دو رویکرد مهم تقویت حس تعلق را برای مجاوران بارگاه نورانی حضرت رضا (ع) در جای جای شهر و البته زمینه زیارت مطلوب برای زائران را فراهم می آورد.
نوروز پیش رو به دلیل تقارن با ماه مبارک رمضان که در فرهنگ اسلامی جایگاهی والا دارد اهمیتی ویژه می یابد. ماه رمضان جشنی بزرگ در کشورهای اسلامی است و یک مفهوم و آیین مشترک در اذهان و زیست روزمره مسلمانان در جای جای جهان اسلام است. با توجه به مسئله جهانی بودن شهر مشهد و میزبانی سالیانه تعداد فراوانی از زائران خارجی، باید به ظرفیت بهره مندی از هنر شهری در این روزها با رویکرد ارتباطات میان فرهنگی توجه کرد.
ماه رمضان، ماه حضور و کنش های ارتباطی فراوان افراد است. از دیرباز این ماه آکنده از رویدادهای اجتماعی گوناگون بوده است؛
از این روی در کنار فضاسازی شهری که اتفاقا باید الهام گرفته از مفاهیم متنوع و گوناگون این ماه مبارک باشد، بایسته است رویدادهای هنری در کنار فضاسازی های هنری مورد توجه قرار گیرند. پرداختن به قرآن به عنوان کلیدواژه نهادی این ماه در هر دو لایه فرم و محتوا در سیاست گذاری های هنری نوروزی یک اصل بنیادین است.
باید امیدوار بود مدیریت شهری در گام نخست به این تقارن و ظرفیت ویژه آن توجه و پیش از هر اقدام عملیاتی، زمینه های نظری و اندیشه ای آن را بررسی و سپس اقدام کند.
روزنامه شهرآرا، پنجشنبه سوم آذرماه
نقد فرهنگی، کانال نقد و تحلیل های فرهنگی محمد جواد استادی
https://eitaa.com/joinchat/1612513480Cc640ec73fb
فرهنگ و فوتبال
محمدجواد استادی - پژوهشگر مطالعات فرهنگی
روزنامه شهرآرا شنبه پنجم آذرماه
واژه فرهنگ امروز آن قدر پربسامد و تکرار است که ترکیب سازی های گوناگون بر مبنای آن فراوان انجام می شود. چه بسیار کسانی هستند که با پیشوند یا پسوند ساختن فرهنگ در کنار دیگر واژه ها کوشش می کنند تا به نوعی به ظن خویش از ظرفیت استانداردسازی مفاهیم بهره ببرند. هرچند این گستردگی کاربرد فرهنگ شاید در ابتدا خوب و کارآمد به نظر برسد، ولی در صورت عمومیت یافتن بدون استدلال و تخصص، موجب سطحی شدن رویکردهای فرهنگی می شود.
فوتبال مقوله ای بسیار پیچیده و چندبعدی است که امروز به مفهومی جهان شمول و مشترک میان جامعه های انسانی بدل شده است. به دیگر سخن، فوتبال ورزشی است که در جهان معاصر بیش از آنکه یک تخصص، سرگرمی یا حتی صنعت باشد، یک پدیده بزرگ و تأثیرگذار فرهنگی است. هرچند با ترکیب واژگانی چون فرهنگ با پهنه فوتبال و مثلا به کار بردن عنوانی چون فرهنگی برای باشگاه های حرفه ای کوشش شده است این مسئله فرهنگی بودن فوتبال نمود یابد، اما به نظر می رسد فرهنگی بودن فوتبال بیشتر در همان بضاعت قبل باقی مانده و از این ترکیبات معنای دقیقی پی جویی نشده است.
با گسترش و حرفه ای شدن ورزش فوتبال و زمینه سازی بهره برداری های تجاری و صنعتی از آن، مسئله توجه به ظرفیت های فرهنگی آن بیش ازپیش مطرح شد. شاید دو رویکرد کلی فرهنگی مرتبط با فوتبال را بتوان مدنظر قرار داد. رویکرد نخست، مطالعه فرهنگی فوتبال در راستای شناخت بیشتر و دقیق تر این ورزش و شیوه تعامل و برهم کنش با فضای اجتماعی، آن هم با هدف توسعه و بهره برداری بیشتر از این ورزش است. درواقع سرمایه گذاران حوزه فوتبال برای بهره برداری های بیشتر و تحقق اهداف سرمایه داری خویش ناگزیر هستند تا با رویکردی فرهنگی به این ورزش بپردازند تا بتوانند زمینه توسعه و گسترش مصرف مستقیم و غیرمستقیم فرهنگی وابسته به این ورزش را فراهم آورند.
درواقع در این رویکرد می توان از رویکرد فرهنگ به سیاست گذاری برای توسعه ورزش فوتبال باهدف توسعه مصرف در جامعه پرداخت. به عنوان مثال ظرفیت ویژه فرایندهایی چون برگزاری کلان رویدادها و کارناوال های فوتبالی بهترین عرصه برای جریان سازی مصرف در جامعه است. تجربه برگزاری رویدادهایی چون جام جهانی فوتبال در کشورهای گوناگون، به خوبی نشان از رشد رفتار مصرفی در جامعه دارد. مطالعه دگرگونی های فرهنگی و هویتی در برخی کشورهای به ویژه سنتی که میزبان برگزاری جام جهانی فوتبال بوده اند به خوبی نشان از تغییر رفتار مصرفی جامعه سنتی اشاره شده دارد.
همچنین فوتبال کوشش می کند تا به نوعی یکنواختی اجتماعی در برابر تنوع سنتی پیش از آن دست یابد. کنار هم جمع کردن افراد از ملیت های گوناگون و تکرار فرایندهای رویدادی برآمده از فضای سرمایه داری و تأکید و بزرگ نمایی امر لذت و سرگرمی کاملاً در تعارض با رویدادهای عمدتاً سنتی و مذهبی پیش از آن قرار می گیرد. به طور خلاصه می توان گفت نظام سیاست گذاری فوتبال در جامعه سرمایه داری به دنبال امتداد زنجیره تولید سرمایه در راستای منافع صاحبان سرمایه است.
اما رویکرد دوم، مطالعه فوتبال به عنوان یک زمینه اثربخش بر کنشگری های اجتماعی است. درواقع می توان در نظام کنترل اجتماعی از فوتبال به عنوان ابزاری مهم و فرهنگی برای توسعه و پیشرفت بهره برداری کرد. فوتبال به دلیل ویژگی های ذاتی و اجتماعی خویش چنانچه در بستر رویکردهای فرهنگی قرار گیرد از ظرفیتی بالا برای ارتقای نظام ارزش های فرهنگی جامعه برخوردار است. به عبارت دیگر فرهنگ برآمده از فوتبال چنانچه در مدار ارزش های اجتماعی جامعه حرکت کند، از ظرفیتی بی نظیر برای تقویت بنیان های فرهنگی برخوردار خواهد بود. باید دقت کرد که عکس این ماجرا نیز ممکن خواهد بود، به گونه ای که اگر ارزش های فرهنگی پهنه فوتبال در مدار ارزش های بنیادین جامعه جایگذاری نشده منجر به شکل گیری تعارضاتی گشته و حتی می تواند به تولیدضدفرهنگ بپردازد. اما حقیقت این است که فوتبال به دلیل انسانی بودنش از جنبه های نمادین و سنتی ویژه ای برخوردار است که در صورت تقویت می تواند به اصلاح اجتماعی نیز کمک کند. به عنوان مثال بهره بردن از ظرفیت این ورزش برای افزایش تعلق خاطر فرهنگی مردم به نظام اجتماعی موجب ارتقای سرمایه اجتماعی خواهد شد.فوتبال امکان نقش آفرینی در دو عرصه فرهنگ رسمی و غیررسمی جامعه را دارا است. اتفاقاً در نظام های اجتماعی چرخش از رویکرد اول و تقویت کننده سرمایه داری به رویکرد دوم و بهره مندی از فوتبال در راستای تقویت ارزش های فرهنگی یک اصل بنیادین است. ازاین رو توجه به فوتبال فراتر از حوزه های مدیریت ورزشی است و نیازمند توجه سیاست گذاران فرهنگی به ظرفیت های آشکار و پنهان این ورزش جذاب است.
کانال تحلیل های فرهنگی محمد جواد استادی
https://eitaa.com/joinchat/1612513480Cc640ec73fb
فرهنگ، مصرف و سبک زندگی
بهبود کیفیت زندگی انسان همواره یک آرمان مهم اجتماع بوده است. کوشش همه نظامهای گوناگون متولی اداره جامعه دست یافتن به راهکارهایی برای بهبود وضعیت زیست اعضای جامعه بوده و هست. هرچند این کوشش در دامنه تعریف و نگاه نظام حاکم و راهبر قرارگرفته و جهت مییابد، اما در اصل وجود آن شبههای وجود ندارد. مطالعه و بررسی نظام اجتماعی همواره اقدامی بنیادین و بایسته در مسیر تدوین سیاست ها، راهبردها و برنامههای منجر به تحقق اهداف است. درک درست از فرایندهای درونی جامعه، تعاملات و ارتباطات گسترده و پیچیده و انطباق ساختار اجتماعی در طول زمان در راستای حرکت در مسیر ارزشهای مرکزی یکی از نیازهای اساسی نظامهای حاکم بر فضای اجتماعی است.بر همین بنیاد است که امروزه چرخش از مطالعات اجتماعی صرف به سوی مطالعات فرهنگی به شکلی جدیتر پیگیری میشود. در واقع بنیان رصد و بررسی جامعه در جهان معاصر بیش از آنکه اجتماعی باشد بر زمینه فرهنگ استوار شده است. درواقع پنداره فرهنگ زمینه و بستر شکل گیری و حرکتهای اجتماعی در نظر گرفته میشود. به عنوان نمونه اگر مروری بر دگردیسی حتی علوم اجتماعی داشته باشیم شاهد این هستیم که این علوم مبنای مطالعات خویش را از مفهوم طبقه به مفهومی جدیدتر به نام سبک زندگی تغییر داده اند. آشکار است که وقتی یک مفهوم جزئی از جنس اجتماعی به مفهومی گسترده، وسیع و پیچیده، چون سبک زندگی بدل میشود، خود نشان از اهمیت یافتن فرهنگ در زیست معاصر انسان دارد.به عبارت دیگر میتوان سبک زندگی را نمود بارز و محسوس از فرهنگ یک جامعه تعریف کرد. درواقع فرهنگ به عنوان مجموعهای گسترده و متنوع از آیین، باور، دین، دانش، هنر، تاریخ، زیست بوم و... هر جامعهای که به شکلی نظام مند، پیچیده و آمیخته و درهم تنیده در کنار یکدیگر قرارگرفته اند مرجع و منبع بروز سبک زندگی خواهد بود. این فرهنگ است که در عرصههای گوناگون و بارز زیست انسان، چون پوشش، کنشهای اجتماعی، نحوه ارتباطات و... چگونگی بروز را تعیین میکند.آشکار است که اگر در یک نظام اجتماعی نتوان نسبت به بهره بردن هدفمند از فرهنگ در راستای ارزشهای نخستین و بنیادین جامعه عمل کرد شاهد یک شکاف گسترده در سبک زندگی ملموس جامعه با بنیادهای فرهنگی خواهیم بود. بر این اساس به طور طبیعی هرچه این شکاف گستردهتر شود به تدریج اثر معکوس خویش را بر فرهنگ مبنا نیز میگذارد و موجب کنار نهادن آن میشود و حتی تا اندازهای به تولید ضد ارزش کمک خواهد کرد. جالب آنجاست که بنیاد فرهنگ نیز بر مبنای سنت تعریف و مشخص میشود.این بدان معناست که عناصر و پارههای متکثر فرهنگ که ریشهای تاریخی و عمری طولانی دارند خود در پرتو مفهوم مرکزی به نام سنت، معنادار و هماهنگ میشوند. سنت همان مفهومی است که حیات کلی جامعه را معنادار و حدود آن را مشخص میسازد. پس میتوان نتیجه گرفت چنانچه سنت در جامعهای خواسته یا ناخواسته به امر حاشیهای بدل شود به تدریج نفوذ و استیلای خویش را بر فرهنگ از دست داده و اساساً فرهنگ به معنایی که اشاره شد بی معنا و فاقد کاربرد خواهد شد. به طور خیلی آشکار این کژکارکردی احتمالی پس از مدتی موجب هویت زدایی میشود که خود در نظام اجتماعی تعریف شده در قالب سیاستهای مشخص اخلالی جدی وارد خواهد کرد.اما این نکته که چگونه سنت و به تبع آن فرهنگ سبک زندگی را خواهند ساخت وابسته به مفهومی مهمتر به نام مصرف فرهنگی است. امروز همه کنشها و فعالیتهای محسوس، غیرمحسوس و انتزاعی انسان را میتوان در پرگاره مفهوم مصرف تعریف کرد و مورد مطالعه قرار داد. انسان موجودی است که برای ادامه حیات خویش نیازمند رفع نیازهای گوناگونی است. همه ابعاد مادی و معنوی انسان در او نیازهایی ایجاد میکند که باید برای تعالی حیات او رفع شوند. بر این اساس مصرف، پدیدهای برای رفع نیازهای انسان تعریف میشود.چنانچه مصرف در مدار و ساختار فرهنگی برآمده از سنت اصیل جامعه تعریف شود و برای رفع نیاز از همان آبشخورها و چارچوبهای وابسته به سنت بهره برد، میتوان انتظار داشت سبک زندگی حاصل در تطابق با اهداف جامعه است. به عنوان مثال زمانی که در جامعه ایرانی اسلامی مبنای ما به عنوان سنت همان اسلام و به عبارت دقیقتر آیات قرآن و روایات ائمه اطهار علیهم السلام است، فرهنگ ما نیز تحت تأثیر همین آموزهها قرار میگیرد. حال باید دید آیا رفتارهای مصرفی جامعه ایرانی امروز از فرهنگ اسلامی ایرانی برآمده از سنت اسلامی تغذیه میشود یا خیر؟ چنانچه بنیاد مصرف فرهنگی ما سنت ما نباشد، سبک زندگی اجتماعی نیز در مدار آن سنت نخواهد بود و کنشها نیز به نوعی به کنشهای ضداجتماعی بدل خواهند شد.
باید گفت برجستهترین ابزار در راستای تبدیل سنت به فرهنگ و کنترل مصرف فرهنگی در جهت سنت برای ساخت سبک زندگی؛ رسانهها هستند. امری که تاکنون آن چنان که باید به آن توجه
نکرده ایم. این بی توجهی در صورت اصلاح نشدن، موجب خواهد شد به جای آنکه سنت رفتار مصرفی ما را هدایت کند، این مصرف باشد که به معناسازی در جامعه منجر شود.
eitaa.com/naghdefarhangi
محمد جواد استادی در نشست دیباچه ای بر بایستگی مکتب هنر رضوی که در دانشکده مطالعات نظری دانشگاه هنر برگزار شد با اشاره به اهمیت و جایگاه مؤلفههای فرهنگی- اسلامی بیان کرد: متأسفانه دچار تقلیلگرایی در درک و استفاده از مؤلفههای فرهنگی دینی و معارف دینی شدیم. بیتردید برای اینکه بتوانیم از ظرفیت معارف دینی به شکل گسترده در مسائل خود استفاده کنیم، باید این مؤلفهها را در جایگاه واقعی خودشان در نظر بگیریم. استادی با تأکید بر لزوم شکلگیری و توسعه دستگاههای معرفتی با تکیه بر آیات قرآن و روایات اسلامی در کشور افزود: در راستای تأثیرگذاری مفاهیمی همچون مکتب هنر رضوی در بالاترین سطح، نیازمند استفاده از دستگاههای معرفتی همچون دستگاه فقاهت، دستگاه اخلاقی و دستگاه کلامی هستیم. به خصوص که این دستگاهها میتوانند زمینهساز شکلگیری یک زندگی ایدهآل شوند.
استادی با تأکید بر وجود گنجینه بسیار ارزشمند هنری که در طول بیش از 700 سال در حرم مطهر رضوی گرد آمده است، گفت: بخش بزرگی از این گنجینه برای محققان و هنرمندان ناشناخته است. از این رو بازشناسی این گنجینه سترگ، یکی از گامهای اصلی مکتب هنر رضوی است.در ادامه استادی با اشاره به گستردگی حوزه هنر اسلامی؛ چه در مضمون و محتوا و چه در جغرافیای جهان اسلام اظهار کرد: در راستای احیای هنر اسلامی و بازگرداندن آن به جایگاه رفیع خود برای استفاده، ابتدا باید این حوزه هنری را بشناسیم و سپس آن را با توجه به شرایط و نیاز روز جامعه کاربردی کنیم.وی افزود: بدین منظور باید اصول کلی و عرصههای گسترده هنر اسلامی را به مکتبهای جزئیتری تقسیم کرد. بنابراین با این رویکرد، مکتب هنر رضوی میتواند به عنوان یکی از اجزاء و شاخههای هنر اسلامی و هنری شیعی مورد توجه قرار گیرد. همچنین استادی در پاسخ چرایی بایسته و لازم بودن مکتب هنر رضوی در ذیل مکتبهای هنری گفت: هیچ مکانی در جهان اسلام و ایران به جز حرم مطهر رضوی وجود ندارد که در آن شاهد تمرکز مجموعهای از عالیترین و درخشانترین نوع هنرهای اسلامی باشیم. در واقع در حرم مطهر حول موضوع زیارت، تنوع گستردهای از هنرهای گوناگون در عالیترین سطح ممکن کنار یکدیگر جمع شده است.
وی اضافه کرد: اگرچه مکتبهای هنری دیگری همچون هرات، شیراز و اصفهان در فرهنگ اسلامی وجود دارد، اما هیچکدام از این مکتبها از نظر پیوستگی، عظمت آثار و تنوع و تکثر، قوت موجود در مجموعه حرم مطهر رضوی را ندارند. این پژوهشگر مطالعات فرهنگی ادامه داد: همچنین اگرچه در حرم مطهر رضوی شاهد بروز هنری شیعی هستیم، اما با این وجود مسئله مذهب به عنوان یک اختلاف در این آستان مقدس محل دعوا نیست. چراکه در آن شاهد نقش هنرمندان غیرشیعی که ارادت به آستان حضرت رضا(ع) داشتند، هستیم. بیشک این امر موجب جهان شمولی در جهان اسلام شده است.وی تصریح کرد: بدین ترتیب مکتب هنر رضوی با آنکه نمودی از هنر شیعی است، اما کارکرد و کاربرد آن برای تمام مسلمانان و چه بسا برای تمام مردم جهان خواهد بود.استادی در ادامه این نشست در خصوص سه مؤلفهای که یک مکتب ماندگار و واقعی باید داشته باشد، گفت: نخست یک مکتب باید یک ایده مرکزی معنایی داشته باشد. هر چه این ایده مرکزی جهان شمولتر و وسیعتر باشد، مکتب قدرتمندتر خواهد شد.وی افزود: اگر این ایده مرکزی، امکان بروز بیرونی پیدا کند و محسوس شود، گام دوم مکتب نیز شکل میگیرد. بیتردید برای اینکه بتوانید این ایده ذهنی و محتوایی را به فرم تبدیل و ظاهرش کنید، نیازمند ساختار هستید، یعنی مکتب باید ساختار داشته باشد.این پژوهشگر با تأکید بر اهمیت تبدیل ایدهها به ساختارها و نقش آنها در تولید آثار هنری بیان کرد: این ساختارها باید بومی باشد، به عبارتی ضمن بررسی ساختارهای متعدد هنری در جهان باید ساختارهای خودمان را بیافرینیم.
وی گفت: بیتردید گنجینه بزرگ آثار هنری حرم مطهر رضوی، ایدههای معنایی مشخصی دارد، اما ساختارهایی که هنرمندان شیعی در این آستان مقدس ابداع کردند بسیار در بروز این گنجینه تأثیرگذار بوده است.
استادی تصریح کرد: همچنین مکتب باید جامعیت داشته باشد یعنی باید بتواند در شرایط متفاوت زمانی نسبت به مسائل روز انسان پاسخ داشته باشد، نه اینکه به یک امر تاریخی در یک دوره خاص محدود شود. بدین ترتیب مکتب همواره زنده است.
استادی در خصوص شرایط حفظ مکتب گفت: نخست مکتب باید بتواند پویایی خودش را حفظ کند. لازمه حفظ پویایی در مکتبها نیز استفاده آنها از دستگاههای معرفتی زنده و پویا است. حضور دستگاه معرفتی در پشت یک مکتب کمک میکند آن مکتب همواره به صورت فعال و پویا در طول زمان حفظ شود. قدرتها و حاکمیتها نیز در توسعه و بیرونی شدن مکتبها اثرگذار هستند.وی با تأکید بر لزوم مطالعه تاریخی هنر شیعی و آثار هنری حرم مطهر رضوی با رویکرد فلسفه تاریخی خاطرنشان کرد: به منظور استخراج مکتب هنر رضوی
نیز دو روش وجود دارد، نخست میتوان منابع اسلامی و منابع معرفتی رضوی را مورد مطالعه قرار داده و اصول هنری را از آنها استخراج کرد که کار مشکلی است.
استادی افزود: روش آسانتر امروز این است که آثار گنجینه دیرینه حرم مطهر رضوی را مورد بررسی قرار داده و فرآیند خلق این آثار را تحلیل کنیم. بدین روش میتوان به فرآیند تبدیل معنا به فرمها دست یافت. آنها نیز اصول مکتب هنر رضوی را برای ما ایجاد میکنند.
کانال نقد فرهنگی
فعالیتها، تحلیلها و یادداشت های فرهنگی محمد جواد استادی
@naghdefarhangi
نشست تخصصی «نقش هنر در مدیریت تعارضات اجتماعی»
شنبه سوم دی ماه
ساعت ۱۰ صبح
لینک حضور مجازی در نشست:
Http:/dte.bz/ici
https://shahraranews.ir/fa/publication/content/13580/366564
کانال نقد فرهنگی
فعالیتها، تحلیلها و یادداشت های فرهنگی محمد جواد استادی
@naghdefarhangi
https://shahraranews.ir/fa/publication/content/13611/367024
کانال نقد فرهنگی
فعالیتها، تحلیلها و یادداشت های فرهنگی محمد جواد استادی
@naghdefarhangi
https://shahraranews.ir/fa/publication/content/13596/366
929
کانال نقد فرهنگی
فعالیتها، تحلیلها و یادداشتهای محمد جواد استادی
@naghdefarhangi
ترویج ارزش مشترک در رواداری با مردم
محمد جواد استادی
گفتمان انقلاب اسلامی گفتمانی محدود و محصورکننده نیست. اسلام آنچنان زیست انسان را در نظر گرفته که به وفور اعتبار دادن به تکثر و تنوع را در این دین می بینیم. دستورات و آموزههای اسلامی به انسان کرامت داده و آنها را با سلایق مختلف به رسمیت میشناسد. بنابراین برعکس آن چیزی که گفته میشود، اسلام سیاسی هیچگاه به دنبال تنگنظری در فرایندها نیست. مسئلهای به نام ارزشها و مسئله دیگری به نام فرایندها و روشها وجود دارد. هر جامعهای روی یک بنیان و دال مرکزی استوار است که آن بنیان، ارزش مشترک جامعه است.
این ارزش همان چیزی است که اعضای جامعه را کنار هم قرار میدهد. در جمهوری اسلامی دال و ارزش مرکزی ما اسلام سیاسی است. اسلام سیاسی میگوید در برابر ظلم نباید ساکت بنشینیم و مظلوم را دارای تظلمخواهی میداند. هر نظام سیاسی در دنیا را که نگاه کنیم دارای یک دال مرکزی است که اگر آن نباشد به طور کلی جامعه از هم خواهد پاشید.
ما در ارزشها ثبات قدم داریم. ارزش مرکزی نظام که گفتمان انقلاب اسلامی است، باید تقویت شود. افرادی هم که در این جامعه زیست میکنند، به خواست اکثریت مردم که در جهت اندیشه اسلامی است، باید ملزم باشند.
حتی اگر افرادی به این خواست اکثریت معتقد نباشند از آنجا که به زیست اجتماعی تن دادهاند باید آن را بپذیرند. برعکس بسیاری از نظامهای سیاسی و حتی نظامهای اعتقادی در دنیا، گفتمان انقلاب اسلامی از این نقطه مرکزی به بعد در روش و فرایند بسیار متکثر است. یعنی می گوید ارزش مشترک و اصلی را ما میپذیریم اما روشهای رسیدن و تحقق آن ارزش ممکن است متفاوت باشد.
اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی این تکثر، اختلاف سلیقه و نظرهای متفاوت در حوزه روش و فرایندها را میپذیرد و میگوید ما باید در مورد این مسیرها گفتوگو کنیم و در تضارب آرا به روش برتر دست پیدا کنیم.
از این مسئله ما باید یک مصداق را مثال بزنیم. سردار شهید سلیمانی با وجود اینکه یک چهره نظامی است، اما گویی فراتر از آن و برآمده از یک مکتب و مبنای معرفتی است. یعنی وجوه معرفتی و مکتبی ایشان حتی از وجوه نظامیشان قدرتمندتر است.
حاج قاسم هیچگاه از ارزش بنیادین عبور نمیکند و خط قرمز او استکبارستیزی است. از ارزش مشترک که بگذریم، میبینیم سردار دلها در روشها و فرایندهای تحقق این ارزشها از هر فضا و شخصی که میتواند به تحقق ارزشها کمک کند، استفاده میکند. بنابراین او دیگر به تقسیمبندی با تعابیر اصلاح طلب یا اصولگرا و بد حجاب یا محجبه به آن معنایی که بخواهد چند قطب مختلف در ذهن درست کند، قائل نیست.
شهید سلیمانی تلاش میکند سرمایه اجتماعی را در جمهوری اسلامی تقویت کند. حفظ گفتمان مرکزی نیازمند داشتن سرمایه اجتماعی است. سرمایه اجتماعی در یک جامعه متکثر مانند جامعه ایران که نژادها و مذهبهای گوناگونی در آن وجود دارند، بسیار مهم است.
تنها راه در چنین جامعهای این است که بتوانیم آن ارزش مرکزی را در اذهان آحاد جامعه قرار دهیم. روش تحقق این موضوع رواداری است. ما باید بتوانیم با آحاد مختلف جامعه گفتوگو کنیم و از اینکه روی بخش خاصی از جامعه برچسب بخورد، جلوگیری کنیم. منش ما باید بهگونهای باشد که با عطوفت و مهربانی و نگاهی صلح اندیشانه یک رواداری را در اجتماع برقرار کنیم. شهید سلیمانی با اقشار محروم جامعه ارتباط دارد. حاج قاسم بهترین الگوی ما برای جا انداختن گفتمان انقلاب اسلامی است. شهیدسلیمانی ترویج ارزش مشترک و دال مرکزی را در رواداری با مردم آن هم نه در حد گفتوگو، بلکه در عمل میبیند.
https://shrr.ir/000bq4
کانال نقد فرهنگی
فعالیتها، تحلیلها و یادداشت های محمد جواد استادی
@naghdefarhangi
🔰نشست علمی گفتمان انقلاب اسلامی و تحول مضمونی و ساختاری هنر پس از انقلاب اسلامی
🎙 ارائه دهنده: محمد جواد استادی
📒دبیر علمی: دکتر عباسعلی نصرآبادی
⬅️لینک ورود به جلسه: http://dte.bz/ici
📅زمان: پنج شنبه 20 بهمن ماه 1401
⏰ساعت 10 تا 12
🔹مکان: مشهد- چهارراه خسروی- خیابان آیت ا... خزعلی- نبش خیابان آیت ا... طبسی- دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی- پژوهشکده اسلام تمدنی
◾️مجری:پژوهشکده اسلام تمدنی
⬅️ پژوهشکده اسلام تمدنی در ایتا
🌐 https://eitaa.com/iciisca